معمولاً مدعیان روشن فکری دینی این طور وانمود میکنند که مستدل سخن میگویند و از خرافات و کلمات بیاصل و اساس اجتناب میکنند ولی انسان گاهی در یک نوشته یا مصاحبه کوتاه با حجم بسیار زیادی از خرافههای به ظاهر علمی مواجه میشود که گوینده بر آنها تأکید کرده و قسم هم میخورد.
اعتبار در یک کلام یعنی فرض کردن (تخیل کردن) و در نظر گرفتن وجود در یک امر غیرموجود.
فانی شدن انسان در ذات یا اسماء الهی به معنای ورود در آن نمیباشد بلکه به معنای تجلّی ذات یا اسماء الهی در شخص فانی است به نحوی که انسان منیّت خود را از دست داده و دیگر منشأ اثر نیست و ذات الهی و یا اسماء و صفات الهی در نفس انسان حاکم میشوند مانند بلندگو که خودش منشأ اثر نیست و صدای کس دیگری را پخش میکند که در این صورت انسان لسانالله میشود و خداوند است که در او اثر میگذارد. فناء به این معنا در اسماء و صفات بلکه در ذات الهی نیز امکان دارد و در روایات نیز به آن اشاره شدهاست.
اولا کلام الله معنادار است ثانیاً کلام الله خارج از مکانیزم و فرآیند شهودهای دیگر نیست ثالثاً اثبات حجیت و عصمت کلام الله قوامش به شهادت صاحب این کلام است، کسی که صاحب این شهود الهی است پیامبر اکرم است که همه نشئات را در ایشان حضور دارند لذا اهل عرفان از آن تعبیر میکنند به کشف اَتّم محمدی.
آیا مرحوم حضرت آقای حاج سید هاشم موسوی حداد وصی باطن مرحوم قاضی و جانشین معنوی ایشان بوده اند یا نه؟
در این مقاله به این سوال پاسخ داده میشود.
آیا مرحوم قاضی وصی رسمی دیگری غیر از مرحوم آیة الله قوچانی داشتهاند؟ آیا کس یا کسان دیگری نیز بودهاند که وصی ظاهر (وصی رسمی) ایشان بوده و به تصریح ایشان وصایتی داشته باشند یا نه؟
در این مقاله به این سولات پاسخ داده میشود.
یکی از مسائلی که أخیراً در فضای مجازی منتشر شده و در حال گسترش است، بحث از وصی مرحوم قاضی أفاض الله علینا من برکات نفسه القدسیّة است. سلسله مقالات حاضر نقدی بر برخی مسائل منتشر شده است که متأسفانه مشتمل بر تعریضات ناصوابی به محضر حضرت آیة الحق حضرت آقای حاج سید هاشم موسوی حداد قدس سره میباشد.
علم امام مراتب و اقسامی دارد که برخی از آنها حضوری و برخی حصولی است، علوم حضوری امام متوقف بر التفات است و این التفات گاهی با اراده و گاه بدون اراده حاصل میشود.
با توجه به مراتب علم امام و توقف آن بر التفات، و نیز توجه به فناء اراده امام در اراده خداوند متعال و تفکیک میان اراده تکوینی و تشریعی الهی شبهات معروفی که در باب علم امام مطرح است پاسخ داده میشود.
ایشان بعد از آنکه از طرق دیگر وصول حضرت آقای حداد را به فناء احراز فرموده اند برای نشان دادن شدت انصراف حضرت آقای حداد و قوت واردات فنائی ایشان تاثیر این حالات فنائی را بر ظاهر حضرت آقای حداد بیان نموده اند که این موارد شاهد بر شدت فناء ایشان است نه بر حصول اصل فناء.
واقعیت اینست که مراجعهای به آثار قلمی و شفاهی ایشان، حتی آثاری که در جوانی نگاشتهاند نشان میدهد نه فقط به اصول و مبانی نظری عرفان ملتزم و معتقدند، بلکه از متخصصین درجه یک فن عرفان نظری محسوب می شوند. در این نوشتار کوتاه عباراتی نورانی از کتب ایشان را مرور میکنیم که در آن به صراحت مسأله توحید قرآنی و وحدت شخصیه وجود طرح شده و می تواند روشنگر گوشهای از ابعاد عرفانی ایشان باشد.
در حکمت متعالیه همه سخن در این است که معاد و حشر مختص به روح و نفس نیست بلکه بدن انسان و بالاتر از آن تمام موجودات جسمانی به سوی خداوند متعال محشور میشوند تا جائی که به تعبیر حدیث شریف: فَلَوْ أَنَّ رَجُلًا تَوَلَّى حَجَراً لَحَشَرَهُ اللَّهُ مَعَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ؛ اگر کسی سنگی را در دنیا دوست داشته باشد خداوند در قیامت او را با آن سنگ محشور میفرماید.
توکل از مفاهیم بسیار عالی و بلند در شریعت اسلام است و شناخت صحیح آن، مبتنی بر مقدماتی است. حقیقت توکّل حالتی قلبی است که واقعیت آن اینست که فقط خدا را منشأ اثر ببیند و بر اسباب تکیه نکند و در عمل هرجا تکیه بر اسباب وظیفه است، بر آن تکیه کند و در غیر آن به اسباب اعتنا ننماید.
یکی از مباحث بسیار پیچیده در عرفان، حقیقت فناء فی الله است. این مسأله هم از جهت چیستی و تفاسیر متعدد آن و هم از جهت امکان و امتناع و نیز ادله نقلی و عقلی آن محل بحث و گفتگوست. متن حاضر، حاصل نشستی تخصصی در مجمع عالی حکمت اسلامی شعبه مشهد مقدس است که به گوشههائی از این بحث پراخته است. در این بحث پس از پنج مقدمه برای تبیین محل بحث، به ده دسته از ادله شرعی بر امکان و تحقق فناءذاتی اشاره شده است.
از مسائلی که بسیار مورد سؤال قرار میگیرد معنای عدل الهی و دلیل آن است. زیاد میشنویم که انسانها در هنگام مواجهه با مشکلات زندگی ناخودآگاه به عدالت نداشتن خداوند معتقد شده و از خداوند طلبکار میشوند و میگویند «خداوند ـ سبحانه و تعالی ـ ظالم است و ما را خلق کرده و بدبختیهای فراوان بر سر ما آورده و از خوشیها ما را محروم نموده و دائماً نیز به ما دستور میدهد و ما را از جهنم میترساند و گویا ما را چون عروسکانی در دست خود فرض نموده که با آنها هرگونه بخواهد بازی مینماید.»
متن ذیلی به بررسی اجمالی پاسخ این سؤال و برخی سؤالات مشابه میپردازد و سعی دارد جوانب اصلی مسأله را روشن نماید.
در نجف اشرف مشغول تحصيل علم اخلاق بودم. در عالم رؤيا مرا دلالت نمودند بر حاجى سيد على شوشترى اعلى اللّه مقامه. آن مرحوم در آن زمان اربعين داشتند. در مسجد كوفه او را ملاقات نمودم؛ گفت: اشاره در اين باب به من نيز شده است.
بین دو اصطلاح وصی ظاهر و وصی باطن نسبت عموم و خصوص من وجه برقرار است؛ زیرا گاهی کسی صلاحیت دستگیری بنفسه دارد ولی از طرف استاد معرفی نمیشود (وصی باطن فقط) و گاهی کسی از طرف استاد به دیگران معرفی میشود که بنفسه توانائی دستگیری ندارد و از طریق ولایت باطنی و اشراف استاد قبلی دستگیری مینماید (وصی ظاهر فقط) و گاهی هر دو با هم جمع میشوند و شخص هم قابلیت ذاتی باطنی دارد و هم توسط استاد قبلی معرفی رسمی میشود (وصی ظاهر و باطن).
یکی از تفاوتهای مسلک سلوکی مرحوم حاج ملاحسینقلی همدانی و عرفای نجف و مرحوم آیةالله انصاری همدانی قدس سرهم با مسلک مرحوم سید معصومعلیشاه آنست که مرحوم سید معصومعلیشاه به واسطه شوریدگی کمتر جامعیت داشتند و غلبه حال باطن و جذبات روحی، ایشان را از عنایت کامل به عالم ظاهر باز میداشته ولی عارفان نحلۀ نجف هم به جهت تسلط در امر شریعت و فقاهت و هم به علت تعادل بیشتر در سیر و هم به واسطه تمکن در عالم بقاء میان هر دو جهت جمع نموده و فضائل ظاهر و باطن را مشترکاً داشتند.
«پوشيده نماند كه از ابتداى سیر و سلوک تا آخرين مرحله از آن، سالك بايد در تمام امور ملازم شرع انور باشد و به قدر سر سوزنى از ظاهر شريعت تجاوز ننمايد. پس اگر كسى را ببينى كه دعوى سلوك كند و ملازم تقوى و ورع نبوده و از جميع احكام الهيّه شرعيّه متابعت ننمايد و به قدر سر سوزنى از صراط مستقيم شريعت حقّه انحراف نمايد او را منافق مىدان مگر آنچه به عذر يا خطا يا نسيان از او سر زند.»
معنای استغناء از استاد با مطالعه دوره علوم و معارف این نیست که انسان به دنبال استاد نگردد، بلکه به معنای آنست که ناامید نشود و ساکن ننشیند و با مجاهده و تلاشی بیشتر راه را با استمداد از این کتب که مشتمل بر دقائق سیر الی الله است طی نماید. در حقیقت مرحوم علامه طهرانی با تألیف این آثار به زبان فارسی و با این طرز بیان خاص راهی برای سالکین الی الله گشودند که هر کسی در هر جائی بتواند با این کتب راه را یافته و از خطرات طریق در امان باشد، البته به شرط مراعات اخلاص در عمل و در مطالعه و انس با این کتابها.
اصطلاح احدیت از اصطلاحات مهم و پرکاربرد در عرفان است که در هر موضع باید با توجّه به قرائن برای فهم مراد از آن تلاش کرد.
اربعین موسوی یا اربعین کلیمی در اصطلاح به سی روز ماه ذی القعده به علاوه ده روز اوّل ذی الحجه گفته میشود. چون این چهل روز در آیات قرآن و روایات دوره عبادت حضرت موسی کلیم الله در خلوت خود با خداوند بوده و پس از این چهل روز بود که خداوند تورات را بر آن حضرت نازل نمود این ایام را اربعین موسوی یا اربعین کلیمی مینامند.
مخالفان حکمت و عرفان به محییالدین ابن عربی نسبت می دهند که در فصوص و رساله ردّ المتشابه حضرت ابوطالب علیهالسلام را کافر خوانده است و ائمه علیهمالسلام فرمودهاند هر کس أبوطالب را کافر بخواند اهل جهنم است.
ولی واقعیت اینست که اولاً رساله رد المتشابه از محییالدین نیست و در فصوص نیز چنین مطلبی نیامده است. ثانیا فرمایش ائمه علیهمالسلام فقط در مورد کسانیست که از سر عناد با حضرت أمیرالمؤمنین علیهالسلام به حضرت أبوطالب اهانت نموده و ایشان را جهنمی مینامند. اما سنیانی که مستضعفند و به واسطه تعبّد به روایاتی که به دستشان رسیده چنین اعتقادی دارند جهنمی نمیباشند.
در قسمت پایانی رساله سیر و سلوک منسوب به سید بحرالعلوم مطالبی آمده که از مذاق فقهای متشرّع به دور است. این عبارات سبب شده که برخی استناد کل رساله را به مرحوم سید انکار کنند غافل از آنکه این عبارات از ناسخ رساله است نه از مؤلف آن. از توضیحی که میرزا معصومعلی صاحب طرائق الحقائق در دو موضع از طرائق بیان نموده میتوان حدس زد که این ناسخ جناب رحمتعلیشاه نعمةاللهی جد میرزا معصومعلی میباشد.
تدبر در آیات قرآن و روایات اهل بیت علیهم السلام و تحقیقات فلسفی انسان را به اعتراف به این حقیقت وامیدارد که هر خیر و کمالی که در مخلوق هست، در حقیقت از خالق است و هر نقص و کاستی که در او است از مخلوقیت مخلوق میباشد. پس اگر وجود را به مخلوق نسبت میدهیم، در حقیقت متعلق به خالق است و مخلوق چون در حیطه وجود خالق است وجود مجازاً به او هم منسوب است.
عرفا میگویند: وجود و موجود حقیقی یکی بیش نیست و هرچه غیر از او، موجود مجازی است و به هیچ یک از ماسوی الله نمیتوان وجود حقیقی را نسبت داد.عرفا بر همین اساس گاهی میگویند: حقیقت نظام عالم بر وحدت وجود و کثرت موجود پایه نهاده شده است. منظورشان وحدت وجود حقیقی و کثرت موجود مجازی است و گاهی میگویند: حقیقت نظام عالم وحدت وجود و وحدت موجود است و منظورشان وجود و موجود حقیقی است.
در این نوشته میخواهیم دیدگاه صحیح در باب علم امام را تبیین کنیم، تا روشن شود در میان روایات هیچ تعارضی وجود ندارد و تعارض پنداری، محصول نقصان ما در شناخت عالم هستی و شناخت انسان بوده است. اگر مبانی انسانشناسی و هستیشناسی خود را درست تنقیح کنیم، همه تعارضات حل میشود.
سلسله مباحث مربوط به علم غیب ابعاد مختلفی دارد. یک بعد مسأله، ابعاد تاریخی بحث علم غیب است، که دیدگاه علماء شیعه درباره علم غیب معصومین چگونه بوده و چه مراحلی را پشت سر گذاشته است، و بعد دیگر آن بررسی مبانی مختلف در باب علم غیب ائمه و اینکه هر کدام چه دلیلی دارند و با چه مشکلاتی روبرو هستند و در نهایت نظری که مطابق با ادله عقلی و نقلی است چیست و ترسیم دقیقش چگونه است؟ و آخرین مسأله چگونگی امکان جمع آیات قرآن و روایات در این باب است، که اگر بتوانیم ترسیم دقیق نظر صحیح را ارائه کنیم خودبهخود شبهات و اشکالاتی که در ادامه مسأله وجود دارد حل میشود.
... مجموعۀ وسیعی از آیات و روایات را میبینیم که اینها را بزرگان ما در دورههای گذشته ـ چون هیچگاه برایشان توجیهپذیر نبوده است و راهی برای فهمیدن آن نداشتند ـ همیشه انکار میکردند؛ به تعبیری یا تأویل میکردند یا سنداً زیر سؤال میبردند و به برکت عرفان ما متوجه شدیم حقیقت مکتب اهل بیت (ع) چیست و از تأویلگرایی دست برداشتیم...
کارنامه عملی مرحوم علامه طباطبائی رضوان الله علیه نشان میدهد ایشان در تتبّع در احادیث تلاشهائی نمودهاند که به ندرت در میان علمای شیعه چنین تلاشهائی انجام شده است و نسبت دادن ایشان به قلّت تتبّع از قلّت تتبّع است.
معظم له در دو حاشیه مزبور نه نسبت اشتباهی به کسی داده و نه اهانتی به کسی کرده بودند و اساس انتقادات منتقد محترم ناشی از سوء برداشت از فرمایش ایشان بود.
همه کسانی که بین خداوند و مخلوقات به بینونت وجودی و انفصال معتقدند، در واقع نوعی ولادت را به خداوند نسبت میدهند و منکر «لم یلد» بودن وی میباشند. توحید قرآنی مبتنی بر اساس إحاطه وجودی خداوند «إنّه بکلّ شیءٍ محیط» و خلق بدون ولادت است. خداوند همه اشیاء را خلق فرموده ولی خلقتش به این نیست که چیزی جدا و مباین خود ایجاد فرموده باشد، بلکه هرچه را خلق نموده در درون حیطۀ وجودی خود اوست.
در میان درس نیز هر وقت مناسبتی پیش میآمد، استاد محترم عبارتی از جناب «محیی الدین»، «حکیم سبزواری»، «علامه آیتالله طباطبائی»، «علامّه آیتالله حسینی طهرانی»، «آیتالله حسنزاده آملی» و « آیتالله جوادی آملی» در أبواب مختلف میخواندند و به شکل نادرستی تفسیر میکردند تا به حاضرین اثبات کنند آراء حکماء و عرفا منافی شریعت است. و گاهی ـ با کمال تأسّف ـ استهزاء میشد و صدای خنده هم مجلس را فرا میگرفت.
مکتب عرفانی نجف اشرف در قرن اخیر - که میتوان آن را عرفان شیعی فقاهتی نام نهاد وگاه نیز به طریقه معرفت نفس تعبیر میشود - مکتبی است که توسط مرحوم آیت الله سیّد علی شوشتری در نجف پایهگذاری شد و به وسیله شاگرد ایشان مرحوم آیت الله حاج ملا حسینقلی همدانی توسعه یافت. مرحوم آیت الله حاج ملا حسینقلی همدانی با تربیت شاگردانی بسیار از جمله مرحوم آیت الله حاج سید احمد کربلایی، مرحوم آیت الله حاج میرزا جواد ملکی تبریزی، مرحوم آیت الله حاج شیخ محمد بهاری این مکتب عرفانی را در نجف اشرف و کربلا و قم و برخی دیگر از شهرهای شیعی استمرار بخشید و پس از آن نیز به دست مرحوم آیت الله قاضی و شاگردان بزرگوارشان تأثیر شگرفی بر جامعه تشیّع نهاد.
عقیده وحدت وجود از عصر خواجه نصیرالدین طوسی به صورتی عقیده کاملاً رسمی در جهان شیعه تبدیل شد و از عصر صفویه به علت دفاع علمای بزرک شیعه (چون دشتکی و شیخ بهائی و ملامحمدتقی مجلسی و فیض کاشانی و ... که بعضا صاحب منصب شیخ الاسلامی در حکومت صفویه بودند)، این عقیده در بستر اجتماعی و فضای عمومی رواج یافت به طوریکه در آن عصر یکی از شاخصههای شیعه در برابر سنیان افراطی عثمانی «اعتقاد به وحدت شخصیه وجود» مطرح میشد و در نقدهای سنیان عثمانی بر شیعه بر وحدت وجودی بودن شیعیان تاکید شده است. متن ذیل سند ارزشمندی است در این باب ...
حقیقت عالی توحید قرآنی و وحدت وجود در عصر صفویه چنان رواج یافت که تبدیل به یک عقیده عمومی شد و حتی در تاریخ آن عصر میخوانیم که یکی از پنج شاخصه شیعه در برابر سنیان عثمانی اعتقاد به وحدت وجود بوده است. لذا اعتقاد به توحید قرآنی و وحدت شخصیه وجود در همه جای فرهنگ شیعه سایه افکنده و ...
یکی از مظاهر این فرهنگ عمومی این جمله است که مادران از کودکی برای فرزندان خود در آغاز هر داستانی میگویند:
یکی بود یکی نبود، غیر از خدای مهربان هیچ کس نبود، یک مردی بود...
خواجه نصیرالدین طوسی از بزرگان عرفای شیعه و مدافعان وحدت وجود است که جنبههای عقلی و نقلی وی بر جنبۀ عرفانیش سایه افکنده است. در این مقاله تلاش شده تا با بررسی آثار وی همچون اوصاف الأشراف و آغاز و انجام و نامههای او به صدرالدین قونوی گوشههائی از این جنبۀ خواجه آشکار گردد و برخی از شبهاتی که در این زمینه مطرح شده است پاسخ داده شود.
در درسهای گذشته دانستیم که خداوند متعال نامتناهی وجودی است و نامتناهیِ وجودی، غیر ندارد و چون هر چه غیر نیست به تعبیری عین است پس میتوان گفت «خداوند از جهتی عین مخلوقات است» و میتوان گفت: «از جهتی عین آنها و از جهتی غیر آنها میباشد» (شرح فصوص الحکم قیصری، ص ۳۲۲ و ۴۳۶ و ۶۲۹).
برای روشن شدن معنای این نوع عبارات در این درس به شرح اقسام عینیت و تفسیر صحیح عینیت خالق و مخلوق پرداخته شده و در نهایت عینیت عرفانی خالق و مخلوق از طریق روایات اثبات شده و نمونههائی از برداشتهای غلط ناآشنایان با معارف الهی ارائه گشته است.
در درسهای گذشته پس از تبیین توحید قرآنی و ارائه نمونههائی برای وحدت در کثرت، سخن به تفسیر آیات و روایاتی رسید که خداوند را نامتناهی معرفی مینماید. پیش از تفسیر دقیق این آیات و روایات باید با تفسیرهای گوناگون نامتناهی آشنا شویم و سپس نظر صحیح را بشناسیم.
لااقل چهار تفسیر درباره نامتناهی بر سر زبانهاست: نامتناهی مقداری، نامتناهی وجودی، نامتناهی مکانی، نامتناهی مجازی
در این میان اولی کفر است و دومی حق و صحیح و مابقی باطل و ناقص.
در این درس به بررسی برخی دیگر از مثالها میپردازیم؛ عرفا برای بیان این مسأله مثالهای بسیاری زدهاند که هر کدام میخواهد نمونهای از وحدت در کثرت بوده و نشان دهد کثرت محتاج به واحد بوده و قائم به آنست و واحد مستغنی از آن کثرت میباشد و در عین آن کثرت استقلالی از واحد نیز ندارد... نکته مهم در اینجا آنست که هر یک از این مثالها فقط از یک جهت مطلب را نشان میدهد و از جهات دیگر با مسأله توحید قرآنی و وحدت وجود متناسب نیست و نباید آنها را از همه جهات مانند توحید قرآنی فرض کرد. در این درس سعی میکنیم با نقل برخی از این مثالها از کلام بزرگان به موارد سوء تفاهم در هر مثال نیز اشاره کنیم.
واقعه عاشورا یک واقعه دو بعدی است. در یک بعد، در عالم دنیا و با نگاه به أبدان مطّهر آن بزرگواران، همه درد و رنج و سختی و تشنگی و جراحت و فراق است، و در یک بعد آن، در نگاه به ارواح مقدّس آن شهداء، همه عشق بازی با خداوند و اُنس و لقاء و وصال است.
توضيح: متن ذيل پاسخ حجةالاسلام و المسلمین وکیلی است به مقالۀ تفسیر عرفانی و صوفیانه از عاشورا! اثر آقای مهدی نصيری .
از آنجا كه مقالۀ مزبور در پايگاه مشرق نيوز منتشر شده بود اين پاسخ نيز به آن پايگاه ارسال شد ولی متأسفانه مشرق نيوز آن را خلاصه نموده و منتشر كرد كه ما در اينجا جهت مزيد استفاده متن كامل آن را قرار می دهيم:
حقّاً و تحقيقاً ما نمىتوانيم وحدت و وحدانيّت خودمان را انكار كنيم؛ و ايضاً در عين حال، اين تعدّد و تعيّن و تكثّر قوا امرى است غير قابل ترديد... وحدت ما در اين افعال و قوا به جاى خود باقى است. بنابراين قواى باطنيّه ما، خود ماست در آن ظهورات؛ و قواى ظاهريّه ما مثل ديدن و شنيدن ما نيز خود ماست در اين ظهورات.
تعدّد در قواى ما كه موجب عُزلت گردد غلط است. وحدت است كه در مظاهر و مجالى خود ظهور و تجلّى كرده است؛ همچنين است اين امر راجع به حضرت سبحان: خود اوست نه غير او كه در اين آيهها و آئينهها و مظاهر و مجالى ظهور نموده است. تعدّدى كه مستلزم عزلت شود غلط است؛ وحدت است در كثرت، وحدت حقيقى در كثرت اعتبارى
اینها نمونههائی است از واقعیاتی که حکما کشف نمودهاند و دارای وجودی مستقل و جدا از دیگر چیزها نیست. و در عین تعدد و دوگانگی نوعی یگانگی (وحدت در کثرت و کثرت در وحدت) دارد.
امّا آیا میتوان رابطه خالق و مخلوق را چنین تصویر کرد؟آیا این اکتشافات پاسخگوی معمای رابطه خالق و مخلوق هست؟
حق اینست که این تلاشها نمیتواند آیات و روایات مزبور را توجیه کند؛ زیرا از تعابیر روایاتی که گذشت معلوم میشود که خدای قرآن و عترت خدائی است که:
درسنامه توحید قرآنی و وحدت وجود، به تبیین توحید قرآنی و پاسخ به برخی از شبهات معاصر دربارۀ آن میپردازد. اصل این مجموعه قسمت دهم از نقدهای استاد حاج شیخ محمدحسن وکیلی بر آقای نصیری بود که در سالهای گذشته به جهاتی منتشر نشد و بعداً با اضافاتی به صورت درسنامهای در هشت جلسه تدوین و تدریس شده است.
متکلمان و جمعی از حکما چون میپنداشتند که قرب و احاطه و معیت فقط در امور جسمانی معنا دارد و خداوند جسم نیست؛میگفتند پس خداوند قرب و معیت نیز با اشیاء ندارد و نیز میگفتند مسلّم است که صفات کمالی منحصر در خالق نیست و مخلوقات نیز از آن حظ و بهرهای دارند.
بر همین اساس تمام آیات دسته هفتم تا یازدهم را تأویل میکردند و هر یک را به شکلی از معنای اصلی خود خارج مینمودند.
متن ذیل قسمت اول از درسنامه توحید قرآنی یا وحدت شخصیه وجود است که به تبیین توحید قرآنی و پاسخ به برخی از شبهات معاصر دربارۀ آن میپردازد. اصل این مجموعه قسمت دهم از نقدهای استاد حاج شیخ محمدحسین وکیلی بر آقای مهدی نصیری بود که در سالهای گذشته به جهاتی منتشر نشد و بعداً با اضافاتی به صورت درسنامهای در هشت جلسه تدوین و تدریس شده است.
قسمت اول این دروس به بررسی نگاه قرآن کریم به توحید و تفاوت آن با تلقی رائج متکلمان از توحید میپردازد.
حقیقت توحید قرآنی و وحدت وجود از مسائلی است که بیان صریح آن معمولاَ قابل فهم برای عموم مردم نیست و فقط در فضاهای تخصصی میتوان از آن صحبت کرد. از همین رو در شرائع الهی معمولاَ این حقیقت عالی با بیاناتی بسیار دقیق و ظریف و به سبک سخن در سخن بیان میشود؛ به گونهای که هم تمام ظرائف آن بیان شده و هم هر کس به فراخور فهم و ادراک خود از آن بهره میبرد.
با این همه گاهی به آیات و روایاتی بر میخوریم که در آنها همین حقیقت به صراحت و بیپرده بیان شده و بدون کتمان تصریح شده که خداوند غیری ندارد و کسی جز او نیست.
مرحوم آیة الله العظمی آقا سید علی شوشتری قدس سره سر سلسلۀ اهل توحید در عصر أخیر و صاحب مقامات عالیه در علم و عرفان بودند که شرح حالشان در همین پایگاه در ذیل نام شریفشان درج شده است.
یکی از راههای شناخت دقیق ایشان و ارزش طریقه عرفانیشان شناخت شاگردان و مریدان ایشان است. مهمترین مرید ایشان فقیه بزرگ شیعه مرحوم شیخ أعظم انصاری است که شخصیتشان در علم و عمل زبانزد و الگوی همگان است. رابطه مرحوم شیخ و آقا سید علی شوشتری بسیار عجیب و تنگاتنگ بوده و کسانی که از پشت پرده این ارتباط مطلع نبودهاند نمیدانستهاند که این دو بزرگوار رفیقند یا مرید و مراد؛ از سوئی مرحوم سید نیز به جهت مراتب علم و تقوای شیخ احترام شیخ را در ظاهر به کمال حفظ مینمودند در حالی که در خلوت شیخ همچون یک شاگرد در نزد مرحوم آقا سید علی زانو میزد.
شواهد زیادی وجود دارد که رابطه این دو بزرگوار بیش از رفاقت و محبت شدید بوده و شیخ انصاری مرید، و مرحوم سید که سر سلسله عرفای متأخرند مراد بوده به گونهای که شیخ از جمله شاگردان سلوکی سید محسوب میشوند. غرض در این یادداشت اشاره به برخی از این شواهد است.
شیخ انصاری علاوه بر آنکه یکی از بزرگترین علمای تاریخ شیعه است و ابتکارات فقهی و اصولی وی زبانزد همه بزرگان است، از جهت تقوا و عمل نیز در عصر خود ممتاز بوده است. وی از ارادتمندان عارف بزرگ عصر خود مرحوم آقا سید علی شوشتری (استاد مرحوم حاج ملاحسینقلی همدانی) قدّس سرّهم بوده است.
با این همه شیخ ارتباط خود با مرحوم سید را از دید عموم مخفی می داشته است. چنانکه علی رغم اعتقادی که به فلسفه و عرفان و فلاسفه و عرفا داشته است، دیدگاههای خود را چندان رسمی و صریح در عموم مطزح نمی نموده است.
با این وجود وقتی مجموع مطالب منقول از مرحوم شیخ را کنار هم قرار می دهیم معلوم می شود شیخ نه فقط معتقد به حکمت و عرفان بوده بلکه خود نیز در این جرگه حضور داشته ولی به جهت سیاست و تدبیر عموم که توان پذیرش نداشته اند مطالب را در نزد عموم یا مخالفان به شکل مبهم پاسخ می داده است.
در این یادداشت کوتاه چهار نمونه از نگاه شیخ به مثنوی و تحصیل فلسفه و گوشه ای از زندگانی وی بر اساس تاریخ عرضه شده است.
اعتقاد به آنکه اراده و اختیار انسان امری مستقل است که مخلوق خداوند نیست و انسان در ایجاد آن به تنهائی و بدون اراده قبلی الهی عمل میکند هم با آیات قرآن و روایات ناسازگار است و هم بر خلاف برهان عقلی است.
عقل حکم میکند که هر ممکن الوجودی محتاج علتی است و آن علت هم علتی دارد تا آنکه کار به واجب الوجود برسد. یعنی سر سلسله تمام موجودات باید واجب الوجود باشد و آن هم به برهان عقلی بیش از یکی نیست.
آیات و روایت هم یک صدا دلالت بر آن دارند که خالق همه چیز خداوند است و هیچ چیزی در هیچ جائی برای خود استقلال نداشته و همه خیرات و شرور از ناحیه خداوند است و با قضاء و قدر و اراده و مشیت و اذن وی.
عبارات کتب عرفانی شرح حقیقی و خالص آیات قرآن و روایات معصومین علیهمالسلام است و کسانی که از فیض استفاده از کتب عرفانی محرومند از فهم صحیح قرآن و سنّت نیز معمولاً محروم میمانند و به همین علّت است که بزرگان عالیمقام شیعه اصرار بر خواندن این علوم دارند و مهد علم عرفان مملکت شیعه بوده و هست و در میان اهل سنّت نه از درس فصوص و فتوحات خبری هست و نه از نصوص و مصباح و تمهید
متأسّفانه جریان تفكيك در جامعه ما فقط از طریق آثار محمدرضا حکیمی معرّفی شده و ایشان نیز چهرهای جذاب و غیرحقیقی از آن ارائه دادهاند.
ارتباط خاص انجمن حجتیّه را با تفکیک مخفی نموده و نام مرحوم حلبی را که مهمترین شاگرد میرزای اصفهانی بودند کتمان کردند. آراء عجیب مرحوم میرزا را در باب بیارزشی عقل و منطق در پرده نهادند و سیره عملی ایشان را در ناسزاگوئی به بزرگان دین و ... از تاریخ حذف نمودند.
مکتب تفکيک یا جریان تفکيک در اصطلاح «مکتبی فکری رفتاری است که توسّط مرحوم آیتالله میرزا مهدی اصفهانی در اواسط قرن چهاردهم هجری قمری در مشهد مقدّس تأسيس شد و پس از آن توسّط پيروان وی در مشهد، تهران، قم و .... استمرار يافت و اساس آن مخالفت جدی با عرفان و حکمت صدرائی و بیاعتنائی به عقل و شهود عرفانی در کشف معارف اعتقادی و ضرورت بهرهگيری از نقل» میباشد.
اوصاف الاشراف که یکی از بهترین و عرفانیترین آثار خواجه نصیر الدین طوسی است، به تقاضای شمس الدین محمد جوینی (م.۶۸۳) وزیر هلاکو (م.۶۶۳) و سپس اباقاخان(م.۶۸۰) و سپس تکودار (معروف به سلطان احمد) نگاشته شده است.
مرحوم قاضی سعید قمی جزء مدافعان سرسخت محییالدین عربی و آراء وی میباشند و کتب وی مشحون از تمسّک به کلمات محییالدین است و عباراتی در دفاع از تشیع وی نقل مینماید. یکی از اعتراضات او به صدرالمتألّهین این است که وی گاه در بیان حقیقت توحید کوتاه آمده و حق مسأله را -که همان نظر عرفاست- بیان ننموده است.
نویسنده «تنزیه المعبود فی الرد على وحدت الوجود» از مجموع عبارات مرحوم آیت الله خوئی فقط تفسیر دوّم وحدت وجود را نقل نموده است و به جای تفسیر اول و سوّم و چهارم که نظر عرفا است سه نقطه گذاشته و عجیبتر آنکه حتی در نقل تفسیر دوّم نیز فقط کفر بودن این نظریه را نقل نموده است و از کلام آیت الله خوئی عباراتی را که دلالت میکند این تفسیر مورد قبول عرفا نیست و بلکه هیچ عاقلی به آن معتقد نمیشود، حذف نموده
در نوشتار پیشین ثابت شد که رابطه این دو بزرگوار پس از گذشتن چد سالی رابطه رفاقت بوده و بساط استادی و شاگردی – اگر از آغاز بوده است - جمع گردیده است، حال آیا مرحوم علامه از استاد خود سبقت جستهاند یا نه بحثی است که از موضوع اصلی سخن خارج میباشد. در اینجا ممکن است شبهاتی به خاطر برسد که در این بخش، در ضمن بررسی عبارات جلد سوم اسرار ملکوت پاسخ آن ارائه خواهد شد.
از شبهاتی که درباره محیی الدین مطرح شده است اینست که چرا وی متوکّل عباسی را که دشمن اهل بیت علیهم السلام بوده و ناصبی به شمار میآید از جمله إقطاب شمارده است.
پاسخ آنست که این سخن اگر از روی تقیه نباشد و اگر واقعا منظور وی از متوکل همان متوکل عباسی لعنةاللهعلیه باشد، مسلّماً به خاطر بیاطلاع محییالدین از تاریخ صحیح متوکل است؛ چون محییالدین در تاریخ شاگرد ابن عساکر است و ابن عساکر از نظر تاریخی متوکل را مردی بسیار متدین و محب اهل بیت علیهمالسلام و احیاگر سنن دینی میشمرد.
مکتب عرفانی نجف اشرف جامعترین مکتب عرفانی شیعی است که با شناخت آن میتوان دیگر مکاتب را محک زد. مقالۀ حاضر با بررسی چهار محور هدف، شاهراه، راهکارها و آثار و لوازم این مکتب به تبیین شاخصههای آن پرداخته و اموری از قبیل: فناء ذاتی، معرفت نفس، لزوم ولایت، تعبّد به شریعت، عشق، ضرورت استاد، علم و فقاهت، حضور در عرصۀ اجتماع و نداشتن آداب خاص را از شاخصههای آن برمیشمارد.
حقیر عرض نکرده بودم مرحوم علامه شاگرد مرحوم حداد نبودهاند بلکه عرض کردم ایشان در زمان حیات استاد خود به درجه تجلیات ذاتی رسیدهاند و از استاد خود مستغنی گشتند و صراحتاً عرض کردم که قرائن بیشتر نشان از آن دارد که آغاز ارتباط شاگردی بوده است.
به هر حال آنچه مسلّم است اینکه «سنخیت» در قانون سنخیت علت و معلول هیچگاه به معنای شباهت علت و معلول به کار نمیرود و هیچ حکیمی نیز ادعا ننموده که باید میان علت و معلول شباهت وجود داشته باشد. بلکه ... برهان آوردهاند که مشارکت خداوند با مخلوقات در صفات محال میباشد (نهایةالحکمة، مرحلة دوازدهم، فصل هفتم).
باری، آنچه میان مخالفان حکمت متعالیه چون تفکیکیان و آقای نصیری مرسوم است که سنخیت را به شباهت تفسیر مینمایند ناشی از بیگانگی با اصطلاحات ساده و اوّلیّه علوم عقلی است.
از نظر قرآن کریم مرگ آغاز حرکت به سوی خداوند است «إِلىرَبِّكَ يَوْمَئِذٍ الْمَساقُ» (سورة القیامة، آیة ۳۰) و قیامت بازگشت به خداوند و استقرار در نزد او«إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ» (سورة البقره، آیة ۲۸)، «إِلىرَبِّكَ يَوْمَئِذٍ الْمُسْتَقَر» (سورة القیامة، آیة ۱۲) و انسان پس از مرگ حرکتی یکسویه دارد که در خلال آن از برزخ میگذرد. نه آنکه به برزخ رفته و دوباره به دنیا بازگردد. در قرآن کریم شواهد بسیاری وجود دارد که انسان هرگز به این عالم دوباره باز نمیگردد (رک: الزمر، ۴۲؛ الأنعام، ۶۰؛ السجده، ۱۱؛ و تمام آیاتی که بر رجوع الی الله تأکید مینماید.).
حکمای متألّه بر اساس این مجموعه آیات و روایات و نیز بر اساس برخی استدلالهای عقلی معمولاً میگویند انسان در مراحل نزول عوالمی را پشت سر گذاشته است تا به این عالم رسیده و وقتی به این عالم رسیده است وجودی خاکی یافته و به صورت نطفهای ظهور پیدا کرده و آن نطفه شروع به تکامل میکند و رشد مینماید تا آن قدر قوی میشود که دارای بُعدی مجرد گشته و موجودی صاحب نفس انسانی میگردد.
از منظر قرآن کریم انسان و دیگر مخلوقات همگی از سوی خداوند آمدهاند و به سوی وی باز میگردند.قرآن کریم از این حقیقت به رجوع همه بسوی خداوند تعبیر میکند که رجوع به معنای بازگشت به همان نقطهای است که همه از آنجا آمدهاند؛ این حقیقت در قرآن کریم بیش از صدبار با تعابیری چون الیه راجعون، الیه تقلبون، الیه المصیر و الیه المنتهی تکرار شدهاست. بنابراین حقیقت خلقت عبارت است از نوعی دور شدن مخلوق از خالق و فناء مخلوق عبارتست از نزدیک شدن به خالق و در نهایت بازگشت به وی.
در حقیقت تفکیکیان علیرغم تلاش برای تأویل ننمودن متون دینی، به جهت دوری از بحثهای عقلی نتوانستهاند رابطه وجود مستقل و ربط را به درستی تصوّر کنند، و در نتیجه وحدت وجود را خطا و کفر پنداشته و موفق به فهم صحیح آیات و روایات نشده و در نهایت نامتناهی بودن خداوند را به نامتناهی مکانی تأویل برده و برخلاف ظاهر تفسیر کردهاند.
فایده این مقایسه هم آشنایی با میزان تطابق تفکیک با معارف قرآنی است و هم میزان اثرپذیری ایشان از عرفان و حکمت متعالیه و با پیگیری دقیق این بحث هر محققی به این نتیجه می رسد که مکتب تفکیک به همان مقدار که به عرفان نزدیک شده بیشتر توانسته است از آیات و روایات بهره ببرد و به هر میزان از آن دور گشته از آیات و روایات هم محروم گشته است.
منبع اين نقل را در آثار محييالدين نيافتم. جناب سيد جعفر مرتضي در «ابن عربي سني متعصب» از منهاج البراعة این مطلب را نقل كردهاند و گويا ايشان نيز كه در آثار محييالدين تتبع زيادي براي يافتن اين دست مطالب نموده در جائي نيافته است.
مخالفان عرفان و حکمت چنین وانمود میکنند که فلسفة اسلامی همان فلسفة یونانی است و میراث کفّار. و مسلمان باید علم خود را از کتاب و سنّت بگیرد نه از بیگانگان و کافران. ولی فیلسوفان اسلامی معتقدند فلسفه اسلامی محصول اندیشیدن و خردورزی مستقل دانشمندان مسلمان است نه تقلید از یونانیان. بلکه بالاتر از آن معتقدند هیچ شباهت حقیقی بین دستگاه فلسفی یونان با حکمت متعالیه که محصول نهائی فلسفه اسلامی است وجود ندارد.
کلمات حکمای باستان مشتمل بر متشابهات فراوانی گردد و روش صحیح تحقیق در اینگونه مسائل، بررسی عمیق همه آثار باقیمانده و جمع قرائن و نهایتاً برگرداندن متشابهات به محکمات و یقینیّات و توقف در سائر موارد است.
اگر انسان از این روش استفاده نماید در برخی زوایای کتب حکمای یونان، مطالب بسیار بلند و دقیقی خواهد دید که میتواند قرینه بر تفسیر رموز سائر بخشها و یا دلیل بر جعلی یا محرَّف بودن قسمتهایی از کتابها قرار گیرد.
در اینجا حضرت سجّاد علیه السّلام عرضه میدارد: اللَهُمَّ إنِّى أَسْأَلُکَ إیمَانًا تُبَاشِرُ بِهِ قَلْبِى، خداوندا! به من ایمانى عطا کن که اینطور باشد که خودت در دل من داخل شوى، و مباشرت در دل من کنى؛ و تمام افکار و آراءِ من، آراء و افکار تو باشد!
از نظر فقهی نیز فرمایشات فقها در شرائطی از حجّیّت برخوردار است که مربوط به حوزه تخصّصی خود یعنی کشف احکام شرعی باشد و لذا رأی فقیه در تشخیص موضوع معتبر نیست بر فرض فقیهی در این مسائل مدّعی تخصًص باشد یا معتقد باشد که عموم مردم در این مسائل باید تقلید کنند باز هم باید دانست که در هر مسألهای باید به اعلم مراجعه نمود یعنی در هر بابی که قول دو مجتهد در آن متعارض بود، وظیفه مقلّد، در آن مسأله تبعیّت از أعلم است.
بایزید را علامه حلی در شرح تجرید نقل کرده که او سقای خانه امام جعفر صادق علیه السلام بوده و چون مدتی مدید در خدمت آن حضرت به سقایی مشغول بود و حضرت او را قابل ارشاد خلایق میدانست، به واسطه ریاضات و مجاهداتی که در خدمت آن حضرت کشید، او را مرخص ساخت و فرزند خود را به او سپرد که با خود به بسطام آورد.
یکی از کسانی که به خاطر یک سوء تفاهم متهم به مخالفت با فلسفه شده است آقا محمد باقر هزارجریبی استاد سید بحرالعلوم است. وی یکی از فیلسوفان عصر خود بوده و به هیچ وجه با فلسفه به آن معنا که مخالفان عرفان و حکمت میگویند مخالف نبوده است.
حیوان در زبان عامیانه به معنای جانداران غیر از انسان است، ولی در اصطلاح علوم عقلی به معنای هر جاندار متحرک میباشد.. مرحوم ملاصدرا نیز در سرتاسر اسفار از همین اصطلاح استفاده مینمایند و انسان را حیوان ناطق مینامند و مکرراً در اسفار با تعابیری چون «الانسان و سائر الحیوانات» برخورد میکنیم. پس ریشهی تحریف معنوی کلام ایشان این است که مخالفان با این اصطلاح ساده ناآشنا بوده اند.
حضرت آیت الله بروجردی در اصفهان و نجف مخفیانه فلسفه خواندهاند و در بروجرد اسفار تدریس می کرده اند و حاشیه بر اسفار دارند و در نهایت به واسطة فشار مقدسین درس را تعطیل میکنند. برای طلاب مستعد، فلسفه خوانی را به هیچ عنوان منع نمی کردند. ایشان آراء ملاصدرا را درویشی نمیدانستهاند بلکه میفرمود اگر کسی قابلیت نداشته و اشتباه بفهمد سر از عقائد درویشی درخواهد آورد.
به خاطر اخلاصی که داشتند به شدت بر کتمان آنچه انجام داده بودند اصرار میورزیدند تا جائیکه یک بار فرمودند آیت الله ... (که از سوابق فعالیتهای سیاسی حضرت علامه آگاه بودهاند) به بنده گفتهاند که «من به آقای ... گفتهام سزاوار بود که این حکومت را آقا سید محمد حسین متولی شوند» و من از وقتی این سخن را از ایشان شنیدهام دیگر با ایشان رفت و آمد نمیکنم زیرا راضی نیستم این طور مطالبی راجع به بنده بیان شود.»
فرمودند: کل کتاب را مطالعه نمودم و کار خوبی بود و دو نصیحت میخواهم به شما بکنم. عرض کردم امر بفرمائید. فرمودند بنده امر نمیکنم. نصیحتی که میدانم به افراد میگویم. خودشان اگر خواستند انجام میدهند.
...مسئله دیگر که خیلی شیرین بود اینکه فرمودند: راه حق راه اهل عرفان و طریقه توحید است، طریقه مرحوم قاضی؛
در مصاحبه گذشته هیچ تعبیر تندی درباره هیچ کس به کار نرفته بود. آری با صداقت تمام تخصّصنداشتن و بیاطّلاعی عدهای از منتقدین عرفان و حکمت را عرض نموده و به برخی از کارهای خلاف شرع ایشان اشاره نموده بودم که پس از این نیز عرض خواهم کرد و این صداقت در هیچ فضائی بی ادبی محسوب نمیشود.
این ادعای آقای نصیری که حضرت علامه طهرانی قدّسسرّه همه محتوای فتوحات را درست میدانند کذب محض است و نگارنده نمیدانم که این سخن عجیب و نسبت ناروا را آقای نصیری از فرط بیدقّتی ساختهاند یا از سر بیتقوائی؟ و البته حسن ظن این بنده شخصاً به ایشان آنست که بیدقتی، ایشان را به اینجا کشانده که به اولیاء خدا تهمت زده و سپس استهزاء نمایند.
بزرگان حکمت متعالیه پیرو این نظر هستند و بر این مسأله اتّفاق نظر دارند که : قیامت حقیقتی است مجرّد از زمان و در طول عالم دنیا قرار گرفتهاست و هرگز این چنین نخواهد بود که أبدان موتی از درون قبرهای متعارف به سطح زمین آمده و ارواح به آنها تعلّق تدبیری پیدا کنند و در عالم مادّه بهشتی و جهنّمی تشکیل شود و بدن از قبر بیرون آمده مثاب یا معاقب گردد .
واقعهٔ عاشورا داراي ابعاد بسيار گسترده و عجيبي است. يكي از اين ابعاد مقامات و احوال اصحاب حضرت سيد الشهداء عليه السلام است. در اين مقاله به بررسي اجمالي برخي از روايات پرداختهشده است كه بر مقامات بلند اصحاب حضرت دلالت نموده و به نوعي ميتوان از آن وصول ايشان را به مقام فناء و طهارت ذاتيه استفاده نمود.
اخباریان مبانی و نکات رجالی و حدیثشناسی خوبی در آثارشان دارند که نتیجة انس زیاد با اخبار و رجال است و آثار مهمّی بر تفكّر رجالی و حدیثشناسی مرحوم وحید و اتباعش نهادهاست. در این جهات، تفکیکیان با اخباریان مشابهت قابل توجّهی ندارند، مگر برخی موارد استثنایی مثل تحقیقات مرحوم آیةالله نمازی در رجال که شاید نگاه فهرستی برخی بزرگان معاصر در قم و نجف در علم رجال ریشهاش به ایشان برگردد.
گروهی از مخالفین عرفان پنداشتهاند که عرفا همه چیز را خدا دانسته و به خدای واحد أحد که خالق عالم است اعتقاد ندارند. ریشة این توهّم این است که شنیدهاند عرفا دم از عینیت خالق و مخلوق میزنند در حالیکه عینیت در کلام ایشان معنائی خاص دارد. این نوشتار کوتاه تبیینی آسان از معنای عینیت در کلام عرفا است.
دلالت روایت بر وحدت شخصی بسیار آشکار است؛ زیرا کلمة «لا» در صورت عدم تکرار و عطف فقط بر سر نکره داخل میشود؛ در نتیجه «هو» در این ترکیب باید به معنای نکره یعنی هر چیزی که بتوان به او «هو» گفت به کار رود که از آن در زبان علمی به هویّت تعبیر میشود. پس این ذکر، معادل «هیچ اوئی نیست مگر او» یا «هیچ هویتی نیست مگر او» میباشد که دلالت بر وجود احاطی و اطلاقی خداوند متعال دارد به گونهای که همة کثرات در او فانی و مندکّ میباشند.
بیشتر متکلّمین معاد را علاوه بر بُعد روحانی، مشتمل بر بازگشت دوباره انسان به عالم ماده ميدانند و قائلند که آیات و روایات در این معنی بسیار روشن و این امر از ضروریات دین است. یکی از آیات مورد استدلال ایشان، داستان زنده شدن مرغان به دست حضرت ابراهیم عليهالسلام است.
آیه شریفه، نسبت به این ادعا بیارتباط است و ادعای صراحت، با مشکلات گوناگونی روبهرو است. مهمترین اشکال این که آیه شریفه، کیفیت زنده کردن را بیان ميکند نه زنده شدن و در واقع حضرت ابراهیم عليهالسلام در این داستان، مظهر اسم «المحیی» خداوند قرار گرفتهاست.