بسیاری از مخالفان فلسفه و عرفان با برداشتی سطحی از معارف حکمی و عرفانی، میکوشند تا نشان دهند میان این معارف و آنچه ایشان آن را «دین» مینامند فاصله ای بسیار است نوشته زیر یکی از این کوششهای همیشه ناکارآمد است که توسط استاد حجةالاسلاموالمسلمین وکیلی در مقالهای با نام عاشورا روز حزن یا سرور سیدالشهداء علیهالسلام پاسخ داده شده است.
اساسی ترین مشکل مدرسه فلسفه و عرفان مصطلح، خود بنیادی نظری و اعتقادی آن و بی توجهی و بلکه مخالفت با تعالیم برهانی و عرفانی اصیل و صحیح اهل بیت علیهم السلام است. این خود بنیادی و بی توجهی فلاسفه و عرفا به آموزه های اهل بیت علیهم السلام، در عرصه های گوناگون اعم از اصول و فروع دین خود را نشان می دهد که از جمله این موارد نحوه برخورد عارفان صوفی مسلک با حادثه عظیم عاشورای حسینی علیه السلام است.
مولوی در اشعاری با استناد به حکایتی در مورد عزاداری شیعیان شهر حلب به نفی و تخطئه عزاداری شیعیان در روز عاشورا برای امام حسین علیه السلام و شهدای کربلا می پردازد و از منظری عارفانه! مدعی است که چون امام حسین علیه السلام و دیگر شهدا به وصال معشوق خود رسیده اند، پس دیگر چه جای نوحه و ماتم و عزاداری بلکه هنگامه شادی است و عزاداران باید به دین و دل خراب خود گریه کنند!:
روز عاشورا همه اهل حلب
باب انطاکیه اندر تا به شب
گرد آید مرد و زن جمعی عظیم
ماتم آن خاندان دارد مقیم
ناله و نوحه کنند اندر بکا
شیعه عاشورا برای کربلا
بشمرند آن ظلمها و امتحان
کز یزید و شمر دید آن خاندان
یک غریبی شاعری از ره رسید
روز عاشورا و آن افغان شنید
پرس پرسان میشد اندر افتقاد
چیست این غم بر که این ماتم فتاد
نام او و القاب او شرحم دهید
که غریبم من شما اهل دهید
آن یکی گفتش که هی دیوانهای
تو نهای شیعه عدو خانهای
روز عاشورا نمیدانی که هست
ماتم جانی که از قرنی بهست
پیش مؤمن ماتم آن پاکروح
شهرهتر باشد ز صد طوفان نوح
گفت آری لیک کو دور یزید
کی بدست این غم چه دیر اینجا رسید
خفته بودستید تا اکنون شما
که کنون جامه دریدیت از عزا
پس عزا بر خود کنید ای خفتگان
زانک بد مرگیست این خواب گران
روح سلطانی ز زندانی بجست
جامه چه درانیم و چون خاییم دست
چونک ایشان خسرو دین بودهاند
وقت شادی شد چو بشکستند بند
روز ملکست و گش و شاهنشهی
گر تو یک ذره ازیشان آگهی
ور نهای آگه برو بر خود گریز
انک در انکار نقل و محشری
بر دل و دین خرابت نوحه کن
که نمیبیند جز این خاک کهن
شمس تبریزی هم میگوید:
"شمس خجندي" بر خاندان پيامبر ميگريست، ما بر وي ميگريستيم، يكي به خدا پيوست، بر وي ميگريد...!
شاید این تفسیر از عاشورا و عزاداری شیعیان از عارف و صوفیانی چون مولوی و شمس بعید نباشد اما از عارف مسلکان شیعه قطعا این گونه مواجهه با عاشورا بسیار عجیب و موجب تاسف است. مرحوم آیتالله سید محمد حسین حسینی تهرانی که سخت شیفته فلسفه صدرایی و عرفان ابن عربی بوده است در کتاب روح مجرد در باره سید هاشم حداد می نویسد:
«درتمام دهه عزاداري،حال حضرت[سیدهاشم]حداد بسيار منقلب بود. چهره سرخ ميشد و چشمان درخشان و نوراني؛ حال حزن و اندوه در ايشان ديده نميشد؛ سراسر ابتهاج و مسرت بود. ميفرمود: چقدر مردم غافلند که براي اين شهيد جانباخته غصه ميخورند و ماتم و اندوه بپامي دارند...تحقيقاً روز شادي و مسرّت اهل وبيت علیهمالسلام است».[۱]
البته قصد این نوشته نفی ارادت امثال مرحوم آقای حسینی طهرانی و مرحوم سید هاشم حداد نسبت به سید الشهداء علیه السلام نیست اما طرح این نکته لازم است که گرایشهای عرفانی و صوفیانه چگونه افراد را از مسیر سیره و شیوه اهل بیت علیهم السلام خارج کرده و به ورطه من عندی و ذوقی حرف زدن و مبنا تراشیدن می کشاند و از اهمیت ابعاد سازنده سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و فضائل و اجر اخروی عزاداری برای سید الشهدا غافل می کند.
این تفسیر از عاشورا را مقایسه کنید با تعابیر زیر از اهل بیت علیهم السلام در باره عاشورا و اهمیت و فضیلت عزاداری برای امام حسین علیه السلام:
ابوبصیر از امام صادق علیه السلام نقل می کند حسین ابن علی علیهماالسلام فرمودند:
من کشته اشک چشمم هیچ مومنی مرا یاد نکندجز اینکه گریهاش بگیرد.
امام رضاعلیهالسّلام فرمودند:
پدرم چون ماه محرم داخل میشدكسی آن حضرت راخندان نمیدید. واندوه وحزن پیوسته براو غالب میشدتاروزعاشورا. آن روز،روزمصیبت وحزن وگریه اوبود ومیفرمود: امروز روزی است كه حسین علیه السّلام شهیدشده است.
امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف خطاب به جدبزرگوارشان امام حسین علیه السلام در زیارت ناحیه مقدسه میفرمایند:
مجالس ماتم برای تو دراعلا علّیین (عالم ملکوت) برپاشد. حوریان بهشتی درعزای تو برسرو صورت زدند و آسمان وساکنانش کوههاودامنه هایش ودریاهاو ماهیانش وباغهای بهشتی ونوجوانانش خانه کعبه ومقام ابراهیم،مشعرالحرام حرم خانه ی خدا (کسانیکه مُحرم هستند) واطراف آن همگی درماتم تو گریستند.
همچنین می فرمایند:
صبح وشام برتومویِه می کنم،وبه جاى اشک براى توخون گریه میکنم، ...تاجائى که ازفرط اندوهِ مصیبت،وغم وغصّه شدّتِ حزن جان سپارم
۱. کتاب روح مجرد، ص ۷۸ و ۷۹