علامه دهر و وحید عصر، سید محمدمهدی بن سید مرتضی حسنی حسینی طباطبائی بروجردی الاصل نجفی المسکن، اعجوبهدهر، جامع منقول و معقول و مرجع عصر و دوران خویش بود.
سید مرتضی طباطبائی بروجردی رحمةاللهعلیه که از علماء و مراجع کربلا بود، دو فرزند داشت: یکی سید جواد که جدّ مرحوم آیةاللهالعظمی بروجردی رحمةاللهعلیه است، و دیگری سید محمدمهدی بحرالعلوم. هر دو از بزرگان فقهاء و علمای اسلامی میباشند.
سید محمد مهدی بحر العلوم، پیش از سحرگاه عید فطر در سال ۱۱۵۵ قمری در شبجمعه چشم به دنیا گشود. پدر ارجمندش میگوید:
«در آن شب که ولادت فرزندممهدی بود ، در عالم رؤیا امام هشتم علیهالسلام را دیدم که شمع بزرگی را به شاگردش محمدبن اسماعیل بن بزیع میده. وی آن شمع را بر فراز بام منزل ما برده و روشن میکند. ناگهان نور آن شمع تا آسمان بالا رفته و دنیا را فرا میگیرد. » [۱]
مرحوم سید بحرالعلوم مقدمات نحو و صرف و ادبیات و منطق و فقه و اصول را با کوششیبینظیر نزد پدر خود و سایر فضلاء و دانشمندان، در مدتی کمتر از چهار سالفرا گرفت. در اوایل بلوغ به درس خارج پدر خود، و همچنین درس استاد کل، وحیدبهبهانی، و نیز درس شیخ یوسف بحرانی صاحب حدائق راه یافت و از محضر آنبزرگان استفاده شایانی برد و پس از پنجسال درس و بحث فشرده و عمیق و طیمرحله سطح، به درجه اجتهاد عالیه نائل آمد و هر سه استاد بزرگ اجتهاد او را امضاءکردند.
پس از آن از کربلا به نجف مهاجرت کرد و پس از وفات استادش وحید بهبهانی(قدس سره) و در حالی که هنوز سنش از ۳۰ سال تجاوز نکرده بود، رهبری کاملو زعامت و مرجعیتشیعه را به دست گرفت.
مرحوم سید در این فرصتپیش آمده، برای اینکه بتواند به مسائل اجتماعی و مشکلات گوناگون و فراوان امتاسلام رسیدگی نماید و نظمی به حوزههای علمیه بدهد، تمام اوقات خود را برای اینکار وقف نمود و با کمال اخلاص و جدیت مشغول خدمتشد و برای اینکه بهتر بهکارهایش برسد، از شخصیتهای برجستهای که معاصر او بودند ، دعوت به عمل آورد.
شاگرد بزرگوارش شیخ جعفر کاشف الغطاء رحمهالله را برای فتوی و پاسخ به احکام شرعیتعیین و آیةالله شیخ حسین نجفی رحمهالله را که از علمای مقدس و پارساینجف اشرف بود، به عنوان امام جماعت در مهمترین و مشخصترین مسجد، مسجدهندی نصب نمود و شیخ شریف الدین محییالدین را برای قضاوت و حل و فصلدعاوی مردم گماشت و خود بار سنگین تدریس و مشکلات حوزه و اداره امور مردم رابر دوش گرفت.
ایشان اهتمام زیادی به حل مشکلات اجتماعی جامعه داشته و مراکز متعددی را احیاء یا تأسیس نمودهاست که از آن جمله میتوان به؛ تعیین جایگاه امام زمان علیهالسلام در مسجد سهله برای نخستین مرتبه، تعمیر مسجد شیخطوسی که هم اکنون حدود هزار سال از قدمت آن میگذرد، تاسیس کتابخانه خطی در نجف با عنوان مکتبة بحرالعلوم، بالا آوردن سطح مسجد کوفه از رودهای اطرافش، مشخص کردن قبر مختار، حضرت صالح و هود علیهماالسلام برای نخستین بار اشاره کرد.
علماء و دانشمندان بسیاری از محضر درس ایشان استفاده کرده و به مقاماتوالائی رسیدهاند که نام برخی از آنان را میآوریم :
بحر العلوم دارای تالیفات ارزندهای در علوم مختلفه میباشد که چند نمونه ذکرمیشود:
میرزا حسین نوری در جلد دوم خاتمه مستدرک در ضمن برشمردن مشایخ حدیثی ملا احمد نراقی اشارهای نیز به سید بحر العلوم دارد وی نسب ایشان را اینگونه معرفی میکند:
السيد مهدي بن العالم السيد مرتضى بن العالم الجليل السيد محمّد البروجردي بن السيد عبدالكريم بن السيد مراد بن الشاه أسدالله بن السيد جلالالدين بن أمير بن الحسن بن مجدالدين بن قوامالدين ابن إسماعيل بن عباد بن أبيالمكارم بن عبّاد بن أبيالمجد بن عباد بن علي بن حمزة بن طاهر بن علي بن محمّد بن أحمد بن محمّد بن إبراهيم الملقّب بطباطبا ابن إسماعيل الديباج بن إبراهيم الغمر بن الحسن المثنى بن الحسن المجتبى بن أمير المؤمنين عليهماالسلام.
همچنین میفرماید مادرِ مادرِ پدر ایشان، دختر ملاصالح مازندرانی و نوۀ مجلسی اول بودهاست.
درباره مقام بالای علمی و معنوی ایشان میفرماید:
و قد أذعن له جميع علماء عصره و من تأخر عنه بعلوّ المقام و الرئاسة في العلوم النقلية و العقليّة و سائر الكمالات النفسانية، حتى أنّ الشيخ الفقيه الأكبر الشيخ جعفر النجفي- مع ما هو عليه من الفقاهة و الزهادة و الرئاسة- كان يمسح تراب خفّه بحنك عمامته.
و هو من الذين تواترت عنه الكرامات، و لقاؤه الحجة صلوات اللّه عليه و لم يسبقه في هذه الفضيلة- أي في تواتر الكرامة و اللقاء منه- أحد فيما أعلم إلّا السيد رضيّ الدين علي بن طاوس.[۲]
همۀ علمای معاصرش و همۀ آنان که پس از وی آمدهاند به بلند مرتبگی و ریاستش در علوم نقلی و عقلی و سایر کمالات نفسانی اذعان داشتهاند تا جایی که فقیه بزرگوار شیخ جعفر کاشف الغطاء ـ با آن وجود جایگاهی که در فقاهت و زهد و برتری بر دیگران داشت ـ خاک کفشش را با حنک عمامه خویش پاک مینمود.
او از کسانی است که کرامات فراوانی از او سر زده و بارها به دیدار امام زمان مشرف شدهاست و من کسی را چون او در کرامات و دیدار با امام زمان عجلّالله نمیشناسم مگر سید بن طاووس
حاجی نوری در ادامه به ذکر چند کرامت از سید بحرالعلوم میپردازد که در ادامه خواهد آمد:
یکی از شاگردان سید به نام «شیخ تقی ملّا کتاب» نقل میکند که سالی مرحوم سید از نجف به کربلا سفر نمود. طبق معمول گروه زیادی از شاگردان ـ از جمله راوی داستان ـ که در چنین سفرهایی با سید همراهی میکردند در این سفر نیز ملازم ایشان شدند.
در میانۀ راه متوجه مردی شدند که با فاصلهای از این کاروان به تنهایی سفر میکرد؛ اما هر وقت سید میایستاد او نیز میایستاد و هر وقت بد به راه میافتاد او نیز راهی میشد.
بالاخره سید از ما جدا شد و به طرف وی رفت و به او اشاره کرد که با ایشان همراه شود. مرد نزد سید آمد و دست او را بوسید. مردی بود غریب که از ظاهر و لهجهاش کاملا پیدا بود که اهل عراق نیست.
مرحوم سید از مردان و زنان و کودکان خانوادهاش ـ همگی به اسم ـ احوال پرسید و حتی همسایگان و اطرافیان آن مرد را هم تا چهل نفر نام برد و احوال آنان را هم جویا شد؛ مرد غریب بسیار شاد گردید و ما همه متعجب!
سید به ما فرمود این مرد اهل یمن است. از سید پرسیدیم شما چه زمانی ساکن یمن بودهاید که او و خانواده اش را میشناسید؟! سید سرش را تکان داد و گفت: «سبحان الله! لو سألتني عن الأرض شبرا شبرا لأخبرتك بها!!؛ سبحان الله! اگر از وجب به وجب زمین از من بپرسید شما را بدان آگاه خواهم ساخت!!»
مرحوم علامه آیةآلله حسینی طهرانی که رساله سیر و سلوک منسوب به سید بحرالعلوم را تصحیح نموده و حاشیههای مهمی بر آن نگاشتهاند در مقدمۀ آن کتاب در باب ٖآن بزرگوار میفرمایند:
ترجمه و شرح حال بحر العلوم و بيان اقصى مدارج و معارج سير كمالى آن فريد عصر و نادره دهر، از حيطه پرواز فكر حقير و از امكان رشحات خامه فقير خارج است.
من چه گويم درباره كسى كه شيخ اكبر، شيخ الفقهاء و المجتهدين شيخ جعفر كاشف الغطاء غبار نعلين او را با حنك عمامه خود پاك مىكرد، و محقّق خبير و فقيه بصير مجمع كمالات صورى و معنوى ميرزا أبو القاسم جيلانى قمّى در هنگام تشرّف به عتبات عاليات، روزى در مجلس پرفيضش در حضور جمعى از او پرسيد: «پدر و مادرم فداى تو، چه عملى انجام دادهاى تا بدين مرتبه و منزلت رسيدهاى؟»
چه گويم درباره كسى كه تشرّف او كرارا و مرارا به محضر مقدّس حضرت امام زمان حجّة ابن الحسن العسكرى- أرواحنا له الفداء- جاى شبهه و ترديد نيست و اين مسئله نزد علماى اعلام بلكه همه قاطنين و ساكنين نجف اشرف در حكم مسلّمات است، بلكه از بعضى از كلمات بزرگان استفاده مىشود كه باب امكان تشرّف به خدمت آن ولىّ والاى عالم امكان پيوسته براى او باز بوده است، بلكه چه گويم درباره كسى كه او را آن صاحب مقام ولايت كبرى امام زمان در آغوش گرفت! [۳]
مرحوم علّامه سيّد محمدباقر خونسارى صاحب كتاب «روضات الجنّات» ایشان را اینگونه معرفی میکند:
«سيّد سند و ركن معتمد مولاى ما سيّد مهدى فرزند سيّد مرتضى فرزند سيّد محمد حسنى حسينى طباطبائى نجفى- كه خداوند طولانى كند عمر او را و پيوسته گرداند علوّ منزلت و بركت و نعمتهاى مترشّحه از وجود او را- پيشوا و امامى است كه روزگار نتوانسته است مانند او را به جهان بسپارد.
سلطان عظيم الهمّة و بلند پروازى است كه مادر دهر ساليان دراز از زائيدن همانند او عقيم بوده است. بزرگ علماى اعلام و مولاى فضلاى اسلام علاّمه دهر و زمان خود و يگانه عصر و اوان خود بوده است.
اگر در بحث معقول زبان بگشايد تو گوئى اين شيخ الرئيس است، اين سقراط و ارسطو و افلاطون است. و اگر در منقول بحث كند تو گوئى اين علاّمه محقّق در فروع و اصول است. و در فنّ كلام با كسى مناظره نكرده است مگر اينكه تو گوئى سوگند به خدا اين علم الهدى است. و اگر گوش فرادهى به آنچه در هنگام تفسير قرآن كريم به زبان آرد فراموش مىكنى آنچه در ذهن دارى و چنين مىپندارى مثل اينست كه اين همان كسى است كه خداوند قرآن را بر او فرستاده است.» [۴]
ماجرای عتاب مرحوم سید بحرالعلوم به شاگرد نامدارش مرحوم آیةالله سید جواد حسینی عاملی (صاحب کتاب گرانسنگ مفتاح الکرامه) مشهور و در بسیاری از کتب تراجم نقل شده است. مرحوم آیةالله شهید مطهری این داستان را با قلمی روان بازنویسی کرده و در کتاب داستان راستان تحت عنوان «عتاب استاد» نقل نمودهاست. منبع ایشان در این نقل جلد دوم کتاب «الكنى والالقاب» محدث قمى، صفحۀ ۶۲ میباشد. به دلیل روانی قلم آن شهید بزرگوار این داستان را عینا از داستان راستان نقل مینماییم:
عتاب استادسيد جواد عاملى، فقيه معروف، صاحب كتاب مفتاح الكرامة، شب مشغول صرف شام بود كه صداى در را شنيد. وقتى كه فهميد پيشخدمت استادش سيد مهدى بحرالعلوم دم در است با عجله به طرف در دويد. پيشخدمت گفت: «حضرت استاد شما را الآن احضار كرده است. شام جلو ايشان حاضر است اما دست به سفره نخواهند برد تا شما برويد.».
جاى معطلى نبود. سيد جواد بدون آنكه غذا را به آخر برساند، با شتاب تما به خانه سيد بحرالعلوم رفت. تا چشم استاد به سيد جواد افتاد، با خشم و تغير بى سابقهاى گفت:
«سيد جواد! از خدا نمىترسى، از خدا شرم نمىكنى؟!».
سيد جواد غرق حيرت شد، كه چه شده و چه حادثهاى رخ داده؟! تاكنون سابقه نداشته اينچنين مورد عتاب قرار بگيرد. هرچه به مغز خود فشار آورد تا علت را بفهمد ممكن نشد. ناچار پرسيد:
«ممكن است حضرت استاد بفرمايند تقصير اينجانب چه بوده است؟».
«هفت شبانه روز است فلان شخص همسايهات و عائلهاش گندم و برنج گيرشان نيامده. در اين مدت از بقال سر كوچه خرماى زاهدى نسيه كرده و با آن به سر بردهاند.
امروز كه رفته است تا باز خرما بگيرد، قبل از آنكه اظهار كند، بقال گفته نسيه شما زياد شده است. او هم بعد از شنيدن اين جمله خجالت كشيده تقاضاى نسيه كند، دست خالى به خانه برگشته است و امشب خودش و عائلهاش بىشام ماندهاند.»
- به خدا قسم من از اين جريان بىخبر بودم، اگر مىدانستم به احوالش رسيدگى مىكردم.» - همه داد و فريادهاى من براى اين است كه تو چرا از احوال همسايهات بىخبر ماندهاى؟ چرا هفت شبانه روز آنها به اين وضع بگذرانند و تو نفهمى؟ اگر باخبر بودى و اقدام نمىكردى كه تو اصلا مسلمان نبودى، يهودى بودى.» - مىفرماييد چه كنم؟ - پيشخدمت من اين مجمعه غذا را برمىدارد، همراه هم تا دم در منزل آن مرد برويد، دم در پيشخدمت برگردد و تو در بزن و از او خواهش كن كه امشب با هم شام صرف كنيد. اين پول را هم بگير و زير فرش يا بورياى خانهاش بگذار، و از اينكه درباره او كه همسايه تو است كوتاهى كردهاى معذرت بخواه. سينى را همان جا بگذار و برگرد. من اينجا نشستهام و شام نخواهم خورد تا تو برگردى و خبر آن مرد مؤمن را براى من بياورى.پيشخدمت سينى بزرگ غذا را كه انواع غذاهاى مطبوع در آن بود برداشت و همراه سيد جواد روانه شد. دم در پيشخدمت برگشت و سيد جواد پس از كسب اجازه وارد شد. صاحبخانه پس از استماع معذرت خواهى سيدجواد و خواهش او دست به سفره برد. لقمهاى خورد و غذا را مطبوع يافت. حس كرد كه اين غذا دست پخت خانه سيدجواد، كه عرب بود، نيست، فوراً از غذا دست كشيد و گفت:
«اين غذا دست پخت عرب نيست، بنابراين از خانه شما نيامده. تا نگويى اين غذا از كجاست من دست دراز نخواهم كرد.».
آن مرد خوب حدس زده بود. غذا در خانه بحرالعلوم ترتيب داده شده بود. آنها ايرانى الاصل و اهل بروجرد بودند و غذا غذاى عرب نبود. سيدجواد هرچه اصرار كرد كه تو غذا بخور، چه كار دارى كه اين غذا در خانه كى ترتيب داده شده، آن مرد قبول نكرد و گفت: «تا نگويى دست دراز نخواهم كرد.» سيد جواد چارهاى نديد، ماجرا را از اول تا آخر نقل كرد. آن مرد بعد از شنيدن ماجرا غذا را تناول كرد، اما سخت در شگفت مانده بود. مىگفت: «من راز خودم را به احدى نگفتهام، از نزديكترين همسايگانم پنهان داشتهام، نمىدانم سيد از كجا مطلع شده است!»
[۵] سرّ خدا كه عارف سالك به كس نگفت
در حيرتم كه باده فروش از كجا شنيد؟!
۱. به نقل از آغابزرگ طهرانی در الکرام البررة ، جلد اول، ص ۱۷۲ . همچنین رک: منتهى المقال، طبع سنگى، ص ۳۱۴.
۲. خاتمۀ مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل ، جلد دوم، ص ۴۴
۳. رساله سیر و سلوک منسوب به بحرالعلوم، صفحۀ ۲۰
۴. علاّمه سيّد محمد باقر خونسارى، روضات الجنّات ج ۲، ص ۱۳۸
۵. مجموعهآثاراستادشهيدمطهرى، ج۱۸، ص ۳۸۱.