ایشان بعد از آنکه از طرق دیگر وصول حضرت آقای حداد را به فناء احراز فرموده اند برای نشان دادن شدت انصراف حضرت آقای حداد و قوت واردات فنائی ایشان تاثیر این حالات فنائی را بر ظاهر حضرت آقای حداد بیان نموده اند که این موارد شاهد بر شدت فناء ایشان است نه بر حصول اصل فناء.
حالت فناء از حالاتی است که کشف آن در عارف بسیار مشکل است، ولی باز هم از برخی از امارات از حالات و کلمات عارف میتوان آن را دریافت. ولی حالاتی هم هست که مشترک میان مقام فناء و غیر آن می باشد و گاه موجب سوء برداشت افراد میگردد.
در یکی از کانالهای تلگرامی در بررسی مقام فناء حضرت آقای حداد رضوان الله علیه آمده است:
اين فناى فى الله است؟در كتاب «عارف فى الرحاب القدسيه» تأليف نوه آقا سيّد هاشم حدّاد، ص ۱۸۵ آمده كه از استاد كشميرى پرسيدند: كسى به مقام فناء رسيده است؟ جواب دادند: «بله، آقاى قاضى و آقا سيّد هاشم حدّاد به فنا رسيدند».
در كتاب دلشده از صفحه ۷۰ به بعد براى اين موضوع شواهدى آورده كه بيشترش از كتاب روح مجرد، ص ۶۸ تا ۷۸ بوده كه به چند نمونه از آن اشاره مى شود:
۱. آقا حدّاد فرمود:
«بسيار شده است كه به حمام مى رفتم و وقت بيرون آمدن پيراهن را وارونه مى پوشيدم».
۲. يك روز با مينى بوس از كربلا با آقاى حدّاد به كاظمين آمديم و در ميان راه شاگرد راننده خواست كرايه ها را اخذ كند، پرسيد: شما چند نفريد؟ آقاى حدّاد گفتند: «پنج نفر»، در حالى كه ما شش نفر بوديم و شاگرد به ايشان گفت: سيّد آخر تو خودت را حساب نمى
كنى؟!
۳. به وضوخانه عمومى كاظمين رفتند. آقاى حداد فرمود: «ديدم من وضو گرفتن را بلد نيستم. با خود گفتم: از اين مرد كه مشغول وضو گرفتن است بپرسم. همين كه به سراغ او رفتم، خودبهخود وضو آمد و دست به آب بردم و وضو گرفتم. آن مرد وضو گيرنده چشمش به من افتاد و گفت: آى سيّد آب، خداست! وضو، خداست! جايى نيست كه خدا نيست!»
توضيح: بعضى از سالكين الى اللَّه كه سالها سلوك كرده اند، اين چند قضيه را سؤال نمودند.
عرض شد :
«اين نوع قضايا صدها مرتبه براى بنده اتفاق افتاد و هيچ كدام ربط به مقام فناى فى اللَه ندارد. يا نويسنده اين قضايا مقام فنا را خودش نچشيده، يا مى خواهد به چند قضيه، حدّاد را بزرگ كند!! و يا...
برچسبها و ربطها بر عارف راه رفته و استاد ديده، پوشيده نيست! در خانه اگر كس است، يك حرف بس است. گاهى پيرى، مريضى، خستگى و بى توجهى سبب مى شود اين اتفاقات بيفتد».
«اين نوع مسائل بسيار براى استاد كشميرى در طول ده سال اتفاق مى افتاد، حتى يكبار اشاره به مقام فنا نمى كرد. روزى هنگام صبح به منزل استاد رفتم. ايشان فرمود: صبح اسم پسر بزرگم را فراموش كردم. از همسرم سؤال كردم ايشان گفت: اسمش سيد محمود است.»
(مژده دلدار : ص ۶۶) حضرت استاد سید علی اکبر صداقت
تأمّلی درباره مطلب مذکور:
تحقق حالاتی شبیه آنچه که در اینجا به اجمال از حضرت آقای حداد تقل شده است، دلیل بر تحقق مقام فناء نیست و نمیتوان به صرف اینکه کسی مشابه چنین حالاتی دارد وی را فانی دانست.
هر گونه انصرافی از عالم طبع میتواند چنین آثاری داشته باشد، گاه انصراف از عالم طبع به واسطه استغراق در مکاشفات مثالی است و گاه به واسطه اشتغال به حقائق عقلی و گاه فنای در اسماءالهی و گاه فناءدر ذات.
لذا اگر برای افرادی حالاتی مشابه این حالات اتفاق افتد نباید به صرف این حالات توهم شود که ایشان به مقامات اولیاء واصل شدهاند.
در کتاب شریف روح مجرد نیز بر مقام فناء مرحوم حضرت آقای حداد به چنین حالاتی استدلال نشده است. بلکه مرحوم حضرت علامه در آن کتاب از حالات توحیدی مرحوم حضرت آقای حداد و معارفی که از نفس شریفشان جاری می شده مقام فناء ایشان را احراز کرده بودند؛ مانند اینکه میفرمایند:
ميفرمودند: بعضى از اوقات چنان سبك و بى اثر مىشوم عيناً مانند يك پر كاهى كه روى هوا مىچرخد؛ و بعضى اوقات چنان از خودم بيرون مىآيم عيناً به مثابِهِ مارى كه پوست عوض ميكند، من چيز ديگرى هستم و آن بدن من و اعمالش همچون پوست مار كه كاملًا به شكل مار است و اگر كسى نداند و از دور ببيند مىپندارد يك مار است، ولى جز پوست مار چيزى نيست.
ميفرمودند: در هر لحظه علومى از من ميگذرد بسيار عميق و بسيط و كلّى، و چون در لحظه ثانى بخواهم به يكى از آنها توجّه كنم مىبينم عجبا! فرسنگها دور شده است. (روح مجرد، ص۷۰ و ۷۱
عرض شد كه ميفرمود: من همچون پر كاهى هستم كه در فضاى لا يتناهى بدون اراده و اختيار مىچرخد. و بعضى اوقات از خودم بيرون مىآيم، همچون مارى كه پوست مىاندازد؛ چيزى از من غير از پوست نيست.
ميدانيد با اين جمله كوتاه چه ميخواهد بگويد؟! مارها معمولًا در هر
روح مجرد، يادنامه موحد عظيم و عارف كبير حاج سيد هاشم موسوى حداد، متن، ص: ۱۳۷
سال پوست عوض مىكنند، يعنى از پوست سابق خود بيرون مىآيند. در اين صورت اگر شما بدان پوست نظر نمائيد مىبينيد كاملًا يك مار است، سر دارد، بدن دارد، دم دارد، رنگ و نقش و راههاى گوناگون جسم او به همان گونه است؛ و شايد در بَدْوِ امر انسان گمان نكند كه اين پوسته است، و آن را مار حقيقى تصوّر كند. چون جلو برود و بر آن دست گذارد، معلوم مىشود كه اين فقط پوسته است و مار از آن بيرون رفته است.
حضرت آقاى حدّاد ميفرمايد: مَثل من اينطور است. من از خودم بيرون مىآيم و جاى ديگر ميروم. خودم كه از آن بيرون آمدهام عبارت است از حدّاد با تمام شئون خود، از بدن و افعال و اعمال و ذهن و عقل و تمام آثار و لوازم آن؛ با آنكه تمام اينها بجاى خود هستند، و به كارهاى خود از كارهاى طبيعى همچون عبادات و معاملات و برخوردها و خواب و خوراك و علوم ذهنيّه تفكيريّه و علوم عقليّه كلّيّه و علوم قلبيّه مشاهديّه مشغولند؛ اينها بدون آنكه ذرّهاى تغيير كنند بجاى خود هستند، ولى من ديگر آنها نيستم، من بيرون آمدهام.
يعنى تمام اين بدن و آثارش، و تمام علوم ذهنى و عقلى و قلبى و آثارشان، و تمام قدرتهاى آنها، و جميع انحاء حياتشان، همچون پوست مار مىشود كه تمام اينها در برابر حقيقت من جز پوستهاى چيزى نيست، و حقيقت من كه به آن من گفته مىشود جاى دگر است.
آنجا كجاست؟! مسلّماً بايد جائى باشد كه از جزئيّت و كلّيّت كه موطن بدن و مثال و عقل است، برتر و عالىتر و راقىتر باشد. آنجا كلّيّتى است ما فوق همه كلّيّتها، و تجرّدى است بالاى تجرّدها، و بساطتى است برتر از بساطتها، و جائى است لا يتناهى مُدَّةً و شِدَّةً و عِدَّةً بما لا يتناهى. آنجا عالم فَناى مطلق و اندكاك در ذات حقّ متعال جلّتْ عظمتُه مىباشد.
ایشان بعد از آنکه از طرق دیگر وصول حضرت آقای حداد را به فناء احراز فرموده اند برای نشان دادن شدت انصراف حضرت آقای حداد و قوت واردات فنائی ایشان تاثیر این حالات فنائی را بر ظاهر حضرت آقای حداد بیان نموده اند که این موارد شاهد بر شدت فناء ایشان است نه بر حصول اصل فناء.
لذا معلوم میشود آنچه در نقد گفتهاند: «اين نوع قضايا صدها مرتبه براى بنده اتفاق افتاد و هيچ كدام ربط به مقام فناى فى اللَّه ندارد. يا نويسنده اين قضايا مقام فنا را خودش نچشيده، يا مى خواهد به چند قضيه، حدّاد را بزرگ كند!! و يا...» سخنی خالی از تحقیق است.