سیر و سلوک، ضرورت سیر و سلوک، سفارشهایی برای آغاز سیر و سلوک، مقاطع دشوار سیر و سلوک بخشی از مطالبیست که در این مقاله مورد بررسی قرار گرفته است.
انسان طالب مجهول مطلق نیست؛ به این معنا که هرگاه بخواهد در راهی قدم بنهد، دورنمایی از آن را در ذهن دارد.
حالات مختلفی که برای سالک رخ میدهد عبارتند از:
۱. درک غفلت خود (بیداری)؛ ۲. توبۀ نصوح از گذشتۀ پر از غفلت و گناه؛ ۳. مراقبه و ذکر؛ ۴. گشوده شدن باب مکاشفات؛ ۵. چشیدن ارتباط شهودی با غیب؛ ۶. ادراک عالم برزخ و احاطۀ آن بر عالم ماده؛ ۷. پاک کردن خیالات از صفحۀ دل؛ ۸. گذر از عالم برزخ به عالم روح (عقل)؛۹. آغاز تجلیات نفس: (الف. به صورت مادی ب. احاطۀ نور نفس بر آسمان و زمین ج. گم کردن خود د. مشاهدۀ تمام حقیقت نفس خود با تجرد تام)؛۱۰. رسیدن به مقام توحید افعالی (در عالم یک فاعل بیش نیست)؛ ۱۱. رسیدن به توحید صفاتی (صفات کمالی منحصر در یک موجود است)؛ ۱۲. رسیدن به توحید اسمائی (در همۀ عوالم، عالم و حی و قادر یکی است)؛ ۱۳. رسیدن به توحید ذاتی (رسیدن به فنا با تجلی ذاتی)؛ ۱۴. گذر از فنا به بقا (در عین کثرت در وحدت بودن)؛ ۱۵. رسیدن به مقام انسان کامل، سلطان عالم و دارای مقام ولایت است.
امور از نظر ادراک و توصيف به سه دسته قابل تقسيم است:
دلايل غيرقابل توصيف بودن يک امر عبارتند از:
چند مورد از ويژگیهای سفر الی الله عبارتند از:
چند نکته:
مسافر سفر در سلوک الی الله، جان انسان (روح، روان، نفس) است.
هیچ موجودی از حرکت به سوی پروردگار مستثنا نیست. انسان قافلهسالار این حرکت است. این حرکت یا به اختیار و مجاهدۀ وی انجام میگیرد، یا به اجبار و پس از مرگ صورت میپذیرد که البته ثمرات شیرین سلوک اختیاری را به دنبال نخواهد داشت.
زن و مرد بودن تأثیری در سلوک ندارد، زیرا از هر دو صنف به کمال رسیدهاند. هویتهای اقلیمی، جغرافیایی و فرهنگی نیز در این راه تأثیر ندارند، زیرا مسافر حقیقی جان است . سلمان فارسی با سابقۀ آتشپرستی از اهلبیت شد.
بدن در این سیر تأثیر دارد. البته بدن قوی در سرعت سیر مؤثر است، لذا بزرگان بر صحت مزاج برای سالکان راه توصیه کردهاند. بر همین اساس هر مزاجی توان تحمل نبوت و وحی را ندارد. صاحب نبوت دارای «اعدل امزجه» است.
ترک اعمال عبادی به بهانۀ وصول به حق گمراهی محض است، به سه دلیل:
عبادت قالبی صرف در این راه کافی نیست، بلکه بنا به توصیه روایات توجه قلبی و تفکر رسانندهترند.
این سفر روحانی است. اگر جسمانی بود، نباید خانوادۀ انبیا همانند همسر و پسر نوح یا همسر لوط گرفتار عذاب میشدند.
الف. با نگاهی اجمالی به آیات و روایات، ضرورت سفر را درمییابیم.
ب. در پاسخ به این پرسش كه «آیا سفر به سوی خدا ضرورت دارد؟» میگوییم ضرورت به اهمیت بستگی دارد و بر اساس هدف، اثر و نتیجه شكل میگیرد.
آیا سفر به سوی خدا واجب است؟
پاسخ: سه گونه وجوب داریم:
آیا هر واجب عقلی، واجب فقهی و اخلاقی هم هست؟ خیر.
آیا هر واجب فقهی و اخلاقی، واجب عقلی هم است؟ خیر.
چرا سفر به سوی خدا واجب فقهی نیست؟ زیرا شرط این سفر نوعی شعور و عشق است که روزی همگان نیست.
انواع سهگانۀ عبادت عبارتند از:
از دیدگاه اخلاق و عرفان سفر به سوی خدا حتماً واجب است و اصولاً تنها وظیفۀ آدمی است، پس از آن گریز و گزیری نیست.
ثمرات سلوک:
چرا قلب مؤمن عرش خداست؟
زیرا مؤمن با سیر و سلوک به کمال میرسد و هدف آفرینش را تحقق میبخشد.
آیا سفر به سوی خدا واجب عقلی است؟ اگر هدف آدمی رسیدن به بهشت باشد، خیر و اگر رسیدن به خدای بهشت باشد، آری.
آیا بین عقل و عشق نزاعی در بین هست؟ بزرگان عاقلِ عاشق میگویند خیر، نزاعی در بین نیست.
پاسخ به چند اشکال:
۱. مگر خداوند جسم است که بتوان به سوی او سفر کرد؟
پاسخ: مسافر سفر عشق، جان آدمی است، نه جسم او.
۲. تعلق عشق به خدا محال است (عشق به خدا تعلق نمی گیرد)
پاسخ: خیر، تعلق عشق به غیر خدا محال است.
۳. به علت خطرات فراوانی که این سفر دارد به آن وارد نمیشویم.
پاسخ: اولاً اهداف گرانبها با کوشش بسیار به دست میآید. ثانیاً اگر حرکت درست با خاکساری در محضر حق و اطاعت از استاد کامل همراه باشد، در نتیجه از امتحانات سربلند بیرون میآییم.
۴. از راههای دیگر مثل اخلاق و زهد به اهداف این سفر دست مییابیم.
پاسخ: راه سلوک بیبدیل و بینظیر است و اخلاق و زهد شرط لازم هستند، نه شرط کافی.
۵. به دلیل نبودن راهنما (یعنی معصوم) راه سفر بسته است.
پاسخ: در بحث «راهنمای سفر» پاسخِ مفصل خواهد آمد.
نکاتی درباره تعداد سفر در سیر و سلوک:
۱. با بررسی دو نگرش دربارۀ تعداد سفرها درمییابیم بشر مادهپرست که اعتقادی به مبدأ و معاد ندارد، آغاز سفر خود را تولد از مادر و پایان آن را فرورفتن در خاک میداند، حال آنکه انسان خداپرست معتقد است قبل از دنیا عوالمی را پشت سر گذاشته و مردن هم پایان راه او نیست.
۲. جریان خلقت به مثابۀ دو قوس است؛ یعنی عارفان معتقدند جریان خلقت به صورت خط مستقیم نیست؛ بلکه هستی در قوس نزول از خدای هستی تا پایینترین درجه (هیولای اولی) فرود میآید و سپس به سمت خدای هستی تا بالاترین درجه که پروردگار است صعود میکند.
۳. دو قوس نزول و صعود دایرۀ بزرگ هستی را تشکیل میدهد.
۴. عارف «هستی خدا» را بیرون از این دایره فرض میکند.
۵. این دایره از وحدت و یکپارچگی برخوردار است، اما به اعتبار تفاوت آثار، درجاتی دارد که به آنها «عوالم وجودی» یا «عوالم نمودی» گفته میشود. عوالم در دو قوس نزول و صعود متناظرند.
۶. عوالم بر اساس دنیا به سه قسم «پیش از دنیا»، «دنیا» و «پس از دنیا» تقسیم میشود. در روایات نیز به تبیین عالم «ذر» و «میثاق عهد» که عالم پیش از دنیاست پرداخته شده و همینطور در آیات و روایات مربوط به قبر و برزخ و قیامت که عالَم پس از دنیاست به این عالم، به صورت تفصیلی توجه شده است.
۷. سفرهای سهگانه عبارتند از:
۸. سفر در قوس صعود چهار قسم دارد:
۹. اگر گفته شود از اسفار اربعه فقط سفر اول در قوس صعود قرار داد و سفر دوم و چهارم نه در قوس نزول است نه در قوس صعود و سفر سوم هم در قوس نزول است، پس چگونه این اسفار را سفر در راه تکامل و قوس صعود میدانید؟ در پاسخ میگوییم: مراد از قوس صعود مراحل تکامل است، نه قوس صعود در برابر قوس نزول و روشن است که سالک در تمامی اسفار در حال تکامل است، مثلاً سالک رسیده به سفر چهارم کاملتر از سالک در سفر سوم است.
۱۰. میتوان گفت آدمی را شش سفر است:
۱۱. موضوع عرفان عملی اسفار چهارگانه یا الانسان بعد الدنیاست نه قبل الدنیا و نه فی الدنیا.
۱۲. مرحوم شیخ حسنعلی اصفهانی دربارۀ تعداد سفرها نظر خاصی دارد که در متن ذکر شده است.
۱۳. مهمترین سفرها، سفر اول از اسفار اربعه است، زیرا قبل از آن اختیاری نداشتهایم و بعد از آن هم به گونهای، سفرها غیراختیاری است و عمده، سفر اول است که از یقظه آغاز میشود و به فنا پایان میپذیرد.
۱۴. بحث منازل سفر مفصلترین بخش این كتاب است.
نکاتی درباره مدت زمان پیمودن راه خدا:
۱. سفر به سوی خدا آغاز زمانی دارد و آن آغاز، زمانی است که سالک تصمیم به کوچ به طرف پروردگار میگیرد (یقظه و بیداری اولی).
اما پایان زمانی ندارد زیرا اولاً: این سفر به سوی فرا زمان و فرامکان است. ثانیاً: نه خداوند پایان دارد، نه فیض او و سفر در خدا و فیض او بخشی از سفر سالک است.
۲. عامل به وجود آمدن بیداری اولی (یقظه) نفحهای (نسیم رحمت الهی) است که از اسباب آن میتوان به این موارد اشاره کرد:
۳. مدت زمان سفر: از آنجا که این سفر پایان زمانی ندارد، مدت معلوم و مشخصی هم نخواهد داشت.
۴. اگر این سفر مدت ندارد، چرا گاهی گفته میشود فلان عارف در ۷ سال یا ۹ سال و ... به کمال رسید؟
پاسخ: اسفار سالک در مجموع پایان ندارد، ولی بعضی از سفرها مانند سفر اول پایان دارد که رسیدن به مقام فنای ذاتی و مقام ولایت است.
۵. مدت سفر سالک بر اساس رسیدن به فنا محاسبه میشود، زیرا فنا پایان سفر اول است و سفر اول، مشکلترین سفر و بخش عمدۀ اسفار است.
۶. سیر انسانِ سالك پس از مرگ، اگر هنوز به كمال نرسیده باشد، ادامه مییابد، اما انسان غیرسالك تا نفخ صور در برزخ میماند.
۷. مدت سفر در سالکان مختلف، متغیر است، اما سرعت بیش از حد معمول موجب میشود سالک واصل به خوبی از عهد تربیت شاگردان برنیاید.
۸. علل سرعت در سیر به سوی خدا عبارت است از:
صفا و پاکی جوهر نفس؛ تربیت دوران نوزادی، کودکی و نوجوانی؛ همت قوی و بلند؛ اخلاص؛ یقظۀ قوی؛ مراقبۀ شدید؛ ایثار در راه خدا به خصوص نسبت به دوستان خدا؛ تحمّل در شدائد و مشکلات راه و نرنجیدن از دیگران؛ کامل و خبره بودن استاد؛ تسلیم کامل نسبت به استاد کامل بودن.
سالک در سیر الی الله نباید از معجزۀ توسل که مانند کبریت احمر غافل باشد، چراکه اثر چشمگیری در سلوک دارد.سالک در راه خدا با حالاتی برخورد میکند که تمام وجود او را تحت تأثير قرار میدهد. در اين حالات بايد با آمادگی قبلی که برای خود ايجاد کرده، سخن استاد را بشنود و اندرز او را بپذيرد.
سفارشهای پیش از سفر عبارتند از:
خلاصه سفارشهای مرحوم بهاری برای شروع سلوک:
سالکی که قدم صدق در راه نهد، راهش به سوی حق کوتاه و نزدیک است و مغناطیس وجودی رب ودود جان انسان بیدار شده را به سوی خود میکشد، اما پیمودن همهٔ بخشها و مقاطع راه خدا از نظر دشواری و آسانی، یکسان نیست، برخی همانند جادهٔ صاف و بعضی مانند گردنه و کریوه است.
خداوند در قرآن کریم برای اصحاب یمین گردنههایی برمیشمرد، مانند آزاد کردن بنده، طعام دادن به یتیمی خویشاوند و.... همانطور که میدانیم «مقربین» بر اساس آیات قرآن از اصحاب یمین برترند و در نتیجه عقبههایی سختتر را باید پشت سر بگذارند.
اگر اصحاب یمین باید «اشد حباً لله» باشند، مقربین باید از این حب سوخته باشند و خاکسترشان بر باد رفته باشد؛ اگر برای اصحاب یمین «ایمان» شرطِ عبور از عقبه است، برای مقربین یقین شرط است، آن هم نه علم الیقین که عین الیقین بلکه حق الیقین.
کریوههای راه
اهل طریق برای راه خدا کریوههایی را بر شمردهاند که به پارهای از آنها اشارهای میکنیم.
۱. ترک عادات ناشایست فردی و اجتماعی
متأسفانه بسیاری از انسانها در کنار عادات فردی ناشایست گرفتار عادات اجتماعی ناشایست هم هستند؛ سالک باید در قدمهای نخست سلوک دست از عادات ناروایی فردی و اجتماعی بردارد. در متن به تعدادی از عادات ناپسند فردی و اجتماعی اشاره شده است.
راه ترک عادات زشت
پرسش: اگر ترک عادات فردی و اجتماعی برای سالک ضروری است، پس احادیث و روایاتی که مضامینی از قبیل «دست خدا با جمع مردم است» و «با تودهٔ مردم باشید» را چه کنیم؟
پاسخ: با جماعت مسلمین بودن یعنی داشتن دغدغهٔ اسلام و مسلمین و شریک بودن در غم و شادی آنان و فاصله نگرفتن از جمعه و جماعتشان. البته احترام به آداب اجتماعی در صورتی که با موازین شرع و عقل ناسازگار نباشد، مشکلی ایجاد نمیکند.
منطق قرآن این است که ما همرنگ حق شویم، نه همرنگ جماعت.
دو نکته
۲. تولد دوم
دل کندن از طبیعت و ورود به عالم برزخ از گردنههای راه خداست، انسانی که همیشه با مادیات محشور بوده، اینک میخواهد به سفری ملکوتی برود.
راهکار عبور از کریوهٔ دوم مراقبهٔ شدید به همراه زهد واقعی است و همچنین ذکر شریف یونسیه در سجده به تعداد ۴۰۰ بار در بین الطلوعین برای بیرون جستن از شکم طبیعت و قدم نهادن در برزخ مؤثر است.
۳. عبور از عالم مثال و برزخ به عالم نفس
عالم برزخ عالم عبور از کثرت انفسی است. ثمرهٔ انس و الفت با عالم طبیعت به وجود آمدن موجودات خیالی هستند که مانع آرامش سالک میشوند و هرگاه بخواهد ساعتی در ذکر خدا بیارمد، ناگهان چون سیل بر او هجوم آورده و قصد هلاکت او را میکنند. این کثرات انفسی قویتر از کثرات خارجی است. سالک باید به یاری نغمهٔ قدسی با مجاهده و ریاضت به آرامش خیال برسد و این موجودات خیالی را از بین برده تا ذهن او را در توجه به معبود مشوش نکنند.
۴. عبور از مرحلهٔ تجلیات نفسانی
سالک باید در جنگ انفسی به طور کامل از عهدهٔ جنود شیطان برآید و آثار نفسانی را قطع کند و ریشههای آنها را از مخفی خانههای دل برکند، چرا که اگر ذرهای حب مال و جاه و منصب و کبر و شخصیتطلبی و خویشتندوستی در او باشد، هرگز به کمال نخواهد رسید و چه بسا انسانهای کاملی که پس از سالها ریاضت در جنگ انفسی شکست خوردهاند، به این علت که ریشهٔ بعضی از صفات هنوز در خانه دلشان باقی بوده است. توفیق غلبهٔ بر نفس منوط به عنایات خاصهٔ رب الارباب است.
۵. ترک اراده، قطع طمع
سالک در ابتدای سلوک با پای محبت گام برمیدارد، اما پس از طی منازلی میفهمد که محبت با محبوب مغایر است و بدین جهت سعی میکند این نردبان را رها کند و فقط محبوب را در نظر داشته باشد، ولی پس از چندی در مییابد که این عبادت هم خالی از شرک نیست، زیرا در این عبادت خود را عاشق و محب را معشوق دانسته و سعی میکند که حب و عشق محبوب را فراموش کند تا به کلی از تغایر و کثرت گذشته، قدم در وحدت بنهد. در این موقع نیت از سالک منتفی میگردد که مرحلهای بسیار صعب و مشکل است، زیرا سالک پس از تأمل و دقت فراوان، درمییابد که خالی از قصد و نیت نبوده، گرچه هدفِ آن عبور از مرحلهٔ ضعف و وصول به کمال بوده و حتی به وسیلهٔ تجرید ذهن و خاطر نمیتواند این کار را انجام دهد، چون نفسِ تجرید مستلزم عدم تجرید است، زیرا حتماً این تجرید را به انگیزهٔ غایتی به جا میآورد و خود این توجه به غایت علامت عدم تجرید است.
پس سالک باید به حقیقت ادراک کند که خداوند وجود او را وجودی طماع قرار داده و هرچه بخواهد قطع طمع کند، چون سرشت او با طمع است، به نتیجهای نمیرسد، بنابراین خود را زبون شمرده و امر خود را به خدا میسپارد، این عجز و بیچارگی ریشهٔ طمع را در نهاد او سوزانده (احراق) و او را پاک میگرداند. البته ادراک این معنی نظری نیست و نیاز به پیدایش حال دارد.
چند نکته
۱. گونههای عبادت سالک:
الف. عبادت سالک از ابتدا تا انتها را میتوان به سه بخش تقسیم کرد:
ب. سالک هنگامی به توحید میرسد که اراده و نیت از او منتفی گردد.
ج. سالکی که نیت از او منتفی گشت، هرگز به دنبال کشف و شهود نیست، زیرا خواستی ندارد.
د. منتفی شدن اراده و نیت از کریوههای راه است و با قطع طمع و اراده محال است به آن رسید.
هـ. ترک اراده ذوق و حال میخواهد، نه فکر و قال و راه دستیابی به آن طریقهٔ احراق است. با تحقق حالت عجز و بیچارگی به دست میآید. در قرآن نیز از طریق احراق استفاده شده است.
و. فنا در ذات احدیت بر اساس عبادت احرار پایهریزی شده است.
۲. طریقهٔ احراق از ابتکارات مرحوم قاضی است و میتوان در گذر از همهٔ مراحل سلوکی از آن استفاده کرد، به این شرط که زیر نظر استاد باشد.
پرسش:
چگونه ممکن است سالک راهرفته به بیچارگی و عجز و درماندگی بیفتد، در حالی که خداوند در قرآن وعده فرموده که هرکس تقوا پیشه کند، خدا برایش راه برونرفتی قرار میدهد.
پاسخ:
البته خداوند راه برونرفت قرار داده و چه راهی بهتر و سریعتر از شیوهٔ احراق است؟ به عبارت دیگر خداوند خود بنده را به عجز و درماندگی مبتلا میکند که گام او را در راه خود استوار سازد.
۳. احراق ریشهٔ انیت و خودیت را از بین میبرد، پس ریشهٔ همهٔ رذایل میسوزد و طمع به عنوان نمونه است.
۶. نکات بحث «نفی خواطر بالکلیه»
شتابزدگی در سرشت آدمی وجود دارد و طی مسیر از راه میانبر مورد علاقۀ انسانهاست.
در سخنان معصومان: چنین مضامینی را مشاهده میکنیم، به عنوان مثال امام سجاد علیه السلام میفرمایند:
«پروردگارا! ... ما را در نزدیکترین راهها برای حضور به خدمتت سیر ده، دور را بر ما نزدیک ساز و ...».
در دعاها و همچنین در عبارات عرفا به راه میانبر یا «اقرب الطرق» تصریح شده است مثلاً استاد در جایی فرمودهاند:
«بهترین طریق نفی خواطر «توجه به نفس» است که اسرع طرق برای نیل به مقصود است».
در حدیثی از پیامبر گرامی صلی الله علیه وآله وسلم خطاب به علی علیه السلام میخوانیم هنگامی که مردم با گونههایی از نیکوکاری به پروردگارشان تقرب جستند، تو با عقل به سویش تقرب جو که از همه پیشی میگیری.
و در روایت دیگری میخوانیم: «ره سپردن به سوی خداوند با دلها از به زحمت انداختن اعضا و جوارح به اعمال رسانندهتر است».
آیا راه میانبُر همان صراط مستقیم است؟
ویژگیهای صراط مستقیم از دیدگاه علامه طباطبایی
برخی از ویژگیها و برداشتهای مستقیم از قرآن دربارۀ صراط مستقیم هست که در متن به آنها اشاره شده است.
صراط مستقیم در روایات:
«این آیه میگوید: بار پروردگارا! ما را به سوی راهی هدایت فرما که به محبتت میرساند و دستاوردش خشنودی و بهشت خاص توست، همان راهی که ما را از پیروی هواهای نفسانیمان که نتیجهاش هلاکت است و یا خودمحوری در نظراتمان که پایانش نابودی است، باز میدارد.»
صراط مستقیم از نظر نویسنده:
از مجموع آنچه گفته شد، میتوان چنین نتیجه گرفت كه راه راست راه عبادت و عبودیت پروردگار و راه عبادت خالصانه و دور از هرگونه شرک است، بدین علت نه سودگرانه است و نه بردهوار که عبادتی است از سر استحقاق معبود و شاکرانه. راه راست راه عبودیت و همان حقیقت دین حنیف است که انبیای ابراهیمی و در رأس آنها حضرت محمد بن عبدالله صلی الله علیه وآله وسلم بدان فراخواندهاند. راه راست همان راه ولایت است که سید الانبیا محمد صلی الله علیه وآله وسلم و وصیاش امام علی علیه السلام، مجلای اتم (کاملترین جلوهگاه) آن هستند. بنابراین صراط مستقیم یکی بیش نیست و آن پاکترین و بیپیرایهترین راهها به سوی خداست.
هرچه خلوص آدمی بیشتر باشد، به صراط مستقیم نزدیکتر است و هرچه ناخالصی در آن بیشتر باشد، زاویۀ انحرافش بیشتر و مسیرش تا حق طولانیتر خواهد بود. صراط مستقیم معصوم است و لذا هم به حق میرسد و هم به حق میرساند.
چند نكته: