عرفان و حکمت
عرفان و حکمت در پرتو قرآن و عترت
تبیین عقلی و نقلی عرفان و حکمت و پاسخ به شبهات
صفحه‌اصلیدانشنامهمقالاتتماس با ما

پیش نیازهای سیر و سلوک در کلام خواجه نصیر

نویسنده:خواجه نصیر الدین طوسی

منبع:اوصاف الاشراف صفحه۹

مبدا حركت و آنچه از آن چاره نباشد تا حركت میسر شود شش امر است:

فهرست

ايمان

قال اللّه تعالى:

«الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إِيمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ.»[۱]

ايمان در لغت تصديق باشد، يعنى باور داشتن. و در عرف اهل تحقيق، تصديقى خاص باشد، و آن تصديق بود به آنچه علم قطعى [۲]به آن حاصل است و پيغمبر (عليه السلام) فرموده است، و معرفت پيغمبر منفك نباشد از معرفت پروردگار قادر عالم حىّ مدرك سميع بصير مريد متكلّم، كه پيغمبران را فرستاده است، و قرآن [۳]به محمد مصطفى (صلّى اللّه عليه و آله) فرستاده، و احكام فرائض و سنن و حلال و حرام بر وجهى كه همه امت را بر آن اجماع باشد بيان فرموده است.

پس ايمان مشتمل بر اين امور باشد، و اين قدر قابل زياده و نقصان نباشد، چه اگر كمتر از اين باشد ايمان نباشد، و اگر زيادت از اين باشد آن زيادت كمال ايمان بود مقارن ايمان و نشان باورداشتن آن باشد كه آنچه دانستنى و گفتنى و كردنى باشد بداند و بگويد و بكند، و آنچه از آن احتراز فرموده باشند احتراز كند، و اين جمله از باب عمل صالح باشد و قابل زيادت و نقصان بود و لازم تصديق مذكور باشد.

و از اين جهت ذكر ايمان با عمل صالح فرموده‌اند در همه مواضع، كما قال:

«الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ»[۴].

و بايد دانست كه ايمان را مراتب است، از همه كمتر ايمان به زبان است كه:

«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ الْكِتابِ الَّذِي نَزَّلَ عَلى‌ رَسُولِهِ» [۵]

عبارت از آن است، و امر:

«قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمانُ فِي قُلُوبِكُمْ»[۶]

اشاره به همان است.

و بالاى آن، ايمان به تقليد است، و آن تصديق جازم باشد به آنچه تصديق بايد. و امّا زوالش ممكن بود چون تصديق جازم حاصل شود هرآينه آن تصديق مستلزم عمل صالح باشد «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتابُوا وَ جاهَدُوا»[۷].

و از آن بهتر ايمان به غيب است كه «يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ»[۸]و آن مقارن به عبارتى باشد در باطن مقتضى ثبوت[۹] ايمانى كانّه من وراء حجاب، و از اين جهت مقرون به غيب باشد.

و از اين كامل‌تر، ايمان آنهايى كه در حق ايشان فرموده است:

«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آياتُهُ زادَتْهُمْ إِيماناً- تا آنجا كه- أُولئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا» [۱۰]

واين مرتبه ايمان به كمال است.

و متصل باشد با اين[۱۱] ايمان يقينى، كه شرح آن بعد از اين گفته آيد، و آن منتهاى مراتب ايمان باشد.

و آنچه در سلوك كمتر از آن نشايد ايمان به تقليد است و ايمان به غيب، چه ايمان به زبان تنها به حقيقت ايمان نباشد، «وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِكُونَ»[۱۲]اشارت به آن است، و هرگاه اعتقاد جزمى حاصل باشد به آنكه كاملى مطلق يعنى آفريدگارى هست، با سكون نفس سلوك ممكن باشد، و حصول آن به غايت آسان باشد و به اندك سعى حاصل شود.

ثبات

قال اللّه سبحانه و تعالى:

«يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الْآخِرَةِ»». [۱۳]

ثبات حالتى است كه تا با ايمان مقارن نشود طمأنينه نفس كه طلب كمال مشروط به آن است ميسّر نگردد، چه هر كس كه در معتقد خويش متزلزل باشد طالب كمال نتواند بود، و ثبات ايمان عبارت از حصول جزم [۱۴]است به آنكه كاملى و كمالى هست، و تا اين جزم [۱۴]نباشد طلب كمال صورت نبندد، و عزم طلب كمال و ثبات در عزم تا حاصل نشود سلوك ممكن نباشد، و صاحب عزم بى‌ثبات «كَالَّذِي اسْتَهْوَتْهُ الشَّياطِينُ فِي الْأَرْضِ حَيْرانَ» [۱۶]باشد، بل متحيّر را خود عزم نباشد، و تا جازم يك جهت معيّن نشود[۱۷]حركت و سير و سلوك از او واقع نگردد، و اگر حركتى كند اضطرابى و ترددى بى‌حاصل باشد كه آن را فايده و ثمر نباشد.

و علّت ثبات، بصيرت باطن باشد به حقيقت معتقد خويش،و وجدان لذّت اصابت، و ملكه شدن آن حالت باطن را بر وجهى كه زوال نپذيرد، و به اين سبب صدور اعمال صالحه از اصحاب آن ثبات، دايم و ضرورى باشد.

نيت

قال اللّه تعالى:

«قُلْ إِنَّ صَلاتِي وَ نُسُكِي وَ مَحْيايَ وَ مَماتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ»[۱۸].

نيت را معنى قصد است، و قصد واسطه است ميان علم و عمل، چه اوّل تا نداند كه كارى كردنى است ثابت قصد كردن آن كار نكند، و تا قصد نكند آن كار از وى حاصل نشود، و مبدا سير و سلوك قصد است، و در سير و سلوك بايد كه قصد مقصد معيّنى كند، و چون مقصد حصول كمال باشد از كامل مطلق، پس نيت بايد كه مشتمل باشد بر طلب قربت به حقتعالى كه اوست كامل مطلق.

و چون چنين باشد نيت تنها از عمل تنها بهتر باشد كه «نيّة المؤمن خير من عمله»[۱۹]چه نيت به مثابه جان است و عمل به مثابه تن و «الاعمال بالنّيات»[۲۰] يعنى زندگى تن به جان است.

و «لكلّ امرئ ما نوى و من كان هجرته إلى اللّه و رسوله فهجرته الى اللّه و رسوله و من كانت هجرته إلى الدّنيا يصيبها أو امرأة تزوّجها»فهجرته إلى ما هاجر إليه.»[۲۱] و عمل خيرى كه مقارن نيت مقرون به طلب قربت باشد هرآينه مقتضى حصول كمال باشد به حسب آن، كما قال اللّه تعالى:

«لا خَيْرَ فِي كَثِيرٍ مِنْ نَجْواهُمْ إِلَّا مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلاحٍ بَيْنَ النَّاسِ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ فَسَوْفَ نُؤْتِيهِ أَجْراً عَظِيماً.»[۲۲]

صدق

قال سبحانه:

«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ».[۲۳]

صدق در لغت، راست گفتن و راست كردن وعده باشد، و در اين موضع مراد راستى است هم در گفتن، و هم در نيت و عزم، و هم در وفاى به آنچه زبان داده باشد و وعده كرده باشد، و هم در تمامى حالها كه پيش آيد او را.

و صديق كسى است كه در اين همه او را راستى پيشه و ملكه بود، و البته خلاف آنچه باشد در هر باب از او نتوان يافت نه به عين، نه به اثر.

و علما گفته‌اند كه هر كس چنين باشد خوابهاى او نيز همه راست بود و راست آيد، و «رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ»[۲۴]در شأن ايشان آمده است، و صديقان را با پيغمبران و شهيدان در يك سلك آورده‌اند، قال اللّه تعالى:

«فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِينَ»[۲۵]

، و پيغمبران بزرگ را مانند إبراهيم و ادريس به صدّيقى وصف كرده‌اند «إِنَّهُ كانَ صِدِّيقاً نَبِيًّا»[۲۶]و ديگران را فرموده‌اند:

«وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِيًّا»[۲۷]

و چون راه راست نزديكترين راهى باشد به مقصد آن كسى[۲۸] را كه[۲۹] به طريق مستقيم سلوك كند اميدوارترين كس به وصول به مقصد باشد إن شاء اللّه تعالى.

انابت

قال اللّه تعالى سبحانه:

«وَ أَنِيبُوا إِلى‌ رَبِّكُمْ وَ أَسْلِمُوا لَهُ»[۳۰]

انابت با خداى گشتن و بر او اقبال كردن باشد، و آن به سه چيز است:

يكى به باطن، كه هميشه متوجه به جانب خداى تعالى باشد، و در افكار و عزايم طلب قربت او كند «وَ جاءَ بِقَلْبٍ مُنِيبٍ.»[۳۱]و ديگر به قول، كه در عموم اوقات به ذكر او و ذكر نعم و ذكر كسانى كه به حضرت او نزديكتر باشند مشغول باشد «وَ ما يَتَذَكَّرُ إِلَّا مَنْ يُنِيبُ»[۳۲].

سيّم[۳۳] از اعمال ظاهره، كه هميشه بر طاعات و عبادات كه مقرون[۳۴] به نيّت قربت باشد مواظبت كنند، مانند صلاة فرض و سنتى [۳۵]و نوافل، و وقوف بمواقف بزرگان دين، و بذل صدقات، و احسان با خلق خدا به رسانيدن اسباب نفع به ايشان و باز داشتن‌ موجبات ضرر ايشان، و راستى نگاه داشتن در معاملات، و انصاف از خود و اهل خود بدادن، و بر جمله التزام احكام شرع تقربا إلى اللّه تعالى و طلبا لمرضاته، فانه تعالى قال:

«أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِينَ غَيْرَ بَعِيدٍ. هذا ما تُوعَدُونَ لِكُلِّ أَوَّابٍ حَفِيظٍ. مَنْ خَشِيَ الرَّحْمنَ بِالْغَيْبِ وَ جاءَ بِقَلْبٍ مُنِيبٍ. ادْخُلُوها بِسَلامٍ ذلِكَ يَوْمُ الْخُلُودِ. لَهُمْ ما يَشاؤُنَ فِيها وَ لَدَيْنا مَزِيدٌ».[۳۶]

اخلاص

قال الله سبحانه و تعالى:

وَ ما أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ [۳۷].

پارسى اخلاص، ويژه كردن باشد، يعنى پاك كردن چيزى از هر چيزى كه غير او باشد و با او در آميخته باشد، و اينجا به اخلاص آن مى‌خواهند كه هر چه گويد و كند، قربت[۳۸] به خداى تعالى بود و خاص خالص به سوى او كند كه هيچ غرضى ديگر از دنيوى و اخروى[۳۹] با آن نياميزد «أَلا لِلَّهِ الدِّينُ الْخالِصُ».[۴۰]و مقابل اخلاص آن بود كه غرض ديگر با آن درآميزد، مانند حب جاه و مال، يا طلب نيك‌نامى، يا طمع ثواب آخرت، يا از جهت نجات و رستگارى از عذاب دوزخ، و اين همه از باب شرك باشد.

و شرك دو نوع بود: جلى و خفى. امّا شرك جلى آن بت‌پرستى بود، و باقى همه شرك خفى باشد.

قال صلّى اللّه عليه و آله:

«نيّة الشّرك في امّتى اخفى من‌ دبيب النّملة السّوداء على الصّخرة الصّماء في اللّيلة الظّلماء»[۴۱].

و طالب كمال را شرك تباه‌ترين مانعى باشد در سلوك:

«فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً»[۴۲].

و چون مانع شرك خفى برطرف[۴۳]شود، سلوك و وصول به آسانى دست دهد،

«من اخلص للّه اربعين صباحا ظهرت ينابيع الحكمة من قلبه على لسانه»[۴۴]و باللّه العصمة.

مقالات مرتبط

موانع سیر و سلوک در کلام خواجه نصیر

شرائط سلوک در کلام خواجه نصیر

حالات سالک واصل در کلام خواجه نصیر

حالات سالک غیر واصل در کلام خواجه نصیر

فنا در کلام خواجه نصیر

پانویس

۱. انعام- ۸۲.

۲. ن: و آن تصديق به آنچه علم قطعى حاصل بود كه كتاب به پيغمبر عليه السلام آمده است.

۳. گ: قرآن را.

۴. بقره- ۲۵.

۵. نساء- ۱۳۶.

۶. حجرات- ۱۴.

۷. حجرات- ۱۵

۸. بقره- ۳.

۹. ن و گ: ثبوت تصديق.

۱۰. انفال-۲

۱۱. ن و گ: به اين.

۱۲. يوسف- ۱۰۶.

۱۳. إبراهيم- ۲۷

۱۴. ن و گ: عزم.

۱۵. ن و گ: عزم.

۱۶. انعام- ۷۱

۱۷. ن و گ: چه تا يك جهت معيّن نشود

۱۸. انعام- ۱۶۲.

۱۹. اصول كافى (چاپ بيروت) ۲- ۸۴.

۲۰. اصول كافى ۲- ۲۱۱.

۲۱. سنن ابن ماجه ۲- ۱۴۱۳ (باب ۲۶- حديث ۴۲۲۷)

۲۲. نساء- ۱۱۴.

۲۳. توبه- ۱۱۹.

۲۴. احزاب- ۲۳.

۲۵. نساء- ۶۹.

۲۶. مريم- ۴۱ و ۵۶.

۲۷. مريم- ۵۰.

۲۸. به مقصد وصول به مقصد از كسى كه بر طريق (ن)

۲۹. به وصول به مقصد از كسى (گ).

۳۰. زمر- ۵۴.

۳۱. ق- ۳۳.

۳۲. غافر- ۱۳.

۳۳. ن و گ: به.

۳۴. ن و گ: عبادات مقرون.

۳۵. ن و گ: صلوات فرائض و نوافل

۳۶. ق- ۳۱- ۳۵ (وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ ...).

۳۷. بينه- ۵.

۳۸. ن: طلب قربت.

۳۹. ن: نه دنياوى و نه آخرتى.

۴۰. زمر- ۳.

۴۱. بحار الانوار (چاپ بيروت) ۶۹- ۹۳.

۴۲. كهف- ۱۱۰.

۴۳. ن: مرتفع.

۴۴. بحار الانوار (چاپ بيروت) ۶۷- ۲۴۲.