بشر مادّهپرستِ غافل از حقیقت، برای خود یک سفر بیشتر نمیبیند و نمیداند و آن سفر «من الخلق فی الخلق الی الخلق بالخلق» است. او آغاز خود را تولّد از شکم مادر و پایان خود را فرو رفتن و خفتن در دل خاک میداند، نه به مبدئی معتقد است که «از او» باشد و نه به معادی اعتقاد دارد که «به سوی او» رهسپار باشد.
اما انسانِ خداپرستِ حقیقتآشنا برای خود مبدئی قائل است و معادی، آغازی میبیند و انجامی، بَس مقدس و بسیار متعالی.
«انّا لله و انا الیه راجعون» [۱] ؛ زبان حال اوست «ما همه از خداییم و به سوی او بازمیگردیم».
چنین انسانی میداند که پیش از خاکی شدن عوالمی را پشت سر گذاشته است و پس از آن هم عوالمی را طی خواهد کرد. او میداند که زندگی دنیا نه آغاز راه اوست و نه پایان آن. این انسان هرگز بر روی سنگ قبر خویش نمینویسد:
این سخن ناتمام است، اگرچه شاعری ماهر و خداپرست آن را گفته باشد. آیا مرگ در نظر خداشناس جز انتقال از منزلی و عالمی به منزل و عالم دیگر است؟!
عارفان و نیز برخی حکیمان جریان خلقت را به صورت دو قوس تصویر میکنند: قوس نزول و قوس صعود و بر این مطلب ادلّه و شواهدی هم اقامه کردهاند. میگویند جریان خلقت به صورت خط مستقیم نیست، بلکه هستی از خدای هستی در قوس نزول فرود میآید تا به پایینترین درجۀ آن (که مثلاً هیولای اوُلی است) برسد و سپس به سمت خدای هستی صعود میکند تا به بالاترین درجۀ آن که پروردگار است منتهی شود. این دو قوس مجموعاً «دایرۀ بزرگ هستی» را تشکیل میدهند. البته عارف این دو قوس را در «دایرۀ بزرگ نمود هستی» میداند و هستی حقیقی را که هستی خداست بیرونِ این دایره فرض مینماید. این دایره از وحدت و یکپارچگی برخوردار است. «فارجع البَصَر هل تری من فطور»؛[۳] «باز بنگر، آیا خلل و نقصانی میبینی؟» ولی به اعتبار تفاوت آثار، برای این دایره بخشهایی به عنوان «درجات هستی» یا «درجات ظهور هستی» و یا «درجات فیض» در نظر گرفتهاند. این درجات را با عنوان «عوالم» میشناسیم. «عوالم وجودی» یا «عوالم نمودی». عوالم در دو قوس نزول و صعود متناظرند.
اولین شناختهای آدمی، شناختهای حسی است. حس به عالم دنیا و ماده گره خورده است و از اینرو، انسان، عوالم را بر اساس دنیا به سه قسم تقسیم میکند:
عوالم پیش از دنیا و دنیا و عوالم پس از دنیا و انسان در هر سه حضور دارد. شواهد عقلی و نقلی فراوانی بر وجود این سه گونه عالم و حضور آدمی در آنها وجود دارد. در آیات و روایات از تبیین این سه گونه عالمِ هستی فراوان یاد شده است. برای نمونه: آیات و روایات مربوط به «ذرّ» و «میثاق و عهد» مربوط به عوالم قبل از دنیا. آیات و روایات مربوط به قبر و برزخ و قیامت و معاد مربوط به عوالم پس از دنیا و آیات و روایات مربوط به حقوق و فقه و اخلاق مربوط به عالم دنیاست [۴] .
بنابراین آدمی سه گونه سفر دارد:
سفری در قوس نزول تا رسیدن به عالم خاک. متاسفانه از این سفر اطلاعات دقیق فراوانی در دست ما نیست. مگر بنابر بعضی آراء که توضیحش خواهد آمد [۵] و سفری در عالم مادّه که این سفر قبل از سلوک الی الله ارزش چندانی ندارد و مورد عنایت نیست و بعد از سلوک الی الله در سفر چهارم بسیار پرارزش است و سفری در قوس صعود تا رسیدن به «خدای رحمان» یا «کمال انسان». این سفر را سیر و سلوک مینامیم و همین سفر است که موضوع بحث کتاب ماست.
اهل معرفت سفر از عالم خاک در قوس صعود و در راه تکامل را به چهار بخش تقسیم میکنند که اصطلاحاً «اسفار اربعه» نامیده میشود.
نام این اسفار اربعه چنین است:
پس مختصراً میتوان این اسفار اربعه را چنین نامید:
الی الحق، فی الحق، من الحق، فی الخلق.
اهل معرفت این اسفار را به اختصار با نامهای سفر اول، دوم، سوم و چهارم میشناسند.
ممکن است کسی بگوید در این اسفار اربعه فقط سفر اول که الی الحق است در قوس صعود قرار دارد، اما سفر دوم که فی الحق یا فی الله است نه در قوس صعود است و نه در قوس نزول، زیرا الله به نظر عارفان بیرون از دایرۀ دو قوس است و سفر سوم هم که من الحق الی الخلق است در قوس نزول است و سفر چهارم هم که فی الخلق است مانند سفر دوم نه در قوس نزول است و نه در قوس صعود، بلکه سفر در نقطۀ پایان قوس نزول و نقطۀ شروع قوس صعود است. پس چگونه این اسفار را سفر در راه تکامل و صعود میدانید؟
پاسخ این است که اسفار اربعه در طول یکدیگرند و همه، مراحل تکامل انساناند و اینگونه نیست که یک انسان ضرورتاً همۀ این مراحل را طی کند. سالکانی بودهاند که پس از اتمام سفر اول در سفر دوم ماندهاند و از مقام فناء فی الله به مقام بقاء بالله نرسیدهاند و یا سالکانی به بسیاری از درجات «بقاء بالله» دست نیافتهاند. بنابراین مراد از قوس صعود، مراحل تکامل است و نه قوس صعود در برابر قوس نزول، و روشن است که سالک در تمامی اسفار اربعه در حال تکامل است، برای نمونه سالکِ واصل به سفر چهارم کاملتر از سالکِ در حال سفر در سفر سوم است. شگفتا كه عرفا میگویند سالک در سفر سوم که به ظاهر در حال فرود آمدن به سوی خلق است در حال «معراج» است. این فرودی است عین صعود و هبوطی است که نفسِ تعالی است.
عارفِ ذوالعینین (دوچشم) که خدایش توان دیدن وحدت در عین کثرت و کثرت در عین وحدت را به او عطا کرده و حقِ خلق و حق را توأمان و با هم ادا میکند، به مراتب برتر از عارف تکچشمی است که فقط خدا میبیند. این بحث را پس از این مشروحتر مطرح خواهیم کرد.
از آنچه گذشت میتوان گفت آدمی را شش سفر است.
ولی موضوع بحث عرفان عملی همین اسفار چهارگانه است. یعنی؛ عرفان به الانسان بعد الدنیا میپردازد و نه به الانسان قبل الدنیا یا فی الدنیا.
مرحوم حاج شیخ حسنعلی اصفهانی برای انسان شش سفر بر شمرده است که با آنچه ما گفتیم تفاوت دارد. ایشان میگویند:
«آدمی شش سفر دارد یعنی سفر آدمی شش مرحله دارد و هر مرحله را منازل بسیاری است.
۱. صلب پدر؛
۲. رحم مادر؛
۳. عرصۀ عالم اجسام که بعضی این را به هجده هزار عالم تحدید کرده و برشمردهاند؛
۴. قبر و برزخ؛
۵. عرصۀ قیامت که ۵۰ موقف دارد؛
۶. بهشت یا دوزخ»[۷].
مهمترین سفر از اسفار ششگانه، سفر اول از اسفار اربعه یعنی سفر از خلق به سوی حق است، زیرا سالک عوالم قبل از دنیا را پشت سر گذاشته و ظاهراً هیچگونه اختیاری برای هبوط نداشته است.
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود
آدم آورد در این دیر خراب آبادم [۸]
اسفار دوم و سوم و چهارم هم به گونهای غیر اختیاری است، زیرا پس از رسیدن سالک به مقام فنا صورت میپذیرد و سالکِ فانی ارادهای جز ارادۀ حضرت حق در وجودش حکمفرما نیست. پس عمده، سفر نخست است که از یقظه آغاز میشود و با فنا پایان میپذیرد. این سفر است که گذر از هر مرحلهاش خونِ جگرها دارد. این سفر است که «عشق آسان نمود اول، ولی افتاد مشکلها». این سفر سالک را پیر میکند و میسراید:
دربارۀ خصوصیات این سفر، مبدئش و منازل میان راهش به تفصیل در آینده سخن خواهیم گفت. مفصّلترین بخش این کتاب مبحث «منازل سفر» است که دربارۀ خصوصیات سفر اول است و چون سفرهای دوم و سوم و چهارم به گونهای مترتب بر سفر اول و گاه متناظر با آن میباشد، چارهای نیست جز اینکه این سفرها را در بحث «مقصد سفر» مورد بررسی قرار دهیم و تفصیل مطلب را نیز به کتابی که مستقلاً در موضوع سفرهای چهارگانۀ آدمی در دست نگارش داریم، موکول مینماییم و از خداوند توفیق اتمام آن را میطلبیم، چه اینکه از خداوند برای خود و همۀ عاشقان این راه توفیق تکمیل اسفار اربعه را در همین حیاتِ دنیوی خواستاریم.
مطالب مرتبط: موت اختیاری، کشف و شهود.
۱. بقره/ ۱۵۶.
۲. اين بيت از قطعهای است که شاعر معاصر پروين اعتصامی برای سنگ قبر خويش سروده است و بر روی سنگ قبرش كه در صحن مطهر حضرت معصومه سلام الله علیها واقع است، حک شده است. اين بيت غلط است، مگر اينکه توجيه شود مراد شاعر آخرين منزل زندگی مادّی باشد. شايد دينداری پروين اين توجيه را بايسته سازد.
۳. ملک/۳.
۴. علامه طباطبايی سه رساله با نامهای: الانسان قبل الدنيا، الانسان في الدنيا و الانسان بعد الدنيا دارد. اين سه رساله با نام «انسان از آغاز تا انجام» توسط آیت الله صادق لاریجانی ترجمه شده است.
۵. قيصری در مقدمه فصوص، برزخی را که سالک بدان اطلاع میيابد برزخ نزولی میداند. اگر در ديگر درجات هم همين رأی را داشته باشد، مراحل سير سالک در عوالم قبل الدنيا خواهد بود. استاد آشتيانی رحمة الله علیه در شرح زاد المسافر اين مطلب را از محیالدين در فتوحات نقل میکند و میگويد قيصری از شيخ اکبر محیالدين عربی گرفته، ولی نام نبرده است.
۶. تين/۴ و ۵.
۷. نشان از بینشانها، ج۱، ص۳۲۱.
۸. ديوان حافظ.
۹. همان.