در این مقاله بعد از مقایسه عبادت در عرفان با سایر عبادات تلاش شده تفاوتها بین عرفان و سه راه انحرافیِ غلو، علوم غریبه و تصوفِ باطل بررسی شود.
عرفان الهي راهي است ويژه که نه نظيري دارد و نه جايگزيني. راه عرفان به خدا ميرسد و ميرساند و ديگر راهها چنين نيستند. راههاي عرفاننما دو گونهاند. گونة نخست راههاي منحرفند که مبنايشان فاسد است. گونة دوم راههاي مشابهاند که مبنايشان فاسد نيست، ولي ناقص است. راههاي منحرف به آتش دوزخ ختم ميشود و راههاي مشابه به بهشت و نه بهشتآفرين.
در اين فصل به اختصار به بررسي دو راه از راههاي مشابه و سه راه از راههاي انحرافي ميپردازيم.
راههاي مشابه به اين ترتيب:
اين دو راه را در هم تنيده و به صورت نسبتاً گسترده طرح کردهايم. اين تفصيل به چند جهت بوده است:
راههاي انحرافي را به اين ترتيب ذکر کردهايم:
پس در اين فصل از کتاب در چهار مطلب بحث ميکنيم، ولي پيش از آن يک پرسش را بايد اجمالاً پاسخ دهيم.
ممكن است كسي بگويد مگر نه اين است كه «الطرق الي الله بعدد انفاس الخلائق» «راهها به سوي خدا به تعداد نفْس انسانهاست» و مگر نه اين است كه «سُبُل الي الله» بسيار است، پس چرا راه به سوي خدا را راهي خاص و ويژه ميدانيد؟ چرا انحصارطلبيد؟ امروزه بعضي موسيقي را راه به سوي قرب الله دانستهاند و برخي دم از عرفان هندي و سرخپوستي زدهاند. چه ايرادي دارد بگوييم: راهها به سوي خدا بسيار است، تا اولاً از انحصار بيدليل رسته باشيم و ثانياً از ترساندن مردم كه داراي سلايق گوناگوني هستند، فاصله گرفته باشيم؟
پاسخ اين پرسش به دو صورت اجمالي و تفصيلي ممكن است. در پاسخ تفصيلي بايد به اين مباحث پرداخت:
۱. معناي جمله «الطرق الي الله بعدد انفاس الخلائق» چيست؟
۲. آيا ما صراطهاي مستقيم داريم و يا صراط مستقيم يكي بيش نيست و يا نميتواند باشد؟
۳. چه ارتباطي ميان سُبُل سلام يا سُبُل الهي با صراط مستقيم هست؟
۴. آيا آنچه ماية ديني ندارد، همانند موسيقي ميتواند مقرّب آدمي به سوي خدا باشد؟
۵. چه مقدار سليقههاي گوناگون ميتوانند در انتخاب مسير آدمي به سوي حق نقش مثبت يا منفي داشته باشند؟
برخي از اين مباحث در لابهلاي بخشهايي از اين نوشتار مورد بحث قرار گرفته است[۱] و برخي خود نوشتاری مستقل ميطلبد. آنچه ميتوان اجمالاً در اين مجال گفت اين است كه راهي به سوي پروردگار جز عمل به شريعت همراه با اخلاص كامل نيست. و اصول شرايع يكي است.
«إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الإسْلامُ»[۲]؛ «همانا دين در نظر پروردگار فقط اسلام است».
از سوي ديگر، همة انسانها داراي فطرت توحيدياند و در همه شوق به ماوراي طبيعت نهاده شده است. به ديگر سخن فطرت كمالجويي در همة آدميان وجود دارد و لذا علاقه به كشف مجهولات غيبي در همة انسانها به گونههاي مختلف ديده ميشود و كارکرد اصلي دين نيز بيدار كردن و سپس هدايت اين فطرت است، زیرا انسانها در تطبيق با مشكل روبهرو هستند. گروهي خطاي در تطبيق دارند و راههاي انحرافي را برميگزينند، مثلاً موسيقي را راه به سوي الله ميپندارند و يا از رندي سالكانه اباحيگري ميفهمند و آن را مقرّب ميشمارند و گروهي خطايشان در اين حدّ است كه راههاي ناقص را به جاي راه كامل ميگزينند و به رشد لازم نميرسند، مثلاً عبادت تاجرانه و يا زهد بردهگونه را به جاي راه معرفت و عبوديت مطلقه ميگيرند و از بهشتآفرين به بهشت اكتفا ميكنند. خسران اينها از گروه نخست كمتر است، اما باز هم خسراني عظيم و معاملهاي پرضرر است.
راههاي ناقص حتي ممكن است تا مسافتي با راه كامل در پارهاي آثار، به ظاهر، هماهنگ باشد، ولي يقيناَ به سرمنزل مقصود منتهي نميشود. كسي كه تمام همّ و غمش تقويت نفس و دستيابي به پارهاي تصرفات است، هرگز به الله نميرسد و طعم شيرين فناء في الله و بقاء بالله را نميچشد، زیرا به فرمان حكيمانة
«دَعْ نفسك و تعال»؛
«خود را بنه و بالا بيا»، عمل نكرده است. آنكه به دنبال كرامت است، از فهم حقيقت «كرامت انساني» مهجور است و قهراً از دستيابي به صراط مستقيم بَسي دور است. او كجا ميتواند از «هستي مجازي» خويش بگذرد و جز حق نخواهد و نبيند و نداند؟
ابتدا به تعريف چند اصطلاح از ديدگاه ابنسينا ميپردازيم.
زاهد: کسي که از کالاي دنيا و لذتهايش رويگردان است.
عابد: کسي که بر انجام عبادات از قبيل نماز، روزه و ... مواظبت دارد.
عارف: کسي که فکر و ضمير خود را از توجه به حق بازداشته و متوجه عالم قدس است.
ظاهر عبارت اين است که اين سه قسم ميتوانند با يکديگر اجتماع داشته باشند.
به نظر شهيد مطهري مجموعاً ميتوان ۷ صفت فرض کرد (به تنهايي يا به صورت ترکيبي) اما سه قسم آن عملاً وقوع ندارد، مثل عارف صِرف، عارف زاهد غير عابد و ... .
نظر نگارنده:
هنگام جمعبندي خواهيم ديد که امکان اجتماع عرفان با زهد و عبادت ابتدايي به نظر ميرسد، زیرا زهد زاهد و زهد عارف اشتراک لفظي دارند و ... . بنابراين اقسام منحصر در ۴ قسم ميشود: زاهد، عابد، زاهد عابد، عارف.
ابنسينا:
زهد غير عارف نوعي معامله و زهد عارف نوعي پاکيزه نگه داشتن دل از غير خداست و همچنين عبادت غير عارف نوعي مزدوري است، ولي عبادت عارف نوعي رياضت براي اراده و قواي وهمي و خيالي است تا در اثر عادت دادن بتواند آنها را از دار غرور منصرف سازد و به سوي حق متوجه گرداند و اين يعني رياضت عاشقانه و پرستش عارفانه و خداوند را هدف ديدن و واسطه ندانستن.
برخي از نکات قابل استفاده از عبارات ابن سينا
نقد سخنان ابن سينا
۱. تعريف ابنسينا از سه واژة زاهد، عابد و عارف ناقص است و همين نقص ماية خلطي هم شده است. به عبارت ديگر، از قسمتي از عبارت ابنسينا برداشت ميشود که عرفان با زهد و عبادت قابل جمع نيست، در حالي که در جاي ديگر گفته گاه بعضي از اين عناوين با بعضي ديگر ترکيب و جمع ميشود.
۲. همچنين در عبارت ابن سينا ميان سالک و عارف خلط صورت گرفته است.
ديدگاه مکتب اهل بيت
بسياري از بزرگان معتقدند راي دين هم جز راي اهل عرفان نيست و براي اثبات اين ادعا به تعدادي از سخنان معصومين: استناد کردهاند. به عنوان مثال امام علي۷ ميفرمايد: «خدايا من تو را به طمع بهشت يا ترس از دوزخ نپرستيدهام، بلکه چون تو را شايستة پرستش يافتم پرستيدم».
نظر فقيهان
فقيهان شيعه همگي در هر عمل عبادي نيت را شرط ميدانند. آنان نيت را به «قصد قربت» و يا «قصد امتثال امر» تفسير ميکنند و آنگاه به تعيين مصاديق قصد قربت يا قصد امتثال ميپردازند. نظر شهيد اول و صاحب عروه در متن مورد بررسي قرار گرفته که از ذکر آن خودداري ميکنيم.
نظر عارف کامل مرحوم ملکي تبريزي
مرحوم ميرزا جواد آقا ملکي تبريزي در بخشي از کتاب "مراقبات" مبحثي دربارة نيت و قصد دارند که به دليل اهميت به برخي از نکات آن اشاره ميشود.
۱. عبادت خدا به قصد «شايستگي او براي عبادت» با عبادت به «قصد قربت و رضايت» منافاتي ندارد و اين دو قابل جمع هستند، زیرا انسان ميتواند نزديکي خدا را به اين خاطر بخواهد که او شايستة تقرب است.
۲. برخي گفتهاند: عبادت با قصد قربت و رضايت خداوند خودپرستي است، اين گفتار افراط است.
۳. هيچ پيامبر يا ولي و فرشتهاي نيست که همة اعمالش به قصد شايستگي خدا براي عبادت باشد و عملي به قصد قربت يا رضايت نداشته باشد.
۴. حالات انبيا و اوليا مختلف است و اين اختلاف حالات ناشي از اختلاف تجليات اسمائي حق بر آنهاست.
۵. نظرية بطلان عبادت با قصد فرار از جهنم يا طمع به بهشت اگرچه از سوي برخي علماي بزرگ ابراز شده، ولي از روي غفلت صادر شده است.
۶. از نظر شرافت ميتوان قصد در عبادت را به اين صورت اولويتبندي کرد.
اين قصدها همه صحيح هستند، اما قصدهايي مانند ترس از مردم، اميد نفع ديگران و ... باطل است و عبادت با آنها درست نخواهد بود.
نظر نويسنده
۱. احکام تکليفي در علم اصول به دو بخش تعبدي و توصلي تقسيم شدهاند، مراد از تعبدي عملي است که در آن نيت شرط است، مانند نماز خواندن و منظور از توصلي، عملي مانند تطهير لباس نجس است که در آن نيت شرط نيست.
۲. فقيهان نيت را به «قصد قربت» تفسير کردهاند و فقيهان متاخر قصد قربت را «قصد امتثال امر مولي» دانستهاند و برخي از فقها تفاسيري مانند «محبوبيت يا مطلوبيت براي مولي» را از قصد قربت فهميدهاند.
۳. قرآن کريم بر اخلاص در عمل تأکيد فراواني دارد، پس شرط بودن نيت در اعمال عبادي از مسلمات دين اسلام است.
۴. با نيت ميتوان اعمال غيرعبادي را به عبادي تبديل کرد و روايات نيز در اين زمينه فراوان است.
۵. تفسير نيت به «قصد قربت» برگرفته از متن تعليمات ديني است، اما تفسير به «قصد امتثال امر» وجه خاصي ندارد.
۶. بيشتر فقيهان بين «صحت عمل» و «قبول عمل» فرق قائل شدهاند. به اين صورت که هر عمل قبولي صحيح هم هست، اما هر عمل صحيحي لزوماً قبول نيست.
۷. ظاهراً هر عمل صحيحي درصدي از قبول را دارد و حتي چه بسا عملي صحيح نباشد، ولي پروردگار بپذيرد، مثلاً با اين توجيه که «خلف وعيد» بر حکيم محال نيست.
۸. گاه فاعلهاي گوناگون با انگيزههاي متفاوت کاري را انجام ميدهند که پيکرة آن يکسان است، اما روح عمل که از انگيزه و هدف نشأت ميگيرد بسيار متفاوت است. به عبارت ديگر تفاوت اهداف، تفاوت انگيزهها و نيات را به دنبال دارد و هرچه هدف عاليتر باشد، انگيزه و نيت هم والاتر است.
۹. تفاوت اهداف آدميان در علم و آگاهي و اعتقاد آنها ريشه دارد و در واقع جهانبينيها و اعتقادات اهداف آدمي را تعيين ميکند و با تعيين شدن هدف، انگيزه و نيت در مجراي خاص قرار ميگيرد.
۱۰. تأکيد دين بر اينکه عمل آدمي بايد بر اساس علم و بصيرت باشد، حاکي از اهميت بحث نيت و انگيزه است. افزون بر جهانبيني و اعتقاد که در نيت همة افراد نقش دارد، در سالکان و عارفان «حال و مقام» نقشي اساسي در گوناگوناني نيات دارند.
۱۲. نيت همان انگيزة دروني است که از جان برميخيزد. از اينرو، کيفيت نيت سالک و عارف ميتواند بيانگر حال و مقام او باشد. براي نمونه عبادت سالک در مقام تسليم با نيت تسليم است و يا عبادت عارف در حال بقا بستگي به اسمي دارد که تحت تجلي آن اسم است.
۱۳. ميتوان گفت در انسانهاي غيرسالک ارتقاي جهانبيني و استحکام اعتقاد در ارتقاي نيت نقش دارد و در سالکان علاوه بر ارتقاي جهانبيني و استحکام اعتقاد «رشد درجة سلوکي» هم در ارتقاي نيت نقش دارد.
۱۴. اخلاص شرط عبادات است و به معناي پاک ساختن و پيراستن عمل و انجام آن براي خدا ميباشد، اما در اينکه عمل خالص چه عملي است، اختلاف نظر وجود دارد؛ فردي که براي رسيدن به مزد اخروي عبادت ميکند، برخي عملش را پيراسته نميدانند و باطل ميشمرند و گروهي ديگر داشتن چنين نيتي را منافي با اخلاص نميدانند و بدين جهت حکم به صحت عبادت وي ميدهند.
۱۵. اخلاص همانند ديگر صفات اخلاقي و عرفاني داراي درجات و به اصطلاح تشکيکي است. پس بايد بحث در اين باشد که حداقل اخلاص براي صحيح بودن عمل چيست. به نظر ميرسد حداقل اخلاص اين است که به گونهاي بتوان انگيزة شخص عامل را به خدا گره زد و مرتبط کرد و حداکثر اخلاص يا کمال اخلاص به فرمودة امام علي علیهالسلام نفي صفات از خداوند است. شايد منظور از عبارت مولي اين باشد که ذات حق تعالي آن قدر عظمت و بساطت دارد که هيچ وصفي با حفظ حدود وصفيْت به آنجا راه ندارد و بدون حفظ حدود عين ذات است و ديگر وصف نيست.
۱۶. نقطة مقابل اخلاص، ريا است که دو گونه ميتواند باشد: الف. عمل فقط براي غير خدا ب. عمل براي خدا و غير خدا. در هر دو صورت عمل باطل است و نياز به اعاده دارد، اگرچه صورت دوم از صورت اول بهتر است. البته قبلاً هم اشاره کرديم که «خلف وعيد» از حکيم محال نيست و ممکن است خداوند عمل ريايي و ناقص کسي را به فضلش بپذيرد.
۱۷. برخي از ثمرات اخلاص عبارتند از: الف. خلوص ذات، انسان کامل که «مخلَص» شده، ابتدا مخلِص بوده و در اخلاص پافشاري داشته که به اين مقام رسيده است. ب. تضمين سعادت با فرود آمدن مصلحت آدمي از سوي حق، نتيجة فرستادن عمل خالص به سوي پروردگار و فرو فرستادن برترين مصلحت براي بنده است. ج. جوشش حکمت از قلب و دل بر زبان، در روايت است که هر کس چهل شبانهروز به پيشگاه الهي عمل خالص آورد، چشمههاي حکمت از دلش بر زبانش جاري ميگردد.
۱۸. با مراجعه به آيات و روايات درمييابيم که نميتوان نيت عبادت را در يک امر منحصر کرد. بنابراين، نيات گوناگوني مانند جبراني، استکمالي، امتثالي، اعتصامي، شکري، استحقاقي، استغفاري و ... وجود دارد. البته اين تعداد استقرايي است، نه اينکه عقلاً تعداد نيات منحصر در همين اقسام باشد. يکي از شواهد گوناگوني نيات اين است که چند مناجات که از بهترين انواع عبادت است، از سوي امام سجاد علیهالسلام با نامهاي مختلفي مانند تابئين، شاکين، شاکرين و ... نامگذاري شده است. مؤيد ديگر اينکه استغفار نوعي عبادت است و در ادعيه براي آن انواعي مانند استغفار حياء، استغفار رجا، استغفار انابه و ... ذكر شده است.
۱۹. درجات نيات مذکور و چينش منطقي آن کدام است؟پاسخ اين سؤال به دلايل زير مشکل است.
با مراجعه به متن ميتوان انسان غافلي را که توسط يک هدايتگر به ايمان روي آورده و مراحل مختلف نيت و درجات بيستويكگانه آن را طي ميکند، تصور نمود.
۲۰. راه ترقي در درجات نيت چيست؟نکته:
تجلي اسمايي پيش از فنا و پس از بقا نبايد با يکديگر مخلوط شوند.گونههاي مختلف نيت در انسانها
الف. مؤمن غيرسالک: متناسب با درجة جهانبيني و استحکام اعتقاداتش نيتي دارد.
ب. سالک غيرکامل: نيتي متناسب با درجة سلوکياش از يقظه تا فنا دارد.
ج. کامل در حال فناء في الله: در هَيمان است و نيتي ندارد.
د. کامل در حال بقاء بالله: عباداتش شکري يا استحقاقي است.
۲۱. جهانبيني، اعتقادات و انگيزة سالک به برکت ارادت به انسان کامل برگرفته از واقعيات جهان هستي است. او به دنبال خداست و هرچه جز او را کوچک ميشمرد و اما عارف در مقام فنا، خود را فاقد است، چه رسد به نيت و انگيزه و در مقام بقا به اعتبار اسمي که تحت تجلي آن است، نيتش تفاوت خواهد داشت.
تا کنون به بررسي راههاي مشابه و به تبع آن بحث نيت پرداختيم و اکنون وارد بحث راههاي انحرافي ميشويم.
برخي از اهل غلو معتقدند هيچ انساني جز امام نميتواند مستقيماً به وصال پروردگار برسد و نهايت سير انسان عادي، رسيدن به مقام «معرفت امام» است. اين تفکر ناشي از خلط راهنما با مقصد راه است. امام واسطة فيض خدا و مظهر علم و قدرت اوست، ولي خدا نيست. اين انحراف آنقدر خطرناک بود که بزرگان شيعه به صراحت آن را نقد و نفي کردند.
(برخي از نکات سخنان علامه طباطبايي)
علامه طباطبايی رحمة الله علیه در تفسير الميزان بحثي دربارة علوم غريبه دارند که به دليل ارتباط با مبحث ما، نکاتي از آن را بيان ميکنيم.
چند نکته
تفاوت راه عرفان با مسلک تصوف باطل
عرفاي کامل همواره التزام به شرع شريف و عمل به آنچه از پيشوايان معصوم رسيده را مورد تأکيد قرار ميدادند. متصوفه از قرن نهم به بعد گرفتار آداب ساختگي و بعضاً خلاف شريعت شدند، ولي از طرف ديگر عارفاني بودهاند که هيچ ارتباطي در افکار و رفتار با صوفيان نداشته و حتي آنان را تخطئه ميکردهاند، ولي در اوج عرفان و سلوک سير کردهاند و فقه و عرفان را با هم ترکيب کرده و غذاي جان ساختهاند.
شاخصههاي تصوف منحرف
۱. مانند بحث نقش سلايق ديني و مذهبي که در پيشگفتار گذشت و بحث صراط مستقيم كه در بخش راه ميانبُر سفر گذشت.
۲. . آل عمران/۱۹.