برخي همانند شيخيه معتقدند غايت سير آدمي فنا در امام است. هيچ انساني به جز امامان نميتواند مستقيماً به وصال پروردگار برسد و نهايت سير انسان عادي رسيدن به مقام «معرفت امام» است.
اين شيوة تفكر در تاريخ اسلام قدمتي هزارساله و بيشتر دارد و ناشي از خلط راه و راهنما با مقصد راه است. به تعبير زيارت جامعه، امام راه به سوي خداست «أَنْتُمُ الصِّرَاطُ الْأَقْوَم» و راهنماي اين راه هم هست «وَ أَدِلَّاءَ عَلَی صِرَاطِه» ولي مقصد نيست. امام آيت عظماي حق است كه علي صلواة الله و سلامه علیه فرمود: «وَ أَنَا الْآيَة الْعُظْمَی»ولي ذو الآيه نيست. ذو الآيه خداست. امام واسطهٔ فيض خدا، مظهر علم و قدرت حق و ظرف ارادهٔ اوست، ولي خدا نيست. مقصد، خداست و بس.
قرآن به صراحتي هرچه تمامتر مقصد را پروردگار اعلام ميدارد:
أَلا إِلَی اللَّهِ تَصِيرُ الأمُورُ (شوري: ۵۳)
وَإِلَی اللَّهِ الْمَصِيرُ (آل عمران: ۲۸)
وَإِلَيْهِ تُقْلَبُون (عنكبوت: ۲۱)
إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُون ( بقره: ۱۵۶)
وَإِلَيْهِ يُرْجَعُ الأمْرُ كُلُّه (هود: ۱۲۳)
استاد در اين زمينه در جلد ۵ امامشناسي به صورت مبسوط بحث كردهاند و در رسالهٔ سرّ الفتوح كه نقدي بر كتاب پرواز روح است، نيز بر اين مسأله تاكيد كردهاند.
سلسلهٔ غاليان كه مطرود عالمان زبدهٔ شيعه قرار گرفتند و بلكه پيشاپيش مطرود امامان شيعه واقع شدند، سخني جز اين نداشتند كه مقصد، خدا نيست بلكه مقصد، امام است و اين سخن را به گونههاي مختلف ابراز ميكردند. البته گاه اين طرز تفكر زمينهساز انحرافهايي ديگر شده است. اعتقاد به ركن رابع و شيخ در طريقة شيخيه از همينجا ناشي شد.
ابتدا گفتند دست كسي جز امام به دامان خدا نميرسد و سپس گفتند دست كسي جز ركن رابع كه شيخ است به دامان امام نميرسد. اين انحراف آنقدر خطرناك بود كه بزرگان شيعه به صراحت آن را نقد و نفي كردند[۱].
۱. نقل شده از شيخ اعظم انصاري پرسيدند: نظر شما دربارهٔ ركن رابع چيست؟ بلافاصله فرمود: مرحوم محقق در كتاب «شرايع» ميفرمايد: «الرّكن الرابع في النجاسات».