نویسنده این مقاله بعد از تعریف آفت در سلوک و بیان مقدماتی، به بیان آفات علمی و عملیِ سلوک پرداخته و در انتها به چند سؤال در این زمینه پاسخ میدهد.
بنابراين آفات سفر الي الله يعني آنچه ماية فساد و تباهي سلوك است و سالك را از ادامة راه خدا باز ميدارد. آفات سلوك به يك معنا همان خطرات سلوك است كه دانستن آن بر هر سالكي لازم مينمايد.
پيش از برشماري آفات سلوكي تذكر نكاتي سودمند به نظر ميرسد:
۱. مقصود از آفات سلوك، موانع شروع در سلوك نيست، بلكه موانع پيشرفت و رشد در سلوك است. البته از نگاهي ديگر آنچه مانع شروع در سلوك است، خود آفت است، اما آفت سلوك نيست، بلكه آفت مطلق تكامل و رشد آدمي است. سرّ افتراق اين بحث از بحث «موانع شروع سلوك» كه قبلا گذشت، همين است.
۲. سلوك دو نوع آفت دارد:
در اين بخش عمدة نظر ما بر نوع اول از آفات است. در بحث منازل سفر، آنجا که نظر خود را آورديم، اجمالاً برخي آفات درجات سلوک را ياد آور شديم.
۳. هرچه درجة سلوكي بالاتر و سالك پيشرفتهتر باشد، آفت مربوط به آن درجه ظريفتر و پيچيدهتر و درمانش مشكلتر است.
۴. هرچه سرعت سير سالك بيشتر باشد، احتمال آفتزدگي سلوكش بيشتر است و كنترلش مشكلتر است. استاد ميفرمودند:
«اعتدال در همة امور خوب است، حتي در سير الي الله. بيشتر كساني كه سرعت سير غير عادي داشتهاند، سلوكشان به آفت خورده است و از سير باز ماندهاند»
و از اينرو به اهل سلوك سفارش ميكردند
«همه چيز را به فرزندانتان نگوييد، زيرا تحمّل ندارند و قهراً نميكِشند و ميسوزند».
از مرحوم عارف كامل آيتالحق حاج سيد احمد كربلايي نقل شده است:
«ما در خدمت استادمان مرحوم ملاحسينقلي همداني بوديم و شبانهروز از محضرش بهره ميبرديم تا اينكه آقا شيخ محمد بهاري به جمع ما پيوست و از ارادتمندان استاد شد. و چندي نگذشت كه شيخ، آخوند ملاحسينقلي را از ما دزديد»[۳].
ميدانيم كه مرحوم بهاری راه خدا را ۷ ساله طي كرده است و اين مدت چنانكه در بخش «مدت سفر» گذشت، بسيار كوتاه و كمنظير است. حدس من اين است كه به خاطر اين سرعت سير فوقالعاده، مرحوم ملاحسينقلي مجبور بوده كه وقت فراواني را صرف او كند كه از آفات و آسيبهاي احتمالي راه در امان بماند.
پرسش
اين پرسش به ذهن خطور ميكند كه اگر سرعت سير بالا و زياد در سلوك مطلوب نيست، اينگونه جملات از معصومين: چگونه توجيه ميشود؟
« ... حتي أسرَحَ اليك في ميادينِ السابقين و اُسرعَ اليك في البارزين»[۴].
علي علیهالسلام در اين جمله از خداوند شتاب به سوي خدا را طلب كرده است.
و يا حضرت موسي در جواب سؤال الهي «وَمَا أَعْجَلَكَ عَنْ قَوْمِكَ يَا مُوسَی»[۵]؛ «چه باعث شد زودتر از قومت بشتابي».
فرمود: «وَعَجِلْتُ إِلَيْكَ رَبِّ لِتَرْضَی»[۶]؛ «براي خشنودي تو اي پروردگار به سويت شتافتم».
پاسخ اين است:
علي علیهالسلام ميفرمايد: «اُسرع اليك» يعني به سوي تو بشتابم و موسي گفت: «عجلت اليك» يعني به سوي تو شتافتم. سلوكي كه به سوي خداست، سرعتش همراه با اعتدال است و اگر همراه با اعتدال نباشد، معمولاً به سوي الله نيست بلكه به سمت «آفت» است. شاهد مطلب اين است كه وقتي مولاي اهل عرفان اميرمؤمنان صلواة الله علیه از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم خبر ارتحال خود را شنيد، بلافاصله پرسيد:
«أ في سَلامة من ديني»؛ «آيا در وقت جان دادن دينم سالم است و يا آفت زده است؟».
و با پاسخ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم كه فرمود:
«في سلامة من دينك».
چنان خوشحال شد كه آن هنگام (هنگام شهادت) را از «مواطن شكر» دانست و نه از «مواطن صبر»[۷] و در عمل هم با فرياد «فُزت و ربّ الكعبه»[۸] سلامت دين و سعادت نهايي خود را اعلام فرمود.
مرحوم آیتالله حاج سيد محمدكاظم يزدي ميگويد:
«حدّ التوسط في الآمور غير مخصص»؛
«رعايت حد وسط در همة امور خوب است و استثناء هم ندارد» [۹].
تمامي ادعيهاي كه در آنها از خداوند عافيت طلب شده و به خصوص آنها كه لسانش مطلق است يعني عافيت مطلقه را طلب ميكند به يك معنا تقاضاي اعتدال است كه در همة امور مطلوب است.
لذا گفتهاند: خير الأمور أوسطها.علي علیهالسلام فرمود:
« لا تَری الجاهلَ الا مُفْرِطا او مُفَرِّطا»[۱۰]؛
«يعني نادان يا اهل افراط و زيادهروي است و يا اهل كوتاهي و تفريط».
معناي اين روايت شريفه اين است كه اعتدال در همة كارها «شرط عقل» است و عاقل هميشه معتدل و عادل است.
۵. يكي از علل مهم ضرورت استاد در راه خدا همين آفات سلوكي است. استاد و راهنماي سفر الي الله وظايف مهمّي بر دوش دارد كه يكي از آنها سير دادن سالك به گونهاي است كه اصلاً آفتي به سلوكش نرسد و ديگر اينكه اگر آفتي آمد، آن را رفع كند. چه خود شاگرد بفهمد يا نفهمد و چه درمان آفت را بداند يا نداند. البته سالك غالبا آفت را نميداند و در صورتي كه بفهمد غالبا درمان صحيح آن را بهويژه در آن حال، نميداند و گاه ميداند، ولي بايد همت استاد ضميمة همت او شود تا از آن آفت، به سلامت بگذرد.
استاد ميفرمود: شرط عدم برخورد سالك به آفت و يا گذر از آفت اخلاص در سلوك و اطاعت كامل از استاد كامل است. عین عبارتشان اين بود:
«هر كس با اخلاص پا در راه بگذارد و مطيع استاد كامل باشد، يك لحظه عقبگرد و سكون ندارد».
داستانهاي فراوان و عجيبي در اين زمينه هست كه به برخي از آنها در بخش «راهنماي سفر» اشاره شد.
۶. تقواي حقيقي متناسب با هر درجة سلوكي فرقان الهي را به دنبال دارد:
«إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقَانًا»[۱۱]؛
«اگر تقوا پيشه سازيد، خدا برايتان قدرت فرقگذاري بين حقّ و باطل قرار ميدهد».
تقوا فضيلتي اخلاقي در كنار ساير فضايل و مقامي در كنار ساير مقامات نيست، بلكه حقيقتي است كه در همة مقامات درجهاي از آن حضور دارد. رعايت درجة مناسب تقوا سالك را در هر درجه از آفت مصون ميدارد و بر فرض ورود آفت، گريزگاه برايش روشن ميشود و درمانده نميشود.
«وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا»[۱۲]؛
«هر كس تقواي الهي پيشه سازد، خدا برايش گريزگاه قرار ميدهد».
چند نكته
حافظ گويد:
تكيه بر تقوا و دانش در طريقت كافريست
راهرو گر صد هنر دارد توكل بايدش
۷. اگر آفت سلوكي دامنگير سالك شود و خداي ناكرده به عافيت تبديل نشود، يعني سلوك مسافر راه خدا آفتزده گردد و آسيب ببيند، از دو حال بيرون نيست، يا سالك در همان حال و مقام ميماند و يا به استدراج دچار ميشود. او چه بسا سالها با خاطرات خوش ايام رشد و سلوك و تعالي خوش است و گمان ميبرد كه در حال تكامل است، با اينكه چنين نيست[۱۳].
۸. از عارف كامل آيتالحق مرحوم حاج شيخ محمدجواد انصاري همداني كراراً نقل شده است و حقير اين مطلب را از چند تن از شاگردان ايشان بلاواسطه شنيدهام كه ايشان ميفرمود:
سالكِ از راه ماندة آفتزده به تخم مرغي ميماند كه آن را پيش از جوجه شدن از زير مرغ برداشتهاند. اين تخم مرغ نه به عنوان تخم مرغ قابل استفاده است و نه به عنوان جوجة مرغ قابل استفاده است. اين سالك هم نه كامل شده كه قابل استفاده براي ديگران باشد و نه بكر مانده است كه قابل تكامل سلوكي باشد.
۹. سالكي كه سلوكش آفت ببيند و اصلاح نشود، مورد طرد استاد باطناً و قلباً فقط و يا ظاهراً و باطناً قرار ميگيرد، زيرا اگر طرد نشود ساير سالكان را خراب ميكند. حقير خود در مدّت ارادت به استاد كه نزديك به ۱۵ سال طول كشيد، موارد متعددي از اين طردها را مشاهده كردم. ايشان ميفرمود:
سالکان به منزلة قافلة شتر در راه هستند که اگر يکي از راه ماند، ريسمانِ او را ميبُرند تا بقيه از راه نمانند و به حرکت ادامه دهند. كسي كه استاد از او فقط باطناً بريده است، به ظاهر در خدمت استاد و در ميان رفقاي اوست، ولي رشدي نميكند و بهرهاي نميبرد.
۱۰. صلاح كساني كه طرد ميشوند اين است كه پشت سر استاد كامل بد نگويند كه ضرر ميبينند. مرحوم انصاري همداني به كسي كه به ايشان پشت كرده بود و از خدمتشان طرد شده بود، فرمود:
پشت سر ما بد مگو و بر عليه ما كاري مكن كه ضرر ميكني و بد ميبيني.
آری،
«إِنَّ اللَّهَ يُدَافِعُ عَنِ الَّذِينَ آمَنُوا»[۱۴]؛
«حقّاً كه خدا خود از آنان كه بدو گرويدهاند دفاع مينمايد».
۱۱. قبض يعني گرفتگي نفس سالك و عدم رغبت به عبادت و توجه كه موجب سردي در عمل ميگردد و بسط يعني سبكي روح و گشايش نفس سالك كه منشأ رغبت در عبادت و شعله كشيدن عشق سالك میگردد. قبضهايي كه براي سالك در مدّت سلوك پيش ميآيد، گونههايي دارد كه در بخش «سبكبالي در سفر» مورد بررسي قرار ميگيرد. قبضهاي ناخواسته كه الهي است (نه قبضهاي خواسته كه منشأش عملكرد خود آدمي است) آفت نيست، زيرا اگر قبض براي سالك نباشد، ميسوزد و به كمال نميرسد. اگرچه سالكان مبتدي عاشق بسط و دشمن قبضاند. اما هر دو از خداست و براي تربيت سالك است و سالكي كه به مقام رضا و تسليم رسيده، هر دو در نظرش مساوی است.
۱۲. همه يا بيشتر آفات در حقيقت به علت از دست دادن دستوري از دستورات سلوك است، مثلاً «افشاء سرّ» ناديده گرفتن كتمان است و يا «تفرعن» از دست دادن «ذُلّ عبوديت» و «خاكساري» است.
۱۳. همه يا اكثر آفات در حقيقت، شكست خوردن در امتحاني از امتحانات است. كم نبودهاند سالكاني كه در امتحان مال يا جاه شكست خورده و از راه بازماندهاند. محمد بن مسلم براي اينكه در امتحان جاه شكست نخورد، مدتي با همة اعتبار و عظمتي كه داشت خرمافروشي كرد[۱۵].
۱۴. آفات سلوك را به اعتبارات مختلف ميتوان تقسيم كرد كه به برخي اشاره ميكنيم:
۱. فهم خطا از وحدت وجود: نظرية وحدت وجود هم به نظرية عرفا اطلاق ميشود و هم به نظرية صدرا. خلاصة سخن اهل معرفت اين است که خداوند نامحدود است، زيرا وجود صرف و بسيط است و چون نامحدود است، وجود ديگري در کنارش فرض نميشود پس همة آنچه را که ما موجود ميدانيم ظهورات و آيات حق تعالي هستند که حق در آنها تجلي و ظهور دارد و خداوند نسبت به آنها «تمايز احاطي» دارد و مقتضاي تمايز احاطي عينيت يکطرفه است، پس هيچ موجودي خدا نيست، بلکه جلوهاي از جلوههاي خداست، اما برخي سالکان خام گمان کردهاند که وحدت وجود يعني همه چيز خداست.
۲. حلول و اتحاد يا تفسير خطا از فناي ذاتي: شايد برخي سالکان در برخي منازل تصور کنند که نوعي اتحاد و حلول با ذات الهي ممکن است و يا فنا در ذات خدا را که حق است خدا شدن بنده بپندارند و اين فکري خطرناک است، زيرا ممکنالوجود هيچگاه واجبالوجود نخواهد شد.
۳. بسته دانستن درب لقاء الله: بعضي ديگر گمان کردهاند درب وصول به حضرت حق بسته است و هدف رسيدن به امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف است، نه لقاء الله و اما اين تصور غلط است، زيرا ولايت دالان توحيد است و خداوند هميشه با نام ولي تجلي دارد. نبوت ختمپذير هست، ولي ولايت به معناي رسيدن به مقام لقاء الله و فناي ذاتي پايانپذير نيست.
۴. توهم انحصار استاد: برخي سالکان به دليل شدت انس به استاد تصور ميکنند پس از ارتحال استاد شخص ديگري پيدا نميشود که شايستة اين مقام باشد، در حالي که شدت علاقه نبايد حجاب سالک شود.
۵. توهم عدم نياز به استاد حي: برخي سالکان تصور ميکنند پس از ارتحال استاد نياز به استاد زنده ندارند و روح استادشان از همان عالم از آنها دستگيري مينمايد. البته استاد ميتواند پس از فوت از شاگردانش دلجويي کند، اما ارتباط با استاد متوفي احتياج به کنترل دارد که شيطاني نباشد، ولي استاد زنده حالات شاگرد را ميبيند و با سخن صريح درد او را درمان ميکند.
۶. خيال جذبه: برخي سالکان به اميد اينکه با «جذبه» به حق برسند، خيال ميکنند که نيازي به استاد ندارند، در حالي که تعداد مجذوبان بسيار اندك است و ثانياً جذبه راه شناختهشدهاي ندارد و ثالثاً سلوک با استاد، بسيار پرثمرتر از سلوک با جذبه است.
۷. توهم کمال: گاهي در اثر برخي واردات و حالات، سالکِ غيرکامل گمان ميکند که کامل شده است و از حضور نزد استاد سر باز ميزند و يا حتي از ديگران دستگيري مينمايد. اين از جمله آفاتي است که استاد ميتواند در رفعش بکوشد.
۱. بدبيني به غيرسالکان: سالک پس از مدتي احساس سبکي خاصي در روح خود میکند و ممکن است نوعي بدبيني به غيرسالکان پيدا کند و اين آفت بسيار بزرگي است که ممکن است سر از عجب درآورد. سالک بايد خود را از همه پستتر ببيند.
۲. بدبيني نسبت به علماي ظاهر: شايسته است که سالک با علما و فقها با ادب و احترام برخورد کند، زيرا کوچک شمردن علما از آفات سلوک است.
۳. خودبرتربيني نسبت به ديگر سالکان: شايسته است که سالک خود را از ديگر سالکان کمتر و پستتر ببيند، اما در مواردي ديده شده که سالک به خاطر قدمت يا پارهاي کرامات خود را از ديگران بهتر ديده، و همين آفت موجب طرد شدن او از مجموعة سالکان شده است.
۴. سهلانگاري نسبت به شريعت: همانطور که ميدانيم براي رسيدن به «الله» هيچ راهي جز پيمودن مسير شريعت پيامبر گرامي۶ نيست. يکي از آفات سلوک اين است که سالک گمان کند طريقت و حقيقت غير از شريعت است و به بهانة رسيدن به لب و مغز خود را بينياز از شريعت بداند، غافل از اينکه انسان سالک با «حفظ شريعت» است که طريقتش از خطا و انحراف سالم ميماند و به حقيقت ميرسد و پس از رسيدن به حقيقت با عمل به شريعت بايد شکر خود را ابراز دارد. با مطالعه در زندگي بزرگان و سالکاني مانند مرحوم قاضي ميتوان اهتمام فراوان آنها را نسبت به شرع مقدس ملاحظه نمود.
۵. افشاء سرّ: يکي از شرايط مهم سلوک که بزرگان در آن اهتمام بسيار کردهاند، کتمان سرّ است. منظور از «سرّ» مطلبي است که عدهاي آن را نميدانند و در صورت افشا باعث فساد عقيدة آنان ميشود. افشاي سرّ در حکم کفر سلوکي است و ضرر فراواني به سالک وارد ميکند. در اين موارد اساتيد سلوک سفارشهاي مهم و فراواني به شاگردان خود كردهاند.
۶. دل دادن به کشف و کرامات و مقامات: اين آفت معلول يکي از علتهاي زير است. دون همتي، خلط مقصد با منزل و جنبيدن از جاي.
۷. جنبيدن از جاي: از دست دادن حالت عادي به خاطر يک وارد، يا بسط و ... را جنبيدن از جاي ناميدهاند. جنبيدن از جاي هم خود آفت است و هم منشأ آفت افشاي سرّ است. بايسته است که سالک در مقابل واردات، وقار و طمأنينه و حالت عادي خود را حفظ کند که البته کاري بسيار مشکل است.
۸. عدم توجه به ظرائف سلوک: پيمودن راه خدا که از مو باريکتر و از شمشير تيزتر است، به علت رعايت ظرائف و نکات دقيق سلوک است. سالک بايد فراست و کياست خاصي داشته باشد. در اين رابطه داستانهايي از سالکان نقل شده است.
۹. تغيير کردن نيت: نيت سالک الي الله در سراسر سلوک جز الله نيست، اما گاهي بعضي از آفات اين نيت را تغيير ميدهند که به برخي از آنها مختصراً ميپردازيم:
۱۰. خلط منزل با مقصد: منازل راه خدا بسيار است، اما مقصد يکي است. يکي از آفات سلوک اشتباه گرفتن منزل با قصد است.
۱۱. تعدد استاد: سالک نبايد در يک زمان تحت تربيت دو يا چند استاد باشد، به جز چند حالت. اول آنكه سالک از دو استاد در طول هم استفاده کند. به اين صورت که استاد کاملي به شاگرد خودش که کامل نيست، زير نظر خود اذن دستگيري دهد. دوم آنكه سالک از يک استاد عرفان و يک يا چند استاد اخلاق استفاده کند. سوم آنكه سالک از يک استاد عرفان استفاده کند و از اساتيد ديگر به عنوان ملازم و به منظور مشاهدة حالات بهره ببرد. چهارم آنكه به امر استاد کاملي، مدتي زير نظر استاد کامل ديگر برود.
بنابراين شور و شوق زائدالوصف سالک نبايد باعث شود که به هر عملي دست زند و از هر کسي کلمهاي بياموزد و از هر غذاي روحاني لقمهاي بردارد، چرا که اين طرز عمل بسيار زيانآور است.
۱۲. تمرد از دستور: يکي از آفات سفر (که از علل طرد شدن از جمع سالکان نيز هست) تمرد از دستورات سلوکي است، البته تمرد در حد کم از جانب استاد قابل اغماض است. اما اگر از حد بگذرد چارهاي جز طرد قلبي يا خارجي نميماند. از علل طرد ميتوان به دو عامل ديگر نيز اشاره نمود.
۱۳. مبالغه نسبت به استاد: سالک بايد «فنا در استاد» پيدا کند تا بتواند با اطاعت محض از خطرات و کريوههاي نفس بگذرد، ولي آفت اين اطاعت و تسليم و عشق ميتواند نوعي مبالغه دربارة استاد باشد که احياناً به شطحیات هم منجر ميگردد.
۱۴. شطحیات: از آفات مشهور سلوک ابتلا به شطحيات است. منظور از شطح سخني است که از آن بوي نا بخردي و ادعا به مشام ميرسد. منشأ شطح جنبيدن از جاي در برابر واردات سنگين و يا عدم کمال است. بنابراين از سالک کامل شطح سر نميزند.
۱۵. دستگيري قبل از کمال: سالک غير کامل حق دستگيري ندارد، مگر با اجازه يا زير نظر کامل. سالک بايد آگاه باشد که با پيدا شدن کمالاتي در وي به اين آفت خطرناک مبتلا نشود.
۱. استاد ميفرمود:
(در كلمات ساير اهل الله هم ديده شده است) اگر عشق خدا در وجود كسي آمد، همان عشق او را ميبرد تا به كمال برساند و بسوزاند.
سئوال اين است كه پس چگونه ممكن است برخي سالكان راهرفته كه قطعاً با براق عشق راه پيمودهاند، با آفت سلوكي از راه بمانند و به كمال نرسند؟
پاسخ:
ظاهراً مراد اين است كه براي سوختن و رسيدن به كمال، عشق شرط لازم است نه اينكه شرط كافي باشد و شاهد آن است كه به جز عشق امور فراوان ديگري شرط است. مثلاً به نظر استاد، وجود «راهنماي سفر» و استاد شرط رسيدن به كمال است [۱۷]. اگر راهبر نباشد، عشق درست هدايت نميشود.
۲. آيا ممكن است سالك از تحت تربيت استادي به نزد استاد ديگر برود و او را راهبر خويش قرار دهد؟
پاسخ:
در صورت كمال استاد دوم و عدم كمال استاد اول، يا در صورت كاملتر بودن استاد دوم، اين انتقال لازم است و در صورت تساوي دو استاد، مطلوب نيست. استاد پس از رسيدن به مرحوم سيد هاشم حدّاد يقين كرده بودند كه او از همه موجودين برتر است، لذا بار خود را در آستان ايشان فرود آوردند. ايشان فرمودند:
«روزي در تهران از علامه طباطبايي ـ اعلي الله مقامه ـ پرسيدم: احتجاب اسماء و صفات بر اثر تجلّي ذات براي شما چگونه روي ميدهد؟
فرمودند: منظور؟! عرض كردم: سئوالي بود. فرمودند: گه گاه است و هميشگي نيست. در همان زمان بنده تازه از كربلا از خدمت آقاي حدّاد برگشته بودم و ايشان مدّتها بود كه در آن مقام (احتجاب اسما و صفات بر اثر تجلّي ذات) مستقر بودند».
استاد ميفرمود:
«در اين راه بنده از چهار نفر استفاده بردم و اساتيد من بودند: علامه طباطبايي، حاج شيخ عباس هاتف قوچاني، حاج شيخ محمدجواد انصاري همداني و حاج سيد هاشم حدّاد. البته آقاي حدّاد چيز ديگري بود. اسفار اربعهاش تكميل و در توحيد ذوب شده بود. عارفي كمنظير و شايد بينظير بود»
بعد اضافه كردند:
«البته از مرحوم آسيد جمال گلپايگاني هم بهرة فراوان بردم، ولي سِمَت استادي را نپذيرفتند».
۳. در تقسيمات آفات گفته شد برخي آفات غير قابل درمان است. پرسش اين است كه چگونه ممكن است آفتي درمان نپذيرد؟
پاسخ:
درمان اينگونه آفات به دفع است. يعني استاد، در صورتي كه شاگرد سالك مطيع باشد، او را به گونهاي سير ميدهد كه اصلاً گرفتار آن آفت نشود، چون در صورت گرفتار شدن خروجش ممكن نيست.
استاد در ذيل عنوان «رفق و مدارا» مينويسد:
«و اين از اهّم اموري است كه بايد سالك الي الله آن را رعايت كند، چه اندك غفلتي در اين امر سبب ميگردد كه علاوه بر آنكه سالك از ترقّي و سير باز ميماند، بلكه براي هميشه به كلي از سفر ممنوع خواهد شد»[۱۸].
سپس توضيحي دادهاند كه خواندني است.
۴. آيا ميشود سالك از استادي بيبهره گردد ولي توسط استاد ديگر دستگيري شود؟
پاسخ:
اگر طرد استاد همراه با گرفتگي دل او از سالك باشد، اين شاگرد سالك هرگز پيشرفت نخواهد كرد، ولي اگر به دليلي، بدون دلگرفتگي او را طرد كند، ميتواند توسط استاد ديگر دستگيري شود. استاد فرمود:
«يكي از ارادتمندان مرحوم قاضي از تبريز به نجف آمد و چون به خدمت مرحوم قاضي مشرف شد گفت: «آقا! من از بس به شما ارادت و محبت دارم، هنوز حرم نرفتهام و به خدمت شما رسيدهام».
مرحوم قاضي بسيار ناراحت شدند و او را بيرون كردند و فرمودند: «برو كه ديگر از ما بهرهاي نداري»،
بنده احتمال ميدهم كه آن شخص عملي جاهلانه انجام داده است و همين باعث قطع فيض از جانب مرحوم قاضي شده است، اما استفاده بردنش از ديگران ممكن بوده است.
در روايت است كه روزي امام صادق علیهالسلام با يكي از اصحاب كه اكثراً با حضرت در راهها همراه بود، ميرفتند و او با غلامش بود. پشت سرش را نگريست و غلامش را نديد و اين كار سه بار تكرار شد. مرتبة چهارم كه او را ديد گفت: اي پسر زنِ بدكاره كجا بودي؟!
امام علیهالسلام با شنيدن اين سخن دست بر پيشاني زد و فرمود: سبحان الله! به مادرش نسبتِ بد دادي؟! من تو را پرهيزگار ميپنداشتم و اكنون ميبينم كه وَرَعي نداري.
عرض كرد: مادرش سِندي و مشرك است.
حضرت فرمود: آيا نميداني كه هر امّتي نوعي ازدواج رسمي دارند. از من دور شو.
راوي حديث (عمرو بن نعمان جعفي) ميگويد: ديگر نديدم با حضرت راه برود تا اينكه مرگ بين ايشان جدايي افكند[۱۹].
۱. فرهنگ دكتر محمد معين، ج۱، ص۶۹.
۲. المنجد
۳. اين مطلب را مکرر از اساتيدم و از آن جمله حضرت استاد شنيدهام.
۵. طه/۸۳.
۶. همان/۸۴.
۷. اين روايت نبوي به خطبه شعبانيه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مشهور است. در اين خطبه که در آخرين جمعة ماه شعبان يکي از سالها در مدينه ايراد شده، مطالب مهمي در فضائل ماه رمضان بيان شده است. اين خطبه در مصادر فراواني آمده است.
۸. ناقب ابن شهرآشوب، ج۲، ص۱۱۹؛ بحار الانوار،ج۴۱، ص۲.
۹. اين مطلب را از خطيب ارجمند آقاي راشد يزدي به نقل از مرحوم سيد هاشم نجفي از صاحب عروه شنيدم. شايد در رسالة کلمات قصار سيد هم آمده باشد. نام اين رساله الكلم الجامعى و الحكم النافعى است و در سال ۱۳۲۸ به ضميمة چاپ اوّل عروى الوثقي در بغداد چاپ شده است. يادنامه محقق طباطبايي، مقاله آیتالله استادي با عنوان: به ياد آن عزيز. من اين رساله را در اختيار ندارم.
۱۰. نهج البلاغه، حکمت ۷۰.
۱۱. انفال/۲۹.
۱۲. طلاق/۲.
۱۳. ر.ک: روح مجرد.
۱۴. حج/۳۸.
۱۵. رجال کشّی، ص۱۶۴؛ بحار الانوار، ج۴۷، ص۳۸۹.
۱۶. لب اللباب، ص۳۰.
۱۷. روح مجرد، ص۴۲۸.
۱۸. لب اللباب، ص۱۰۶.
۱۹. كافي، ج۲، ص۳۲۴.