عرفان و حکمت
عرفان و حکمت در پرتو قرآن و عترت
تبیین عقلی و نقلی عرفان و حکمت و پاسخ به شبهات
صفحه‌اصلیدانشنامهمقالاتتماس با ما

آفات عملی سیر و سلوک

منبع: کتاب سیر و سلوک (طرحی نو در عرفان عملی شیعی) ، صص661 تا 683
فهرست

آفات عملی سفر

بعد از بحث آفات علمی سیر و سلوک اينك زمان آن رسيده كه پاره‌اي از آفات عملی سلوك را برشماريم:

۱. بدبيني به غير سالكان

سالك پس از مدتي پيمودن راه خدا در روح خود طراوت و سبُكي خاصّي احساس مي‌كند كه ناشي از حبّ الهي و عبادات و توجّهات اوست و مي‌داند و مي‌بيند كه اين حالات و كمالات در ديگران كه از اين مسائل بي‌خبرند، وجود ندارد و اين ممكن است باعث نوعي بدبيني به آنان شود. اين آفتي بس بزرگ است كه چه بسا سر از عُجب درآورد؛ سالك بايد خود را وجداناً از همه پست‌تر ببيند و در درگاه الهي مانند سيد الساجدين علیه السلام بنالد:

«أَنَا بَعْدُ أَقَلُّ الْأَقَلِّينَ وَ أَذَلُّ الْأَذَلِّينَ وَ مِثْلُ الذَّرَّة أَوْ دُونَهَا»[۱]؛

«خدايا من كمترين كمترين‌ها و پست‌ترين پست‌ترين‌هايم. من ذرّه‌اي ناچيز بلكه كمترم».

در روايت است كه مؤمن هر كس را ببيند، از خود بهتر مي‌داند، زيرا اگر آن فرد از نظر ظاهر از او بدتر باشد، مي‌گويد شايد باطن او بهتر از ظاهرش است و شايد عاقبت به خير شود[۲]. البته تعامل سالك با ديگران از نظر سلوكي آدابي دارد كه در بخش «همسفران» گذشت.

۲. بدبينی نسبت به علمای ظاهر

عارف كامل مرحوم حاج شيخ محمد بهاري همداني در نامه‌اي مي‌نويسد:

«باري و اَن يكون معظِّماً للعلم و العلماء. اول عيبي كه سالك پيدا كند آن است كه علماي ظاهر پيش او حقير و كوچك گردد»[۳].

حضرت استاد جوادي آملي ـ حفظه الله ـ از اين عبارت صدرالمتألهين در مقدمة اسفار كه معرفت عامی و فقيه را همسان شمرده خشنود نبودند و مي‌فرمودند علامه طباطبايي هم ناخشنود بودند:

«ليعلم انّ معرفة الله تعالي و علم المعاد و علم طريق الآخرة ليس المراد بها الاعتقاد الذي تلقاه العامي او الفقيه وراثة و تلقّفاً ...»[۴]؛

«مقصود از معرفت خداوند و شناخت معاد و طريقت آخرت، اعتقادي نيست كه عوام مردم يا فقيه مي‌داند ...».

مي‌فرمودند:

روش و منش صحيح، روش سيدنا الاستاد علامه طباطبايي بود كه با هر كس به مقدار ظرفيتش با ادب و احترام كامل برخورد مي‌كرد و از قدر كسي نمي‌كاست.

۳. خودبرتربينی نسبت به ديگر سالكان

ممكن است سالكي به خاطر قِدمت يا حال خوش يا پاره‌اي كرامات و مقامات، خود را از ديگر سالكان راه خدا بهتر بيند. اين آفت است.

استاد مي‌فرمود:

هر كس در جلسه خود را از همه كمتر و پست‌تر ببيند، از همه جلوتر است. اين آفت ممكن است ماية طرد شدن از مجموعه سالكان توسط استاد گردد.

۴. سهل‌انگاری نسبت به شريعت

از آفات سلوك كه ممكن است سالكي بدان دچار گردد، سهل‌انگاري نسبت به شريعت است. اين سهل‌انگاري ممكن است با بهانه‌هايی انجام گيرد، مانند رسيدن به لبّ و مغز، «خذ الغايات و اترك المبادي» يا «وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّی يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ»[۵]؛

«و پروردگارت را پرستش کن تا به يقين دست يابي».

غافل از اينكه براي رسيدن به خدا هيچ راهي جز پيمودن مسير شريعت غرّاء سيد المرسلين وجود ندارد. عارف كامل مرحوم ملا حسينقلي همداني ـ طاب ثراه ـ در نامه‌اي مي‌فرمايد:

«مخفي نماناد بر برادران ديني كه به جز التزام به شرع شريف در تمام حركات و سكنات و تكلّمات و لحظات (سخن ‌گفتن‌ها و نگاه‌ها) و غيرها راهي به قرب حضرت ملك الملوك جل جلاله نيست و به خرافات ذوقيّه، اگر چه ذوق در غير اين مقام خوبست، «كما هو دأب الجهّال و الصوفيّه خذلهم الله جل جلاله»؛ «آن‌چنان كه روش نادانان و صوفيان كه خداي بزرگ خوارشان سازد، مي‌باشد». راه رفتن، لايوجب الا بُعداً «جز ماية دوري نيست». حتي شخص هرگاه ملتزم بر نزدن شارب و نخوردن گوشت بوده باشد، اگر ايمان به عصمت ائمة اطهار: آورده باشد بايد بفهمد از حضرت احديت دور خواهد شد. و هكذا در كيفيت ذكر بغير ما ورد عن السادات المعصومين: عمل نمايد»[۶].


اينكه فرمود: نزدن شارب ... مقصود همان كاري است كه در برخي صوفيه مشهور است كه با توجيهات بارده[۷] از زدن شارب كه سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است دست مي‌كشند.

اينكه فرمود: نخوردن گوشت ... مقصود ترك حيواني است.پيش از اين در بخش «زاد و توشة سفر» در بحث «كيفيت و كميّت غذاي سالك» گفته شد كه افراط و تفريط در خوردن گوشت، هر دو مذموم است ولي اين به معناي ترك حيواني به نحو مطلق نيست.

اينكه فرمود: از حضرت احديّت دور خواهد شد، مرحوم حاج شيخ حسنعلي اصفهاني در حاشيه نوشته است: «مطلقاً معلوم نيست». شايد مراد حاج شيخ چنانكه گذشت، اين باشد كه اگر كسي از باب استضعاف و قصوراً اعتقاد به نزدن شارب يا ترك حيواني كند، از سلوك نمي‌ماند، ولي اگر تقصيراً يا عناداً چنين كند، البته از راه خدا باز مانده است. (مفعول له حصولي است نه تحصيلي).


آري، رياضت‌هاي سلوكي بايد منحصر در رياضات شرعيه باشد.

علامه طباطبایی در رسالة الولايه مي‌فرمايد:

«انّ شريعة الاسلام لم تهمل مثقال ذرّة من السّعادة‌ و الشقاوة الا بَيَّنَتْها و لاشيئاً من لوازم السير الي الله ـ سبحانه ـ يسيراً و خطيراً الّا أوضحتها فلكل نفس ما كسبت و عليها ما اكتسبت قال سبحانه «و نزلنا عليك الكتاب تبيانا لكل شيء» و قال سبحانه «و لقد ضربنا للناس في هذا القرآن من كل مثل» و قال سبحانه «قل ان كنتم تحبّون الله فاتبعوني يحببكم الله» و قال سبحانه «و لكم في رسول الله اسوة حسنة» الي غير ذلك و الاخبار في هذا المعني من طريق اهل البيت مستفيضة بل متواترة و ممّا ذكرنا يظهر انّ حظّ كل امرءٍ من الكمال بمقدار متابعته للشرع و قد عرفت ان هذا الكمال امرٌ مشكك ذو مراتب و نعم ما قال بعض اهل الكمال انّ الميل من متابعة الشرع الي الرياضات الشاقّة فرار من الاشقّ الي الأسهل»[۸]؛


«بي‌شك دين اسلام در تبيين آنچه در سعادت و شقاوت آدمي نقش دارد از تبيين هيچ نكته‌اي فروگذار نكرده و هر آنچه را كه از بايسته‌هاي سير الي الله است، كوچك يا بزرگ، روشن نموده است و اين آدمي است كه به راه نفع يا ضرر خود گام برمي‌دارد. خداي سبحان فرمود: «ما كتاب (قرآن) را كه روشنگر هر چيز است به تدريج بر تو فرو فرستاديم.» و نيز فرمود: «ما در اين قرآن براي مردم از هرگونه مَثَل آورديم.» و نيز فرمود: «بگو اگر خداي را دوست مي‌داريد مرا پيروي كنيد تا خدا دوستتان بدارد.» و نيز فرمود: «رسول الله براي شما الگويي نيكو است.» آيات در اين زمينه فراوان است كه به همين مقدار بسنده شد. روايات نيز در اين راستا در حدّ تواتر است. از آنچه گذشت روشن شد كه بهرة هر كس از كمال به اندازة پيروي او از دين است و پيروي از دين داراي درجات است. بعضي از كاملان فرموده‌اند: دست كشيدن از دستورات شرعي و پرداختن به رياضت‌هاي سختِ وارد نشده در دين، در حقيقت گريختن از كاري دشوار به سوي كاري آسان است».

شريعت، طريقت و حقيقت

عارفان گويند:

حقيقت كه وصول به الله است در پايان طريقت قرار دارد و طريقت كه همان سفر الي الله است، جز از طريق عمل خالصانه به شريعت قابل پيمودن نيست.

مرحوم قاضي كه عارفي كم‌نظير است، در نامه‌اي فرموده است:

«ما را با طريقۀ دراويش كاري نيست، طريقه طريقۀ فقها است، البته با اخلاص».

در جاي ديگري مفصّل راجع به اين سه عنوان و ارتباطشان با يكديگر سخن گفته‌ايم.

دفع يك توهّم

پس اينكه برخي نابخردان گمان كرده‌اند پس از كمال نيازي به عمل به دستورات شرعي نيست، گماني بسيار نابه‌جا است. اينان گمان برده‌اند كه شريعت و طريقت و حقيقت، في المثل مانند يك موشك فضايي است. موشك‌هاي فضايي سه بخش دارند كه پس از مدتي صعود بخش پاييني آن جدا مي‌شود و سپس با گذشت زماني ديگر و براي صعود بهتر و بيشتر قسمت مياني آن هم جدا مي‌شود و فقط قسمت بالايي آن به بيرون جوّ زمين مي‌رسد و در مدار زمين قرار مي‌گيرد. اينان پنداشته‌اند سالك بايد پس از مدتي سلوك شريعت را از دست بدهد و پس از مدتي ديگر طريقت را تا به حقيقت برسد. غافل از اينكه شريعت براي طريقت و حتي حقيقت به منزلة تقوا براي انسان متقي است كه اميرالمؤمنين علیه السلام در موردش مي‌فرمايد:

«أَلَا فَصُونُوهَا وَ تَصَوَّنُوا بِهَا»[۹]؛

«تقوايتان را نگه داريد تا بدان نگه داشته شويد».

آن را مراقبت كنيد و بپاييد تا بتوانيد به وسيلة آن حفظ شويد. انساني كه آسم دارد بايد اسپري‌اش را نگه‌دارد تا بدان وسيله زنده بماند. انسان در خطر حمله قلبي بايد قرص زير زباني‌اش را همراه داشته باشد تا بتواند به حيات خود ادامه دهد. انسان سالك هم با حفظ شريعت است كه طريقتش از خطا و انحراف سالم مي‌ماند و به حقيقت مي‌رسد و پس از به حقيقت رسيدن با عمل به شريعت بايد شكر خود را ابراز دارد.

استاد در اين زمينه در لب اللباب از قول علامه طباطبايي مي‌فرمايد:

«پوشيده نماند كه از ابتداي سير و سلوك تا آخرين مرحله از آن سالك بايد در تمام امور ملازم شرع انور باشد و به قدر سر سوزني از ظاهر شريعت تجاوز ننمايد. پس اگر كسي را ببيني كه دعوي سلوك كند و ملازم تقوي و ورع نبوده و از جميع احكام الهيّه شرعيّه متابعت ننمايد و به قدر سر سوزني از صراط مستقيم شريعت حقّه انحراف نمايد، او را منافق مي‌دان مگر آنچه كه به عذر يا خطا يا نسيان از او سر زند و اينكه از بعضي شنيده شده است كه مي‌گويند سالك پس از وصول به مقامات عاليه و وصول به فيوضات ربانيه تكليف از او ساقط مي‌گردد، سخني است كذب و افترايي است بس عظيم، زيرا رسول اكرم با اينكه اشرف موجودات و اكمل خلائق بودند، معهذا تا آخرين درجات حيات تابع و ملازم احكام الهيه بوده‌اند. بنابراين سقوط تكليف به اين معني دروغ و بهتان است. بلي از براي آن مي‌توان معناي ديگري نمود كه قائلين، آن را قصد نمي‌نمايند»[۱۰].

و در مقدمة كتاب مي‌فرمايد:

«عده‌اي كه به معناي فقط گرويده و از اتيان اعمال حسنه و عبادات شرعيه شانه خالي كنند، چه قدر از متن واقع كناره بوده و از حقيقت به مجاز و از واقع به تخيّل و توهم قناعت كرده‌اند.

مگر نه آن است كه نور خدا در تمام مظاهر عالم امكان ساري و جاري است؟ پس چرا بدن را از عبادات معاف داريم و اين عالم جزئي را از تجلّي انوار الهيه تعطيل نماييم؟ و به الفاظ وصول و لبّ و مغز و عبادت قلبي اكتفا كنيم؟ آيا اين عبادت فقط از يك سو نيست؟»[۱۱].

بر همين اساس است كه مي‌بينيم عارف كاملي مانند مرحوم قاضي آن‌قدر به شريعت اعم از واجبات و محرمات و مستحبات و مكروهات و آداب پاي‌بند است كه آدمي تعجب مي‌كند. گويا در مقابل صاحب شريعت هيچ اراده‌اي از خود ندارد.

مخالفين ايشان چون عمل خارجي را نمي‌توانستند تكذيب كنند، در نيّت ايشان خدشه مي‌كردند و مي‌گفتند:

«ايشان صوفي است و به شريعت اعتنايي ندارد و اين كارها هم از روي ظاهر فريبي است»[۱۲].

فرزند مرحوم قاضي آقا سيد محمدحسن براي خود حقير نقل كردند كه پدرم فرمود:

«هر سالكي در ابتداي سلوك بايد سه چيز را خوب ياد بگيرد: رسالة مرجع تقليد اعلم، يك‌دور قرائت قرآن مجيد، يك‌دور تاريخ صدر اسلام»[۱۳].

۵. افشاء سرّ

مرحوم عارف كامل حاج شيخ محمد بهاري در تعريف سرّ مي‌فرمايد:

«مراد از سرّ آن مطلبي است كه طايفه‌اي آن را ندانند. كه اگر به آنها القا كني يا لغو باشد يا باعث فساد عقيدة آنها گردد ولو بالمآل و اين به حسب اشخاص و بلاد متفاوت است»[۱۴].

افشاء اسرار در حكم كفر سلوكي است و اول ضررش برخود سالك وارد مي‌شود و گاه اين ضرر بر سر دار رفتن است.

گفت آن يار كزو گشت سرِ دار بلند

جُرمش آن بود كه اسرار هويدا می‌كرد[۱۵]

كم نبوده‌اند سالكانی كه به خاطر آفت افشای اسرار و حتی افشای يك سرّ از سلوك بازمانده‌اند. استاد در زمينۀ كتمان سرّ نوشته‌اند:

«اين از شرايط بسيار مهم سلوك است و بزرگان طريق در اين شرط اهتمام بسيار نموده و به شاگردان خود سفارش‌هاي مهم نموده و توصيه را به حدّ مبالغه رسانده‌اند. خواه در عمل و اوراد و اذكار باشد و خواه در واردات و مكاشفات و حالات. حتّی در مواردی كه تقيّه غير ممكن و افشای سرّ نزديك می‌گردد، توريه را از لوازم و دستورات شمرده‌اند ...»[۱۶].

از عبارت استاد به دست آمد كه سرّ شامل حالات، مقامات، اوراد، مكاشفات هم می‌شود. بلكه به نظر حقير سرّ شامل ارتباطات سلوكی با افراد سالك و خود استاد هم هست و همه اينها بايد مخفی بماند. در بحث زاد و توشه سفر درباره كتمان سرّ مطالبی گذشت.

۶. دل دادن به كشف و كرامات و مقامات

از آفات خطرناك سلوكي دل بستن به حالات و مقامات و مكاشفات و كرامات است و اين آفت خود از «دون‌همتي» يا «خلط مقصد با منزل ميان راه»‌ يا «جنبيدن از جاي» نشأت مي‌گيرد. در بخش «سفارش‌هاي پيش از سفر» در اين زمينه سخن گفتيم. اينجا به همين مقدار بسنده مي‌كنيم.

۷. جنبيدن از جای

برخي از واردات بسيار سنگين است و گاه بسط فوق العاده‌اي ايجاد مي‌كند كه حالت عادي را از سالك مي‌گيرد. از برخي سالكان نقل شده است كه در پاره‌اي موارد از شدّت وارده مدّتي در كوچه و بازار رقصيده‌اند[۱۷]؛ و گاه حزن و اندوه و درون‌گرايی شديدی ايجاد مي‌كند. سالك بايد در مقابل واردات، وقار، طمأنينه، اطمينان و حالت عادي خود را حفظ كند. با يك ته پياله مست نشود و اگر شد لااقل بدمستی نكند. اساتيد عرفان از آن دسته از سالكان كه تحمّلشان در برابر واردات خوب بوده، بسيار تمجيد مي‌كردند. از دست دادن حالت عادی را به «جنبيدن از جای» تعبير كرده‌اند. جنبيدن از جای می‌تواند زمينه‌ای براي افشای اسرار باشد.

ابن فارض مصري دربارة شراب محبّت گويد:

و لو نَضَحوا منها ثَري قَبْرَ مَيّتٍ

لَعادت اليه الرّوح و انتعَشَ الجسم[۱۸]

«اگر برخاك مرده‌ای قدری از شراب محبت بپاشند، به يقين زنده مي‌شود و بدنش به رقص می‌آيد».

بر سر تربت من با می و مطرب بنشين

تا به بويت ز لحد رقص‌کنان برخيزم[۱۹]

مرده كه رقص‌كنان از شراب محبت برخيزد، چه انتظاري از سالك منتظر رحمت الهي است كه واردات تكانش ندهد. البته دشوار است، ولي چاره‌اي نيست.

«جنبيدن از جاي» آفت يا منشأ آفت است كه بايد از آن دوري كرد. باری،

عارف كه بجنبد تنكاب است هنوز

۸. عدم توجه به ظرائف سلوك

استاد مي‌فرمود:

«سلوك آن دقائق و ظرائف است؛ ذكر را كه هر كس می‌تواند بگويد».

آري سلوک الي الله پيمودن راه خداست كه از مو باريك‌تر و از شمشير تيزتر است. رعايت ظرائف و نكات دقيق سلوك، كياست خاصّ سلوكی می‌طلبد.

استاد می‌فرمود: «سالك بايد زرنگ باشد».

اين زيركی، زيركی خاصی است كه گاه هوشياران عالم از آن بي‌خبرند. گاه ديده شده كه برخي از سالكان بر امور غير مهم تاكيد ورزيده‌اند و از امور بسيار مهم غافل مانده‌اند. در اولين جلسه كه استاد دستوراتي فرمودند، در ضمن سخنانشان چنين گفتند:‌ «از ورود در هيئات و مجالس و سخنراني‌هاي وعّاظ خودداري كنيد، مگر مجلسي كه مي‌دانيد خطيبش براي خدا سخن مي‌گويد. در حديث آمده است:

«مَنْ أَصْغَی إِلَی نَاطِقٍ فَقَدْ عَبَدَهُ»[۲۰] خيلي از كساني كه با زحمات بسيار به جايي نرسيده‌اند، به خاطر اين جهت است كه اين نكات ظريف را رعايت نكرده‌اند».

پس از فوت مرحوم حاج غلامحسين سبزواری (از مبرزترين شاگردان عارف كامل مرحوم انصاری همدانی) استاد فرمود:

«آقای سبزواری سالك راه‌رفته‌ای بود و به ظرائف توجه داشت. مثلاً ايشان بچّه نداشتند و مشكل از طرف خانم ايشان بود و با تمام اصرار دوستان حاضر به ازدواج مجدد نشدند و خود را مقطوع النسل باقی گذاردند، با اينكه آدمی فطرتاً دوست دارد كه نسل از او باقی بماند. سرّ مطلب را هم به هيچ كس نگفتند، ولي بنده می‌دانستم. سرّش اين بود كه همسر ايشان علويه بود و در صورت ازدواج مجدد به يقين مكدّر می‌شدند و ايشان به خاطر رعايت حرمت فاطمه زهرا سلام الله علیها از نسل چشم پوشيدند».

استاد اضافه فرمودند:

«رعايت اين ظرائف است كه آدم را پيش مي‌برد».

۹. تغيير كردن نيّت

نيت سالك الي الله جز الله نيست. راه خدا راه اخلاص در عمل براي رسيدن به خلوص در ذات است. سالك مخلِصی است كه می‌كوشد مخلَص شود. اين نيت بايد در سراسر سلوك سالك تا پايان سلوك باقی بماند.

يكی از آفات سلوك تغيير اين نيت است به اين شرح:


۱. گاه منشأ اعمال سالك «لذت‌هاي نفساني» مي‌گردد، اين لذت‌ها گرچه نوراني باشند، اما حجب نوراني‌اند. منشأ عمل بايد قرب به حق باشد و نه لذّت نفس. عارف كامل مرحوم سيد هاشم حدّاد مي‌فرمايد:

بسياري از كارهاي نيكو از حظوظ نفس است؛ چون نفس از آن لذّت مي‌برد. مجالسي را كه بعضي سالكين تشكيل مي‌دهند و در آنها شعر مي‌خوانند غالباً از حظوظ نفس است، گرچه لذّت معنوي مي‌برند، اما حظّ نفس است. بسياري از اذكار و اوراد را مردم براي اغراض نفساني و حظوظ آن به جاي مي‌آورند. خواستن خواب‌ها و رؤياهاي معنوي و روحاني از حظوظ نفس است. طلبيدن مكاشفات و اتصال با عالم غيب و اطلاع بر ضماير و عبور از آب و هوا و آتش و تصرّف در مواد كائنات و شفا دادن مريضان، همگي حظوظ نفس‌اند[۲۱].


۲. گاه تقويت نفس منشأ اعمال سالك مي‌گردد. راه خدا راه فناست. يكی از تفاوت‌های اصلی بين عرفان و تصوّف منحرف همين است. صوفی منحرف به دنبال تقويت نفس است، چنانكه مرتاضان بی‌دين هندی هم دنبال همين هدفند و اين آفتی بزرگ است. راه خدا راه از دست دادن است. راه در طبق اخلاص گذاشتن همه چيز و فدای رخ محبوب كردن است. راهی كه سالك در آن مي‌گويد:

اين جان عاريت كه به حافظ سپرده دوست

روزی رخش ببينم و تسليم وی كنم[۱۹]

راهی نيست كه بخواهد در آن به دنبال تقويت نفس باشد، تا بدان وسيله كاری كند؛ مثلاً اخباری از غيب بدهد. نفس كسی را بخواند، در كسی تصرف كند، بر روی آب راه رود، طي الأرض پيدا كند و ... اينها خود به خود پيش می‌آيد و پست‌تر از آن است كه گوهر وجود آدمی در راه آن هزينه شود. حتی ممکن است برخی از اين امور در زمانی و از راهی صلاح نباشد و ندهند و بعداً از راه ديگری بدهند.

سالك سوخته مرحوم حاج محمد حسن بيات همدانی به خود حقير فرمود:

«روزي نشسته بودم، درِ گوشم گفتند: برخيز به درب خانة آقای انصاری برو درب را بزن، همسر ايشان مي‌آيد بگو با آقا كار دارم می‌گويد:‌ آقا نيست. بگو:‌ نخیر، هست و در اتاق بالا خانه است. او را صدا كن كه كار لازمی دارم.

وقتی آقای انصاری آمد به او بگو به من گفته‌اند به شما بگويم: از اين راه نخواسته‌اند به شما بدهند، بعداً از راه ديگری خواهند داد.

ايشان گفت: برخواستم به درب منزل آقای انصاری رفتم. خانمش گفت نيست. گفتم: ‌هست و آدرس دادم. پس از چندی آقای انصاری آمد و وقتی مطلب را فهميد، فرمود: چَشم! قبول دارم. پرسيدم: آقا چه بود؟ گفت: ‌نسخه‌ای ارزشمند از وردی پيدا كرده بودم كه يك اربعين بود و نتيجه‌اش دستيابي به طی‌الارض بود. امروز روز ۳۹ بود كه تو را مأمور كردند و من هم قبول دارم و ادامه نمی‌دهم».

آقاي بيات فرمودند: «بعداً ما شواهد فراوانی بر پيداشدن ملكة طی الارض در ايشان ديديم، بلكه برخی از شاگردانشان به اين درجه رسيده بودند مانند سيد تقی مشير كه يك‌بار در مشهد مرا هم با طی الارض از خواجه‌ربيع به منزلش آورد».


۳. گاه عادت منشأ انجام اعمال سلوكی است. البته عادت به كارهای نيك بسيار مطلوب است. در روايت امام صادق علیه السلام هم دستور داريم

«عَوِّدُوا انفسَکم الخَيرَ»[۲۳]؛ «بر كار خير خود را عادت دهيد».

علمای اخلاق هم خُلق ممدوح را ملكة نفسانی مي‌دانند و مي‌گويند:‌

ملكة شجاعت، عدالت، ايثار، بخشش و ... ممدوح است نه هر كار شجاعانه‌اي ـ مثلاً ـ كه در موردي بدون اينكه از ملكه‌اي در نفس نشأت بگيرد، از كسي سر زند.

اصولاً عادت كردن از نعمت‌های بزرگ الهی است كه حيات بشر بر آن متوقّف است. فرض كنيد اگر كسی به رانندگی عادت نكند، هميشه تصادف می‌كند، ولی نكته اينجاست كه سالك نبايد منشأ اعمالش «عادت» باشد، بلكه بايد عمل را براي خدا انجام دهد. نماز شب بخواند، اما نه چون عادت كرده و اگر نخواند گويا كمبودی دارد. بلكه به عشق الله و فقط و فقط لله. ابن سينا در نمط نهم اشارات كه در مقامات عارفان نگاشته است مي‌گويد:

«من آثر العرفان للعرفان فقد قال بالثاني»؛

«كسي كه عرفان را براي عرفان بخواهد مشرك است و در توحيد او خلل است».

دربارة خدايی بودن همه خواست‌ها و نيت‌ها روايتی جالب را يادآور مي‌شوم.

از امام صادق علیه السلام روايت است كه فرمود:‌

« یک‌بار حاجتی داشتم، به دعا نشستم و خدا را خواندم، خداوند چنان اقبالی به من کرد که حاجتم را فراموش کردم. این‌گونه اقبال الهی ازهر چه انسان در صدد خواستن آنست ،گر چه بهشت باشد ، برتر است»[۲۴].

۱۰. خلط منزل با مقصد

منازل راه خدا بسيار است، اما مقصد يكي است و آن رسيدن به الله است. از آفات سلوك اين است كه آدمي منزل بين راه را با مقصد پايان راه اشتباه كند. در بخش «منازل سفر» و بخش «مقصد سفر» در اين زمينه بحث كرده‌ايم. سالك بايد مانند حافظ زبان حال و قالش دائماً اين باشد:

دست از طلب ندارم تا كام من برآيد

يا جان رسد به جانان يا جان زتن درآيد

۱۱. تعدّد استاد

تعدد استاد را كفر سلوكي دانسته‌اند. يعني سالك نمي‌تواند در يك زمان در تحت تربيت دو استاد يا بيشتر بوده باشد. مرحوم حدّاد مي‌فرمودند:

«استاد بايد دارای مقام توحيد باشد و انسان بيشتر از يک استاد نمي‌تواند در زمان واحد داشته باشد، امّا پس از فوت او مي‌تواند به غير، که نيز داراي مقام توحيد باشد، مراجعه کند. کساني که دو استاد انتخاب مي‌کنند، از اين و آن دستور مي‌گيرند و يا با هر دوي آن‌ها سر و کار دارند، مثل بيماري مي‌مانند که به دو طبيب با هم و در عرض هم مراجعه دارد، و عاقبت اين کار هلاکت است و شرعاً و عقلاً و شهوداً مذموم است. افرادي که دو استاد اختيار مي‌کنند، مانند کبوتر دو آشيانه مي‌باشند. اين کبوتران اگرچه بسيار پرنده و سريع باشند و ساعت‌هاي متمادي بر فراز آسمان گرسنه و تشنه به پرواز آيند، اما ابداً قيمتي ندارند، زيرا کسي آنها را نمي‌خرد، چون مي‌داند اگر به اقل قيمت آنها را بخرد باز مغبون شده است، چراکه به مجرد پرواز مي‌رود و در آن آشيانه ديگرش مي‌نشيند و در اين صورت تمام زحمت‌ها و مصيبت‌هاي صاحبش هدر مي‌رود[۲۵]

آري سالک مي‌تواند:

  • ۱. از دو استاد در طول هم استفاده كند و اين در صورتي است كه استاد كاملي به شاگردش كه كامل نيست، زير نظر خود اذن دستگيري دهد. معمولاً اين دستگيري تا مراحلي است و سپس شاگرد مبتدي به نزد استاد كامل راه مي‌يابد. داستان مرحوم ملاحسينقلي كه تربيت كسي را به عهده مرحوم ملكي تبريزي گذاشته بود و او به دست مرحوم ملا حسينقلي به تجّرد نفس رسيده بود[۲۶] و نيز داستان مرحوم سيد جمال‌الدين گلپايگانی كه زير نظر مرحوم حاج شيخ علی‌محمد نجف‌آبادی[۲۷] بود و سپس به نزد مرحوم سيد احمد كربلايی راه پيدا كرده بود، از همين باب است. به اين دو داستان پیش از این اشاره داشتيم.
  • ۲. از يك استاد عرفان اطاعت كند و از يك يا چند استاد اخلاق استفاده كند. زيرا استاد اخلاق لزوم اطاعت ندارد، اما استاد عرفان لازم الطاعه‌ است.
  • ۳. از يك استاد عرفان استفاده كند و از ديگر اساتيد به عنوان ملازم و براي مشاهدة حالات بهره ببرد آن‌چنان كه مرحوم قاضي ـ اعلي الله مقامه ـ شاگرد سلوكي عارف كامل مرحوم سيد احمد كربلايي بود، ولي ملازم مرحوم عابد زاهد، حاج سيد مرتضی کشميری هم بود[۲۸].
  • استاد هم در نجف شاگرد مرحوم علامه طباطبایی بودند، ولی با مرحوم سيد جمال‌الدين گلپايگانی هم ملازمت و رفاقت داشتند.
  • ۴. به امر استاد كاملي زير نظر استاد كامل ديگر برود و مدتي را به سر كند، چنانكه مرحوم استاد به امر مرحوم سيد هاشم حدّاد چند سال در محضر مرحوم انصاري همداني بودند. سرّ اين كار را استاد در «روح مجرد» تبيين كرده‌اند[۲۹].

در غير اين صورت‌هاي چهارگانه، سالك نمی‌تواند از چند استاد بهره ببرد.

ممكن است سئوال شود مگر سالك در راه خدا ميل به تعدد استاد پيدا می‌كند كه شما آن را از آفات برشمرديد؟!

پاسخ اين است كه در برخي مقاطع راه ممكن است اين ميل يا توهم در سالك پديد آيد.

استاد مي‌نويسد:

«سالك در ابتداي سفر در خود شور و شوق زايد بر مقدار مترقّب مي‌يابد و يا در بين سفر هنگام ظهور تجلّيات صورية جماليه، عشق و شور وافري در خود حس مي‌كند و در اثر آنها تصميم مي‌گيرد اعمال كثيرة عباديه‌اي را به جاي آورد، لهذا اكثر اوقات خود را صرف دعا و ندبه مي‌نمايد، به هر عمل دست می‌زند و از هر كس كلمه‌ای می‌آموزد و از هر غذای روحانی لقمه‌ای برمی‌دارد، اين طرز عمل علاوه بر آنكه مفيد نيست زيان‌آور است...».[۳۰]

داستان مرحوم حاج محمدحسن بيات همدانی در اين زمينه شنيدنی است: ايشان به حقير فرمود:

«با تعدادی از رفقا سفری را در محضر عارف كامل مرحوم انصاری به عتبات عاليات عراق رفتيم. روزی می‌خواستيم از جايی به جای ديگر با عَربانه برويم، من اندكی دير رسيدم و طبقة اول عربانه پر شد. ناچار به طبقة دوم رفتم تا نشستم، ديدم سيّدی كه گويا نور مطلق بود آمد كنار دست من نشست و شروع كرد برايم صحبت كردن و در ضمن دستوراتی به من داد كه از آن جمله بود قرائتِ مسبّحات شش‌گانه[۳۱] پيش از خوابِ شبانه. به مقصد كه رسيديم اول افراد طبقة اول پياده شدند و ما ديرتر پياده شديم. تا پياده شدم ديدم مرحوم انصاری و رفقا در كناری منتظر من هستند. تا نزديك شدم فرمود: بَه بَه! اين همه نور از كجا آورده‌ای؟‌ گفتم آقا! كنار دست من سيّدی نشست كه گويا امام بود. نور مطلق بود. صفای مطلق بود. فرمود او را شناختی؟‌ گفتم، نه. فرمود: او آقای قاضی بود كه استاد عرفان است. بعد فرمود چيزی هم به تو گفت؟ گفتم: آری دستوراتی هم به من داد. فرمود خوب به آنها عمل هم می‌كنی؟ گفتم: آقا! من الان در محضر و خدمت شمايم. هرچه را شما بفرماييد عمل مي‌كنم. فرمود: احسنت!».

آری تعدد استاد از آفات راه است كه دامن‌گير برخی سالكان می‌شود و بسيار مضرّ است و سالك مانند كبوتر دو آشيان می‌گردد كه از اينجا رانده و از آنجا مانده است[۲۵].

۱۲. سرپيچی از دستور

سه عامل طرد شدن از ديدگاه استاد:

استاد می‌فرمود:

آن دسته از رفقاي ما كه طرد مي‌شوند و از راه خدا مي‌مانند، يكي از سه عامل علي سبيل منع الخلوّ[۳۳] علت طرد آنهاست:

  • ۱. خود را از ديگر رفقا بهتر ديدن. ايشان مكرر مي‌فرمود: در جلسات آن كسی از همه جلوتر است كه خود را از همه عقب‌تر و پست‌تر ببيند.
  • ۲. با اغيار نشست و برخاست كردن. ما قبلاً در بخش «هم‌سفران» وظيفه سالك را نسبت به ديگران كه اهل سلوك نيستند، بيان كرديم.
  • ۳. تمرد از دستورات سلوكی. البته معمول سالكان كم و بيش از تمرّد خالی نيستند و استاد هم مدارا می‌كند، ولی گاه چنان از حدّ مي‌گذرد كه چاره‌ای جز طرد قلبی يا خارجی نمی‌ماند. در موارد تمرّد، تذكر رفيقان راه مفيد و كارساز است[۳۴].

۱۳. مبالغه نسبت به استاد

عشق به خوبان عشق به خوبی‌هاست، عشق به اوليای الهی عشق به توحيد و ولايت است. عرفا مي‌گويند، سالك بايد «فنا در استاد» پيدا كند تا بتواند با اطاعت محض از خطرات و كريوه‌های نفس بگذرد. تعبيرشان اين است كه سالك بايد در دست استاد «كالميّت بين يدی الغسّال» باشد يعنی «همانند مُرده در دست غسال».

استاد مي‌فرمود:

«آقای سيد هاشم حدّاد به حدّی تسليم مرحوم قاضی بود كه محال می‌نمود دستوری از دستورات آقای قاضی از ايشان فوت شود».

خود استاد نسبت به اساتيدشان اين چنين بودند. زندگی در تهران را تصور هم نمی‌كردند، اما به مجرّد اظهار نظر استادشان مرحوم انصاری همدانی مبنی بر بهتر بودن سكونت در تهران، از نجف به تهران آمدند و حدود بيست و پنج سال در آن ماندند. ايشان مي‌فرمودند:

«حدود بيست و پنج سال در تهران به سر بردم و يك لحظه‌اش با رضايت خاطر خود نبود و فقط به خاطر تسليم بودن در برابر امر استاد بود».

بعد اضافه می‌كردند:

«از وقتی با اين راه آشنا شديم، از پيش خود كاری نكرده‌ايم و هر چه انجام داده‌ايم عمل به دستور بوده است».

باری، آفت اين اطاعت و تسليم و عشق می‌تواند نوعی مبالغه درباره استاد باشد كه احياناً به شطحيّات هم منجر مي‌گردد. نمونه‌ای از اين مبالغات را در كتاب تذكرى الاولياء شيخ عطار می‌بينيم. در روايت است كه روزی در برابر امام صادق علیه السلام سخنی گفته شد كه بوی غلوّ در حق ايشان از آن استشمام مي‌شد. امام بلافاصله به سجده افتادند و پيشانی مذلّت در پيشگاه ربّ متعال بر خاك ساييدند[۳۵].

اصولا يكی از مبارزه‌های ائمة اطهار: از آغاز مسأله امامت، مبارزه با غلات بوده است. غاليان يعنی كسانی كه خط قرمزها را رعايت نمی‌كنند و مرزها را در هم می‌شكنند و گويا نمی‌فهمند:

سيه‌رويی ز ممكن در دو عالم

جدا هرگز نشد والله أعلم

يا نمی‌دانند:

ز احمد تا اَحد يك ميم فرق است

همه عالم در اين يك ميم غرق است

خداي رحمت كند بنيان‌گذار جمهوري اسلامي ايران را كه در برابر مبالغه‌گويي فردي از خطبا در محضر ايشان، چنان بر او خروشيدند كه تاديب او و ديگران را در پي داشت.

۱۴. شطحيّات

از آفات مشهور سلوك ابتلا به شطحيات است. اين آفت ‌چنان مشهور است كه بعضی جز اين را نمی‌شناسند. شطح را ابن عربی چنين تعريف كرده است:

«كلمة‌ٌ عليها رائحة رٌعونة و دعوي و هي نادرة أن توجَد مِن المحققين»[۳۶]؛

«سخنی كه از آن بوی نا بخردی و ادّعا به مشام می‌رسد. البته از عارفان كم صادر می‌شود».

غزالي روشن‌تر گفته:

«كلام يُتَرجِم به اللسان عن وَجدٍ يُفيض عَن معدنه مقرونٌ بالدعوي»[۳۷]؛

«سخني كه بر زبان جاري مي‌شود و زبان، گزارشگر حالت وجد و شوري است كه از معدنش جوشيده و آن سخن همراه با ادّعاست».

به هر حال «منشأ شطح» «جنبيدن از جای» در برابر واردات سنگين و يا عدم كمال است. از كامل شطح سرنمی‌زند[۳۸]. كامل كه فقر مطلق خود را شهود كرده، چگونه می‌تواند ادّعا داشته باشد. البته مطالب عاليه‌اي هست كه افهام عامه مردم و بلكه غير سالكان و عارفان آنها را برنمي‌تابند و در روايت هم به اين مطلب تصريح شده است، ولی آن مطالب با شطح كه بوی ادّعا دارد تفاوت مي‌كند.

۱۵. دستگيری قبل از كمال

از آفات راه خدا، دستگيری كردن پيش از كمال است. غير كامل حق دستگيری ندارد، مگر به امر يا اجازه انسان كامل و يا زير نظر او. شاعر گفته:

ذات‌نايافته از هستی بخش

كی تواند كه شود هستی‌بخش

انسانی كه به تعبير مرحوم شيخ حسنعلی اصفهانی فقط فيض‌بگير است، نمی‌تواند فيض‌بده باشد. چه بسا سالكی با پيدا شدن كمالاتی همانند قدرت بر خواندن ذهن افراد يا قدرت ايجاد نوعی حال معنوی در افراد گمان برد كه می‌تواند دستی بگيرد و راهی ببرد. اين آفتی است بس خطرناك كه بسياری بدان مبتلا شده‌اند. نعوذ بالله من شرور انفسنا. مرحوم حدّاد به كسی كه كامل نبود و دستگيری می‌كرد و از شاگردانش شكايت داشت، فرموده بود:

«عيب از شاگردانت نيست؛ عيب در تو است كه با نشان دادنِ در باغ سبزی آنان را به خود جلب كرده‌ای و آن‌گاه که وارد خانه شده‌اند، از عهده طعام و غذايشان بر نمی‌آيی... استاد بايد خودش آزاد شده باشد. تو الان گير هستی و گير داری! چگونه می‌توانی بنده آزاد كنی؟»[۳۹].

مطالب مرتبط

آفات سیر و سلوک

موانع سیر و سلوک

رهزنان سیر و سلوک

پانویس

۱. صحيفة سجاديه، دعاي۴۷.

۲. بحارالانوار، ج۱، ص۱۰۸، به نقل از خصال شيخ صدوق.

۳. تذكرى المتقين، ص۱۲۷.

۴. اسفار، ج۱، ص۱۱.

۵. حجر/۹۹.

۶. تذکرى المتقين، صص۱۹۰ و ۱۹۱.

۷. برخي از اين توجيهات در كتاب «رفع شبهات» آمده است كه از سستي قابل جواب دادن نمي‌باشد.

۸. رسالى الولايى، ص۴۱.

۹. نهج البلاغه، خطبة ۱۹۱.

۱۰. لب اللباب، ص۵۲.

۱۱. همان، ص۱۱.

۱۲. مهر تابان، بخش اول.

۱۳. جُنگ شمارة ۱ حقير، نكتة ۱۱۹.

۱۴. تذكرة المتقين، ص۱۱۹.

۱۵. ديوان حافظ.

۱۶. لب اللباب، ص۱۳۱.

۱۷. مقدمة ديوان ابن فارض.

۱۸. ديوان ابن فارض، ص۱۸۰.

۱۹. ديوان حافظ.

۲۰. کافي، ج۶، ص۴۳۴. معنای حدیث«هر کس به سخن سخن‌رانی گوش فرا دهد گویا او را پرستیده است».

۲۱. روح مجرد، ص۱۸۹، با تلخيص.

۲۲. ديوان حافظ.

۲۳. بحار الانوار، ج۴۶، ص۲۴۴.

۲۴. مصباح الشریعه، ص۱۳۴، باب ۶۲ که دربارة دعاست.

۲۵. روح مجرد، ص۴۸۷

۲۶. لب اللباب، ص۳۳.

۲۷. اين فقيه عارف در نجف مشهور به آخوند گربه بود. ازدواج نکرد و در مدرسة علميه با طلاب زندگي مي‌کرد. يک بار پس از سفري چند گربه در اتاقش لانه کردند، آنها را بيرون نکرد و شهرتش اين شد.

۲۸. مهر تابان، ص۲۹.

۲۹. روح مجرد، ص۴۸۸.

۳۰. لب اللباب، ص۱۰۶.

۳۱. مقصود شش سورة قرآن است که با يسبّح، سبَّح و سبِّح شروع مي‌شود. يعنی حديد، حشر، صفّ، جمعه، تغابن و اعلی. البته در اينکه سوره اعلی جزء مسبّحات هست يا نه، اختلاف است. ر.ک: مهر تابان، ص۱۵۶.

۳۲. روح مجرد، ص۴۸۷

۳۳. يعنی حتماً يکی از اين سه عامل هست و می‌تواند بيش از يکی هم باشد.

۳۴. ر.ك: روح مجرد، ص۵۸۸.

۳۵. رساله سير و سلوك منسوب به بحرالعلوم، ص۱۴۶

۳۶. معجم المصطلحات الصوفيه، ص۱۰۴؛ نيز، ر.ك: روح مجرد، ص۴۶۷.

۳۷. همان.

۳۸. روح مجرد، ص۴۶۱.

۳۹. روح مجرد، ص۴۸۶.

عناوین دیگر این نوشتار
  • آفات عملی سیر و سلوک (عنوان اصلی)
  • آفات عملی سلوک
مربوط به دسته های:آفات سیر و سلوک -