زاد و توشۀ سفر یعنی آنچه مسافر به همراه خود برمیدارد تا با كمك آن بتواند راه را بپیماید و به سرمنزل مقصود راه یابد. سلوک الی الله هم چون سفری روحانی است نیاز به زاد و توشۀ مناسب خود دارد. زاد و توشۀ سلوك چیزی جز اعمال و آدابی كه سالك انجام میدهد تا به مقصد برسد، نیست. جزئیات این اعمال و آداب بسیار است كه اشارۀ به همۀ آنها در این مختصر ممكن نیست و از اینرو فقط باید به برخی از مهمترین كلیات آنها اشاره كنیم. ولی قبل از شروع تذكار چند نكته را مقدمتاً بایسته میدانیم:
۱. مهمترین بخش عرفان عملی و سیر و سلوک همین قسمت است، زیرا در بخشهای دیگر سخن از فراگیری اموری است كه دانستنش برای سفر ضروری است و در این بخش سخن از اموری است كه متن سلوك است و با انجام دادنش انسان قدم در وادی سلوك مینهد و پیش میرود.
۲. انسان سالك با دیگران تفاوتی اساسی دارد. سالك همانند انسان مؤمنی است كه قصد خانۀ خدا و انجام فریضه حج دارد و بدین منظور از میقات مُحرِم شده و در حال احرام به سر میبرد. بسیاری از امور بر انسان مُحرم حرام است، ولی برای دیگران جایز و گاه مستحب است. مثلاً مُحرم نمیتواند گل ببوید، عطر بزند، حیوانی را بكشد، یا معاشرت جنسی داشته باشد و ... ولی دیگران در انجام این كارها آزادند. آری، مُحرم اگر به حرم رسید و اعمال و آداب حرم را بهجا آورد و در پایان سر تراشید و بدین وسیله اعلام بندگی كرد، آنگاه میتواند به انجام كارهای ممنوع برای او بپردازد.
سالك الی الله قصد حرم امن الهی یعنی مقام فناء فی الله و بقاء بالله را دارد و به همین دلیل مُحرم است و بسیاری از كارهایی كه برای دیگران مباح و یا مكروه است، برای او حرام است و بسیاری از كارهایی كه برای دیگران مباح و یا مستحبّ است برای او واجب است. نماز شب، بیداری بین الطلوعین، كمخوری و كمخوابی (نه در حدّ افراط)، سكوت همراه با تفكر و ... برای سالك واجب است و شبنشینیهای طولانی و بیفایده یا كمفایده، سفرهای غیرضروری، خواندن كتابهای سرگرمكننده و بیمحتوی و مانند آن، رفاقت با انسانهای بیدرد و ... برای سالك حرام است.البته هنگامی كه سالك به كمال رسید، همانند آب كرّ میگردد كه با ملاقات نجس متنجس نمیشود و آنگاه خواهد توانست به برخی از كارهای ممنوع برای سالكان مبتدی بر اساس رعایت مصلحت، بپردازد. البته در این هنگام ارادۀ او در ارادۀ خدا فانی است.
پس اگر گفته میشود كه سالك باید اعمال و آداب مخصوصی را رعایت كند، به جهت همین تفاوت اساسی است.
۳. اگر سالك دستش به دامان ولی یعنی انسان كامل برسد، زادش همان دستوراتی است كه استادش برای او در نظر میگیرد. كسی كه به كامل برسد، از نظر دانستن زاد و توشۀ مناسب با سفرش هیچ غم و غصهای ندارد. فقط بر اوست كه تسلیم باشد و اطاعت كند. فرض كنید خداوند توفیق داد و ما به حضور قطب عالم امكان حجت بن الحسن المهدی ـ ارواحنا فداه ـ رسیدیم. زاد و توشۀ ما در راه رسیدن به خدا چیزی جز دستورات آن حضرت نخواهد بود، فقط بر ماست كه همچون علی بن ابیطالب صلواةالله علیه در محضر رسول خدا تسلیم محض باشیم، نه همانند منافقین از اصحاب پیوسته اعتراض كنیم و نظر بدهیم و بر نظر غلط خویش پافشاری كنیم. اجتهاد در برابر نصِّ معصوم نابخردی است [۱].
اگر سالك دستش به دامان «كامل» نرسید، میتواند از دستورات كلی سلوكی كه مورد تأیید و تأكید شرع نیز هست، با رعایت رفق و مدارا و در نظر گرفتن حال خود با توكل بر پروردگار استفاده كند.
۴. آنچه در این بخش ذكر میكنیم، دستوراتی كلی است كه همگان را همیشه به كار آید. به دیگر سخن: دستورات سلوكی به دو بخش عمومی و خصوصی تقسیم میشوند. چنانكه در تقسیم دیگر به دو بخش دائمی و مقطعی قابل تقسیم هستند. دستورات عمومی، دستوراتی است كه عموم یا اغلب سالكان را به كار آید و رعایتش بر همه یا اكثر لازم است و دستورات خصوصی آنهاست كه استاد به شخص خاص برحسب حال، استعداد و شاكلۀ خاص او دستور میدهد. چنانكه، دستورات دائمی، دستوراتی است كه از آغاز تا انجام سلوك رعایت آنها لازم است، همانند نماز شب و دستورات مقطعی آنهاست كه در پارهای مراحل مورد تاكید است، همانند ذكر استغفار یك اربعین یا بیشتر در آغاز سلوك. آنچه ما در این بخش ذكر میكنیم، دستورات عمومی و دائمی است كه به عنوان زاد و توشۀ سفر برای همگان همیشه لازم المراعاۀ است و به دستورات خصوصی و مقطعی ـ حتیالامكان ـ نمیپردازیم، زیرا اینگونه دستورات، به عهدۀ استاد سلوك است و نسبت به اشخاص گوناگون تفاوت میپذیرد و بیان آن به عنوان دستور عمومی همانند آن است كه پزشك به هر كس از درب مطبّ وارد شود، نسخهای برای دل درد بدهد، اگرچه او سردرد داشته باشد.
۵. انجام دستورات سلوكی اگرچه برای مبتدی و سالك نوپا، كمی مشكل است، اما در این زمینه به چند نكته كه موجب دلگرمی است، باید توجه داشت:
زاهد ار راه به رندی نبرد معذورست
عشق كاریست كه موقوف هدایت باشد
۶. راه سلوک الی الله، راه مجاهده و ریاضت است و بدین جهت قدم نهادن، پیش رفتن و به مقصد رسیدن در آن، همت بلند میطلبد. برخی انسانها از نظر شاكله قوی الهمه هستند و ذاتاً از همت بلندی برخوردارند. اینگونه افراد، معمولاً، قوی النفساند و كمتر كاری ـ هرچند بزرگ ـ در نظرشان نشدنی جلوه میكند. اینگونه انسانها اگر درست به راه خدا هدایت شوند، كوههای مشكلات را از سر راه خود برداشته و به پیش میروند.
اما گروه دیگری از انسانها از نظر شاكله اینچنین نیستند. اینان ضعیف الهمه یا متوسط الهمهاند و یا چنین میپندارند. به هر حال، این گروه دائماً از ضعف همت مینالند و به دنبال دارویی برای درمان این درد میگردند.
اینك درصددیم كه راههایی برای درمان این درد معرفی كنیم. البته روانشناسی مدرن هم در این زمینه پیشنهاداتی دارد كه ما بدان نپرداختهایم و آنچه اینجا میگوییم دانستهها و تجربههای خودمان است:
تقریر دیگر: به تقریری منظمتر منشأ كمهمّتی اموری است كه با راه حلّ آنها اشاره میشود:
۷. زاد و توشۀ سالك همان دستورات دینی است كه در شریعت غرّاء محمدی مورد تاكید قرار گرفته است. شعار عارفان «قرب نوافل» و «قرب فرائض» است. عارف ـ چنانكه گذشت ـ طریقت را باطن شریعت و حقیقت را پایان طریقت و باطن آن میداند و لذا هیچ راهی را اقرب از شریعت نمیداند، چنانكه هیچ كشفی را از «كشف محمدی» اتمّ نمیشمارد. در فصل راه میانبر سفر به این بحث خواهیم پرداخت.
بگذریم از عارفنمایان قلندرپیشهای كه از پیش خود اعمال و آدابی بافتهاند و با نام دستورات سلوكی به خورد مشتی ناآگاه دادهاند. عرفان واقعی از آنان بیزار است و آنان از آن بویی نبردهاند.
مرحوم علامه طباطبایی در رسالۀ نفیس «الولایه» چه زیبا فرموده است:
«و ممّا ذكرنا یظهر انّ حظّ كلّ امرءٍ من الكمال بمقدار متابعته للشّرع و قد عرفت انّ هذا الكمال امر مشكك ذو مراتب و نِعم ما قال بعض اهل الكمال: انّ المیل من متابعۀ الشرع الی الرّیاضات الشاقّۀ فرار من الاشقّ الی الاسهل. فانّ اتباع الشرع قتل مستمرّ للنفس، دائمی مادامت موجودۀ و الرّیاضۀ الشاقّۀ قتلٌ دفعی و اسهل ایثاراً و بالجمله، فالشرع لم یهمل بیان كیفیۀ السیر من طریق النفس...» [۲]؛
//«از آنچه گفتیم روشن شد كه بهرۀ هر كس از كمال به اندازه پیروی او از شریعت است و قبلاً روشن شد كه كمال امری مشكك و دارای درجات است و چه خوب گفته بعضی از اهل فضل و کمال [۳]، پرداختن به ریاضات سخت من درآوردی و ترك پیروی از شریعت در حقیقت فرار از كار سخت به سوی كار راحت و آسان است، زیرا پیروی از شریعت كشتن نفس به صورت تدریجی است و تا وقتی نفس هست، این كشتن ادامه مییابد، ولی ریاضتِ سخت، كشتن دفعی نفس است و روشن است اولی مشكلتر و انتخابش سختتر است. جانِ سخن آنكه، شریعت مقدس اسلام كیفیت سیر الی الله را از طریق نفس آدمی به خوبی بیان كرده است و هیچ نقطۀ مبهمی در آن باقی نگذاشته است.»//
به هر حال، برای هر دستورالعملی كه در عرفان واقعی مطرح است دلیل یا ادلهای از شرع مقدس وجود دارد. یكی از كارهای مهمی كه به نظر بنده هنوز به طور كامل انجام نشده و جایش خالی است همین است، یعنی باید نویسندهای عرفانشناس و آشنا با قرآن و حدیث، منابع دستورات عرفانی را استخراج كرده و به صورت كتابی درآورد؛ البته پراكندهكاریهایی در این زمینه ـ از دیر زمان تاكنون ـ انجام گرفته است، اما تألیفی جامع و مستند هنوز در دست نیست. نمونههایی از این كارهای ناقص را در كتابهایی همانند رسالۀ الولایۀ از علامه طباطبایی، سیر و سلوك منسوب به بحرالعلوم، مرصاد العباد از نجمالدین رازی، طرائق الحقائق از محمد معصوم شیرازی و بحرالمعارف از ملاعبدالصمد همدانی میبینیم.
ما در این بخش (بخش زاد و توشه) فقط به برخی ادله اشارهای گذرا میكنیم و از تفصیل، به علت رعایت اختصار چشم میپوشیم.
۸. آیا میتوان از زاد و توشۀ سالك با یك عبارت جامع تعبیر كرد؟
بعضی میپندارند زاد اصلی سالك در راه خدا در یك امر خلاصه میشود و اما آن یك امر چیست؟
به نظر ما تمام این آراء ناقص است.
مثلاً در قول اخیر این اشكال هست كه در مراتب عالی سلوك عشق مانع راه است نه زاد راه. عشق، عاشق و معشوقی در خود گنجانده است و در مراتب عالی سلوك، عاشقی رخت برمیبندد. پس چه باید گفت؟ به نظر میرسد تعبیر از تمامی زاد و توشههای سفر در یك واژه یا جمله كار آسانی نیست، ولی اگر بخواهیم چنین تعبیری داشته باشیم، باید بگوییم: زاد و توشۀ سلوك در یك كلمه «اهتمام به سلوك» است. هر چه اهتمام به سلوك بیشتر باشد، سلوك صافتر، قویتر، سریعتر و پرنتیجهتر است. انسان سالك باید سلوكش همه چیزش باشد و همۀ كارهای خود را از خرد و كلان با سلوكش تنظیم كند. سر بدهد، اما راهش را از دست ندهد. «اهتمام به سلوك» عنوانی است كه به یك معنی همۀ دستورالعملها و آداب و زاد و توشهها را در برمیگیرد و هیچ چیز در سلوك به اندازۀ آن مهم نیست.
۹. مرحوم محقق طوسی در كتاب نفیس اوصاف الاشراف شش امر را به عنوان زاد و راحلۀ سفر معرفی كرده است. این شش امر كه در باب اول كتاب ذكر شده است عبارت است از: ایمان، ثبات، نیت، صدق، انابت و اخلاص. از دیدگاه محقق طوسی این امور ششگانه در مبدأ حركت معتبر است و حركت الی الله متوقف بر آنهاست [۴].
ظاهراً زاد سفر در دیدگاه محقق طوسی با آنچه ما به عنوان زاد و توشۀ سفر در این بخش مطرح میكنیم، تفاوتهایی دارد و حداقل این است كه نسبت بین این دو دیدگاه عموم مطلق یا من وجه است.
۱۰. استاد میفرمودند:
«سلوك آن دقائق و ظرائف است، ذكر را كه همه میتوانند بگویند».
این جملهای است بس بلند و مقصود این است كه:
نه هر كه چهره برافروخت دلبری داند
نه هر كه آینه سازد سكندری داند
نه هر كه طَرفِ كُلَه كج نهاد و تند نشست
كلاهداری و آییـن سروری دانـد
هزار نـكتۀ باریـكتر ز مـو اینـجاست
نه هر كه سر بتراشد قلندری دانـد [۵]
بلكه:
نقد صوفی نه همه صافی و بیغش باشد
ای بسا خرقه كه مستوجب آتش باشد [۶]
به هرحال، منظور این است كه رعایت نكردن ظرائف و آداب سلوك الی الله گرچه همراه با سالها ذكر و ورد گفتن باشد، سالك را به پیش نمیبرد، بلكه ذكرِ بدون مراقبه و عبادتِ بدون توجه گاه قساوت قلب میآورد [۷].
۱۱. شماری از دستورات سلوکی هم به عنوان زاد و توشه مطرح است و هم به عنوان منزلی از منازل سفر. همانندِ توكل. سرّ مطلب از آنچه در بحث «حقیقت منازل سفر» خواهیم گفت، روشن خواهد شد.
۱۲. برخی دستورات با اینكه به صورت كلی مطرح میشود، به صورت جزئی نیز مطرح میگردد و این به خاطر تاكید و اهمیت است. مثلاً اجتناب از حرامخواری مستقلاً طرح میشود با اینكه به صورت كلی تحت عنوان «ترك محرّمات» نیز مطرح میشود.
۱۳. زاد و توشۀ سفر الی الله كه همان دستورات و آداب سلوك است به اقسامی قابل تقسیم است. برخی از این تقسیمات، به مناسبت گذشت و برخی را هم اینك یادآور میشویم.
دستورات سلوكی یا در ارتباط با خود شخص است و یا دیگران. اول مانند جوع كه دستوری است فردی و دوم خود بر دو قسم است، زیرا یا در ارتباط با مردم است، همانند عزلت از خلق و رعایت حقوق دیگران و یا در رابطه با خداوند است مانند ادب مع الله.
در تقسیمی دیگر دستورات سلوكی به دو بخش ایجابی و سلبی تقسیم میشود. دستورهای ایجابی همانند ذكر و انس با قرآن و دستورهای سلبی همانند صمت و جوع. البته سلب در دستورهای سلبی سلوك نیز به علت تنافی با طبع آدمی به معنای «كفّ نفس» یعنی «خودنگهداری» است که امری وجودی و ایجابی است، مگر به صورت ملكه در آید كه در آن صورت به معنای ترك خواهد بود.
از بُعدی دیگر، دستورات سلوكی را میتوان به دو بخش مرتبط با یكدیگر همانند مشارطه و مراقبه و محاسبه و غیر مرتبط همانند صمت و جوع تقسیم كرد.
۱۴. آنچه به عنوان توشۀ سالك مطرح است، از نظر عرفانی رعایتش بر سالك لازم و واجب است، ولی از نظر فقهی میتواند واجب، مستحب و یا مباح باشد و البته نمیتواند از نظر فقهی حرام یا مكروه باشد. روش ملامتیه مورد امضای عارفان متشرّع نبوده و نیست. از باب نمونه: ترك لقمۀ حرام در فقه واجب است و در سلوك هم واجب است. ترك لقمۀ مشتبه در فقه مستحب و نیكوست، ولی در سلوك واجب است. نماز شب در فقه مستحب مؤكد و در سلوك واجب است. دوام طهارت در فقه مستحب است و در سلوك واجب. خوردن غذا با عنوان لذّت در فقه مباح است و در سلوك حرام.
از این بالاتر، ممكن است اعمالی برای سالك نوپا مباح یا مستحبِّ سلوكی باشد و برای سالك پیشرفته جایز نباشد. بسیاری از خطورات نفسانی برای مبتدی مسئلهساز نیست، ولی برای سالك راهرفتۀ كاركرده، مشكلساز است. این است كه گفتهاند:
«حَسَناتُ الاَبْرارِ سَیئاتُ المُقَرَّبین»[۸]؛
«خوبیهای نیكان، بدیهای نزدیكان به ساحت قدس الهی است».
اینك، پس از این مقدمات چهاردهگانه، به ذكر زاد و توشۀ سفر، به ترتیب حروف الفبا، میپردازیم.
ادب
سالک باید نسبت به اموری مانند قرآن، انبیا، اوصیا و کتابهایی که مشتمل بر سخنان آنان است، نهایت ادب و احترام را رعایت کند. در سیرۀ ائمه علیهم السلام و علما و اهل سلوک مواردی را مشاهده میکنیم که حاکی از ادب در مقابل خداوند و قرآن و معصومین علیهم السلام است.
اولین ادبکننده، خداوند است و انسانها در برابر ادب کردن پروردگار سه دسته هستند.
قرآن سفرۀ ادب الهی است و دستوراتش چنان ادبآموز است که خُلق محمدی صلی الله علیه وآله وسلم را به ارمغان میآورد.
راه دستیابی به ادب و تقویت آن، تأمل در عظمت امر مورد احترام است و اینکه سالک باور کند که شیطان در پی ترک ادب رانده شد و برای همیشه درمانده شد.
همچنین سالک در مقام دعا نباید به خدا فرمان دهد، بلکه باید در مقام خواهش باشد و این مقتضای ادب است، البته گاه میتوان به زبان ادلال سخن گفت، ولی این گونه سخن گفتن جا دارد و خود مقامی بس بلند است.
اخلاص:سالک باید برای رسیدن به خدا «خلوص در ذات» پیدا کند (مخلَص شود). مقدمهٔ مخلَص شدن، مخلِص شدن و اخلاص در عمل است. اخلاص مانند دیگر فضایل اخلاقی به صورت تدریجی به دست میآید و تقویت میشود. راههای دستیابی به اخلاص به دو دستهٔ علمی و عملی قابل تقسیم است. از راههای دستیابی به اخلاص از نظر علمی، تفکر در بیاعتباری دنیا، تأمل در حقانیت مرگ، اندیشیدن در عظمت پروردگار و حقارت ماسوایش و تأمل در نعمتهای اوست.
و از نظر عملی، سعی در کتمان کارهای نیک، رفت و آمد با اهل اخلاص، زهد در دنیا، مراقبه و... است.
ریای معکوس:
ملامتیه که گروهی از صوفیان هستند، برای دستیابی به اخلاص به ریای معکوس میپردازند، برای مثال بدون نیت به نماز میایستند و مبطلاتی را در نماز به جای میآورند و قصدشان تهذیب نفس و خوار کردن آن و نزدیکی به خداوند است. به نظر اینان سالک نباید به دنبال ننگ و نام باشد.
نقد نظریهٔ ریای معکوس: به دلایل زیر این عمل ناپسند است.
۱. حفظ آبرو واجب است و در روایت آمده که حرمت مؤمن از حرمت کعبه بالاتر است. مؤمن نباید گناه خود را برای غیر خدا بازگو کند، مواردی مانند اجتناب از موضع تهمت، کراهت قرض و...حاکی از اهمیت حفظ آبرو در دیدگاه اسلام است؛
۲. کسی که برای شکسته شدن در نزد دیگران به ریای معکوس روی میآورد، در واقع گرفتار شرک و دوبینی است، زیرا در کنار حضرت حق، برای دیگران هم ارزش قائل شده است؛
۳. عمل به دستورات شرع مقدس هدف واقعی ملامتیان (خوار کردن نفس) را تأمین مینماید. رفتارهایی مانند پوشیدن لباس وصلهدار و استفاده از مرکب ارزانقیمت و... که در سیرهٔ پیشوایان دین مشاهده میکنیم، همه برنامههایی برای تهذیب نفس هستند؛
۴. آنچه برای سالک مورد تأکید است، رهایی از همهٔ قیدها و نیز از نام و ننگ است و اما ریای معکوس در واقع مقید شدن به قید خلق الله است؛
۵. نه تنها حفظ آبرو، بلکه ازدیاد آبروی خود و دیگران مورد تأکید شرع و بزرگان دین است؛
۶. اولیای دین به ما آموختهاند که به موازات حفظ و ازدیاد آبرو در نزد مردم، در درون خود و در پیشگاه حضرت حق ذلت پیدا کنیم؛
۷. همانگونه که ریای معکوس باطل است، نقطهٔ مقابل آن یعنی ترک دنیا برای دنیا هم بسیار مذموم است. مثلاً کسی از مال بگذرد، برای اینکه به جاه برسد.
برخی از آثار اخلاص:
ارادت
ارادت یعنی داشتن کمال اخلاص و محبت نسبت به رهبران دین و دستوراتشان. سالک قلباً و عملاً تسلیم خدا و رسول و جانشینان اوست. روایات فراوانی بر رد شدن اعمال، بدون ولایت دلالت دارد. محبت نسبت به همۀ کسانی که با «مراد» نسبتی دارند، بر اساس درجات نسبت، لازم است. از همین رو شفقت بر خلق خدا نیز لازم است.
این موضوع در بحث راهنمای سفر به تفصیل بحث شده است و تکرار لازم نیست.
انس با قرآن
قرآن نامهای آسمانی و سراسر نور، هدایت، لطف، صفا و شفا است. سالک باید با توجه، دقّت و طهارت و برای صیقل یافتن روح و عمل به دستورات آن در هر شبانهروز قرآن را تلاوت کند و با قرآن انس داشته باشد.
اساتید سلوک دربارهٔ کیفیت قرائت قرآن دستوراتی زیبا و ظریف دارند.
در بحث همسفران سفر در این موضوع به تفصیل سخن گفتهایم. تکرار لازم نیست.
سلوک با معصیت سازگار نیست و اولین گام عملی سلوک ترک حرام فقهی و انجام واجبات شرعی است. توبۀ سلوکی عبارت است از توبه از آنچه منافی با سلوک است. گناه، عادات و رسوم غلط، غفلت و ... با سلوک در تنافی هستند و شایسته است که سالک از همۀ اینها توبه کند.
توبۀ هر انسانی با مرتبۀ خودش تناسب دارد. حتی در مورد انبیا هم گفته شده که توبه دارند. هرچه گناهان رقیقتر و دقیقتر میشوند، توبهها نیز عمیقتر و شریفتر میشوند.
«توبه کردن از توبه» چندین معنا میتواند داشته باشد كه بهترین معنا، توبه از توبۀ آغازین است كه به علت واصِل نبودن سالك به فنا، شركآلود بوده است و با فنا توبه از توبه صورت میپذیرد.ترک عادتها و تعارفات غلط یا لغو: توبه از گناه وظیفهٔ هر مسلمانی است، اما سالک باید در قدم نخست خود را از عادات غلط و لغو برهاند. یکی از علل ابتلا به عادات غلط این است که معمولاً برای انسانها نظر دیگران اهمیت فراوانی دارد، در حالی که زبان حال سالک این است که خدایا تو به من رو کن هنگامی که به نجوا با تو مینشینم.
سلوک یعنی شرح درجات تقوا و تقوا خدامحوری و هواگریزی است، خودنگهداری و کشیک نفس کشیدن است. اهل تقوا كسی است که فهمیده عبد است و باید بندگی کند و در این راستا حتی کوچکترین لحظهها و فرصتها را از دست ندهد. گناهان، غفلتها، زیباییهای فریبندۀ دنیوی، حجابهای ظلمانی و نورانی، همه و همه موانع سر راه سالک هستند که باید با عنصر تقوا آنها را شناخت و از آنها گذر کند. خداوند که وعدهاش تخلفناپذیر است به انسان با تقوا وعدۀ فرقان یعنی قدرت و سلاح جدایی حق از باطل داده است.
اگر پرسیده شود چرا بهترین توشه تقواست، در پاسخ میگوییم زیرا تقوا هم خود به خدا میرسد و هم عمل آدمی را بالا میبرد و مقبول میگرداند و هم ملاک گرامی بودن و هم سفارش اهل بیت است و خلاصه بیحکمت نیست که در قرآن بیش از ۷۰ بار، فرمان تقوا پیشه ساختن صادر شده است.
راه دستیابی به تقوا اندیشیدن در عظمت پروردگار و حقارت نفس خویش؛ تفکر دربارۀ فرصت محدود خود برای دستیابی به سعادت جاودانه؛ تأمل در آثار تقوا و ثمرات شیرین آن؛ مطالعۀ زندگی بزرگان اهل تقواست.
سالک باید به همهٔ پیشگامان راه کمال که شامل انبیا، اوصیا و اولیای الهی هستند احترام بگذارد و به دامانِ همه دست توسّل بگشاید، ولی در سه مورد این توسل کارسازتر است.
۱. توسل به پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله وسلم و جانشینانِ معصوم او؛
۲. توسل به حجت زنده هر زمان که در زمان ما حضرت حجت(عج) هستند؛
۳. توسل به امام حسین علیه السلام که کیمیا است و مس وجود سالک را طلای ناب میکند.
وکیل خوب دارای سه صفت است:
بر این اساس بهترین وکیل برای انسان خداوند است. خدایی که ذاتش عین دانایی و توانایی نامحدود است و منشأ و غایت کارش رحمت است و با چنین توکیلی، آدمی به هیچ چیز دیگر نیازمند نیست. البته باید یادآور شد که توکل با تلاش و کوشش، هیچ منافاتی ندارد. اصولاً سالک هرچه از دستش برآید، کوتاهی نمیکند.
سالک باید با استعانت از پروردگار از ناملایمات، سختیها، جفاها، ملامتها، آزمونها و... نهراسد. برای به دست آوردن ثبات، سالک باید خاکساری و تضرعش را در محضر خداوند از دست ندهد، توسلش را به اولیای الهی حفظ کند و تسلیمش را نسبت به استادش به کمال برساند و با رفق و مدارا به دستورات عمل کند. ثبات و استقامت در سلوک مصادیقی دارد که از آن جمله است: ثبات بر ترک حرام و انجام واجب، ثبات در کتمان و نگفتن حالات و مکاشفات و مقامات به کسی جز استاد، ثبات در بسطها و واردات جمالی و....
سالک دنبال دستیابی به توحید است و توحید یعنی یکی دیدن، یکی خواستن و با یکی بودن و این جز با جمعیت خاطر به دست نمیآید. لذا سالک باید در نفی خواطر بکوشد.
عوامل تشویش خاطر فراوان است که به برخی از آنها فهرستوار اشاره میکنیم.
۱. پرگویی: پرگویی ذهن را مشوش میکند و سکوت جمعیت خاطر میآورد.
۲. پرکاری لغو و بیجا: کار زیاد بدون هدف ارزشی، جمعیت خاطر را از بین میبرد.
۳. سفر غیرضروری: در برخی از فرقههای تصوف، نوعی سفر همراه با تفکر شرط سلوک به حساب میآمده، ولی در تعلیمات مرحوم ملا حسینقلی همدانی و شاگردانش، سفر غیرضروری برای سالک نامطلوب به حساب آمده است، البته روشن است که سفرهای واجب و مستحب با حفظ شرایط استثنا هستند.
۴. فقر بدون قناعت: سالک باید از امر معاش فارغ باشد، یا با ثروت و یا با فقر و قناعت که البته رسیدن به سعادت با فقر آسانتر است.
۵. بودن با اهل دنیا و پریشانخاطران: سالک باید از معاشرت با کسانی که هدف نهایی آنان رسیدن به غیر خداست، پرهیز کند و همچنین معاشرت با افراد پریشانخاطر اگرچه سالک باشند، پریشانیخاطر به دنبال میآورد.
۶. سیاستبازی و مسؤولیت اجتماعی: شایسته است که سالک اهل سیاست و کیاستی که عین دیانت است، باشد، نه سیاستی که مغایر با دین، اخلاق و انسانیت است. پذیرفتن مسؤولیت اجتماعی برای سالک در صورتی رواست که ترک آن، ترک امر واجب تلقی گردد.
خوردن بیش از حد نیاز بدن روح را تضعیف کرده و دل را میمیراند. گفته شده که پرخوری مایهٔ سنگدلی و تحریک شهوت است. سالک با گرسنگی قلب خود را نورانی میسازد.
چند نکته:
۱. همانطور که زیادهروی در خوردن ناپسند است، تفریط هم ناپسند است؛
۲. بهترین نوع گرسنگی روزه است، البته با رعایت شرایط؛
۳. دقت سالک در امر حرام و مشتبه نباید منجر به نادیده گرفتن اصولی مانند حلال بودن خوراک بازار مسلمین شود؛
۴. باید توجه داشت نیاز انسانها به غذا با یکدیگر متفاوت است.
سالک از هنگام شروع سلوک تا رسیدن به لقای محبوب دائماً اندوهی در دل دارد که مبادا عمر به پایان رسد و به مقصود نرسد، البته حزن قلبی نباید به عبوس بودن و بداخلاقی بینجامد.
سالک نه تنها به شدت از حرام و مشتبه گریزان است، بلکه در حلال و مباح هم گشادهدستی نمیکند. سالک میداند که حرام یعنی معصیت و معصیت با طاعت که روح سلوک است، تناقض دارد. گاه یک لقمۀ حرام مدتها سالک را از وظایف و توفیقات محروم میسازد. البته وسواس هم خوب نیست.
خدمت به پدر و مادر در سلوک تأثیری شگرف دارد و این خدمت نباید همراه با منّت باشد که در این صورت عمل فرزند ضایع میشود و نکتۀ دیگر اینکه برخورد فرزند باید به گونهای باشد که والدین با جرأت به او امر و نهی کنند. البته در صورتی که پدر و مادر فرزند را به خلاف شرع دعوت کنند، اطاعت آنها جایز نیست، اما در همین مورد هم نباید با آنان برخورد تند داشته باشند.
نفس آدمی بسیار سرکش است و راه اصلاح آن ریاضت و تمرین است. هر مقدار انسان افسار نفس را رها کند، آسیب بیشتری به او میرساند. سالک باید به قدر توان از لذات نفسانی دوری کند و غذاها و نوشیدنیها را به قصد لذت نخورد، بلکه به قصد تقویت بخورد.
سالک باید تلاش کند همیشه در حال طهارت به سر برد. حالت ناپاکی برای سالک مضر است، غسلهای مستحب و بهویژه غسل جمعه را باید بهجا آورد. ماندن در حالت جنابت برای سالک سمی مهلک است.
مقصود از ذکر به یاد حق تعالی بودن در همه حال و بهویژه زمانی است که پای نافرمانی در میان است. ذکر اگر همراه سخن باشد، ورد نامیده میشود. پس ورد ذکر زبانی است و اگر همراه با توجه قلبی باشد، مطلوب است.
اگر سالک بتواند سلاح و سرمایه عبودیت را در خود حفظ و تقویت کند، از همهٔ امتحانات راه که گاه بسیار سخت است، سرافراز بیرون میآید و این فقر و ذلت او را به فنا که قرة العین اهل سلوک است، میرساند. باید توجه داشت که فقر از خود ندیدن است، نه نداشتن.
برخی از حقوق از منظر فقه مستحب هستند، اما از دیدگاه عرفان رعایت آنها لازم است. یکی از وظایف سالک خواندن رسالۀ الحقوق امام سجاد علیه السلام و عمل به این رساله است. چه بسا سالکی با وجود تحمل ریاضتها نتواند حتی قدمی بردارد، زیرا حقی را مهمل گذاشته و خود نمیداند.
در بحث «همسفران سفر» دربارۀ رفقای راه خدا سخن گفته شد.
سالک باید از ابتدای راه رفق و مدارا را پیشهٔ خود کند و با در نظر گرفتن استعداد، خصوصیات روحی، وضع کار و شغل و مقدار تحمل خود عملی را که توان مداومت آن را دارد انتخاب و بر آن مداومت کند و هرگاه به عبادت پرداخت، هنوز خسته نشده دست از عبادت بردارد و نفس را استراحت دهد و هرگز عبادت را بر خود تحمیل نکند.
در روایات اثرات فراوان دنیوی، برزخی و قیامتی برای بیداری شب و تهجد برشمردهاند. قرآن رسیدن پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله وسلم به مقام محمود را مشروط به تهجد شب دانسته است.
سکوت همراه با مراقبت و تفکر برای سالک لازم است. البته افزون بر سکوت زبان، باطن هم باید ساکت و ساکن باشد. سکوت باعث جمعیت خاطر است و همه جا برای سالک ضروری است، مگر در مواردی خاص مثل تدریس علم و انس با همسر، و فرزند، رفیق سلوکی.
استاد میفرمود:
مرحوم قاضی به شاگردان میفرمود: دنبال حال بگردید. ببینید در چه مکان یا با چه عملی حال پیدا میکنید، کوفه، سهله، نجف، کربلا و ... و قدر آن را بدانید. میدانیم که حال مقدمه مقام است. نداشتن حال خوب نیست، چه اینکه توقّف در حال هم خوب نیست. «حال ناشی از ذکر و فکر بدون مراقبت مطلوب نیست، زیرا موقّتی است و نه تنها به مقام نمیانجامد که خود هم پایان میپذیرد. پس گول حالی را که ذکر بیمراقبه بیاورد نباید خورد». این از افادات مرحوم مولی حسینقلی همدانی است[۹].
پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
«إِنَّ لِرَبِّكُمْ فِی أَیامِ دَهْرِكُمْ نَفَحَاتٍ أَلَا فَتَعَرَّضُوا لَهَا و لا تُعرِضوا عنها»[۱۰]؛
«در زمانۀ زیستن شما خدایتان نفحههایی جانبخش دارد؛ به آنها روی کنید و از آنها روی مگردانید».
این سخن پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم همان توجه و اعتنا به حالات معنوی است که اولیا بر آن تأکید ورزیدهاند. البته میدانیم که صحت و سقم همۀ حالات و واردات را استاد تأیید و تعیین میکند و در صورت نهی او، نباید آنها را دنبال کرد.
خلوت دو گونه است، عام و خاص. خلوت عام یعنی کنارهگیری از غیر اهل الله به خصوص از نافرهیختگان. خلوت خاص یعنی دوری جستن از دیگران در حال عبادت و ذکر.
خوب است سالک اتاقی را با شرایط خاصی برای ذکر در نظر بگیرد، مثلاً کوچک باشد، ساده باشد، پاک باشد، معطر باشد، از سر و صدا به دور باشد.
عشق و محبت
عالم بر اساس محبت و عشق برپاست. سالک به هر شکل باید تحصیل عشق کند و گرنه رشد نمیکند. راه تحصیل عشق خدا مراقبۀ شدید و زهد در دنیاست.
در بخش «مرکب سفر» دربارۀ عشق به تفصیل سخن گفتهایم. تکرار لازم نیست. در اینجا به دلیل اهمیت موضوع به جملات زیر بسنده میکنیم:
گفتم به چشم از عقب گلرُخان مرو
نشنید و رفت عاقبت از گریه كور شد [۱۲]
بحری است بحر عشق كه هیچش كناره نیست
آنجا جز آنكه جان بسپارند چاره نیست [۱۳]
طفیل هستی عشقند آدمی و پری
ارادتی بـنـما تـا سعادتی ببـری
بکوش خواجه و از عشق بینصیب مباش
که بنده را نخرد کس به عیب بیهنری
طریق عشق طریقی عجب خطرناک است
نعوذ بالله اگر ره به مقصدی نبری [۵]
باز هم بشنویم از لسان الغیب:
در ازل پرتو حسنـت ز تـجلّی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
جلوهای کرد رخت دید ملک عشق نداشت
عین آتش شد از این غیرت و بر آدم زد
عقل میخواست کز آن شعله چراغ افروزد
برق غیرت بدرخشید و جهان بر هم زد
مدعی خواست که آیـد به تماشاگه راز
دست غیب آمد و بر سینۀ نـامحرم زد
جان علوی هوس چاه زنخدان تو داشت
دست در حلقۀ آن زلف خم اندر خم زد
دیگران قرعۀ قسمت همه بر عیش زدند
دل غمدیدۀ مـا بـود که هم بـر غم زد
حافظ آن روز طرب نامۀ عشق تو نوشت
کـه قلم بـر سر اسبـاب دل خـرّم زد[۱۵]
فکر در سلوک، محصول ذکر و برتر از آن است و لذا پس از آن برای سالک پیدا میشود و نسبت به ذکر دیرتر از طرف استاد تغییر میکند. کلمهٔ فکر و مشتقاتش در روایات گاه به معنای مراقبت و فکر سلوکی و توجه باطنی به کار رفته است.
در فصل سبکبالی در سفر در این باره مفصّل سخن خواهیم گفت.
گفته شده که سالک باید سرّ خود را پنهان دارد (کتوم الاسرار باشد). موارد کتمان سرّ عبارت است از اوراد، اذکار، واردات، مکاشفات و حالات، اصل سالک بودن، ارتباط خاص با استاد و ... کتمان سرّ در نظر اهل معرفت آن قدر اهمیت دارد که به نظر میرسد در سفارش به آن راه افراط را پیمودهاند. ممکن است پرسیده شود اگر کتمان سرّ لازم است، چرا ائمه خود مطالبی را فرمودهاند. دیگر اینکه ذکر حالات و مقامات سبب ترغیب دیگران است، پس نباید بخل ورزید و بالاخره اینکه دگرگون شدن رفتار خارجی سالک خود نوعی عدم الکتمان است. پاسخ مختصر این سؤالات در متن آمده است.
کیاست نوعی زیركی و تشخیص مواقع و مواضع است و با شیطنت و نیرنگ کاملاً متفاوت است. سالک از هرگونه مكر و سیاست شیطانی به دور است، ولی از کیاست رحمانی برخوردار است. در سالك بر اثر سلوک نوری ایجاد میشود که بسیاری از امور پنهانی را میبیند. در روایت میخوانیم از تیزبینی مؤمن بهراسید که او با نور خدا میبیند.
سنگ زیرین آسیاب سلوک را مراقبه دانستهاند و آن قدر بر آن تأکید کردهاند که گویا سلوک یعنی مراقبه و مراقبه یعنی سلوک.
مراقبه دارای مراتبی است. درجهٔ نخست مراقبه ترک ما لایعنی و بهجا آوردن مایعنی با اخلاص است. گاه مراقبهٔ سالک به سکوت و توجه به آن است. گاه مراقبهٔ سالک با توجه به اسما و صفات الهی ایجاد میشود. ذکر و فکر بدون مراقبه نه تنها نافع نیست که گاه مضر است. مراقبه در حکم پرهیز و ذکر و فکر در حکم دارو است. آیات و روایات مربوط به بحث مراقبه فراوان است که نمونههایی از آنها در متن ذکر شده است.
سالک باید پیش از خواب تمامی کارهای ظاهری و قلبی خود را از آغاز روز مورد مطالعه قرار دهد و همچون شریکی دقیق از نفس خود حساب بکشد. در این محاسبه اگر به موارد مثبت برخورد، خدای را سپس گوید و اگر با موارد منفی روبهرو گشت، استغفار کند و اگر به خطای درشتی برخورد کرد که از او انتظار نمیرفت، افزون بر استغفار بسیار، به معاتبه (سرزنش نفس) بپردازد و اگر خطا بیش از حد سنگین بود، خود را عقاب کند. نوع عقاب با نوع خطا باید متناسب باشد. به عنوان مثال خطای چشم را باید با بیدارخوابی و تلاوت قرآن جبران کرد. در متن به ذکر چند آیه و روایت دربارۀ محاسبه پرداخته شده است.
سالک در کار خیر تعجیل میکند، زیرا میداند که شیطان بسیار تردست است و از هر راهی که ممکن باشد، در پی انحراف انسانها از انجام کار نیک است. البته مسارعت در کار خیر به معنای ترک آیندهنگری و دوراندیشی و تأمل در آغاز انجام دادن کار خیر نیست و اینکه گفته شده عجله از شیطان است، درست است، اما در کار خیر هیچگاه عجله تحقق پیدا نمیکند، زیرا کار خیر هرچند زود انجام شود، اگر دیر نباشد، حداکثر به موقع است. وظیفۀ مؤمن شتافتن به سوی خیرات است، اگرچه در خارج تحقق پیدا نکند، زیرا «کارها در گرو زمان خویشاند» و تا زمان عمل فرا نرسد، کار انجام نمیشود.
سالک الی الله صبحگاهان پیش از آغاز فعالیت صبحگاهی در خلوت خویش در محضر پروردگار با نفس خویش عهد و پیمان میبندد که هرگز از وظایف سلوکی خود تخلف نورزد.
مشارطه نوعی تلقین به نفس و بسیار مؤثر است و باید جدی گرفته شود. برخی از ادعیۀ صبحگاهی و تعقیبات نماز صبح نیز نوعی مشارطۀ سلوکی را تداعی میکنند که نمونهای از آنها در متن ذکر شده است. مشارطه میتواند در روز بیش از یک بار تکرار شود.
کسی که دونهمت است، اصلاً نباید در راه سلوک آغاز کند، بلکه ابتدا باید همت خود را قوی سازد و بعد به سلوک بپردازد تا بتواند بار سنگین راه را به راحتی حمل نماید. اگر بخواهیم دو پیش شرط برای سلوک معرفی کنیم، یکی اخلاص است و دیگری همت بلند.
در بحث جمعیت خاطر درباره نفی خواطر سخن گفتیم. نفی خواطر به عنوان یکی از مراحل پایانی سفر اوّل توضیح خاصی دارد که به دلیل پیچیدگی بحث از آن گذشتیم. علاقمندان به «لب اللباب» مراجعه کنند [۱۶].
وفا یعنی سالک هر آنچه را عهد کرده به جا آورد و به آنچه به استاد و راهنمای سفر وعده داده، وفادار باشد و تخلف نورزد.
منشأ همه غفلتها غفلت از مرگ است. یاد مرگ در توجه دادن مؤمن به آخرت و اعراض او از دنیا تأثیری شگرف دارد. یاد مرگ از راههایی ممکن است که به چند مورد اشاره میشود.
یاد مرگ در سلوک گاه به عنوان مرحلهای مهم مطرح است که توسط استاد برای شاگرد تعیین و تبیین میشود.
۱. نمونههایی از اين عمل نابخردانه بعضی اصحاب پيامبر را در كتابِ «النص و الاجتهاد» نگاشته علامّه سيد شرفالدين ببينيد.
۲. رسالةالولايه، ص۴۱.
۳. استاد، آیتالله حاج آقا عزالدين زنجانی به حقير به صورت شفاهی فرمودند:
به گمانم مراد علامه در اينجا پدر اينجانب مرحوم آیتالله آقا سيد محمود است. اين دو با هم رفيق صميمی بودند.
۴. اوصاف الاشراف، صص۴۶ و ۵۱ .
۵. دیوان حافظ.
۶. همان.
۷. تذكرة المتقين، ص۵۴.
۸. بحارالانوار، ج۲۵، ص۲۰۵؛ ج۱۱، ص۲۵۶؛ ج۱۷، ص۳۸.
۹. تذکرة المتقین، ص۱۹۴.
۱۰. بحارالانوار، ج۶۸، ص۲۲۱.
۱۱. کافی، ج۸، ص۷۹.
۱۲. روح مجرد، ص۵۳۸.
۱۳. دیوان حافظ.
۱۴. دیوان حافظ.
۱۵. همان.
۱۶. لب اللباب، ص۱۴۶.