ازل و ابد در نگاه عامیانه مردم، ابتداء زمان و انتهای زمان است. این نگاه اشتباه از این جا نشأت میگیرد که مردم تمام عوالم هستی را در امتداد زمان تصور می کنند و تصویری از مراتب طولی عالم ندارد. اما کسی که تصور درستی از عوالم طولی داشته باشد متوجه خواهد شد که معنای ازل نقطهٔ پیدایش آفرینش و معنای ابد نقطهٔ انتهای آفرینش است و در واقع نقطه ازل و ابد یکی است، ولی به دو اعتبار: به اعتبار ابتداءِ خلقت، آن را «ازل» و به اعتبار انتهاءِ خلقت، آن را «ابد» گویند. نقطهای که خداوند متعال از ذات مقدّسش اراده خلقت عوالم ملکوتی و کثرت را نموده است، «ازل»؛ و نقطهای که همه موجودات و مخلوقات در سیر خود به ذات اقدس، در عالیترین رتبه و مقام و درجه قرار میگیرند، «ابد» است.
مردم عامّی چنین میپندارند که: معنای ازل، ابتداء زمان و معنای ابد، انتهای زمان است به این صورت که در یک زمانی خداوند عزّ و جلّ آدم را در بهشت خلق فرمود، و بعد شیطان را به آدم مسلّط کرد و بعد آدم را از بهشت بیرون کرد و در زمان بعد، آدم به روی زمین آمد، و همینطور پیوسته زمانی به دنبال زمان دیگری تا به زمان ما رسید و ما متولّد شدیم و در امتداد زمانی، عمری میکنیم و سپس میمیریم، و به دنبال آن در یک زمان بعدی برزخی داریم، و چون آن زمان سپری شد در زمان بعد به قیامت میرویم.
بر اساس این تصور عالَم مثال که قبل از این عالم بوده، «زمانی» بوده است و در عَرض این عالم؛ و عالم برزخ هم که بعد از این عالم است، «زمانی» است و در عرض این عالم؛ یعنی ما که در این دنیا قطعات زمان را یکی پس از دیگری طیّ میکنیم، چون تمام شد به دنبال آن و در ردیف همین سلسله از زمان به برزخ وارد میشویم؛ و باز همینطور پس از آنکه در همین ردیف از زمان، برزخ تمام شد، ما وارد قیامت میگردیم. و در قیامت هم به همین منوال زمان است یکی پس از دیگری تا خدا خدائی کند زمان است.
اینطور نیست. و بسیاری از اشکالات و اشتباهاتی که مردم دارند و در ذهنشان هست، چه بر زبان بیاورند یا نیاورند، ناشی از اینست که مطلب را اینطور فهمیدهاند، درحالیکه اینطور نیست.
میگویند: خوب، بعد از قیامت چه میشود؟ یک میلیون سال دیگر گذشت، بعداً چه میشود؟ دو میلیون سال دیگر گذشت، بعداً چه میشود؟
قیامت در عرض این عالم نیست، و تمام این سؤالات بیجاست!
بیان این حقیقت: عوالم تو در توست؛ یعنی عالم برزخ یک عالمی نیست به دنبال زمانیِ این عالم؛ یک عالمی است که بر این عالم مادّه و طبیعت ما احاطه دارد، و الآن هم هست، نه اینکه بعداً بوجود میآید؛ عالم نفس و قیامت بر ما احاطه دارد، بر عالم طبیعت و مادّه و بر عالم برزخ هر دو احاطه دارد.
پس عالم نفس و قیامت موجود است؛ نه اینکه بعداً موجود میشود، به دنبالِ زمانیِ این عالم.
شما زمانی را که ما متولّد شدیم و بعداً در اثر حرکت زمان میآئیم جلو تا از دنیا میرویم، این را تمام یک کاسه فرض کنید، عالم برزخ عالمی است که بر تمامی این، محیط است. عالم قیامت نیز بر این عالم و بر عالم برزخ، بر هر دو احاطه دارد. پس اگر ما بخواهیم به برزخ برسیم، نه اینکه باید عمرمان را بگذرانیم و وقتی که بخواهیم بمیریم، برویم داخل برزخ؛ چون برزخ، الآن موجود است.
ما اگر بخواهیم بر برزخمان اطّلاع پیدا کنیم نباید سیر عرضی کنیم -به عرض زمان- بلکه باید سیر طولی کنیم و به طرف بالا یعنی به سمت مقام تجرّد و عوالم معنی حرکت کنیم حرکت معنوی، تا برسیم به برزخ.
و از آنجا نیز سیر طولی کنیم، برویم به بالا تا برسیم به قیامت؛ خواه این کار را بعد از مردن انجام دهیم و خواه قبل از مردن و در زمان حیاتمان انجام دهیم.
اگر کسی در دنیا به مقام تجرّد برسد و مرگ اختیاری پیدا کند بطوری که از عالم صورت هم بگذرد، به قیامت میرسد.
اگر کسی در دنیا بواسطه تهذیب نفس و متابعت از شریعت و دستورات رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم و مراعات جنبههای معنوی اعمال شرعیّه و امور عبادیّه و حصول ملکه تقوی، کاری کند که از عالم شهوت و هوس و آمال بیرون آید و از محبّت دنیا عبور کند، این سیر إلی الله میکند؛ و لازمه این سیر در اوّلین منزل، رسیدن به برزخ است؛ و هیچ جای شبهه و تردید نیست؛ پس برزخِ خود را ادراک میکند.
برزخ یعنی چه؟ یعنی همان عالم صورت، یعنی تجرّد از مادّه؛ خود را مجرّد از مادّه میبیند و موجودات برزخی را که دارای صورت هستند ولی دارای ثقل و مادّه نیستند، ادراک مینماید.
اگر از آنجا باز هم با تهذیب نفس و به دستور رسول الله حرکت کرد و جلو آمد، نه در عرض زمان، بلکه سیر طولی نمود بسوی بالا، بسوی پروردگار، به قیامت میرسد، و قیامتش را با تمام آثار و خصوصیّات ادراک میکند.
لذا در حدیث وارد است که: لَنْ یَلِجَ مَلَکُوتَ السَّمَاواتِ مَنْ لَمْ یُولَدْ مَرَّتَّیْنِ[۱].
«داخل در ملکوت آسمانها نمیگردد کسی که دو بار متولّد نشده باشد.»
اگر انسان در زمان حیات اختیاراً موفّق به ادراک این عوالم شد، شد؛ اگر نشد، بعد از مرگ اضطراراً میرسد و ادراک میکند.
یعنی: وقتی نفس انسان علاقه خود را با بدن قطع کرد و مرگ انسان رسید، انسان داخل برزخ میشود به سیر طولی خود؛ و نیز پس از گذراندن برزخ وارد در قیامت میشود به سیر طولی خود.
این حقیقت سیر إلی الله است؛ چون ما به سبب مردن نزد خدا میرویم؛ مگر نمیگوئیم: إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ؟ مگر آیاتی که در صدر بحث بیان کردیم نمیفرماید: لَإِلَی اللَّهِ تُحْشَرُونَ، إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ، إِلَیْهِ تُقْلَبُونَ.(العنکبوت:۲۱) «بسوی خداوند محشور میشوید! بسوی خداوند قلب و واژگون میشوید!»
خداوند کجاست؟ او مکان ندارد، او زمان ندارد، همه جا هست، و همیشه هست.
پس بسوی او محشور میشویم یعنی در سیر طولی و تقرّب، بالا میآئیم تا جائی که او را محیط بر همه مینگریم.
ما زنده شدیم، متولّد شدیم، پدر جان برای ما اسم گذاری کرد، در روز هفتم عقیقه نمود و ارحام و دوستان را دعوت کرد و ولیمه داد، ما کم کم بزرگ شدیم، دو سال و چهار سالمان شد، و بعد به مدرسه رفتیم و به سنّ بلوغ و جوانی و پیری رسیدیم و مُردیم و مرتّباً بسوی خدا میرویم و بعد به عالم برزخ میرویم و بعد به قیامت، اینها همه در عرض عالم است تا برسیم به خدا؛ پس خداوند در گوشه عالم واقع شده است؟!
عجب خدای مظلومی! و ما عجب آدمهای ظالمی هستیم! چون خدائی که بر هر چیز محیط است و با همه چیز هست و با همه چیز معیّت دارد و هیچ لحظهای در عالم نیست که خدا نباشد- مگر در همین آیه نخواندیم: وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ؛ تمام افراد بشر که در عالم هستند هر نیّتی که بخواهند برای عملی بکنند، قبل از آن نیّتشان خداست- ما همه این کارها را از دست خدا میگیریم و آن وقت خدا را چنان عقب میزنیم و در آن زاویه آخر عالم قرار میدهیم. و محصّل آنکه خدا را یک موجود بی خاصیّت و بی اراده و ضعیف که هیچ کاری از دستش بر نمیآید و تمام کارها از او گرفته شده و به امور تکوین سپرده شده است، و در آن گوشه عالم و در این گوشه، یعنی در دو گوشه اوّل و آخر قرار میدهیم، و معنای ازل و ابد را هم دو زمان اوّل و آخر میگیریم؛ به به از این قرار و از این حساب!!
نه؛ این حرفها جملگی غلط است.
خداوند هست، همیشه هست، همه جا هست، با همه هست؛ قیامت هست؛ برزخ هست؛ عوالم ما فوق قیامت- که اسماء و صفات کلّیّه الهیّه است- هستند؛ ذات مقدّس خداوند هست.
معنای ازل، ابتداء زمان و معنای ابد، انتهای أمد و درازای زمان نیست؛ بلکه معنای ازل از نقطه نظر طولی نسبت به این عالم همان نقطه ابتدای آفرینش در درجات و مراتب عالی قدرت و علم است؛ و معنای ابد همان نقطه انتهای آفرینش در درجات و مراتب عالی علم و قدرت است.
و نقطه ازل و ابد یکی است، ولی به دو اعتبار: به اعتبار ابتداءِ خلقت، آن را ازل و به اعتبار انتهاءِ خلقت، آن را ابد گویند. نقطهای که حضرت پروردگار عزّ اسمه از ذات مقدّس، در عالیترین رتبه و مقام و درجه، اراده خلقت عوالم ملکوتی و کثرت را نموده است، ازل؛ و نقطهای که همه موجودات و مخلوقات در سیر خود به ذات اقدس، در عالیترین رتبه و مقام و درجه قرار میگیرند، ابد است.
این ازل عین ابد آمد یقین
ظاهر اینجا عین باطن شد ببین
اگر از باب مثال، ذات احدیّت و مقام غیب الغیوب و لا اسمَ لَه و لا رسمَ لَه را نقطهای فرض کنیم (نقطه ریاضی نه نقطه فیزیکی) که هیچ بُعدی ندارد، و اوّلین نقطه ظهور کثرت که همان اراده و مشیّت است و از آنجا کثرات عوالم ملکوت یکی پس از دیگری بوجود میآید و به پائین سرازیر میشود، تا برسد به عالم طبع و مادّه که از نقطه نظر کثرت از همه عوالم وسیعتر و از نقطه نظر حیات و علم و قدرت از همه عوالم کوچکتر و تنگتر است، یک شکل مخروطی تشکیل خواهد شد که نقطه رأس آن، مقام اسم أحد و پائینتر از آن اسم حَیّ و علیم و قدیر، و پائینتر از آن، مقام اراده و مشیّت است که از آنجا پیدایش عالم شده است، و همینطور کثرات عوالم به ترتیب پائین میآید تا به قاعده مخروط میرسد که عالم مادّه و أظلَم العوالم است.
موجودات، با اراده پروردگار هر یک از نقطهای آفریده شده و پس از طیّ قوس نزول و حرکت به عالم مادّه، دو مرتبه به طرف مبدأ حرکت نموده و با طیّ قوس صعود به همان نقطهای که ابتدائشان از آنجا بوده میرسند و در آنجا فانی میگردند؛ کَما بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ (الاعراف:۲۹)؛ «همان طور که خداوند عزّ و جلّ شما را ابتداءً خلقت فرمود، شما بازگشت میکنید و سراسر موجودات به خدا رجوع میکنند و غایت و منتهای سیر و حرکت دستگاه آفرینش، ذات اقدس حقّ میباشد. وَ أَنَّ إِلَی رَبِّکَ الْمُنتَهَی (النّجم:۴۲)؛ «و حقّاً که بسوی پروردگار تو منتهای همه است.»
و لا یخفی آنکه: آن نقطه رأس مخروط را ذات أحدیّت که به هیچ وجه من الوجوه اسم و رسمی ندارد قرار دادیم، و گرنه در تمام این مخروط حتّی در قاعده آن که عالم کثرات مادّیّه و طبعیّه است، قدرت و علم و حیات و سائر اسماء و صفات پروردگار موجود، و بلکه این مخروط را پر نموده، و یک ذرّه و یک نقطه در این حجم پیدا نمیکنیم که در آنجا خدا نباشد و اسم و صفت و فعلش راه نیابد.
اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ (النّور:۳۵)؛ «خداوند (الله) نور آسمانها و زمین است.»
بنابراین، مجموعه مخروط را اسم واحد که مقام ظهور نور ذات در مظاهر عالم است تشکیل میدهد.
پس بنا بر آنچه گفته شد ازل و ابد معلوم شد.
ازل: اوّلین نقطه حضیض برای طیّ قوس نزول در عالم کثرت است.
ابد: آخرین نقطه اوج پس از طیّ قوس صعود برای عالم وحدت است.
چون پرده برداشته شود، این حقائق چون خورشید روشن شود.
فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ (ق:۲۲)
«ما پرده را از روی چهره و سیمای تو برداشتیم، پس بنابراین، چشم تو امروز تیزبین است».
مرتبط: سلطان ازل
۱. «أسفار» ج ۹، از طبع حروفی، ص ۲۱۸ این حدیث را مُرسلًا از حضرت مسیح علی نبیّنا و آله و علیه السّلام نقل میکند.