عرفان و حکمت
عرفان و حکمت در پرتو قرآن و عترت
تبیین عقلی و نقلی عرفان و حکمت و پاسخ به شبهات
صفحه‌اصلیدانشنامهمقالاتتماس با ما

رفیق سلوکی

منبع: کتاب سیر و سلوک (طرحی نو در عرفان عملی شیعی) صفحه 189 تا 201

رفیق در کلام بزرگان: «الرفیق ثم الطریق» یعنی «ابتدا رفیق شفیق هم‌سفر پیدا كن و سپس به راه قدم بگذار».

فهرست
  • ↓۱- انسان، نماد اُنس
  • ↓۲- گونه‌های ارتباط سالک با دیگران
    • ↓۲.۱- هم‌سفران کیانند؟
    • ↓۲.۲- ارتباط سالک با غیرسالکان و سالکان
    • ↓۲.۳- نقش هم‌سفران در حلّ مشکلات سالک
  • ↓۳- چند نكته
  • ↓۴- پانویس

انسان، نماد اُنس

گفته‌اند واژۀ انسان از انس اشتقاق یافته است و این نام برای انسان از آن جهت قرار داده شده که آدمی در ذات خود انس به دیگران را می‌یابد و از تنهایی می‌هراسد. اگر شاعر گفته:

دلا خو کن به تنهایی

که از تن‌ها بلا خیزد

به همین جهت است که گوشه‌نشینی خلاف طبیعت اولیه بشر است. فلاسفه گفته‌اند:

انسان مَدنی بالطبع است [۱]، یعنی به طور طبیعی به دنبال زندگی اجتماعی و زندگی با دیگران است [۲].

راستی چرا در همۀ زبان‌ها تمام ملّت‌ها این همه از هجران و درد شِكوِه كرده‌اند و نالیده‌اند و در مقابل این همه از شُکوه وصل و شیرینی‌اش دم زده و بدان بالیده‌اند، اما فراق پس از وصال را از مرگ هم سخت‌تر دانسته‌اند.

به علی‌ بن‌ ابی‌طالب علیه السلام الگوی انس و محبت منسوب است:

یقولون إنّ الموتَ صعبٌ علی الفتی

مُفارقۀ الأحباب و اللهِ أصعب [۳]

«گویند مرگ بر جوانمرد سخت است. به خدا که جدایی دوستان سخت‌تر است».

شاعر عرب گفته است و بعضی به امیر مؤمنان صلواةالله علیه نسبت داده‌اند.

وَجدَتُ مصیباتِ الزمان جمیعها

سوی فرقۀ الأحباب هینۀ الخطب

«همۀ مصائب روزگار را جز جدایی دوستان آسان یافتم».

بی‌جهت نیست که امام علی علیه السلام فرمود:

«أعجز الناس من عجز عن اکتساب الإخوان»[۴]؛

«عاجزترین مردم کسی است که از پیدا کردن دوستانی برای خود ناتوان باشد».

و فرمود:

«و أعجز منه مَن ضیَّعَ من ظفر به منهم»[۵]؛

«عاجزتر از او کسی است که دوستان خوب خود را از دست بدهد».

چرا؟ زیرا دوست‌یابی در فطرت و یا غریزۀ بشر نهفته شده است و کسی که نتواند از امور به ودیعت نهاده در سرشت‌اش استفاده کند، بسیار ناتوان است. شاعر عرب سرعت دوست‌یابی را چنین به تصویر کشیده است:

نَظْرَۀ فَابْتِسامَۀ فَسَلامٌ

فَکَلامٌ فَمَوعِدٌ فَلِقاءٌ[۶]

«با یک نگاه و سپس لبخندی و آن‌گاه سلامی، سخن آغاز می‌شود و قرار ملاقات و سپس دیدار صورت می‌پذیرد».

البته «خوب دوست پیدا کردن» و «دوستِ خوب پیدا کردن» در اسلام آیینی دارد که در دین تبیین شده است و از بحث فعلی ما خارج است.

پس آدمی آن‌گاه که دوستی برای خود برمی‌گزیند، به نیاز‌ی از نیازهای فطری خود پاسخ مثبت داده است و اگر دوست او در راه، هدف، شیوه و ... مانند او بیندیشد و عمل کند، بسیار موفّق‌تر خواهد بود.

راه خدا از این قاعدۀ کلی مستثنی نیست. سالک الی الله اگر در پیمودن راه خدا یاران و همراهانی یک‌دل و یک‌هدف داشته باشد، بدون شک راه را بانشاط‌تر، سریع‌تر و عمیق‌تر خواهد پیمود.


استاد می‌فرمود: سرّ اینکه در میان همۀ نعمت‌های بهشتی بیش از همه بر روی «حورالعین» و ارتباطات بهشتیان با آنها تاکید شده همین است که هیچ گونه نعمتی برای آدمی شیرین‌تر از نعمت‌هایی که بوی انس می‌دهد، نیست و ارتباط با حورالعین نماد این گونه نعمت‌هاست.

گونه‌های ارتباط سالک با دیگران

انسان‌ها در قیاس با سالک راه خدا دو دسته‌اند: سالک و غیرسالک

و سالکان دو دسته‌اند: مرتبط با او و غیرمرتبط،

چه اینکه غیرسالکان نیز دو گونه‌اند: مرتبط با او، به نوعی ارتباط همانند انسانی، دینی، کاری، فامیلی، اقلیمی و ... و غیرمرتبط.

ارتباط سالک با این گروه‌های چهارگانه چگونه باید باشد؟

هم‌سفران کیانند؟

هم‌سفران راه خدا، سالکان راه خدایند که همچون خود سالک به پیمودن طریق قرب مشغولند. کسانی که مقصد اعلایشان رسیدن به مقام فناء فی الله و بقاء بالله نباشد هم‌سفر سالک نیستند، گرچه از اهل ایمان‌ باشند.

به دیگر سخن: در عرف سلوک، دنیا یعنی ماسوی الله، هرچه می‌خواهد باشد حتی خود عرفان، از آن جهت که عرفان است، نه از آن جهت که معرفت خداست، جدا از الله است و به تعبیر دقیق بوعلی سینا:

«مَن آثر العرفان للعرفان فقد قال بالثانی»[۷]؛

«کسی که عرفان را برای عرفان بخواهد، در توحید مشرک است»

و سالک کسی است که فقط لقای پروردگار مقصد اوست و قهراً هم‌سفران او کسانی هستند که همانند او جز لقای پروردگار هدفی و مقصدی و مقصودی ندارند و زبانشان دائماً همچون قلبشان به این مناجات مترنّم است:

«فقد انقطعت الیک همتی و انصرفت نحوک رغبتی فانت لا غیرک مرادی و انت لا لسواک سهری و سهادی و لقاؤک قرّۀ عینی و وصلک منی نفسی و فی محبتک ولهی و الی هواک صبابتی و رضاک بغیتی و رؤیتک حاجتی و جوارک طلبی و قربک غایۀ سؤلی و فی مناجاتک روحی و راحتی ... یا نعیمی و جنتی و یا دنیای و آخرتی یا ارحم الراحمین»[۸]؛

«... خدایا! همت من فقط به سوی تو منعطف است و میل من فقط به سوی تو می‌کشد تو ـ و نه غیر تو ـ مراد منی و شب‌زنده‌داری و بی‌خوابی‌ام فقط برای توست. ملاقات تو نور چشم من و وصل تو آرزوی دل من است و اشتیاقم فقط به سوی توست و شیفتگی‌ام در دوستی توست و عشقم به دل‌دادگی توست و خشنودی تو مطلوب من است و دیدار تو حاجت من است و هم‌نشینی با تو خواستۀ من است و نزدیکی به تو آخرین خواهش من است و زندگی و راحتی من در راز و نیاز با توست ... . ای نعمت من، بهشت من، دنیای من و آخرت من، ای از همه بخشنده و مهربانتر».

در بحث «زاد و توشۀ سفر» خواهیم گفت که از شرایط حتمی سلوک و به‌ویژه در اوائل و اواسط راه «عزلت» است. عزلت در روایات بسیار مورد مدح قرار گرفته و به‌ویژه در آخرالزمان سفارش شده است.

عزلت در اسلام به گونه‌ای تفسیر می‌شود که به «رهبانیتِ مذموم» نمی‌انجامد. عزلت در سیر و سلوک به این معناست که سالک فقط باید با دیگر سالکانِ راه دوست، در تمامی ابعاد: یعنی از لحاظ جسمی، فکری، مالی، نفسی، روحی و ... همراه باشد، ولی با دیگران فقط به مقداری که ضرورت امور دنیوی یا دستورات دینی همچون نماز جماعت و جمعه و جهاد و ... اقتضا می‌کند همراه است، آن هم فقط از لحاظ بدنی، فکری و مالی [۹] نه از لحاظ نفسی و روحی.

آخر چگونه می‌شود کسی که قلبش در بهشت برین متنعّم است، قلباً همراه با کسی باشد که قلبش در آتش حبّ به دنیا می‌سوزد. امیرمؤمنان علی صلواةالله علیه دربارۀ سالکان و عارفان می‌فرماید:

«قلوبهم فی الجنان و اجسادهم فی العمل»[۱۰]؛

«قلب‌هایشان در بهشت است و بدن‌هایشان دائماً مشغول اعمال صالح».

و خداوند دربارۀ کافران می‌فرماید:

«یسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذَابِ وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَۀ بِالْكَافِرِینَ» [۱۱] ؛

«از تو شتاب در عذاب را خواهانند و حال اینکه هم اکنون دوزخ بر کافران احاطه دارد».

امام علی علیه السلام دربارۀ خود می‌فرماید:

«کنت جاراً جاورکم بدنی ایاما» [۱۲]؛

«فقط مدت اندکی بدن من ـ و نه نفس و روح من ـ با شما همراه بود».

آری امام علی علیه السلام که به تعبیر رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم:

«مَمْسُوسٌ فی ذاتِ الله» [۱۳]؛

«در ذات خدا فانی است».

چگونه می‌تواند نفساً و روحاً با کسانی باشد که دل او را خون کردند و حب بقای در دنیا قلب‌هایشان را پر کرده و آتش زده بود.

ارتباط سالک با غیرسالکان و سالکان

از آنچه گفته شد روشن می‌شود كه سالك راه خدا ممكن است همكار، شریك، هم‌درس، فامیل و ... داشته باشد، اما هیچ‌یك «هم‌سفر» او در راه سلوك نباشند. وظیفۀ سالك راه خدا نسبت به كسانی كه هم‌سفر او نیستند، مطابق دستور دین این است كه «انصاف» را در حق آنها رعایت دارد؛ یعنی آنچه بر خود می‌پسندد، بر آنان بپسندد و آنچه برخود نمی‌پسندد، بر آنان نپسندد و نسبت به هم‌سفران خویش فدوی و جان‌نثار باشد و هرچه از دستش برآمد، در حقّشان كوتاهی نكند و دائماً خود را مقصّر ببیند.

مرا عهدیست با جانان كه تا جان در بدن دارم

هواداران كویش را چو جان خویشتن دارم [۱۴]


از جان طمع بریدن آسان بود و لیكن

از دوستان جانی مشكل توان بریدن [۵]

خداوند متعال در قرآن می‌فرماید:

«وَتَعَاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَالتَّقْوَی وَلا تَعَاوَنُوا عَلَی الإثْمِ وَالْعُدْوَانِ»[۱۶]؛

«بر كار نیك و پرهیزكاری یكدیگر را یاری دهید و بر گناه و تجاوز یكدیگر را كمك نكنید».

و می‌فرماید:

«وَالْعَصْرِ * إِنَّ الإنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ * إِلا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ» [۱۷] ؛

«قسم به عصر كه آدمی در زیان است، مگر مؤمنانی كه عمل صالح به جای می‌آورند و به حق و صبر یكدیگر را سفارش می‌كنند».

در كتاب‌های روایی بابی با عنوان «التحابب فی الله و التباغض فی الله» آمده كه این عنوان، برگرفته از متن روایات و به معنای «دوستی در راه خدا و دشمنی در راه خدا» است. روایات این باب نشان‌گر آن است كه محبّت‌های دسته‌جمعی در راه خدا بسیار بسیار مفید و كارساز است.

مرحوم عارف كامل حاج شیخ محمد بهاری می‌فرماید:

«استاد ما رضوان الله تعالی علیه [عارف كامل ملاحسینقلی همدانی;] می‌فرمودند: «خیلی كار از اتّحاد قلوب ساخته گردد كه از متفرّد بر نمی‌آید و اهتمام تامّی به این مطلب داشتند. همین‌طور است. همۀ مفاسد زیر سر اختلاف قلوب است»[۱۸]، بی‌جهت نیست كه رسول خدا مجالس دسته‌جمعی ذكر و توجّه به حق تعالی را «ریاض جنّت» یعنی «باغ‌های بهشت» نام نهاده‌اند [۱۹] و دستور داده‌اند در آنها وارد شده و بگردید. بی‌نكته نیست كه بزرگان راه خدا می‌فرمایند: «الرفیق ثم الطریق» یعنی «ابتدا رفیق شفیق هم‌سفر پیدا كن و سپس به راه قدم بگذار».

حافظ چه خوش می‌سراید:

دریغ و درد كه تا این زمان ندانستم

كه كیمیای سعادت رفیق بود رفیق

نقش هم‌سفران در حلّ مشکلات سالک

فقط خدای متعال می‌داند كه تاكنون به بركت رفقای سلوكی چه مقدار از سالكان راه خدا از كریوه‌های سخت گذشته و مشكلات كمرشكن طاقت‌فرسا را پشت سر نهاده‌اند.

یكی از شاگردان ثابت‌قدم عارف كامل مرحوم حاج شیخ محمدجواد انصاری همدانی كه بعد به جرگه مریدان مرحوم حدّاد و استاد پیوست می‌گفت:

چند بار از مرحوم انصاری پرسیده شد كه آقا! چه كنیم كه حالمان خوب شود؟ و پاسخ همواره یكی بود و آن اینكه رفقا با هم گرم باشند و به هم خوبی كنند.

استاد می‌فرمود:

«در گذشته گاری‌ها را با اسب می‌كشیدند، گاه یك اسب و گاه دو اسب و گاه تا چهار اسب به گاری می‌بستند. اگر یكی از این چهار اسب خسته می‌شد، چون در كنار دیگر اسب‌ها بود خود را می‌كشید و در حقیقت آنها او را می‌كشیدند».

چند نكته

۱. معنای هم‌سفر بودن سالكان راه خدا این نیست كه همه از یك راه می‌روند، بلكه این است كه همه در حال پیمودن راه خدایند، زیرا «الطُرُقُ الی الله بِعَدَد أنفاس الخلائق»؛ «راه‌ها به سوی خدا به تعداد جان‌های اشخاص است». هر كس از راه نفس خود به خدا می‌رسد و راهی مخصوص به خود دارد و این منافاتی با یكی بودن صراط مستقیم ندارد. توضیح بیشتر در بخش «منازل سفر» خواهد آمد.


۲. معنای هم‌سفر بودن این نیست كه مسافران راه خدا همه در یك منزل می‌باشند، بلكه معمولاً اختلاف هست. عده‌ای فراترند و گروهی فروتر. البته اگر هم‌سفرانِ مأنوس با هم در افقی قریب به یكدیگر باشند، استفاده‌شان از یكدیگر بیشتر است.

حقیر در مجلس عروسی فرزند استاد در تهران شاهد بودم كه مرحوم حاج حسن بیاتی با مرحوم حاج اسماعیل دولابی كنار هم نشستند و یك ساعت گذشت و هر دو ساكت بودند. بعداً مرحوم بیاتی در همدان به من فرمودند: یك ساعت با هم در قلب سخن می‌گفتیم و برخی از مطالب ردّ و بدل شده را فرمودند كه در سفرنامۀ همدان‌ام نوشته‌ام.

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم سلمان و ابوذر را با یکدیگر برادر قرار داد، با اینکه مطابق روایات، اگر ابوذر می‌دانست در قلب سلمان چه می‌گذرد، او را می‌کشت. امام سجاد علیه السلام به این مطلب تصریح فرموده است [۲۰].


۳. هم‌سفران راه خدا لزوماً تا پایان هم‌سفر نیستند، بلكه ممكن است شخص یا اشخاصی در برهه‌ای از زمان هم‌سفر سالك باشند و سپس بر اثر فرو افتادن از راه و ابتلای به استدراج و یا رسیدن به كمال و آرمیدن در وطن اصلی، دیگر هم‌سفر سالك نباشند. در تاریخ سلوك از این رویش‌ها و ریزش‌ها كم نداشته و نداریم.


۴. استاد می‌فرمود:

«در جمع رفقا (یعنی هم‌سفران راه خدا) هر كس خود را از همه پست‌تر ببیند، از همه جلوتر است».

خدایش رحمت كند. در اواخر عمرشان مكرر دیده و شنیده شده بود كه ایشان در كوچه دستِ بعضی از كودكان را بوسیده بودند.


۵. استاد كامل به یك معنا هم‌سفر سالك هست و به یك معنا نیست.

به این معنا كه در تمامی مراحل سفر با سالك هست بلكه او را سیر می‌دهد و پیش می‌برد، هم‌سفر اوست و به این معنا كه بخواهد در كنار سالك به دریافت‌های جدیدی از سفر دست یابد، هم‌سفر او نیست، زیرا او راه را طی كرده و به وطن اصلی و حرم امن الهی رسیده است و برگشته تا دستی بگیرد.


۶. گاه دیده شده كه در اجتماع سالكان الی الله با هم، به علت نشاط روحی و سبك‌بالی و صفای شدید معنوی كه محصول اجتماع ارواح مهذّب سالكان است، دو مشكل بروز می‌كند. اول اینكه برخی سالكان توجّهشان به رفیقشان در حدّی زیاد می‌گردد كه غفلت‌زا می‌گردد و از مراقبه و توجه به حضرت حق باز می‌ماند. البته این آفت است و باید از آن برحذر بود و دوم اینكه گاه محفل به لغو كشیده می‌شود، لغو قولی یا لغو فعلی و رفتاری و عجیب اینكه سالك اگر ملتفت باشد، بلافاصله احساس كدورت باطنی می‌نماید. لغو یعنی گفتار یا كرداری كه مستقیم یا نامستقیم تأثیر مثبت در سلوك سالك ندارد. سالك و بلكه هر مؤمنی از هرگونه لهو و لغوی خالی است.

در طول ۱۵ سال ارادت و ارتباط با استاد حتی یك بار ندیدم كه در محافل و مجالسشان بحث دنیا شود. مجلس از ذكر، توجه، توحید، تعلیم، عشق و صفا سرشار بود و از هرگونه یاد و توجه به زخارف دنیا تهی بود.

رحمۀ الله علیه رحمۀ واسعۀ.

پانویس

۱. ابن سينا، الاشارات و التنبيهات، ج۳، ص۳۷۲.

۲. مرحوم علامه طباطبايی با اين نظر مخالف است. ر.ک: الميزان، ج۱؛ مرتضی مطهری، مقالات فلسفی، ج۲. در شرح نظریه ابن سینا در فلسفة نبوت.

۳. ديوان امام علی علیه السلام.

۴. نهج‌البلاغه، حکمت ۱۲.

۵. همان.

۶. شعر از احمد شوقی شاعر معاصر مصری است.

۷. ابن‌سينا، الاشارات و التنبيهات، ج۳، نمط۹.

۸. مفاتيح الجنان، مناجات المريدين که مناجات هشتم از مناجات‌های خمسة عشر امام سجاد علیه السلام است.

۹. مقصود از فکر در اينجا معنای عرفی آن است که بدين معنا سالک در امور فکری اجتماعی مسلمين هم‌فکری دارد، نه معنای عرفانی آن که محصول ذکر است.

۱۰. نهج‌البلاغه، خطبه ۱۹۲.

۱۱. عنکبوت/۵۴.

۱۲. نهج‌البلاغه، خطبه ۱۴۹.

۱۳. بحارالانوار، ج۳۹، ص۳۱۳ و ج۱۰۷، ص۳۱؛ نیز مناقب ابن شهرآشوب، ج۳، ص۲۲۱.

۱۴. ديوان حافظ.

۱۵. همان.

۱۶. مائده/۲.

۱۷. عصر/۱ـ۳.

۱۸. تذكرة المتقين، ص۸۷.

۱۹. ابن فهد حلّی، عدة الداعي، ص۲۵۳.

۲۰. بصائر الدرجات، ص۷.

عناوین دیگر این نوشتار
  • رفیق سلوکی (عنوان اصلی)
  • رفیق در سیر و سلوک
  • هم‌سفران
  • همراهان سفر
مربوط به دسته های:بایسته های سیر و سلوک -