عرفان و حکمت
عرفان و حکمت در پرتو قرآن و عترت
تبیین عقلی و نقلی عرفان و حکمت و پاسخ به شبهات
صفحه‌اصلیدانشنامهمقالاتتماس با ما

مسارعت

منبع: کتاب سیر و سلوک (طرحی نو در عرفان عملی شیعی) ، صفحهٔ ۳۶۳ تا ۳۶۸

مسارعت یعنی در آنچه بر آن عزم نموده، مسارعت کند، چون در این راه آفاتی است و برای سالک در هر مقام متناسب با حال او مانعی پدید می‌گردد. سالک باید بسیار زرنگ و باهوش باشد و قبل از آن که مانعی بدو دست یابد و دامان او را آلوده کند، وظیفۀ خود را انجام دهد و در راه وصول به مقصد دقیقه‌ای فروگذار نکند.

فهرست

مسارعت

شیطان بسیار تردست است و از هر راه ممکن درصدد انحراف انسان‌ها از انجام کار نیک است. ابتدا تلاش می‌کند اصلاً فکر کار نیک در ذهن آدمی نقش نبندد و اگر نتوانست، تلاش می‌کند کار در خارج تحقق پیدا نکند و در صورت تحقق همراه با ریا و سُمعه باشد و اگر نتوانست، با ریای پس از عمل، اجر معنوی عمل را می‌زداید یا از آن می‌کاهد.

مؤمنان و به ‌خصوص سالكان باید در کار خیر تعجیل کنند.

خداوند در قرآن می‌فرماید:

«فَاسْتَبِقُوا الْخَیرات» [۱]؛ «به سوی کارهای نیک بشتابید»

و نیز بیان می‌دارد:

«وَ سارِعُوا إِلی‌ مَغْفِرَۀ مِنْ رَبِّكُم» [۲]؛ «به سوی بخشش و غفران الهی بشتابید».

حکما گفته‌اند:

«و فی التأخیر آفاتٌ»؛ «در تأخیر کارها آفت‌هایی نمودار می‌گردد».

استاد در معنای مسارعت فرموده‌اند:

«مسارعت یعنی در آنچه بر آن عزم نموده، مسارعت کند، چون در این راه آفاتی است و برای سالک در هر مقام متناسب با حال او مانعی پدید می‌گردد. سالک باید بسیار زرنگ و باهوش باشد و قبل از آن که مانعی بدو دست یابد و دامان او را آلوده کند، وظیفۀ خود را انجام دهد و در راه وصول به مقصد دقیقه‌ای فروگذار نکند» [۳].

اگر مسارعت نسبت به کار خیر در جان آدمی عمق بیابد، انسان را به وادی مسابقت می‌کشاند. در مسابقه آن‌که سریع‌تر به سمت هدف در تلاش است، زودتر می‌رسد. مسارعت و شتافتن نسبت به اصل سلوک هم مطرح است. به قول حافظ:

آن دم که دل به عشق دهی، خوش دمی بود

در کار خیرت حاجت هیچ استخاره نیست

در بحث «موانع شروع سفر» گفتیم که تسویف از موانع بزرگ است. تسویف یعنی کار را به زمان بعد محوّل کردن که خود یکی از رذائل اخلاقی به حساب می‌آید.

امیرمؤمنان علی‌ بن ابی‌طالب علسه السلام در وصیت به فرزندانش فرمود:

«وَ اللَّهَ اللَّهَ فِی الْقُرْآنِ لَا یسْبِقُكُمْ بِالْعَمَلِ بِهِ غَیرُكُم» [۴]؛

«خدا را خدا را درباره قرآن، مبادا که دیگران در عمل کردن به آن بر شما پیشی گیرند»

و نیز در دعای کمیل می‌فرماید:

«یا رب یا رب قو علی خدمتك جوارحی و اشدد علی العزیمۀ جوانحی ... حتّی أسرح إلیك فی میادین السابقین و أسرع إلیك فی البارزین»؛

«پروردگارا! اعضا و جوارحم را در خدمت خود قوی دار و دلم را بر تصمیم، محکم گردان ... تا به سویت در میدان‌های سبقت‌گیران سیر کنم و به سویت بشتابم».

در اذان که گلبانگ مسلمانانی است، شش بار مردم به «شتاب» فراخوانده می‌شوند. «حی علی الصلوۀ» یعنی «بشتابید به سوی نماز»، «حی علی الفلاح» یعنی «بشتابید به سوی رستگاری»، «حی علی خیر العمل» یعنی «بشتابید به سوی بهترین کار».

چند نکته

۱. افراط در شتاب به سوی کار خیر، صحیح نیست. افراط یعنی بی‌برنامگی و توقّع بالا و نابه‌جا. در بحث رفق و مدارا در این رابطه سخن گفتیم. یکی از شاگردان استاد نقل کرد پس از اربعین اوّل به استاد عرض کردم: خبری نشد. ایشان با تبسّمی ملیح [۵]

فرمودند:

در روایت است: «جاهل دو رکعت نماز می‌خواند و بلافاصله توقّع دارد به او وحی بشود».

۲. معنای مسارعت در کار خیر، ترک آینده‌نگری و دوراندیشی و تأمّل در آغازِ کار خیر نیست. چه بسا سالک کار خیری را به سرعت انجام می‌دهد و در عواقب شرّ آن گرفتار می‌گردد. نمونه‌ای از این‌گونه کارهای خیر را استاد در روح مجرّد نقل کرده‌اند [۶].

فرزند بزرگ استاد فرمودند:

«به ایشان عرض کردم: خیلی دوست دارم در امر ازدواج جوانان مجرّد وساطت کنم»

فرمودند:

«مانعی نیست و کار خیری است، ولی اگر می‌خواهی کسی را معرّفی کنی، فقط در حدّ معرّفی باشد و بگو خودشان تحقیق کنند، زیرا به مجرّد اینکه اندک اختلافی پیش آید، می‌آیند و پاشنۀ درب خانه‌ات را از جا می‌کَنَند».

۳. در روایت است «الْعَجَلَۀ مِنَ الشَّیطَان» [۷]؛ «عجله از شیطان است».

گاه گمان می‌شود که این جمله دربارۀ کارهای خیر استثنا شده است.

استاد می‌فرمود:

«چنین نیست عجله همه جا بد است، ولی در انجام کار خیر هیچ‌گاه عجله تحقق پیدا نمی‌کند، زیرا کار خیر هرچند هم زود انجام شود، اگر دیر نباشد، حداکثر به موقع است و عجله حساب نمی‌شود».

دو نفر از شاگردان قدیمی استاد با هم شریک بودند. در مغازه دربارۀ رفتن به کربلا مذاکره می‌کنند و مردّد می‌شوند بروند یا نه؟ به خدمت استاد می‌شتابند و مسئله را طرح می‌کنند.

ایشان فرموده بودند:

«برخیزید و بروید، شما عاشق نیستید، اگر عاشق بودید، باید از کربلا به من تلفن می‌زدید و می‌گفتید ما اینجا نائب الزیاره هستیم».

این دو نفر ـ که مانعی هم برای رفتن به کربلا نداشتند ـ بلافاصله از خدمت ایشان به سمت عتبات مشرف می‌شوند.

۴. درست گفته‌اند كه «الْأُمُورُ مَرْهُونَۀ بِأَوْقَاتِهَا» [۸]؛ «کارها در گرو زمان خویش‌اند».

این یعنی انسان چه بسا به سوی کار خیر می‌شتابد، اما کار انجام نمی‌شود تا زمانش فرا رسد. وظیفه، شتافتن به سوی خیرات است، اگرچه کار در خارج تحقق پیدا نکند. انسان مسلمانِ مستطیع باید در سال اول استطاعت به حج برود، اگرچه در راه مانعی پیش آید و نشود. مهم انجام وظیفه و شتافتن به سوی آن است. آری، گاهی انسان کاری را با تلاش هرچه بیشتر پی‌گیری می‌کند و نمی‌شود. نسبت به این موارد در روایت نبوی آمده است:

«اذا رَأیتُم الامْرَ لاتَسْتطیعون تغییرَه فاصبِروا حتی یکونَ الله هو الذی یغَیره» [۹]؛

«آن‌گاه که دیدید نمی‌توانید کاری را دگرگون سازید، رهایش کنید تا خدا تغییرش دهد». شاعر هم همین مطلب را اراده کرده و گفته است:

اذا لم تستطع شیئاً فدعه

و جاوزه الی ما تستطیع

(مثلی عربی است.)

«اگر کاری را نتوانستی انجام دهی، رهایش کن و به کاری که می‌توانی بپرداز».

۵. از امیرمومنان صلواةالله علیه روایت است:

«عاقل کسی نیست که خوب و بد را از یکدیگر بازشناسد، بلکه عاقل کسی است که بد را از بدتر تمیز دهد» [۱۰].

بنابراین چه بسا سالک به سوی بد می‌شتابد تا از بدتر بگریزد.

بعضی از اصحاب ائمه: مدت‌ها در کوچه و بازار خود را به دیوانگی زدند و با بچه‌ها همبازی شدند تا گرفتار خدمت به دستگاه ظالم حکومت عباسی نشوند [۱۱].

امام صادق علیه السلام در روز سی‌ام ماه رمضان بر سر سفرۀ ابوالعباس سفّاح غذا خورد و وقتی شیعیان سؤال کردند، فرمود:

«یک روز را به دلیل اضطرار بخورم و سپس قضایش را بگیرم، در نزد من محبوب‌تر است از اینکه گردنم زده شود» [۱۲].

۶. پیش از این در فصل مرکب سفر گفتیم:

«هرکس در راه خدا عشقش افزون‌تر باشد، سرعت سیرش بیشتر است».

مطالب مرتبط

زاد و توشه سالک

پانویس

۱. بقره/۱۴۸؛ مائده/۴۸.

۲. آل عمران/۱۳۳.

۳. لب اللباب، ص۱۲۰.

۴. نهج‌البلاغه، نامه ۴۷.

۵. دربارة تبسّم ملیح استاد در چکامه‌ای در اولین سالگرد ارتحالشان سروده‌ام:

لبخند روی تو خجل می‌ساخت گل را

با یک تبسّم می‌ربودی جان و دل را

۶. روح مجرّد، ص۲۳.

۷. بحارالانوار، ج۶۸، ص۳۴۰ ؛ ج۷۴، ص۱۴۹.

۸. همان، ج۷۴، ص۱۶۶.

۹. نهج الفصاحة، ص۱۹۴.

۱۰. بحار الانوار، ج۷۵، ص۷.

۱۱. مجالس المؤمنين، ج۲، ص۴۱۹.

۱۲. . کافی، ج۴، ص۸۳.

مربوط به دسته های:بایسته های سیر و سلوک -