مسافر در سلوک الی الله جان انسان است که از آن تعبیر به روح، روان و نفس نیز میشود. همۀ موجودات به سوی پروردگار در حرکتند و از این قاعده هیچ موجودی استثنا نیست. زن و مرد بودن تأثیری در سلوک ندارد، زیرا از هر دو صنف به کمال رسیدهاند. هویتهای اقلیمی، جغرافیایی و فرهنگی نیز در این راه تأثیر ندارند، زیرا مسافر حقیقی جان است . سلمان فارسی با سابقۀ آتشپرستی از اهلبیت شد.
مسافر در سلوک الی الله جان انسان است که از آن تعبیر به روح، روان و نفس نیز میشود. همۀ موجودات به سوی پروردگار در حرکتند و از این قاعده هیچ موجودی استثنا نیست. این حقیقت را قرآن با تعابیری بیان کرده است که از آن جملهاند:
الف.
«وَإِلَی اللَّهِ الْمَصِیرُ»[۱]؛ «و بازگشت همه فقط به سوی خداست»،
«وَ إِلَیهِ الْمَصِیرُ»[۲]؛ «و بازگشت همه به سوی اوست»،
«وَ إِلَیكَ الْمَصِیرُ»[۳]؛ «و بازگشت همه فقط به سوی توست»،
«وَ إِلَیّ الْمَصِیرُ»[۴]؛ «و بازگشت همه فقط به سوی من است»،
«وَ إِلَینَا الْمَصِیرُ»[۵]؛ «و بازگشت همه فقط به سوی ماست».
ب.
«وَإِلَیهِ یرْجَعُ الأمْرُ كُلُّهُ»[۶]؛ «و همه چیز به سوی او بازگردانده میشود».
«وَإِلَی اللَّهِ تُرْجَعُ الأمُورُ»[۷]؛ «و همه چیز فقط به سوی خدا بازگردانده میشود».
ج. «وَ إِلَیهِ تُقْلَبُونَ»[۸]؛ «و به سوی او بازگردانیده میشوید».
انسان نیز در این مسافرت عمومی قافلهسالار همۀ موجودات است و پیشاپیش همه در حرکت است. انسان حتماً به لقای پروردگار خویش میرسد و این راه پررنج را خواسته یا ناخواسته میپیماید.
«یا أَیهَا الإنْسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَی رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلاقِیهِ»[۹]؛ «ای انسان، حقّاً که تو به سوی پروردگار خود به سختی در تلاشی و او را ملاقات خواهی کرد».
انسان چون موجودی مختار و دارای اراده است، میتواند با قدم مجاهده راه لقای پروردگار را در همین دنیا بپیماید و آنچه انسانهای عادی پس از مرگ میبینند را با چشم باطن ببیند. البته اگر با قدم اختیار این راه را طی نکند، او را به اجبار خواهند برد و در این صورت هرگز ثمرات شیرین «سلوک اختیاری» را به دست نمیآورد.
مخلَصین به شهادت قرآن در قیامت احضار نمیشوند، زیرا قبلا در آنجا حاضرند.
امیرمؤمنان علی علیه السلام هم فرموده است:
«لو کُشِفَ الغطاء ما ازددتُ یقیناً»[۱۰]؛
«اگر همۀ پردهها کنار رود، بر یقین من چیزی افزوده نمیگردد».
البته مراد این است که اگر همۀ پردهها از پیش چشم دیگران کنار رود، برای علی صلواةالله علیه تفاوتی ندارد، زیرا برای او پردهای وجود ندارد.
۱. چون مسافر در سیر الی الله «جان» انسان است و جان نه مذکّر است و نه مؤنث، مرد یا زن بودن هیچ نقشی در سلوک ثبوتاً و نفیاً ندارد و بهترین گواه، رسیدن گروهی از هر دو صنف به کمال است.
تذکر
استاد بر این نظر بودند که دستگیری از زن و سیر دادن او، به مراتب مشکلتر از سیر دادن مرد است و دستگیری از یك زن به اندازۀ دستگیری از ۱۰ مرد توان میبرد. شاید نکته در قویتر بودن احساسات و هیجانات و نیز کمشکیبایی زنان نهفته باشد و یا اینکه راه خدا راه ریاضت است و برای زن به علت لطافتش ریاضت سخت است. استاد به مردان ذکر یونسیه[۱۱] را ۴۰۰ بار در روز در سجده دستور میدادند با اینکه به زنان گاه تنها ۳۰ بار پس از نماز صبح توصیه میكردند.
البته نباید گمان شود سیر زن مشکلتر از سیر مرد است، بلکه دستگیری از او و سیر دادن اوبرای استاد مشکلتر است و شاید شاهد این مطلب این روایت نبوی باشد:
«کَمُل من الرجال کثیرٌ و لم یکمُل من النساء الا اربعۀ آسیۀ و مریم و خدیجۀ و فاطمۀ»[۱۲]؛
«از مردان تعداد زیادی به کمال رسیدهاند، ولی از زنان جز چهار نفر کامل نشدهاند: آسیه، مریم، خدیجه و فاطمه».
البته از لسان روایت به دست نمیآید که در امت محمدیه درب کمال به روی زنان بسته است، زیرا در روایت آمده و لم یکمل «کامل نشده است» و نیامده لایکمل «کامل نمیشود»؛ پس زنانِ فراوانی از امت محمدیه میتوانند به کمال برسند، چه اینکه رسیدهاند همانند زینب کبری سلام الله علیها و فاطمه معصومه سلام الله علیها.
۲. هویتهای اقلیمی، جغرافیایی و فرهنگی تاثیری در سیر الی الله ندارند، زیرا جان انسان که مسافر حقیقی اوست، نه عرب است و نه عجم، نه سفید است و نه سیاه، نه کوتاه است و نه بلند و نه ایرانی است و نه غیر ایرانی. ممکن است شخصی همچون سلمان فارسی که سابقۀ آتشپرستی داشته به جایی برسد که از «اهل بیت» شود و ابوذر نتواند مقام او را تصور کند و شخص دیگری همچون ابولهب که عموی پیامبر و از بزرگان قریش است، در آتش بسوزد و در مذمتش سورۀ «مسد» نازل شود:
«تَبَّتْ یدَا أَبِی لَهَبٍ وَتَبَّ * مَا أَغْنَی عَنْهُ مَالُهُ وَ مَا كَسَبَ * سَیصْلَی نَارًا ذَاتَ لَهَبٍ» [۱۳]؛
«بریده باد دو دست ابولهب و مرگ بر او باد. دارایی او و آنچه کسب کرد سودش نکرد. به زودی در آتشِ پر زبانه درآید».
خداوند متعال در قرآن میفرماید:
«إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ»[۱۴]؛
«گرامیترین شما در نزد پروردگار پرهیزکارترین شماست».
۳. اگرچه در سلوک راه خدا مسافر، جان آدمی است، اما بدن نیز در این زمینه بیبهره نیست[۱۵]. توضیح اینکه از یک طرف، سلوک روحی در قدرت بدنی مؤثر است. سالک عاشق است و از عاشق کارهای توانفرسا ساخته است که از غیر عاشق سرنمیزند، اگر عشق فرهاد کوه بیستون را برکند، چگونه عشق الله در وجود سالک نمیتواند کوههای مشکلات را خرد کند؟!
امیرمؤمنان صلواة الله علیه دربارۀ سالکان راه خدا فرموده است:
«واستَلانوا ما استَعوره المترفون و انسوا بما استوحش منه الجاهلون»[۱۶]؛
«عارفان آنچه را که نازپروردگان هوسران سخت و دشوار به حساب میآورند، آسان میشمرند و با آنچه جاهلان از آن میترسند، انس و الفت دارند».
در روایت امام صادق علیه السلام از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم است که موسی بن عمران در اربعین میعاد در کوه طور ۴۰ شبانهروز
«نه خورد و نه آشامید و نه خوابید».«لا اکَل و لا شرِب و لا نام»[۱۷]؛
این تأثیر حالات روحی بر بدن است. پیرمردانی از سالکان راه خدا دیده شدهاند که در سن ۱۰۰ سالگی هنوز سر زندهاند و به عشق سرزندهاند.
شاید بتوان سایه نداشتن بدن رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم را که در روایات و تاریخ آمده است، ناشی از تاثیر فوقالعادۀ روحانیت آن حضرت بر جسم شریفش دانست [۱۸].
مگر نه این است که روزۀ وصال [۱۹] بر پیغمبر جائز و برای دیگران حرام است و وقتی از حضرتش راز قضیه را پرسیدند فرمود:
«لستُ کأحدکم أبیتُ عند ربّی یطعِمنی و یسقینی»[۲۰]؛
«من مانند شما نیستم، من در نزد پروردگارم بسر میبرم و اوست که با غذاهای روحانی و شرابهای معنوی سیر و سیرابم میسازد».
از طرف دیگر بدن داشتن و قوت بدن میتواند در سرعت سیر سالک مؤثر باشد. سالکی که در این دنیا به کمال نرسیده است و از دنیا رفته، سلوکش ادامه دارد، ولی نه به سرعت سلوک در دنیا[۲۱] ، زیرا بدن دنیوی را ندارد و کمالاتی را که به وسیلۀ تحمل مصائبِ واردِ بر این بدن به سرعت نصیبش میشد، ندارد.
اگر بدن سالک قوی باشد، میتواند روزه بگیرد، در راه خدا جهاد کند و مجروح شود، به خلق خدا و به خصوص افتادگان خدمت کند و در یک جمله بدن خویش را سپر بلای دین قرار دهد.
بر بدن امیرمؤمنان صلواةالله علیه در جنگ احد بیش از ۹۰ زخم نشست؛ زخمهایی که به دلیل گستردگی قابل دوختن نبود و چند بار امام نقش بر زمین شد و هر مرتبه برای دفاع از جان پیامبر که اسلام مجسّم بود، از زمین برخاست و در همین ساعات به تشریف جبرئیلی «لاسیف الا ذوالفقار لا فتی الا علی»[۲۲] مشرف شد. آیا بدن ضعیف میتواند چنین جانفشانی کند.
در جنگ خندق با یک ضربت عمرو بن عبدود پهلوان نامی عرب را از بین برد و مفتخر به این مدال محمدی شد:
«ضربۀ علی یوم الخندق أفضل من عبادۀ الثقلین»[۲۳]؛
«ضربت علی در روز خندق از عبادت جنّ و انس افضل است».
آیا تن ناتوان و رنجور میتواند چنین در راه خدا بجنگد؟!
بر این اساس بزرگان راه خدا پیوسته به سالکان توصیه میکردهاند که در حفظ «صحت مزاج» بکوشند و همچون گوهری از آن پاسداری کنند. عارف کامل مرحوم شیخ محمد بهاری همدانی میفرماید:
«بدن مرکوب انسان است، اگر صدمهای خورد از پا میافتد، لذا نباید هم زیاد به هوای او بچرخد تا اینکه یاغی شود و او را دیگر اطاعت نکند».[۲۴]
۴. از آنچه گفته شد به خوبی روشن میگردد که از طرفی، ترک اعمال عبادی بدنی به بهانۀ واهی وصول به حقّ، نادانی و گمراهی محض است، زیرا:
اولاً: راه خدا پایان ندارد.
«وَ لَدَینَا مَزِیدٌ»[۲۵]؛
«و در نزد ما فزونتر است».
و اعمال عبادی بدنی در پیشرفت کمالِ تأثیر را دارد.
ثانیاً: مگر نه این است که پیشگامان این راه، انبیا و اولیایند و مگر آنان تا لحظۀ آخر حیات دنیا مشغول به همین عبادات بدنی نبودهاند[۲۶]. امام علی علیه السلام دربارۀ عارفان حقیقی میفرماید:
«قلوبهم فی الجنان و أجسادهم فی العمل»[۲۷]؛
«جانهایشان در بهشت است (البته درجات عالی بهشت) و بدنهایشان دائماً مشغول اعمال صالح».
ثالثاً: مگر نه آن است كه نور خدا در تمام مظاهر عالم امکان ساری و جاری است؟ پس چرا بدن را از عبادت معاف داریم و این عالم جزئی را از تجلّی انوار الهی محروم نماییم؟![۲۸].
از سوی دیگر، اکتفا به قالب و پوستۀ عبادات و غفلت از قلب کم فایده است و آدمی را به مقصد نمیرساند. امام جواد علیه السلام در کلامی نورانی میفرماید:
«القَصدُ الی الله بالقُلوب أبلَغ مِن إتعابِ الجَوارحِ بالأعمال»[۲۹]؛
«آهنگ کردن به سوی خدا به وسیلۀ قلب از به زحمت افکندن اعضا و جوارح به وسیلۀ عمل، رسانندهتر است».
و نیز رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم به امام علی علیه السلام فرمود:
«یا علی اذا تقَّرب الناس الی خالقِهم بانواع البِرّ فتقَرّب أنت الیه بِالعَقل حتی تَسْبِقَهم»[۳۰]؛
«ای علی! آنگاه که دیدی مردم با انواع کارهای نیک به سوی خدا تقرب میجویند تو با تفکر به خدا تقرّب جو، از همۀ آنان سبقت خواهی گرفت».
۵. بهترین شاهد صدق این ادعا که سفر الی الله روحانی است و نه جسمانی، این است که میبینیم گاه نزدیکترین افراد از نظر ظاهری نسبت به انبیا و اولیا نه تنها قدمی در راه خدا برنداشتهاند که به عذاب الهی گرفتار شدهاند، همانند همسر لوط و همسر پسر نوح و و از طرفی دیگر برخی انسانها که به ظاهر از نظر جسمانی از انبیا بسیار دور بودهاند، در پی مجاهدۀ روحانی در راه خدا به فوز قرب پروردگار نائل گشتهاند، همانند زن فرعون. چه قدر عالی و دلنشین قرآن در آیات پایانی سورۀ تحریم به مناسبت توبیخ برخی زنان پیامبر [۳۱] این حقیقت را بیان داشته است:
«ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلا لِلَّذِینَ كَفَرُوا اِمْرَأَۀ نُوحٍ وَامْرَأَۀ لُوطٍ كَانَتَا تَحْتَ عَبْدَینِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَینِ فَخَانَتَاهُمَا فَلَمْ یغْنِیا عَنْهُمَا مِنَ اللَّهِ شَیئًا وَقِیلَ ادْخُلا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِینَ * وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلا لِلَّذِینَ آمَنُوا اِمْرَأَۀ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِی عِنْدَكَ بَیتًا فِی الْجَنَّۀ وَنَجِّنِی مِنْ فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ»[۳۲]؛
«خدا برای کسانی که کفر ورزیدهاند، زن نوح و زن لوط را مثل آورده که هر دو در نکاح دو بنده از بندگان شایستۀ ما بودند و به آنها خیانت کردند و کاری از دست شوهران آنها در برابر خدا ساخته نبود و گفته شد با داخلشوندگان به آتش درآیید و برای کسانی که ایمان آوردهاند، خدا همسر فرعون را مثل آورده، آنگاه که گفت پروردگارا، پیش خود در بهشت خانهای برایم بساز و مرا از فرعون و کردارش نجات ده و مرا از دست مردم ستمگر برهان».
جریان اویس قرنی در این زمینه بسیار شنیدنی است:
او جوانی بود که به شترچرانی در صحراهای یمن میپرداخت و از اجرت این کار نفقۀ مادر فرتوت خود را تأمین میکرد. عشق الهی در دلش تابید تا آنجا که گاه شب تا به صبح در رکوع و سجده به سر میبرد. شوق زیارت رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم او را از خودْ بیخود کرد و با اصرار از مادر اجازۀ سفر به مدینۀ الرسول گرفت، ولی مادر جز نیمروز اجازه توقف در مدینه به او نداد. او با یک دنیا شوق و شعف از یمن به سوی مدینه حرکت کرد، ولی وقتی به خانۀ رسول خدا وارد شد از آن حضرت خبری نیافت و پرسید: پیامبر کجاست؟ گفتند به مسافرت رفته و تا مدتی برنمیگردد، اما هزار افسوس که اویس بنا بر عهدش با مادر، نمیتوانست تا آن مدت بماند. با چشمی اشکآلود به سوی یمن حرکت کرد و در دل با محمد و خدای محمد رازها داشت. اویس برگشت و دیگر هم توفیق زیارت رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم را نیافت.
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم هنگام برگشت، تا به مدینه رسید به همراهان فرمود:
«انّی لأنشق روح الرحمن من طرف الیمن»؛
«من از طرف یمن بوی خدا را استشمام میکنم».
آنگاه به خانه آمد و بیدرنگ پس از ورود به خانه پرسید:
«این نورِ کیست که در این خانه میبینم؟»
در پاسخ گفتند: «شتربانی که اویس نام داشت به این سرای آمد و باز شتافت» پیامبر فرمود:
«این نور را به هدیه در خانۀ ما گذاشت و رفت».
آری اویس در ظاهر از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم دور بود، اما از بسیاری از صحابه که همیشه با او بودند، نزدیکتر بود و پیامبر خطاب به او از راه دور فرمود:
«وا شوقاه الیک یا اویس القرن»؛
«چهقدر به تو مشتاقم ای اویس قرنی»[۳۳].
به نظرم شعر معروف زیر به داستان اویس اشاره دارد.
گر در یمنی چو با منی پیش منی
گر پیش منی چو بی منی در یمنی [۳۴]
آری،
گرچه دوریم بیاد تو قدح میگیریم
بُعد منزل نبود در سفر روحانی [۳۵]
پیامبر اویس قرنی را «نَفَس الرحمن» و «خیر التابعین»[۳۶] لقب داد و گواهی داد که او از اهل بهشت است.
آری چگونه اهل بهشت نباشد کسی که یکی از زهّاد ثمانیه (هشت زاهد مشهور جهان اسلام) بلکه برترین آنهاست.[۳۷]
او از حواریین و اصحاب سرّ امیرمؤمنان علی صلواةالله علیه است و آخرین نفر از آن صد نفری است که در جنگ صفین با علی «بیعت بر مرگ» کردند و جنگیدند تا همه به فوز عظیم شهادت نائل گشتند [۳۸].
برخی از عارفان و فیلسوفان معتقدند که هر مزاجی نمیتواند نبوت و وحی را تحمل کند و صاحب نبوت باید در زمان خود دارای «اعدل امزجه» یعنی متعادلترین مزاجها باشد [۳۹].
رخش میباید تن رستم کشد
مرد میباید که بار غم کشد [۴۰]
از برخی روایات برداشت میشود که بعضی از پیامبران به اندازۀ ۴۰ مرد قوی از قدرت جسمی برخوردار بودهاند. بر این اساس آیۀ:
«اللَّهُ أَعْلَمُ حَیثُ یجْعَلُ رِسَالَتَهُ» [۴۱]؛
«خدا بهتر میداند رسالتش را کجا قرار دهد».
شامل خصوصیات روحی و جسمی هر دو خواهد بود.
حافظ در مطلع غزلی گفته است:
دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا جان رسد به جانان یا جان ز تن برآید [۳۵]
برخی نسخهنویسان مصراع دوم را چنین ضبط کردهاند «یا تن رسد به جانان» که ظاهرا غلط است. حافظ دانشمندی است حافظ و مفسر قرآن و دربارۀ تسلط خود بر قرآن گوید:
عشقت رسد به فریاد ار خود بسان حافظ
قرآن ز بر بخوانی با چارده روایت [۴۳]
او که در قرآن خوانده است: «تقوا به خدا میرسد نه گوشت و خون قربانی»، چگونه میتواند تن مادی را واصل به حضرت جانان، كه مقامی است مجرد، بداند.
۱. آل عمران/۲۸.
۲. مائده/۱۸.
۳. بقره/۲۸۵.
۴. حج/۴۸.
۵. ق/۴۳.
۶. هود/۱۲۳.
۷. بقره/۲۱۰؛ و پنج موضع دیگر.
۸. عنکبوت/۲۱.
۹. انشقاق/۶.
۱۰. بحارالانوار، ج۴۰، ص۱۵۳؛ کشف الغمه، ج۱، ص۱۷۰.
۱۱. ذکر يونسيه عبارت است از: «لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ» که بخشی از آيه ۸۷ سوره انبياست و بسيار ذکر مبارک، پراثر و مورد تأکيد اساتيد عرفان است که در سجده گفته میشود.
۱۲. الصراط المستقيم، ج۱، ص۱۷۰.
۱۳. مسد/۱ـ۳.
۱۴. حجرات/۱۳.
۱۵. کاشاني، شرح منازل السائرين،ص۲۵، انتشارات بيدار.
۱۶. نهجالبلاغه، حکمت۱۴۷.
۱۷. مصباح الشريعة، ص۱۹۶.
۱۸. بحار الانوار، ج۱۶، ص۳۶۸ به نقل از اصول کافي.
۱۹. يعنی انسان دو روز يا بيشتر بدون افطار روزه بگيرد. شرح لمعه، ج۲، ص۱۴۱، از چاپ با تحقيق کلانتر.
۲۰. بحارالانوار، ج۱۶، ص۳۸۹.
۲۱. اين مطلب را در بخش مدت سفر بيان کرديم.
۲۲. کافي، ج۸، ص۱۱۰.
۲۳. بحارالانوار، ج۳۱، ص۱.
۲۴. تذکرة المتقين، ص۱۱۶.
۲۵. ق/۳۵.
۲۶. تذکرة المتقين، ص۱۰۶.
۲۷. نهجالبلاغه، پايان خطبه ۱۹۲.
۲۸. لب اللباب، ص۱۱.
۲۹. منتهي الآمال، بخش زندگينامه امام جواد علیه السلام .
۳۰. رساله معراجيه شيخ رئيسابنسينا؛ وافي ج۱، ص۱۰۲؛ این روايت در حلية الاولياء ابی نعيم نيز آمده است
۳۱. مطابق روايات صحيح از اهل سنت اين دو زن عايشه و حفصه بودهاند. ر.ک: الدر المنثور سيوطی، ذيل سوره تحريم، آيات ۱۰ و ۱۱.
۳۲. تحريم/۱۰ و ۱۱.
۳۳. داستان اويس قرني در کتب حديثي و تراجم شيعي و سني، با تعبيرات مختلف، آمده است از باب نمونه بنگريد: بحار الانوار، ج۴۲، ص۱۵۵؛ ج۴۳، ص۱۵۶؛ ج۴۱، ص۳۹۹.
۳۴. ابوسعید ابوالخیر
۳۵. ديوان حافظ.
۳۶. نفس الرحمن يعنی نفس خدای بخشنده و خيرالتابعين يعنی بهترين تابعان. تابعان کسانی هستند که پيامبر را نديدند، ولی اصحابش را ديدند. اويس قرنی رئيس و بزرگ تابعان پس از امام سجاد علیه السلام و امام باقر علیه السلام ـ که البته حسابشان جداست ـ و نيز امامزادگانی همچون عباس بن علی علیهالسلام، است.
۳۷. منتهی الآمال، حالات ياران علی علیه السلام.
۳۸. منتهی الآمال، ص۱۴۱ و ۱۴۲
۳۹. مصباح الانس، چاپ سنگی، ص۳۱.
۴۰. شاهنامه فردوسی.
۴۱. انعام/۱۲۴.
۴۲. ديوان حافظ.
۴۳. همان.