منبع: کتاب سیر و سلوک (طرحی نو در عرفان عملی شیعی) صفحه۳۷۷ تا ۳۸۹
از مبدأ «سفر الیالله» تعبیرات گوناگونی میشود كه همۀ این تعبیرات صحیح و بیانگر یك حقیقت است، اگرچه هر یك به بُعدی از ابعاد اشاره دارد. بیشتر این تعبیرات ریشه در متون دینی (آیات و روایات) دارد. برخی از این تعبیرات را با توضیحی كوتاه یادآور میشویم:
این تعبیر از آیات ۴ و ۵ سورۀ «تین» اخذ شده است:
«لَقَدْ خَلَقْنَا الإنْسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ * ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِینَ»؛
«به راستی انسان را در نیكوترین اعتدال آفریدیم، سپس او را به پستترین مراتب پستی بازگرداندیم».
به این اعتبار مبدأ سلوك اسفل سافلین دانسته شده است كه سالك باید از دنیا و حقیقت آن، كه آتش و دورترین بخش جهان هستی از خداوند است، هجرت كند و به سوی «جنّت ذات» که «بهشت دیدار پروردگار» است، پر كشد.
گویا این تعبیر از روایات گرفته شده است. معصوم فرموده:
«أَنْتَ فِی آخِرِ تِلْكَ الْعَوَالِم» [۱]؛
«تو در آخرینِ آن عوالم هستی».
در حدیثی قدسی خداوند فرموده است:
«ما نظرت الی الاجسام مذ خلقتها»
« از هنگام آفرینش عالم اجسام به آن نگاه نکردهام [۲]».
دنیا آخرین عالم در قوس نزول است و لذا از همۀ عوالم تاریكتر است، زیرا از حق تعالی دورتر است.
عالم دنیا در تعبیرات دینی در برابر عالم آخرت است كه مظهر حیات حقیقی است.
«وَإِنَّ الدَّارَ الآخِرَۀ لَهِی الْحَیوَانُ لَوْ كَانُوا یعْلَمُونَ» [۳]؛
«به درستیكه فقط آخرت جایگاه حقیقی «حیات» و زندگی است، اگر آنان میدانستند».
اولین منزلی كه سالك بدان بار مییابد، «برزخ» است. سالكی كه به برزخ رسید و حیات برزخی یافت، از دنیا گذشته است. پس مبدأ سلوك مسافر الی الله دنیا است كه از آن تعبیر به عالم طبع و عالم ناسوت نیز میشود. این تعبیر از آیات قرآنی برگرفته شده، همانند:
«إِنَّ الَّذِینَ لا یرْجُونَ لِقَاءَنَا وَرَضُوا بِالْحَیاة الدُّنْیا وَاطْمَأَنُّوا بِهَا وَالَّذِینَ هُمْ عَنْ آیاتِنَا غَافِلُونَ * أُولَئِكَ مَأْوَاهُمُ النَّارُ بِمَا كَانُوا یكْسِبُونَ»[۴]؛
«همانا آنان كه به ملاقات ما امیدوار نبوده و به زندگی دنیا خشنود بوده و بدان تكیه كردهاند و آنان كه از نشانههای ما غافلند، جایگاهشان آتش است به سبب آنچه در دنیا بدست آورده و ذخیره كردهاند».
در این آیات اطمینان به زندگی دنیا و دل دادن به آن با «رجاء لقا پروردگار» و سفر به سوی او ناسازگار دانسته شده است و به خوبی میفهماند كه مبدأ سلوك، دل كندن از دنیاست، چه اینكه سفر الی الله سفر به سوی عوالم بعد از دنیا است.
مرحوم فیض كاشانی در رسالۀ «زاد السالك» میفرماید:
«مبدأ سفر الی الله جهل و نقصان طبیعی است كه با خود از شكم مادر آوردهای».
«وَاللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَیئًا» [۵]؛
«و خداوند شما را از شكمهای مادرانتان بیرون آورد، در حالی كه هیچ نمیدانستید» [۶].
ممکن است پرسیده شود: چگونه انسان جهل و نقصان را از شکم مادر با خود آورده در حالی که در بحث «زاد و توشۀ سفر» گفته شد كه سرمایههای اولیۀ سلوك در وجود انسان فطرتاً نهفته است?
در پاسخ میگوییم: راه سلوك راه فطرت است و با احیای فطرت توحیدی در وجود سالك آغاز میشود و ادامه مییابد. سرمایههای اولیه همان است كه خداوند متعال در قرآن فرموده است:
«وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا» [۷]؛
«و سوگند به نفس آدمی و كسی كه او را با كمال اعتدال آفرید، آنگاه زشتیها و پرهیزكاریاش را به او الهام كرد».
نوزاد تازه از مادر متولد شده اگرچه از علوم حصولی خالی است، ولی كولهباری از علوم حضوری بر دوش جان خویش دارد و آیۀ سوره نحل به قرینۀ آیۀ سورۀ شمس فقط دربارۀ علوم حصولی است.
قوه یعنی استعداد نهفتۀ یک کمال که هنوز بالفعل نشده و مقابل کمال است. كمال یعنی به فعلیت در آوردن قوا. انسان معجونی از قوای گوناگون است. حركت انسان از قوه به سوی فعلیت تامه یعنی بالفعل شدن کلیۀ کمالات وجودی، سلوك نامیده میشود. پس مبدأ سفر انسان در سلوك، قوه است. قوه اصطلاحی فلسفی است.
سلوك سفر به عالم توحید است و توحید یعنی یكی دیدن و كثرت ندیدن:
نشانی دادهاندت از خرابات
كه التوحید اسقاط الأضافات [۸]
انسان در دنیا در كثرت غوطهور است و از باطن آن یعنی وحدت غافل است، سلوك یعنی از ظاهر كثرت گذر كردن و رسیدن به باطن آن، كه وحدت است.
قرآن مجید چه عالی آخرت را كه عالم وحدت و توحید است.
«هُنَالِكَ الْوَلایة لِلَّهِ الْحَقِّ» [۹]؛
«در آنجا ولایت و تصرف مالكانه مخصوص خداوندی است كه حق است».
باطن دنیا كه عالم كثرت و تكاثر است، معرفی میكند و میفرماید:
«یعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِنَ الْحَیاة الدُّنْیا وَهُمْ عَنِ الآخِرَة هُمْ غَافِلُونَ» [۱۰]؛
«آنان از زندگی دنیا ظاهری میدانند و آنان از آخرت (كه حقیقت دنیاست) غافلند».
پس مبدأ سلوك سالك به این اعتبار «كثرت» است. این تعبیر هم یك تعبیر فلسفی و هم تعبیری قرآنی است.
قرآن میفرماید:
«أَلْهَیكُمُ التَّكَاثُرُ * حَتَّی زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ * كَلا سَوْفَ تَعْلَمُونَ * ثُمَّ كَلا سَوْفَ تَعْلَمُونَ * كَلا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیقِینِ * لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ * ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَینَ الْیقِینِ * ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ یوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ» [۱۱]؛
«مشغول كرد شما را زیادهطلبی، تا اینكه زیارت نمودید گورهایتان را، نه چنان است! به زودی میفهمید. آری! به زودی میفهمید كه اگر علم یقینی داشته باشید، حتماً دوزخ را در دنیا میبینید و سپس با علم شهودی دوزخ را درمییابید».
و میفرماید:
«اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیاة الدُّنْیا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِینَة وَتَفَاخُرٌ بَینَكُمْ وَتَكَاثُرٌ فِی الأمْوَالِ وَالأوْلادِ» [۱۲]؛
«بدانید كه زندگی دنیا جز بازیچه و بیهوده و زینت و تفاخری میان شما و افزونطلبی در ثروت و خویشاوندان و فرزندان چیز دیگری نیست».
مراد از این حیوانیت معنای فلسفی آن است. البته بسیاری از مردم از نظر باطن و حقیقت به معنای عرفی، حیوان بالفعل میشوند. این مطلب از نظر مكاشفات عرفانی هم مسلم است. آنان كه چشم برزخیشان باز شده و انسانها را به صور برزخیشان میبینند، انسانها را، بر اساس ملكۀ غالب در هر یك، به صورت حیوانات گوناگون میبینند و گویا در «باغ وحش» زندگی میكنند.
خداوند متعال دربارۀ پارهای از مردم فرموده:
«أُولَئِكَ كَالأنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ» [۱۳]؛
«آنان همانند چهارپایان بلكه گمراهترند» و از برخی دیگر به «شیاطین الانس» [۱۴] و «الوسواس الخناس» [۱۵] تعبیر كرده است.
این تعبیر از حدیث نبوی:
«الدُّنْیا سِجْنُ الْمُؤْمِنِ وَ جَنَّة الْكَافِر» [۱۶]؛
«دنیا زندان مؤمن و بهشت كافر است»، اخذ شده است. سالك باید قفل این زندان را بشكند و به سوی آزادی مطلق كه عین عبودیت مطلقه نسبت به پروردگار است، بگریزد.
غلام همّت آنـم كه زیـر چرخ كبـود
ز هرچه رنگ تعلّق پذیرد آزاد است [۱۷]
دلم از وحشت زندان سكندر بگرفت
رخت بربندم و تا ملك سلیمان بروم [۱۸]
این تعبیرات در اشعار عارفان پارسی زیاد به كار رفته است.
حافظ میگوید:
گر از ایـن منزل ویران به سوی خانه روم
دگر آنجا كه روم عاقل و فرزانه روم
خـرم آن روز كزیـن منزل ویـران بـروم
راحت جان طلبم وز پی جانان بروم
من ملك بودم و فردوس برین جایم بود
آدم آورد در ایـن دیـر خرابآبـادم
این تعبیرات الهام گرفته از روح شریعت است كه دنیا را نسبت به آخرت مرده، كوتاه و كوچك معرفی میكند و آخرت را وسیع، ابدی، بزرگ و زنده میداند.
«وَإِنَّ الدَّارَ الآخِرَة لَهِی الْحَیوَانُ» [۳]؛
«فقط آخرت محل زندگی است».
سالك چون درصدد فناء نفس در الله است، باید از «خود» سفر كند. انسان دو «خود» دارد. یكی «خود شیطانی» او كه قرآن از آن اینگونه تعبیر كرده است:
«وَطَائِفَة قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ» [۲۰]؛
«و گروهی كه فقط به فكر خود بودند».
و یكی «خود حقیقی» كه در صورت فراموش كردن خدا مورد فراموشی قرار میگیرد.
«نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ» [۲۱]؛
«اینان خدا را فراموش كردند، خدا هم كاری كرد كه خود را فراموش كنند».
مبدأ سلوك، خود شیطانی است كه سالك باید از او سفر كند تا به «خود» حقیقی خود برسد و از آن هم سفر كرده به فنای مطلق برسد.
روی بنما و وجود خودم از یاد ببر
خرمن سوختگان را همه گو باد ببر [۲۲]
۱. «یقظه» منزل سلوک است یا مبدأ سلوک؟
در كتب عرفانی اولین منزل سلوك «یقظه» دانسته شده است. ولی باید دانست كه یقظه مبدأ سفر الی الله نیست. انسانی كه بیدار میشود و به ضرورت سیر الی الله اذعان میكند، از مبدأ سیر و سلوك كه دنیا، كثرت، قوه و ... میباشد، حركت میكند. پس یقظه به اعتباری اولین منزل از منازل راه و اولین مقام از مقامات سالك است، نه اینكه مبدأ سلوك او باشد. چنانچه «خلق» نیز مبدأ سفر نیست، اگرچه اولین سفر از اسفار چهارگانه را سفر من الخلق الی الحق دانستهاند، زیرا انسانی هم كه در مراحل عالی سفر اول در سیر است، نیز در سفر من الخلق الی الحق است. زیرا خلق در این اصطلاح همۀ ماسوی الله حتی حجابهای نوری را فرامیگیرد.
۲. مبدأ سفر انبیا و اولیا هم دنیاست
همۀ انسانها حتی انبیا و اولیا از همین مبدأ به سوی الله سلوك كردهاند. قرآن دربارۀ جهنم آیهای دارد كه به همین دنیای مبدأ سلوك تفسیر شده است. آیه این است:
«وَإِنْ مِنْكُمْ إِلا وَارِدُهَا كَانَ عَلَی رَبِّكَ حَتْمًا مَقْضِیا»[۲۳]؛
«هیچ كس از شما نیست مگر اینكه در آن وارد میگردد، این امر بر پروردگارت همواره حكمی قطعی است».
از معصومین: میپرسیدند آیا شما هم از جهنم ردّ شدهاید؟ آنها در پاسخ میفرمودند:
«جُزْناها وَ هِی خَامِدَة» [۲۴]؛
«ما درحالی كه جهنم خاموش بود، از آن گذشتیم».
این مطلب میان مؤمنین بعد از ورود به بهشت هم گفتگو میشود [۲۵] و كنایه از این است كه به هیچ وجه به دنیا دل ندادیم و دنیا و آخرت خود را خدای خود قرار دادیم و خطاب به پروردگار با تمام وجود گفتیم:
«یا نَعِیمِی وَ جَنَّتِی وَ یا دُنْیای وَ آخِرَتِی» [۲۶]؛
«ای نعمت و بهشت من و ای دنیا و آخرت من».
امام حسین علیه السلام در دعای عرفه میفرماید:
«إِلَهِی أَمَرْتَ بِالرُّجُوعِ إِلَی الْآثَارِ فَارْجِعْنِی إِلَیكَ بِكِسْوَة الْأَنْوَارِ وَ هِدَایة الِاسْتِبْصَارِ حَتَّی أَرْجِعَ إِلَیكَ مِنْهَا كَمَا دَخَلْتُ إِلَیكَ مِنْهَا مَصُونَ السِّرِّ عَنِ النَّظَرِ إِلَیهَا وَ مَرْفُوعَ الْهِمَّة عَنِ الِاعْتِمَادِ عَلَیهَا إِنَّكَ عَلی كُلِّ شَیءٍ قَدِیر»[۲۷]؛
«خدایا، تو مرا فرمان دادی كه به آثارت رجوع كنم. پس مرا به سوی خود بازگردان همراه با پوششی از انوارت و راهنمایی روشنگرانهات تا من به سویت همانند آغاز بازگردم، درحالی كه سرّ وجودیام از نگاه به آثار مصون بوده و همّتم از اینكه تكیه بر آنها كنم بلندتر باشد، زیرا فقط تویی كه بر هر چیزی توانایی».
پس اینگونه نیست كه خدا با كسی خویشاوندی داشته باشد و بدون سعی و تلاش به كسی چیزی بدهد، هرچند هرچه او میدهد لطف نامتناهی اوست.
امام رضا علیه السلام خطاب به برادرش زید النار فرمود:
«إتّق اللَّهَ فَإِنَّا بَلَغْنَا مَا بَلَغْنَا بِالتَّقْوَی»[۲۸]؛
«ما به آنچه رسیدیم جز با تقوای الهی نرسیدیم»
و امیرمؤمنان علی علیه السلام در نامه «به عثمان بنحنیف» نوشت:
«وَ ایمُ اللَّهِ یمِیناً أَسْتَثْنِی فِیهَا بِمَشِیئَة اللَّهِ لَأَرُوضَنَّ نَفْسِی رِیاضَة تَهِشُّ مَعَهَا إِلَی الْقُرْصِ إِذَا قَدَرْتُ عَلَیهِ مَطْعُوماً وَ تَقْنَعُ بِالْمِلْحِ مَأْدُوماً وَ لَأَدَعَنَّ مُقْلَتِی كَعَینِ مَاءٍ نَضَبَ مَعِینُهَا مُسْتَفْرِغَة دُمُوعَهَا أَ تَمْتَلِئُ السَّائِمَة مِنْ رَعْیهَا فَتَبْرُكَ وَ تَشْبَعُ الرَّبِیضَة مِنْ عُشْبِهَا فَتَرْبِضَ وَ یأْكُلُ عَلِی مِنْ زَادِهِ فَیهْجَعَ قَرَّتْ إِذاً عَینُهُ إِذَا اقْتَدَی بَعْدَ السِّنِینَ الْمُتَطَاوِلَة بِالْبَهِیمَۀ الْهَامِلَة وَ السَّائِمَة الْمَرْعِیة» [۲۹]؛
«و سوگند به پروردگار، سوگندی كه فقط در آن ارادۀ حق تعالی را استثناء میكنم، هر آینه نفس خویش را چنان ریاضت میدهم كه اگر نانی برای غذا بیابد، به شدت خوشحال گردد و به نمك به عنوان خورش قانع باشد و حتماً چشم خود را برای گریستن چنان رها میسازم كه همچون چشمۀ خشكیده اشكش خالی و تمام شود. آیا همانگونه كه شتران از پرخوری شكمشان پر شده و به پهلو میافتند و گوسفندان از سیری علف خواری مینشینند، علی نیز از غذایش چندان بخورد كه مانند حیوانات بخوابد؟! در چنین حالی چشم علی روشن باد كه پس از سالهای طولانی به چهارپایان یله و گوسفندان در گله اقتدا و پیروی كند!».
اگرچه انسان عوالمی را پیش از دنیا همانند عالم ذرّ و میثاق پشت سر گذاشته است و در قوس نزول به طرف زمین استعداد هبوط كرده است، اما مبدأ سفر از دنیا به حساب میآید. به دیگر سخن: اگرچه سیر انسان از خدا و به سوی خداست.
«إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیهِ راجِعُونَ» [۳۰]؛
«ما فقط از خدا هستیم و فقط به سوی او بازگشت میكنیم».
و عرفا گفتهاند:
«النهایات هی الرجوع الی البدایات» [۳۱]؛
«پایان سلوك بازگشت به آغاز آن است».
اما مبدأ اسفار اربعۀ سالك، عالم دنیا، كه عالم كثرت و قوه و اسفل سافلین است، محسوب میگردد، زیرا سلوك امری ارادی است و از اراده و اختیار در عوالم پیش از دنیا خبری نیست.
در آغاز این بخش اشاره شد كه مبدأ سلوك بیش از یكی نیست و آن عالم دنیا است كه سالك باید از آن سفر خویش را آغاز كند و عوالم بعد از دنیا را یكی پس از دیگری فتح نموده تا به كمال برسد. عناوینی كه گذشت، همه یا از القاب این مبدأ (عالم دنیا) است، همچون اظلم العوالم، اسفل سافلین، دیر خراب و یا از لوازم آن است همانند كثرت، قوه. پس تعدد عناوین مبدأ سلوك را متعدد نمیسازد، بلكه ابعاد و جهات گوناگون آن را بیان میکند.
به تعبیر شاعر:
سه نگردد پریشم ار او را
پرنیان خوانی و پرند و حریر [۳۲]
۱. بحارالانوار، ج۲۵، ص۲۵؛ ج۵۴، ص۳۳۶.
۲. فیض کاشانی، اصول المعارف، ص۱۸۶.
۳. عنكبوت/۶۴.
۴. يونس/۷ و ۸.
۵. نحل/۷۸.
۶. زاد السالك، ص۱.
۷. شمس/۷ و ۸.
۸. محمود شبستری، گلشن راز.
۹. كهف/۴۴.
۱۰. روم/۷.
۱۱. سوره تكاثر.
۱۲. حديد/۲۰.
۱۳. اعراف/۱۷۹.
۱۴. انعام/۱۱۲.
۱۵. سوره ناس.
۱۶. معاني الاخبار، ص۲۸۸؛ وسائل الشيعة، ج۱۶، ص۱۷.
۱۷. ديوان حافظ.
۱۸. همان.
۱۹. عنكبوت/۶۴.
۲۰. آل عمران/۱۵۴.
۲۱. حشر/۱۹.
۲۲. ديوان حافظ.
۲۳. مريم/۷۱.
۲۴. علم اليقين، ج۲، ص۹۷۱.
۲۵. بحارالانوار، ج۸، ص۲۵۰.
۲۶. مفاتيح الجنان، مناجات المريدين، (مناجات هشتم از مناجاتهای خمسى عشر از امام سجاد علیه السلام).
۲۷. مفاتيح الجنان.
۲۸. بحارالانوار، ج۴۶، ص۱۷۶.
۲۹. نهجالبلاغه، نامه ۴۵.
۳۰. بقره/۱۵۶.
۳۱. شرح منازل السائرين كاشانی، ص۲۵.
۳۲. ترجيع بند معروف هاتف اصفهانی.