عرفان و حکمت
عرفان و حکمت در پرتو قرآن و عترت
تبیین عقلی و نقلی عرفان و حکمت و پاسخ به شبهات
صفحه‌اصلیدانشنامهمقالاتتماس با ما

معاد جسمانی در داستان حضرت ابراهیم

بیشتر متکلّمین معاد را علاوه بر بُعد روحانی، مشتمل بر بازگشت دوباره انسان به عالم ماده مي‌دانند و قائلند که آیات و روایات در این معنی بسیار روشن و این امر از ضروریات دین است. یکی از آیات مورد استدلال ایشان، داستان زنده شدن مرغان به دست حضرت ابراهیم عليه‌السلام است.

آیه شریفه، نسبت به این ادعا بی‌ارتباط است و ادعای صراحت، با مشکلات گوناگونی روبه‌رو است. مهمترین اشکال این که آیه شریفه، کیفیت زنده کردن را بیان مي‌کند نه زنده شدن و در واقع حضرت ابراهیم عليه‌السلام در این داستان، مظهر اسم «المحیی» خداوند قرار گرفته‌است.

فهرست
  • ↓۱- تبیین ادعای متکلمان
  • ↓۲- نقد و بررسی
    • ↓۲.۱- الف. «موتی» به معنای مردگانی که پیش از این زنده بوده‌اند؟
    • ↓۲.۲- ب. آیه و احیا در قیامت
    • ↓۲.۳- ج - ناظر بودن آیه به کیفیت زنده شدن
    • ↓۲.۴- نگاهی به روایات
    • ↓۲.۵- د - دلالت آیه بر تکه تکه شدن پرندگان
    • ↓۲.۶- ه - شباهت داستان با احیا در قیامت
  • ↓۳- منابع

تبیین ادعای متکلمان

در کتاب « معاد؛ سلسله دروس استاد سیّد جعفر سیّدان » ضمن بیان آیات صریح در معاد جسمانی/ آیه چهارم در معاد جسمانی آمده‌است :

وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِي الْمَوْتَى قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِن قَالَ بَلَى وَلَكِن لِّيَطْمَئِنَّ قَلْبِي قَالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِّنَ الطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلَى كُلِّ جَبَلٍ مِّنْهُنَّ جُزْءًا ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتِينَكَ سَعْيًا وَاعْلَمْ أَنَّ اللّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (البقره ۲ :۲۶۰)

«و (به خاطر بیاور) هنگامی را که ابراهیم گفت: «خدایا به من نشان بده چگونه مردگان را زنده مي‌کنی؟ فرمود: مگر ایمان نیاورده‌ای؟ عرض کرد: آری، ولی مي‌خواهم قلبم آرامش یابد. فرمود: در این صورت چهار نوع از مرغان را انتخاب کن و آنها را (پس از ذبح) قطعه قطعه کن (و در هم بیامیز) سپس بر هر کوهی، قسمتی از آن را قرار بده، بعد آنها را بخوان، به سرعت به سوی تو مي‌آیند و بدان خداوند قادر و حکیم است (هم از ذرات بدن مردگان آگاه است و هم توانایی بر جمع آنها دارد».

در این آیه نیز کیفیّت حشر، به صورت مجسّم و تصویری نمایش داده شده‌است حضرت ابراهیم عليه‌السلام به امر خداوند تعالی چهار پرنده را در هم کوبید و چهار قسمت کرد و بر چهار قلّه کوه گذاشت و به دستور خداوند آنها را فرا‌خواند. در این هنگام، دید اجزای مخلوط شده از یکدیگر جدا گردیده و سپس جذب هم شدند، به گونه‌ای که آن چهار پرنده دوباره ساخته شدند. و بدین قرار، خدا به ابراهیم عليه‌السلام آموخت: همانطور که اجزای پراکنده این پرندگان را بعد از مخلوط شدن و متفرّق شدنشان جمع‌آوری کردیم، پس اجزای پراکنده انسان‌ها را نیز جمع خواهیم کرد. آیا این در معاد جسمانی صریح نیست؟».

پیش از نقد، ابتدا باید اصول و پایه‌های استدلال توضیح داده شود. این استدلال در گرو پذیرش امور زیر است:

  • ۱. مراد از «الموتی» در آیه شریفه، انسان‌هایی است که پیش از این، زنده بوده و سپس مرده‌اند و حضرت ابراهیم علیه‌السلام از زنده شدن دوباره ایشان مي‌پرسد.
  • ۲. مراد از إحیای موتی در این آیه شریفه، زنده کردن دوباره مردگان در قیامت است، نه زنده کردن در دنیا که رجعت است.
  • ۳. مراد از «كَيفَ تُحيِ المَوتي» پرسش از کیفیت زنده شدن مردگان است، نه کیفیت زنده کردن ایشان.
  • ۴. مراد از «فَصُرهنّ إليكَ ثُمَّ اجعل عَلي كُلُّ مِنهُنَّ جُزءاً» این است که پرنده‌ها را قطعه قطعه کن، با هم مخلوط کن و هر بخشی را بر سر کوهی بگذار.
  • ۵. وجه شبه اتفاقی که برای حضرت ابراهیم علیه‌السلام پیش آمده با احیای مردگان در قیامت، در جهت جمع اجزای مادّی و متفرّقه و عود روح به آنهاست.

اگر آیه شریفه در همه این مراحل پنج گانه صریح باشد، مي‌توان ادّعا کرد که دلالت آیه بر معاد جسمانی و بازگشت روح به اجسام مادیّه متفرّقه صراحت دارد وگرنه ادّعای صراحت توجیهی نخواهد داشت.

نقد و بررسی

یادآوری مي‌شود که روش صحیح فهم آیات قرآن، تدّبر است. باید نسبت به الفاظ قرآن با دیده تفکر و تدبر نگریست و به نکات و ظرائف آن توجه کرد. ملاک و معیار در فهم صحیح، ظهورات الفظ قرآن پس از فحص از «مایتحمل القرنیّة» است و قضاوت‌های از پیش تعیین شده را نمي‌توان در تفسیر دخالت داد.

بررسی مراحل پنج گانه استدلال بدین قرار است:

الف. «موتی» به معنای مردگانی که پیش از این زنده بوده‌اند؟

آیه شریفه، صراحتی در این مساله ندارد. زیرا در زبان قرآن، میّت هم به کسی که زنده بوده و سپس مرده است اطلاق مي‌شود و هم به کس که هنوز طعم حیات را نچشیده است: «كَيْفَ تَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَكُنتُمْ أَمْوَاتًا فَأَحْيَاكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ» (البقره ۲: ۲۸) «چگونه به خداوند کافر مي‌شوید؟! در حالی که شما مردگان (و اجسام بی‌روحی) بودید، و او شما را زنده کرد و سپس شما را مي‌میراند و بار دیگر شما را زنده مي‌کند سپس به سوی او بازگردانده مي‌شوید. (بنابراین نه زندگی شما و نه مرگتان از شماست؛ آنچه دارید از خداست).»

بر اساس برخی گفته‌ها، هر دو استعمال، حقیقت است و بر اساس برخی دیگر استعمال دوّم مجاز و خلاف ظاهر است و در هر صورت صراحتی در کار نیست.

بنابراین احتمال دارد پرسش حضرت ابراهیم عليه‌السلام از احیا و زنده کردن اولیه انسان‌ها باشد که درسوره بقره بدان اشاره شده است نه احیای در قیامت.

سیاق آیات نیز درباره مطلق احیاست، چرا که آیه به همراه دو آیه پیش پیرامون احیا و اماته صحبت مي‌کنند و در آیه اوّل، احیای پیش از اماته آمده است:

(...قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّيَ الَّذِي يُحْيِي وَيُمِيتُ...)؛ «ابراهیم گفت: خدای من آن کسی است که زنده مي‌کند و مي‌میراند»و ظاهر تقدیم «یحیی» زنده کردن ابتدایی ونه زنده کردن پس از مردن است. به ویژه که خصم حضرت ابراهیم عليه‌السلام در این آیه فقط به زنده کردن ابتدایی معترف بوده است، نه احیای در قیامت و پس از مرگ.

ب. آیه و احیا در قیامت

اگر بپذیریم که ظاهر لفظ «الموتی» به معنای کسانی است که زنده بوده‌اند و سپس مرده‌اند، باز هم آیه دلالتی بر اینکه درخواست حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) ناظر به زنده کردن در قیامت بوده است نخواهد داشت.

توضیح اینکه، احیای موتی به معنای کسانی است که پیش از مرگ زنده بوده‌اند در قرآن کریم بر سه نوع است:

  • ۱. زنده کردن مرده در عالم دنیا که از آن به «رجعت» تعبیر مي‌شود.
  • (أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ خَرَجُواْ مِن دِيَارِهِمْ وَهُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقَالَ لَهُمُ اللّهُ مُوتُواْ ثُمَّ أَحْيَاهُمْ...)؛ «آیا ندیدی جمعیتی را که از ترس مرگ، از خانه‌های خود گریختند؟ و آنان هزارها نفر بودند (که به بهانه بیماری طاعون، از شرکت در میدان جهاد خود داری نمودند) خداوند به آنها گفت: بمیرید(و به همان بیماری، که آن را بهانه قرار داده بودند مردند) سپس خدا آنها را زنده کرد (و ماجرای زندگی آنها را درس عبرتی برای آیندگان قرار داد».
  • (وَرَسُولًا إِلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنِّي... أُحْيِي الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللّهِ).
  • ۲.زنده کردن در عالم قبر که نمونه‌های آن پیش از این گذشت.
  • ۳.زنده کردن در عالم قیامت

در آیه شریفه محل بحث، احتمال سه وجه مي‌رود و هیچ تصریحی یا ظهور لفظی نسبت به هیچ احتمالی وجود ندارد.

اگر گفته شود از اطلاق احیای موتی در آیه، روشن مي‌شود چگونگی زنده کردن درقیامت و رجعت یکسان است وگرنه باید حضرت ابراهیم (عليه‌السلام) که درخواست مشاهده چگونگی زنده کردن را نموده‌اند، کلام خود را قید مي‌زدند.

در پاسخ خواهیم گفت با توجه به اینکه احیای موتی درباره زنده کردن برزخی نیز به کار مي‌رود نمي‌توان چنین استفاده‌ای کرد، چرا که چگونگی حیات برزخی با حیات در رجعت به طور کامل متفاوت است. بنابراین در آیه صراحتی وجود ندارد بلکه ممکن است پرسش ابراهیم (علیه‌السلام) احیاء در دنیا باشد که در امم سالفه نیز بوده است و یا مراد مطلق حقیقت احیاء باشد که جامع بین اقسام سه گانه است.

ج - ناظر بودن آیه به کیفیت زنده شدن

سوّمین و مهم‌ترین اصل و پایه در استدلال به آیه شریفه اینکه مراد حضرت ابراهیم عليه‌السلام پرسش از کیفیت زنده شدن است نه زنده کردن ولی ظاهر قرآن کریم با این ادعا مخالف است و دلالت دارد که هدف حضرت ابراهیم عليه‌السلام مشاهده چگونگی صدور احیا ان هم توسط علت مادی که اجزای بدن مرده است، تا اینکه گفته شود: در این آیه، از خداوند است نه چگونگی وقوع آن بر اجزای مادی. درخواست حضرت ابراهیم عليه‌السلام ادراک نحوه صدور حیات از علت فاعلی و به تعبیر قرآن احیاست، نه نحوه پذیرش چگونگی زنده شدن مردگان را با دستوری که به حضرت ابراهیم عليه‌السلام داده شده است، به طور صریح مشخص و بیان شده است که خداوند اجزای مرده از هم پاشیده و مخلوط شده را جمع نمود. آیه در این مسأله نه صریح است و نه ظاهر، بلکه با اندکی تدبر روشن مي‌شود که ظهور در معنای دیگری دارد و قرینه‌های متعدّدی بر این جهت وجود دارد که در اینجا به فهرستی از آن اشاره مي‌شود و تفضیل و توضیح آن را مي‌توان با مراجعه به تفسیرشریف «المیزان» و با تعمق و تدبّر بیشتر به دست آورد:

۱ - در آیه شریفه، پرسش حضرت ابراهیم عليه‌السلام با (كَيفَ تُحيِ المَوتَي) بیان شده و تُحیی فعل مضارع معلوم فرد مخاطب از باب افعال است که بر صدور فعل از فاعل دلالت مي‌کند و اگر مراد ایشان بیان کیفیت زنده شدن مردگان بود،باید با تُحیَی(مجهول باب افعال)و با تَحیی(معلوم ثلاثی مجرد) به کار مي‌رفت. جالب اینکه اگرچه بین این سه صیغه از جهت کتابت هیچ تفاوتی نیست و اعراب «الموتی» نیز تقدیری و رفع و نصب آن یکسان است؛ ولی همه قرّاء «تُحیِ المَوتَی» قرائت نموده‌اند .

با توجه به اینکه مي‌دانیم کتاب الله بر اساس حکمت است، در مي‌یابیم که غرض، مشاهده کیفیّت صدور حیات بوده است، به عبارت دیگر زنده کردن، نه وقوع آن، زنده شدن .

۲ - به اقتضای حکمت، باید پاسخی که خداوند به حضرت ابراهیم عليه‌السلام داده است با درخواست ایشان هماهنگ باشد و زائد و ناقص نباشد. اگر پرسش از کیفیت زنده شدن موجودات بود وجهی نداشت که زنده شدن پرندگان به دست حضرت ابراهیم عليه‌السلام انجام شود بلکه کافی بود خداوند پرندگان را در برابر دیدگان حضرت ابراهیم عليه‌السلام زنده کند. ولی خدوند مي‌فرماید: «ثمَّ ادعُهُنَّ يَأتِينَكَ سَعياً» صدور فعل را به عهده حضرت ابراهیم عليه‌السلام قرار مي‌دهد.

۳ - اگر پرسش حضرت ابراهیم عليه‌السلام این بود که «چگونه اجزای مادی متفرّق با هم جمع شده و به یک موجود تبدیل مي‌شوند؟» بر اساس روش قرآن مجید باید در پایان آیه، نظیر آیه قبل ...أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللّهَ عَلَىَ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ مي‌آمد که نشان گر تساوی نسبت اشیای مختلف با خداوند از حیث قدرت است ولی آیه محل بحث، ختم آیه چنین است: «...وَاعْلَمْ أَنَّ اللّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ» که دلالت بر کمال مبدأ فاعلی مي‌کند.

۴ - این آیه و دو آیه پیش از آن، آیات۲۵۸و۲۵۹ سوره بقره هر سه به عنوان نمونه‌هایی برای آیه ۲۵۶ مي‌باشند: «اللّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُواْ يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِينَ كَفَرُواْ أَوْلِيَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ»؛ خداوند سرپرست کسانی است که ایمان آورده‌اند، آنان را از تاریکی‌ها به سوی نور بیرون مي‌برد. (اما)کسانی که کافر شدند،اولیای آنها طاغوت‌ها هستند که‌ آنها را از نور به سوی ظلمت‌ها بیرون مي‌برند آنها اهل آتش‌اند و همیشه در آن خواهند ماند».

سیاق آیات، اقتضا مي‌کند که هر آیه درجه و مرتبه‌ای از هدایت و اخراج به نور را بیان مي‌کند؛ بر این اساس باید آیه محل بحث، دربردارنده حقیقت و واقعیتی برتر از آیات قبل باشد و اگر آیه شریفه با تفسیر مشهور تبیین شود درخواست مشاهده زنده شدن و نه زنده کردن، تفاوتی با آیه پیش نخواهد داشت.

۵ - اگر پرسش حضرت ابراهیم عليه‌السلام از چگونگی زنده شدن مردگان بود، حکمت قرآن اقتضا مي‌کرد، در نقل ماجرا بر کیفیت زنده شدن مرغان تکیه کند و چگونگی آن را بگوید تا کسانی که این داستان را مي‌خوانند از نحوه زنده شدن مرغان آگاه شوند، ولی در آیه از این مساله سخنی به میان نیامده و آنچه در سخنان مستدلّین به آیه آمده است، مطالبی است که در روایات در بیان جوانب و اطراف داستان ذکر شده است.

آنچه خداوند متعال در پاسخ درخواست حضرت ابراهیم عليه‌السلام نقل مي‌کند:

  • ۱. (فَخُذ أَربَعَة منَ الطَّيرِ)؛
  • ۲. (فصُرهُنَّ)؛
  • ۳. (ثم اجعل عَلَي كُلِّ جَبَلٍ منهنَ جزءاً)؛
  • ۴. (ثُمَّ ادّعُهُنَّ)؛
  • ۵. (يَأتِينَكَ سَعياً).

سه بخش اول، مربوط به مراحل پیش از زنده شدن مرغان است، بخش چهارم حیات بخشیدن توسط ابراهیم عليه‌السلام با دعوت آن حضرت است و بخش پنجم به بیان امتثال امر مرغان مي‌پردازد و هیچ سخنی از جمع اجزای مرده از هم پاشیده مخلوط شده با سایر اجزا وجود ندارد.

با توجه به روایاتی که بر اساس آن حضرت ابراهیم عليه‌السلام موظف به تکه تکه کردن مرغان و مخلوط نمودن آنها بوده است، در مي‌یابیم که اجزای پراکنده حتماً جمع شده‌اند. ولی آیه بر این نکته پافشاری ندارد و اگر محور درخواست حضرت چنین بود حکمت اقتضا مي‌کرد که به عنوان مثال گفته شود: «ادّعُهُنَّ تَجتَمِع أجزاوهُنَّ وَتَلتَصق بَعضُها بِبَعضٍ و یَأتینکَ سَعیِا»

گذشته از اینکه طبق تفسیر مشهور، پرسش حضرت از دیدن چگونگی زنده شدن است ولی آیه قرآن حتی به التزام نیز بر این دیدن دلالت نمي‌کند.

توضیح اینکه آیه شریفه مي‌فرماید«يَأْتينَکَ سَعْياً» وضمیر«ن» در این فعل به پرندگان باز مي‌گردد و ظاهرش این است که اجزای متفرقه در بالای کوه با هم ترکیب مي‌شوند، پرنده‌ای در دور دست تشکیل مي‌شود و آنگاه پرنده با سرعت به سوی حضرت ابراهیم عليه‌السلام مي‌آید و در نتیجه حضرت ابراهیم تنها زنده کردن را دیده‌اند، نه چگونگی ان را. در حالی که پرسش حضرت «أرنی احیاءک الموتی» نبود، بلکه «کیف تُحی الموتی» بود.

۶ - ظاهر روایات رسیده از اهل بیت عليهم‌السلام نیز همچون آیه قرآن این است که حضرت دیدن احیا را درخواست کرده بود، نه مشاهده زنده شدن را و مرغان کشته شده نیز به دست هم ایشان زنده شدند.

۷ - ظاهر برخی روایات این است که حضرت ابراهیم عليه‌السلام در زمان درخواست مقامي‌بسیار عالی داشته‌اند و شأن آن پیامبر والاتر از آن است که با وجود یقین به زنده شدن مردگان به معنای جمع شدن اجزای پراکنده ایشان، طبق ادّعای مستدلین به این آیه، تقاضا کند که صحنه جمع شدن این اجزای پراکنده را نیز ببیند.

مناسب با حال ابراهیم عليه‌السلام این است که از خداوند تقاضا کند که او را مظهر اسم «المُحیی» خداوند قرار دهد و خود در افاضه حیات بر مردگان واسطه شود.

نگاهی به روایات

۱ - عن أبی عبدالله عليه‌السلام :« هَذِهِ آيَةٌ مُتَشَابِهَةٌ مَعْنَاهَا أَنَّهُ سَأَلَ عَنِ الْكَيْفِيَّةِ وَ الْكَيْفِيَّةُ مِنْ فِعْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَتَى لَمْ يَعْلَمْهَا الْعَالِمُ لَمْ يَلْحَقْهُ عَيْبٌ وَ لَا عَرَضَ فِي تَوْحِيدِه‌ نقصٌ...» .

ظهور این حدیث در این است که- چنانچه گذشت- پرسش از چگونگی فعل خداوند است نه کیفیت قبول اثر.

۲ - عن أبی الحسن الرضا عليه‌السلام: « إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى كَانَ أَوْحَى إِلَى إِبْرَاهِيمَ عليه‌السلام أَنِّي مُتَّخِذٌ مِنْ عِبَادِي خَلِيلاً إِنْ سَأَلَنِي إِحْيَاءَ الْمَوْتَى أَجَبْتُهُ فَوَقَعَ فِي نَفْسِ إِبْرَاهِيمَ عليه‌السلام أَنَّهُ ذَلِكَ الْخَلِيلُ فَقَالَ رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِ الْمَوْتى‌ قالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلى‌ وَ لكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي عَلَى الْخُلَّةِ »

از این حدیث برداشت مي‌شود که حضرت ابراهیم عليه‌السلام در زمان این داستان، در مقام خُلت بوده و بر اساس برخی روایات، این مقام پس از نبوت و رسالت و پیش از امامت بوده‌است.حضرت ابراهیم عليه‌السلام خلیل الله نامیده شده، چرا که عالم به اسرار الهی بوده ، بنابراین- چنان که علامه طباطبایی اشاره کرد - شأن حضرت بسیار والاتر از درخواستی است که مشهور مفسرین به ایشان نسبت داده‌اند.

۳ - در ذیل روایت گذشته و برخی دیگر از روایات آمده است که مرغان پس از زنده شدن به حضرت عرض کردند: « يَا نَبِيَّ اللَّهِ أَحْيَيْتَنَا أَحْيَاكَ اللَّهُ فَقَالَ إِبْرَاهِيمُ عليه‌السلام بَلِ اللَّهُ يُحْيِي وَ يُمِيتُ » .

از این گونه روایات دانسته مي‌شود که فعل احیاء از حضرت ابراهیم عليه‌السلام سر زده بود است نه اینکه ایشان تنها ندایی داده باشد و در سلسله علل، افاضه حیات نباشد. به قرینه، حقیقت درخواست ایشان نیز معلوم مي‌شود. افزون بر این، خطاب با «یا نبی الله» مؤید مقام بلند آن حضرت در زمان وقوع این حادثه است.

۴ - تنها روایتی که شایداز آن برداشت کرد که پرسش حضرت ابراهیم عليه‌السلام درباره‌ی چگونگی زنده شدن اجزای متفرقه است روایت ابوبصیر از امام صادق عليه‌السلام است که سه گونه در تفسیر عیاشی، تفسیر قمی، روضه کافی و علل‌الشرائع نقل شده‌است و برخی از طرق نقل آن نیز قابل اعتماد است. متن حدیث آن گونه که تفسیر قمي‌آورده چنین است:

«أبی عن أبی‌عمیر عن أبی‌أیوب عن أبی‌بصیر عن أبی‌عبدالله عليه‌السلام: إنّ ابراهیم نَظَر إلی جِیفَه عَلی سَاحِلِ البَحرِ تَأکُلَها سِباعَ البحر ثُمَّ یُثبُ السِّباع بَعضُها عَلی بَعضٍ فَیاکُلُ بعضُها بَعضاً فَتَعَّجبَ ابراهیم عليه‌السلام فقال: أرنی کیف تُحی الموتی» .

به دلیل وجود واژه «أکل» در این روایت، عده‌ای مانند مرحوم علامه مجلسی تصور کرده‌اند که شبهه حضرت ابراهیم همان شبهه معروف به آکل و مأکول بوده است و وی از چگونگی زنده شدن مردگان پرسش کرده و خواسته بداند چگونه زنده مي‌شوند، تا مشکل آکل و مأکول پیش نیاید.

این تصور نادرست است و برای فهم صحیح این روایت باید به نکاتی توجه کرد:

الف - این تنها یک روایت است که به طرق مختلف نقل شده است، از این رو نباید تصور کرد که روایات بسیاری در این باره وجود دارد .

ب - از نظر حدیث شناسی، در این موارد قابل اطمینان بودن روایات به مقدار مورد اتفاق آنهاست و به خصوصیات روایات نمي‌توان اعتماد کرد، به ویژه با ظرافت بحث و فضای فکری روات حدیث که آغشته به شبهه آکل و ماکول بوده است.

ج - با توجه به آنچه در مباحث پیشین گذشت، پرسش از زنده کردن بوده است نه زنده شدن و بنابراین ظهور آیه شریفه بر روایت مخالف آن مقدم است.

د - درخواست حضرت هرگز پاسخ به شبهه آکل و ماکول نیست، زیرا پاسخ دریافت شده است چنین نیست. در این شبهه پرسش این است که اگر جزئی از شخصی به بدن دیگری پیوست در حشر با کدام یک محشور مي‌شود؟ ولی در داستان حضرت ابراهیم عليه‌السلام اجزای پرندگان تنها مخلوط شدند نه اینکه جزئی مشترک بین دو پرنده باشد. به همین جهت هیچ یک از پاسخ‌های شبهه آکل و ماکول در این آیه نیامده است .

ه - از تأمل در همین رویات نیز برداشت مي‌شود که غرض آنچه نقل شد نیست زیرا در نقل عیاشی و علل الشرائع صدر روایت به این شکل است:

قال أبوعبدالله عليه‌السلام: «لما أري إبراهيم مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رأى رجلا يزني فدعا عليه فمات، ثم رأى آخر فدعا عليه فمات حتى رأى ثلاثة فدعا عليهم فماتوا، فأوحى الله إليه أن يا إبراهيم إن دعوتك مجابة فلا تدع على عبادي، فإني لو شئت لم أخلقهم... ثم التفت فرأى جيفة على ساحل البحر»

در این روایت دو نکته وجود دارد:

الف - این حوادث پس از این بوده که خداوند ملکوت اشیاء را به ابراهیم نشان داده است و ملکوت اشیا همان حقیقت و باطن آنهاست که در احیاو اماته واسطه قرار مي‌گیرد. در سوره «یس» پس از اینکه قدرت خداوند را بر احیا بیان مي‌کند، مي‌فرماید: فَسُبْحَانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ « پس منزه است خداوندی که مالکیت و حاکمیت همه چیز در دست اوست، و (همگی) به سوی او باز مي‌گردید».

بنابراین ماجرا در زمانی بوده که حضرت، مقام والایی یافته بودند، در ادامه روایت نیز در توضیح درخواست حضرت مي‌فرماید:«حتی أری هذا کما رأیت الأشیا کلّها»که باز نشان گر مقام ابراهیم عليه‌السلام است.

ب - حضرت پس از دیدن ملکوت اشیا، به مقامي رسیده‌اند که نفس مبارک ایشان در موجودات عالم تأثیر مي‌کند و مرگ هر کس از گناهکاران را طلب کنند مي‌میرد. خداوند وحی مي‌فرستد که برای مرگ دعا نکن. در اینجا حضرت ابراهیم کیفیت احیا را مي‌پرسد و معلوم می‌شود که درخواست حضرت، تأثیر نفس ایشان در زنده کردن است وگرنه این داستان با واقعه پیشین و دیدن ملکوت اشیاء رابطه‌ای نخواهد داشت.

ونکته‌ای که از این روایت شریف به دست مي‌اید این است که تنها از زنده کردن مرده پرسش نشده است بلکه زنده کردن مرده‌ای که اجزای بدنش پراکنده شده و هریک به گوشه‌ای رفته درخواست شده است. این نکته را شاید بتوان از آیه استفاده کرد. زیرا اگر درخواست حضرت ابراهیم عليه‌السلام مطلق زنده کردن مردگان بود دیگر امر به قطعه قطعه نمودن و روی کوهها نهادن وجه روشنی نداشت.

نتیجه اینکه این روایت نیز با قرائن یاد شده، مفاد ظاهر آیه را بیان مي‌کند.

۵ - «عن أبی عبدالله عليه‌السلام فی تفسیر الآیه: أنَّ مَعناهُ فَرِّقهُنَّ عَلی کُلّ جَبَلٍ وَ کانت عَشرَه أجبُل ثمَّ خُذ بِمَناقیرِهنَّ وَ ادعُهُنَّ بِاسنی الاکبر وَأحلِفهُنَّ بالجبروتِ وَ العَظَمه یَاتینَک سَعیاً» .

این روایت نیز بیان مي‌کند که دستور خداوند به حضرت ابراهیم عليه‌السلام توضیح چگونگی زنده کردن است که در آن اسم اکبر خداوند کمک گرفته مي‌شود و جبروت و عظمت خداوند واسطه قرار مي‌گیرد و روشن است که اسم، اسم ملفوظ نیست، همانگونه که قسم نیز، قسم اعتباری و انشایی نیست.

نکته قابل توجه در این روایت که در بحث‌های بعدی مفید است اینکه پرندگان اگر چه بدنشان قطعه قطعه شده، ولی حقیقتشان زنده‌است، ادراک مي‌کنند، قابل ندا و قسم داده مي‌شوند.

۶ - در روایات دیگری که گاه در بیان همین جریان هستند، ارائه ملکوت به حضرت ابراهیم عليه‌السلام با عباراتی چنین تفسیر شده است:

«قال أبوعبدالله عليه‌السلام :کُشط لابراهیمَ عليه‌السلام السّماواتَ السَّبع حَتَّی نَظَر الی ما فوقَ العرشِ وکُشطَ لَهُ الارضُ حَتَّی رَای ما فی الهواءِ و فُعِلَ بِمحمد ص مِثلُ ذلک وَ إنِّی لاری صاحِبکم و الأئمه من بعدِهِ قَد فعل بِهِم مِثلُ ذلک» .

از این روایت نیز مقام بلند حضرت ابراهیم عليه‌السلام در زمان وقوع این جریان برداشت مي‌شود؛ مقام و منزلتی که در آن با رسول خدا و ائمه عليهم‌السلام شریک شده‌اند.

د - دلالت آیه بر تکه تکه شدن پرندگان

چهارمین اصل که صراحت آیه شریفه در مدعای مذکور بر آن استوار بود، صراحت آیه بر قطعه قطعه کردن مرغان، مخلوط کردن اجزا و سپس جمع شدن اجزای پراکنده آنهاست.

اگر چه روایات اهل بیت عليه‌السلام بر این معنا اتفاق دارد، ولی استفاده آن از آیه شریفه دشوار مي‌باشد و آیه شریفه هرگز در این معنا صراحت ندارد، گذشته از اینکه برخی ظهور آن را انکار کرده‌اند . از این رو این آیه را از آیات صریح در ادعای مذکور دانستن، صحیح نیست و بر فرض دلالت باید جزء ادله روایی قرار گیرد.

ه - شباهت داستان با احیا در قیامت

آخرین اصل از اصول استدلال به آیه شریفه، این بود که وجه شبه بین درخواست حضرت ابراهیم عليه‌السلام با واقعه اتفاق افتاده در جهت جمع اجزای متفرقه باشد. آیه از جهت دلالت لفظی هرگز صریح در این معنا نیست و هیچ لفظی که از آن چنین مطلبی برداشت شود در آیه وجود ندارد . قرائن نیز هر چند این احتمال را تقویت مي‌کند ولی راه سایر احتمالات را نمي‌بندد. به هر حال بطلان اصل مبنای مورد نظر روشن شد که درخواست حضرت، اطلاع از چگونگی زنده شدن اجزای متفرق نبوده بلکه در پی دیدن چگونگی کیفیت صدور افاضه حیات بوده است- بهتر است به جای اشاره به احتمالات دیگر بر اساس این مبنای نادرست، به نکات آیه طبق تفسیر درست بپردازیم.

حضرت ابراهیم عليه‌السلام از خداوند دیدن چگونگی حیات بخشیدن را خواسته است و خداوند متعال در پنج جمله دستور العملی به ایشان داده است چنانکه گذشت سه جمله اول-گرفتن مرغان، قطعه قطعه کردن آنان و گذاشتن بر سر کوه ها- مربوط به مراحل پیش از احیا بود و زمینه و مضوع احیا را فراهم مي‌کرد. بنابراین باید پاسخ خداوند به حضرت را در دو جمله آخر جستجو کرد:« ثُمَّ ادْعُهُنَّ یاتینک سَعیاً». در معجم المقاییس اللغه آمده است: «دعو: اصل واحد و هو آن تمیل الشی إلیک بصوت و کلام یکون منک» صاحب التحقیق مي‌گوید: هو طلب شیء لأنَّ یتوجه الیه أو یرغب الیه أو یسیر الیه ففی کل مورد بحسبه و یعبَّر عنه بالفارسیه بکلمه:«دعوت کردن و خواندن» و مفهوم النداء فیه جهه المخاطبه فقط وهو مطلق الصیاح به و هو مقدم علی الدعاء» .

بنابراین دعوت کردن به معنای نوعی کشاندن چیزی به سوی خود است که بدون نقش دست و بدن انجام مي‌شود و در آن تنها از قلب یا زبان کمک گرفته مي‌شود.

از سویی مي‌دانیم که این دعوت، تکوینی است نه تشریعی؛ یعنی چنان نیست که پرندگان در برابر این دعوت از خود اختیاری داشته باشند. چون دعوت «کون ناقص» است نه «کون تام» که باید در رتبه پیش از دعوت چیزی باشد که به گونه‌ای تکوینی آن را به خود جذب و جلب کنند «لم تکن الدعوه لمعدوم و لا لموهوم» .

از سوی دیگر به مقتضای وحدت سیاق و ظهور آیه ضمیر «هُنَّ» به پرندگان باز مي‌گردد نه اجزای آنها و مي‌دانیم که وجود مادی پرندگان در زمان دعوت، معدوم است از این رو باید ضمیر به نفوس پرندگان باز گردد.

در روایت نیز گذشت که حضرت تفسیر نموده است: «ادعُهُنَّ بِاسمي‌الاکبر وَأحلِفهُنَّ بالجبروتِ وَ العَظَمه ».

بنابراین با تامل در آیه مي‌فهمیم که عمل ابراهیم عليه‌السلام تنها صداکردن (نداء) یا نام بردن (تسمیه) نبوده است بلکه تمایل دادن و کشیدن وجود داشته است.

پیرامون«یأتینک» در مفردات آمده است: «الاتیان مجی بسهوله» و در التحقیق مي‌فرماید: «هو المجی اسوله و جریان طبیعی» .

انتخاب «اتیان» در این مقام به جای «مجی» حالت فرمان برداری پرندگان را در مقام دعوت ابراهیم عليه‌السلام بیان مي‌کند

حذف أدوات شرط و جمله شرط نیز شدت اتصال بین دعوت و اتیان را مي‌فهماند واقیید به فعل به «سعیا» که به معنای مسرعات است، این معنا را بیشتر تقویت مي‌کند. بنابراین فرمان برداری امر حضرت هم سریع و بی درنگ است و هم آسان صورت مي‌پذیرد. یعنی قوّه قاهره‌ای فراتر از آن نیست که از آن جلوگیری کند.

از سویی مي‌دانیم که « اتیان» فعل بدن پرندگان است پس مي‌توان این نکته ر استفاده کرد که زنده کردن اجساد نتیجه ارتباط تنگاتنگ آنها با نفس خود است که با دعوت نفوس اجزای پراکنده-که هر کدام تعلقی با نفس خود دارند-گرد هم مي‌آیند.

اشکال:

برگشتن ضمیر«ادعُهُنَّ» به نفوس و ضمیر«یأتینک» به اجساد با ظاهر آیه مخالف است و به وحدت سیاق خدشه وارد مي‌کند.

پاسخ:

ضمیر در هر دو مورد به طیور باز مي‌گردد ولی دریک جا به اعتبار نفس و در جای دیگر به اعتبار مجموع و اطلاق ضمیر بر هر دو به طور کامل حقیقی است. مانند شخصی که مي‌گوید: «من به دیدار زید رفتم و از دیدنش بسیار ناراحت شدم». فاعل رفتن بدن گوینده و فاعل ناراحتی نفس وی است ولی از جهت ادبی مرجع هر دو ضمیر یک نفر و حقیقت است و این اصل در آیات قرآن کریم نیز در موارد بسیاری رعایت شده‌است.

پس از توجه به آنچه گذشت، نسبت جریان واقع شده به دست ابراهیم عليه‌السلام با درخواست ایشان مي‌تواند نسبت کلی و فرد و یا نسبت تشابه و تماثل باشد. اگر درخواست ایشان مطلق مشاهده زنده کردن باشد کار انجام شده و نمونه و مصداقی از آن خواهد بود و همچنین اگر درخواست حضرت تنها زنده کردن مردگان در دنیا-رجعت – باشد.

اما در صورتی که درخواست ابراهیم عليه‌السلام مشاهده احیا در قیامت باشد اگر قیامت را امری مادی و زمانی و دز همین نشئه دانستیم، مشابهت و تماثل عمل از هر دو جهت علت فاعلی و علت قابلی خواهد بود واگر قیامت را عالمی فراتر از این عالم و بازگشت به سوی خداوند دانستیم-همان گونه که ظواهر آیات بر این دلالت مي‌کند-مشابهت، تنها از حیث علت فاعلی و ارتباط نفس و بدن خواهد بود.

توضیح اینکه بیانی که خداوند در این آیه شریفه درباره چگونگی زنده کردن فرموده بسیار شبیه بیان قرآن درباره زنده کردن در قیامت است.

«يَوْمَ يَدْعُوكُمْ فَتَسْتَجِيبُونَ بِحَمْدِهِ...» اسراء ۵۲؛ «همان روز که شما را از(قبرهایتان) فرا مي‌خواند شما هم اجابت میک نید در حالی که حمد او مي‌گویید».

«...يَوْمَ يَدْعُ الدَّاعِ إِلَى شَيْءٍ نُّكُرٍ... مُّهْطِعِينَ إِلَى الدَّاعِ...» قمر ۶ و ۸؛ «روزی را به یاد آور که دعوت کننده الهی مردم را به امر وحشتناکی دعوت مي‌کند (دعوت به حساب اعمال)در حالی که (بر اثر وحشت و اضطراب) به سوی این دعوت کننده گردن مي‌کشند».

«... ثُمَّ إِذَا دَعَاكُمْ دَعْوَةً مِّنَ الْأَرْضِ إِذَا أَنتُمْ تَخْرُجُونَ» روم ۲۵ «سپس هنگامی که شما را (در قیامت از زمین فرا می‌خواند، ناگهان همه خارج مي‌شوید (و در صحنه محشر حضور مي‌یابید)»

در قرآن توصیف احیا در قیامت، همچون داستان احیای حضرت ابراهیم عليه‌السلام مشتمل بر دعوت، استجابت و اتیان و سرعت است تنها با این تفاوت که داعی در آنجا خداوند است و موجودات به سوی او حرکت مي‌کنند و در داستان حضرت ابراهیم وجود مقدس آن پیامبر است.

بنابراین چگونگی زنده کردن در اصل یکسان است و اختلاف در داعی و محیی است و اگر نظر مرحوم آقا علی حکیم و مرحوم محقق اصفهانی را در معاد بپذیریم- که در باور ایشان به علت شدت ارتباط نفس با بدن، نفس و بدن را با خود مي‌کشد و با حرکت جوهری به آن عالم مي‌برد-شباهت داستان حضرت ابراهیم عليه‌السلام با زنده کردن در قیامت از دو جهت خواهد بود. یعنی خداوند متعال در این جریان چگونگی حیات بخشی را برای حضرت ابراهیم عليه‌السلام بیان داشته چگونگی تعلق بدن به روح و تبعیت آن را نشان داده و با این عمل تمام جوانب پرسش حضرت ابراهیم پاسخ داده شده است.

باری آنچه گذشت برخی از نکات واحتمالات آیه بود که نکات دیگری نیز در الفاظ و اسلوب آیه وجود دارد که محتاج تلاشی بیشتر است.

« أنَّ القران... هُوَ الْفَصْلُ لَيْسَ بِالْهَزْلِ وَ لَهُ ظَهْرٌ وَ بَطْنٌ فَظَاهِرُهُ حُكْمٌ وَ بَاطِنُهُ عِلْمٌ ظَاهِرُهُ‌ أَنِيقٌ‌ وَ بَاطِنُهُ عَمِيقٌ لَهُ نُجُومٌ وَ عَلَى نُجُومِهِ نُجُومٌ‌ لَا تُحْصَى عَجَائِبُهُ وَ لَا تُبْلَى غَرَائِبُهُ فِيهِ مَصَابِيحُ الْهُدَى وَ مَنَارُ الْحِكْمَةِ وَ دَلِيلٌ عَلَى الْمَعْرِفَةِ لِمَنْ عَرَفَ الصِّفَة»

منابع

  • ۱ - قرآن کریم، ترجمه ناصر مکارم شیرازی.
  • ۲ - سیّدان، سیّد جعفر، دروس اعتقادی، پیام طوس، مشهد،۱۳۸۴.
  • ۳ - شرتونی، سعید، اقرب الموارد.
  • ۴ - [علامه] طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان، اسماعیلیان، قم، ۱۴۱۲.
  • ۵ - [علامه] طباطبایی، سید محمد حسین، البیان، دفتر تنظیم و نشر آثار علامه طباطبایی، قم، ۱۳۸۳.
  • ۶ - عروسی حویزی، عبدعلی بن جمعه، نورالثقلین، مطبعه علمیه، قم.
  • ۷ - عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر العیاشی، بیروت، موسسه الاعلمی، ۱۴۱۱ق.
  • ۸ - فاضل، جعفر، معاد: سلسله دروس استاد سید جعفر سیدان، یوسف فاطمه، مشهد، ۱۳۸۲.
  • ۹ - قمي‌، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، موسسه الاعلمی، بیروت، ۱۴۱۲ق.
  • ۱۰ - مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، دار الکتب الاسلامیه، تهران، ۱۴۱۲ق
  • ۱۱ - مختار، احمد وسالم، عبدالعال، معجم القرائات القرانبه، اسوه۱۴۱۲ق.
  • ۱۲ - مصطفوی، سید حسن، التحقیق حول کلمات القران الکریم.
  • ۱۳. كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، الكافي (ط - الإسلامية)، ۸جلد، دار الكتب الإسلامية - تهران، چاپ: چهارم، ۱۴۰۷ ق.