یکی از کسانی که به خاطر یک سوء تفاهم متهم به مخالفت با فلسفه شده است آقا محمد باقر هزارجریبی استاد سید بحرالعلوم است. وی یکی از فیلسوفان عصر خود بوده و به هیچ وجه با فلسفه به آن معنا که مخالفان عرفان و حکمت میگویند مخالف نبوده است.
یکی از کسانی که در سایة تحریفات تاریخی مخالفین متهم به مخالفت با فلسفه گردیده است فیلسوف والامقام آقا محمد باقر هزارجریبی است.
صاحب مستدرک که معمولاً در مسائل مربوط به تاریخ عرفان و حکمت جانب انصاف را از دست میدهد، در ضمن شرح حال ایشان آورده است:
قال فی آخر إجازته المبسوطة لبحر العلوم طاب ثراهما- و هی موجودة عندی بخطه الشریف کسائر إجازات مشایخه رحمهم اللّه بخطوطهم فی مجموعة شریفة-: و اوصیه- أیّده اللّه- بالکدّ فی تحصیل المقامات العالیة الأخرویّة سیّما الجدّ فی نشر أحادیث أهل بیت النبوّة و العصمة صلوات اللّه و سلامه علیهم، و رفض العلائق الدنیّة الدنیویة، و إیّاه و صرف نقد العمر العزیز فی العلوم المموّهة الفلسفیة فإنّها کَسَرابٍ بِقِیعَةٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً. انتهى.[۱]
( = مرحوم آقا محمد باقر هزار جریبی در آخر اجازه مفصًل خود به علامه بحرالعلوم طاب ثراهما که با خطّ خود وی در نزد من موجود است – مانند اجازات دیگر مشایخ وی – چنین مینویسد : توصیه میکنم او را (بحرالعـلوم را) به تلاش برای به دست آوردن مقامات عالی اخروی مخصوصاً برای منتشر نمودن احادیث اهل بیت نبوّت و عصمت علیهمالصلوة و السّلام و دور انداختن تعلّقات پست دنیوی. و مبادا متاع عمر گرانبهایش را در علوم فلسفی که به باطل زیبا جلوه داده شده است، صرف نماید؛ زیرا علوم فلسفی مانند سرابی است در بیابان که شخص تشنه، آن را آب میپندارد»
این عبارات دست آویز جمع فراوانی از مخالفین شده و آن را به عنوان مؤیّد خود در کتابها و مجلات و پایگاههای اینترنتی نقل مینمایند.
برای بررسی تحریف معنوی در این عبارات، بیان مقدّمهای لازم است :
کسانی که از تاریخ عالمان شیعی مطلعند، میدانند که اینگونه تعابیر در بین دو دسته از علمای شیعه متداول بوده است:
هر دو دسته پیروان خود را از اشتغال به علوم فلسفی نهی نموده و به قرآن و سنّت دعوت مینمایند. امّا غرض دسته اوّل نهی از علوم عقلی و سفارش به علوم نقلی صرف است و غرض دسته دوّم نهی از فلسفه های باطل و تشویق به قرآن و روایات و فلسفه و حکمت ایمانی و قرآنی (از دید خودشان) میباشد.
مرحوم صدرالمتألّهین که مؤسس حکمت متعالیه است در مقدّمه کتاب شریف اسفار بیانات ارزشمندی در لزوم تبعیت تام از قرآن و سنّت و رها کردن مسلک اهل بحث و جدل و تفلسف دارد و شاگرد ایشان مرحوم فیض کاشـانی نیز در رساله الانصاف و برخی کتب دیگر خود به این معنا تأکید و توصیه میکند و کلمات ایشان در این باب معروف است که میفرماید:
« نه متکلّمم نه متفلّسف و نه متصوّفم و نه متکلّف بلکه مقلّد قرآن و حدیث و تابع اهل بیت آن سرور …..».
مراد این بزرگان از نهی از فلسفه، نهی از فلسفه به معنای فلسفه مشّائی یونان است و منظورشان از تشویق به قرآن و سنّت، تشویق به فهم صحیح آن به وسیله حکمت متعـالیه و عرفان است که معتقدند فهمیدن کتاب و سنّت بدون این علوم ممکن نیست و هر کس از حکمت متعـالیه و عرفان بی خبر باشد بهره وافی از قرآن و سنّت ندارد [۲].
به عنوان مثال در احوالات یکی از عرفای متأخّر مرحوم سیّد قطب الدین محمد نیریزی میخوانیم که شاگردان خود را هر یک به سمتی فرستاد و وصیت نمود که:
« حکمت مبتدعه فلاسـفه یونانیـه از أزمنه سابقه در میان خلق بیخبر از حقیقت مانده و با قواعد این دین تطبیق ندارد » و شاگردان این حکیم کمال بذل جهد و اجتهاد خود را فرموده بحول الله تعالی و عنایاته حکمت معصومیّه الهیه را در ایران و توران رواج دادند. [۳]
مرحوم سیّد قطب الدین عبارات فراوانی در مذمّت فلسفه متداوله و در مقابل تشویق به حکمت صدرائی دارد و نظیر این عبارات در کلمات پیروان ملا صدرا و ملا رجبـعلی تبریزی ـ که گرایشهای عرفانی دارندـ مکرّر به چشم میخورد .
حال باید دید که مرحوم هزارجریبی از محدّثین و اخباریان و تفکیکیان است یا از اهل حکمت عرفانی و عرفان، تا بتوانیم کلام این بزرگوار را به شکل صحیح بفهمیم.
برای این مسأله باید به قرائن تاریخی زندگی وی مراجعه نمود:
أوّل: مرحوم آقا محمّد باقر هزارجریبی در تاریخ از حکمای عصر خود حسوب میشود و هر کس به ترجمه ایشان پرداخته ، ایشان را جامع معقول و منقول و از متخصّصین فن حکمت و کلام شمرده است و به این عنوان از ایشان مدح نموده است. و هیـچ کس از ایشان نقل نکرده که از ممشای خود عدول نموده باشـد. [۴]
نوة وی او را استاد در حکمت و کلام معرّفی میکند و شیخ عبدالنبی قزوینی در تتمیم امل الآمل با تعابیر مختلف به حکیم بودن وی اشاره کرده و از وی چنین یاد میکند:
غوّاص تیار بحار العلوم، الثاقب لمکنونات درر الفهوم، الفاهم للطائف، المدرک للطرائف، دقیق النظر، رقیق الفکر، الجامع لأنواع العلوم الحقة، الحاوی لألوان المعارف المحقّقة، مدرسته دار الشفاء من أسقام الجهالات، کلماته إشارات إلى طرق النجاة، مواقفه شروح للمقاصد، مواطنه بیانات لتجرید العقائد، مطالع الأنوار أشرقت من فلق فمه، و طوالع الأسرار انجلت من مبسمه، شرح مختصر الأصول و حواشیه قد تجلّى من ألفاظه الرشیقة، و دقائق البیضاوی و شرح اللمعة من کلماته الدقیقة. حصّل فی أعظم بلاد عراق العجم أصبهان فی عشر الخمسین بعد المائة و الالف من هجرة سیّد الانس و الجان عند أعاظم العلماء الکاملین فی ذلک الزمان، ثم انتشر فضله فی عراق العرب فی مجاورة وصیّ من تشرّف به عدنان.
دوّم: ایشان دو استاد اجازه دارد با نامهای مرحوم محمّـد بن محمّـد زمان کاشـانی و قاضی ابراهیم بن غیاث الـدّین که جزء مشـایخ اجازه مهم آن عصر میباشنـد. این دو شیخ نیز از مشتهرین به حکـمت میباشنـد. [۵]
سوّم: به قرائن تاریخی حکمت آن مرحوم حکمت عرفانی بوده است که درآن دوره شیوع فراوان داشته است، و لذا مرحوم سیّد بحرالعـلوم در اجازه خود از ایشان به «شیخنا العالم العامل العارف» تعبیر میکند و تعبیر عارف در تراجم و اجازه نامه های آن دوره منصرف به همین گونه افراد است و نیز سید وی را الحائز لأنواع العلوم و المعارف [الحقائق و المعارف (نجوم السماء، ص۲۹۰] مینامد که تعبیر معارف و حقائق در لسان تراجم نویسان آن عصر ناظر به معارف حکمی و عرفانی است.
چهارم: فرزند آن مرحوم ( آقا محمد علی بن محمّد باقر ) که تا پایان عمر پدر همراه وی بوده است ـ و اهل البیت أدری بما فی البیت ـ خود حکیم و متکلّم است و او را جامع المعقول و المنقول شمرده و فرزند آقا محمّدعلی درباره وی مینویسد : کان فی الحکمة کالداماد و الصدرا. [۶]
پنجم: میر عبد اللطیف شوشتری در شرح حال وی مینگارد:
«فاضل نحریر آقا محمدباقر هزارجریبی طاب ثراه فیلسوف زمان و نادرهی جهان و در فن معقولات و ریاضی و طبیعی آیتی بود. در سنّ کهولت بود که به خدمت او رسیدم. به من عاطفتی بیپایان و محبّتی از حد افزون به هم رسانیده و از کثرت امراض صعبه قادر بر مطالعه و افاده نبود. استدعای خواندن زبدة الاصول و الهیات شفا را از خدمتش نمودم، از فرط اشفاق قبول فرمود و شروع کردم، طولی نکشید که وفات نمود، طیّب الله ثراه»[۷]
از این نقل فهمیده میشود که وی در حال تدریس الهیات شفا از دنیا رفته و تا واپسین روزهای عمرش به کسی که وی را به عنوان فیلسوف میشناخته و طالب فلسفه بوده است، فلسفه تدریس میکرده است؛ پس نمیتوان وی را مخالف فلسفه دانست.
ششم: مرحوم سیّد بحرالعلوم که مخاطب این وصیّت است و به استاد خود نیز علاقهمند بوده و به معنای وصیّت ایشان نیز آگاهتر بوده است ، پس از ۱۷ سال اقامت در نجف و اتمام تحصیلات در نزد این استاد و سائر اساتید و رسیدن به درجات علمی بالا و مدائح فراوان بزرگان، در سال ۱۱۸۶ راهی مشهد مقدّس میشود.
وی حدود هفت سال در مشهد در نزد مرحوم آقا سیّد مهدی اصفهـانی خراسانی شهید ـ که از مهادی اربعه و از نوادگان شاه نعمت الله ولی میباشد ـ برای تحصیل حکمت توقّف نموده و حکمت متعـالیه را در نزد ایشان به تفصیل آموخته است و روابط بسیار خوبی با این استاد خود داشته و لقب بحرالعـلوم را نیز مرحوم آقا سیّد مهدی اصفهـانی شهید به ایشان داده است.
سیّد بحرالعـلوم پس از برگشت از این سفر جامع المعقول و المنقول بوده و در عِداد حکمای شیعه محسوب میگردد .[۸]
به هر حال قرائن تاریخی شهادت میدهد که مخالفین از این نقل تاریخی به غلط استفاده نمودهاند. به حسب قرائن موجود غرض مرحوم هزارجریبی، نهی از علوم عقلی نیست بلکه غرض ایشان یا ـ همچون ملاصدرا و فیض و جمعی از معاصرین مرحوم هزارجریبی ـ نهی از فلسفه مشّائی یونان است که بزرگان حکمت متعـالیه نیز آن را فلسـفه موهومه و باطله و مموَّهه میخوانندو تشویق به فهم قرآن و حدیث مینمایند[۹] که البته بدون علوم مقدّمی آن چون ادبیات و اصول و حکمت و عرفان ممکن نمیباشد.
و یا غرض وی آموختن فلسفه به شکل غیرابزاری است؛ بدین شکل که انسان تمام عمر را صرف معقول کند و آن را در راه دفاع از دین و فهم تعالیم قرآن و عترت به کار نبندد که چنین فلسفهای چون سرابی است که در آخرت از آن حاصلی به دست نمیآید و حکمای بزرگ همواره از آن به خدا پناه بردهاند[۱۰].
به هر حال انسان مخالف فلسفه تا آخر عمر به تدریس فلسفه مشغول نمیشود و ممکن نیست که وی مخالف فلسفه باشد و همة معاصرین وی و خاندانش او را فیلسوف بنامند و هیچ اشارهای به مخالفت وی با فلسفه ننمایند.
متأسفانه عادت برخی از مخالفین حکمت و عرفان چنین است که هر جا عبارتی را بیابند که به شکلی بتوان از آن بر ضد حکمت و عرفان استفاده نمود، فوراً آن را پخش و نشر نموده و بدون هیچ تحقیقی از محتوا و گوینده و قرائنِ آن عبارت، از آن به نفع خود استفاده کنند.
۱. مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، الخاتمةج۲، ص: ۶۱
۲. رک: صراط مستقیم، ص ۱۰۹ و ۱۱۰
۳. طرائق الحقائق ، ج ۳ ، ص ۳۳۹
۴. رک: روضات، ج ۷، ص۱۴۸؛ و تتمیم أمل الامل؛ ص۷۶
۵. رک: خاتمه مستدرک، ج۲، ص۶۳؛ و تتمیم الامل، ص۵۷؛ روضات، ج۷، ص۱۱۹
۶. روضات، ج۷، ص ۱۴۷
۷. مفاخر اسلام، ج۹، ص۲۲۳ از تحفة العالم، ص ۱۹۰
۸. رک: الفوائد الرجالیّه، ج۱، ص۳۳، ۳۴، ۴۳؛ و صراط مستقیم، ص ۳۱۶
۹. نوع پنجم مخالفت با فلسفه؛ رک: یادداشت ۱۱
۱۰. نوع چهارم مخالفت با فلسفه؛ رک: یادداشت ۱۱