بزرگان حکمت متعالیه پیرو این نظر هستند و بر این مسأله اتّفاق نظر دارند که : قیامت حقیقتی است مجرّد از زمان و در طول عالم دنیا قرار گرفتهاست و هرگز این چنین نخواهد بود که أبدان موتی از درون قبرهای متعارف به سطح زمین آمده و ارواح به آنها تعلّق تدبیری پیدا کنند و در عالم مادّه بهشتی و جهنّمی تشکیل شود و بدن از قبر بیرون آمده مثاب یا معاقب گردد .
الحمد لله ربّ العالمین و صلّی الله علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین
و لعنتالله علی أعدائهم أجمعین و لا حول و لا قوّة إلاّ بالله العلیّ العظیمهدف :
۱.تدبّر در معارف إلهی کتاب و سنّت و کشف حقائق وحیانی.
۲.دفاع از کیان مدقّقین از علمای شیعه و پاسخ به نقدهای مخالفین.
ضرورت :
نیاز به دفاع عقلانی از دین و حرکت موفّق به سوی خداوند متعال به شناخت صحیح معارف إلهی
نظام بحث در حلقه اوّل این مباحث :
۱.مقدّمات در تبیین اجمالی آراء در معاد و نکاتی که باید مورد توجّه قرار گیرد.
۲.نقد بخشی از ادلّه مخالفین حکمت متعالیه .
مقدّمات :
مقدّمه اوّل :
به طور کلّی درباره معاد دو دیدگاه کلّی وجود دارد :
۱ ـ روح انسان در قیامت بار دیگر به همین بدن مادّی و عنصری ـ با تحفّظ بر مادیّت و عنصریّت آن ـ بر میگردد و بدنها از قبرها و از دل خاک خارج شده و زنده میگردند و ثواب و عقاب و جنّت و نار همه در همین عالم مادّه است . معتقدین به این رأی همه یا غالبا معتقدند که قیامت حقیقتی زمانی است که در تاریخی خاص در آینده به وقوع خواهد پیوست .
۲ ـ قیامت حقیقتی است مجرّد از زمان و در طول عالم دنیا قرار گرفتهاست و هرگز این چنین نخواهد بود که أبدان موتی از درون قبرهای متعارف به سطح زمین آمده و ارواح به آنها تعلّق تدبیری پیدا کنند و در عالم مادّه بهشتی و جهنّمی تشکیل شود و بدن از قبر بیرون آمده مثاب یا معاقب گردد .
بزرگان حکمت متعالیه پیرو این نظر هستند و بر این مسأله اتّفاق نظر دارند گرچه در تفاصیل مسأله اختلافاتی بین ایشان به چشم میخورد . آیا بدن به حرکت جوهری حرکت میکند تا به عالم مجرّدات ملحق شود یا نه ؟ آیا روح نوعی بازگشت به بدن خواهد داشت یا نه ؟ آیا عالم آخرت مادّهای و لو مناسب با خود دارد یا نه؟
مقدّمه دوّم :
درباره معاد جسمانی دو اصطلاح وجود دارد :
الف : معاد جسمانی یعنی اعتراف به وجود جسم در آخرت و وجود لذات و آلام محسوسه جسمیّه در جنت و نار کما وعدها الله .
تمام حکمای متألّه معاد جسمانی را به این معنا قبول دارند و بر آن مصرّند و کسانیکه میپندارند که آنچه صدرالمتألّهین رحمتاللهعلیه فرموده جسم نیست ، کلامشان ناشی از ناآشنائی با حکمت است . چرا که جسم مثالی به معنای عرفی و فلسفی هر دو جسم است و نداشتن حیث قابلیّت هیچ دخلی در اطلاق جسم ندارد.
ب : معاد جسمانی یعنی ارتباط مجدّد روح با جسمی که قبلاً بدان مرتبط بوده و از آ ن جدا شده است یعنی همان جسم مادّی . به صدرالمتألّهین رحمتاللهعلیه منسوب است که ایشان معاد جسمانی به این معنا را منکر هستند ـ ان شاء الله در آینده باید درباره این نسبت بحث شود ـ ولی متأخّرین حکمای متألّه در تتمیم فرمایش صدرالمتألّهین رحمتاللهعلیه به معاد جسمانی به این معنا معتقد هستند و گاهی به صورت عود الجسم إلی الروح و گاهی به صورت عود الروح إلی الجسم (ولی نه به صورت مشهور) آنرا تصحیح کردهاند . (ر ک : «الإلهیات علی هد الکتاب و السنّة و العقل» ، ج ۴ ، ص ۲۷۷ به بعد)
مقدّمه سوّم :
مسلّما عامّه مردم از معاد تصوّری جز نظر اوّل ندارند و أصلاً توان تصوّر چیزی غیر از آن را ندارند و تلّقی کفّار و مخالفین نیز از معاد همین بوده و آنرا انکار میکردهاند .
مقدّمه چهارم :
شکّی نیست که خداوند قادر است که روح متوفّی را بار دیگر به بدن او برگرداند و کسی در قدرت علّت فاعلی تشکیک نکردهاست ؛ همانطور که شکّی نیست که در طول تاریخ افرادی بودهاند که مردهاند و به همین صورت زنده شدهاند چه در امم سالفه همچون حضرت عزیر یا ارمیا و مردگانی که به دست حضرت عیسی علی نبیّنا و آله و علیهم السّلام زنده شدند و چه در امّت مرحومه . تنها نزاعی که هست اینست که آیا همه نفوس إنسانی به همین شکل در آخرت زنده میشوند یا نه ؟
مقدّمه پنجم :
حکمای متألّه همچون دیگران معتقدند ـ و بر این مطلب إصرار میورزند ـ که راه شناخت تفاصیل معاد مدارک وحیانی است و عقل مستقلّ بدان راهی ندارد و در سایه همین أمر اصرار دارند که مدارک نقلی دالّ بر نظریّه ایشان است و در قطب مقابل ، مخالفین نیز مصرّ هستند که نصوص قرآن و روایات دلالت قطعی بر نظر آنها دارد و این نظر از ضروریّات دین میباشد .
مقدّمه ششم :
بدیهی است بهترین منبع برای شناخت تعالیم شریعت قرآن مجید است که هم از سند قطعی برخوردار است و هم به خاطر منفول به لفظ بودن از دستخوش عقائد عامیانه در امان است و هم به خاطر زمان شمول و جهان شمول بودنش ، معارف خود را منحصر به سطح عوامّ ننموده است و لذا تلاش میکنیم تا عمده تکیه در این بحثها بر کتاب الله تعالی باشد .
مقدّمه هفتم :
برای فهم صحیح قرآن، باید در مراجعه به آیات مبارکات خود را از عقائد پیشینی خالی نمائیم مگر اعتقاداتی که برهان قطعی بر آن قائم باشد . پس تعالیم حکمی و عرفانی و عقائدها عامیانه مأنوسه که از کودکی با آن الفت گرفتهایم باید به کناری نهاده شود .
باید به آنچه از الفاظ کتاب الله تعالی به دست میآید تکیه کرد نه آنچه به سوابق ذهنی با وسائطی از کتاب الله فهمیده میشود .
مقدّمه هشتم :
ادلّهای که در قرآن بر رأی حکماء متألّه دلالت میکند بسیار زیاد است ولی انس ذهنی با نظر اوّل و فهم آن از برخی آیات سبب گرایش به رأی اوّل شده است و اذهان را از این أدلّه فراوان غافل نموده است .
لذا برای هموار شدن راه بحث را با نقد أدلّه مخالفین آغاز میکنیم . یکی از کتبی که در تأیید نظر أوّل تلاش و تأکید بسیار زیادی نموده است کتاب «معاد ، سلسله دروس استاد معظّم حاج سیّد جعفر سیّدان» میباشد که در مجموع به ده آیه و پنج روایت استدلال کردهاند و بارها ادّعای صراحت این أدلّه را نمودهاند ولی متأسّفانه اوّلاً هیچ یک نصّ نیست و ثانیا برخی از ادّله حتّی ظهور هم ندارد و در مابقی نیز ظهور مستند به لفظ نمیباشد . برای خلوت شدن بحث ابتداء برخی از أدلّهای را که از ظهور نیز خالی است مرور میکنیم تا در ادامه به أدلّهای برسیم که در نگاه اوّل توهّم ظهور آنها میشود.
دلیل اول:
مدرّس محترم کتاب «معاد» به عنوان سومین روایت از أدلّه صریح در قول خود (معاد ، ص ۲۵) حدیث شریفی را که در بحار ج ۷ ص ۳۷ از احتجاج آورده نقل کردهاند که امام صادق علیه السّلام در پاسخ به زندیق کیفیّت معاد را مطرح فرمودهاند .
آنچه در این حدیث شریف آمده اینست که خداوند که علم به همه چیز دارد از تراب بدن هر انسانی آگاه است و در قیامت : یحتمع تراب کل قالب فینقل باذن الله تعالی إلی حیث الروح» .
نقد :
روشن است که مفاد حدیث انتقال بدن به نزه روح است نه بازگشت روح به سوی بدن ولی متأسّفانه دقیقا بر عکس ترجمه شده و فرمودهاند : «««خداوند»»» قادر است انسان را به صورت أوّلش درست کند و بعد روح را به آن ملحق کند» .
در حقیقت این روایت از أدلّه تأیید کننده حکماء متألّه است و مرحوم آقا علی حکیم بر اساس آن به تکمیل فرمایش صدرالمتألّهین رحمتاللهعلیه در معاد همّت گماشتهاند و رأی ایشان را پس از ایشان بزرگانی چون حکیم مدّقق و فقیه اصولی مرحوم اصفهانی (کمپانی) و علامه رفیعی قزوینی و علامه طباطبائی رحمتاللهعلیهم پذیرفتهاند[۱]
دلیل دوم:
در روایات صریح به عنوان اوّلین روایت حدیثی شریف را آوردهاند که در آن پس از نقل جریان زنده شدن دو نفر و بیرون آمدن از خاک جبرائیل علیه السّلام میفرماید : که در آن پس از نقل جریان زنده شدن دو نفر و بیرون آمدن از خاک جبرائیل علیهالسّلام میفرماید : هکذا یحشرون یوم القیمة و در ذیل آن میفرماید : «آیا براستی از این روشنتر میتوان معاد جسمانی را به تصویر کشید ... جمله هکذا یحشرون یوم القیمة طریقه حشر بشر در قیامت را به صورت آشکار بیان کرده است . آنقدر این روایت صریح و واضح مسأله معاد جسمانی و بدنی را بیان کرده که هیچ کس نمیتواند آن را توجیه و تأویل کند» .[۲]
نقد :
مبنای عبارت مذکور بر اینست که هکذا در حدیث بیان کننده حالت حشر باشد و وجه شبه نیز نحوه بیرون آمدن از خاک باشد ولی در حدیث صراحتی در این جهت نیست بلکه ظاهرا حدیث در مقام بیان حالت أفراد در هنگام حشرا ست که دو دسته میشوند و برخی سفید رو و شاکر و برخی سیاه رو و با حسرت محشور میشوند و هکذا یا حال از فاعل یحشرون است و یا صفت مفعول مطلق ولی وجه شبه آن به اعتبار حال محشورین است . مثل کریمه «کَمَا بَدَأَکُم تَعُودوُنَ فَرِیقًا هُدَی وَ فَرِیقًا حَقَّ عَلَیْهِمُ الضَّلَـلَة»[۳] طبق برخی تفاسیر[۴] و مفاد حدیث چنین است : کما خرجا من القبور بعضهم بیّض الوجه و بعضهم سوّد الوجه فکذلک یحشرون .
جهاتی این احتمال را در روایت تقویت میکند :
الف : اگر درخواست حضرت رسالت پناه صلّی الله علیه وآله وسلّم دیدن نحوه خروج از قبور بود خارج کردن یک نفر ـ چه مؤمن و چه کافر ـ کافی بود و نیاز به تعدّد و دو صنف بودن نداشت .
ب : ذیل روایت که آمده است : و المؤمنون یقولون هذا القول و هؤلاء یقولون ما تری میفهماند که حدیث در مقام بیان انقسام به دو قسم است و هکذا بیان کننده حال سر و وضع افراد است و دنباله عبارت بیان قول آنها همانطور که در قسمت قبل حدیث هم بیان حال و وضع دو نفر شده بود و هم بیان قول ایشان .
ج : حشر در لغت عرب به معنای مجموع برانگیختن و حرکت دادن و جمع کردن است و لذا با إلی استعمال میشود و لذا معنا ندارد که در بیان کیفیّت آن ، بیرون آمدن از قبر را نشان دهند چون این عمل یا خارج از مفهوم حشر است یا لاأقلّ فقط قسمت اوّل مفهوم حشر یعنی برانگیختن را نشان میدهد [۵] و اگر مراد این بود باید میفرمودند : هکذا یُبعثون (البته در یک نقل از سه نقل روایت یبعثون آمده که در کتاب «معاد» نیاوردهاند)
و حاصل اینکه روایت نه تنها نصّ نیست بلکه ظهور نیز ندارد
دلیل سوم
به عنوان پنجمین آیه از آیات دهگانه به این دو آیه شریفه استدلال شده است : «ءَإِذَا مِتنَا وَ کُنَّا تُرَابًا ذَلِکَ رَجْعٌ بَعِید * قَد عَلِمْنَا مَا تَنقُصُ الأَرْض مِنهُم وَ عِندَنَا کِتَـبٌ حَفِیظ»
نقد :
در مقدّمات گذشت که مسلّما فهم کفّار از معاد همان تصوّر أوّل بودهاست و گاهی به خاطر انکار قدرت خداوند و گاهی إنکار علم خداوند به انکار معاد میپرداختند و خداوند نیز در آیات مختلف بر قدرت و علم خود در مقابل ایشان تأکید فرمودهاست ولی همین طور که مشهود است در آیه هیچ تصریحی بر کیفیّت قیامت نیامده است بلکه حدّاکثر اینست که از علم خداوند نسبت به اجزاء بدن مردگان یا خود افراد مرده صحبت شده است (بنا بر دو وجه محتمل در من که تبعیضیّه باشد یا بیانیّه ، رک : المیزان) و بنا بر وجه اوّل میتوان گفت در آیه اشارهای وجود دارد به اینکه قیامت با برخی أعضای بدن مردگان مرتبط است و تکمیل ابتکاری مرحوم آقا علی مدرّس برای نظر صدرالمتألّهین رحمتاللهعلیه بر اساس چنین استفادههائی از آیات است)
دلیل چهارم:
به عنوان هفتمین آیه صریح این آیه آورده شده است : إنّه علی رجعه لقادر .
نقد :
اوّلاً : آیه فقط دلالت بر قدرت خداوند دارد و مسلّما اثبات قدرت دالّ بر فعلیّت مقدور نیست بلکه صرفا در ردّ کفّاریست که منکر قدرت هستند . مثل : «وَ أَنزَلْنَا مِن السَّمَآءِ مَآءً بِقَدَرٍ فَأَسْکَنَّهُ فِی الاْءَرْضِ وَ إِنَّا عَلَی ذَهَابٍ بِهِ لَقَـدِرُونَ»[۶] «قُل هُوَ الْقَادِرُ عَلَی أن یَبْعَثَ عَلَیْکُم عَذَابًا مِن فَوْقِکُم ـ الخ»[۷]
ثانیا : در آیه هیچ قرینهای وجود ندارد که مراد از رجعه بازگشت به عالم مادّه باشد و تنها تطبیق آن بر این معنا أنس ذهن با معتقدات عامیانه است و در تمام قرآن حتی یکبار مادّه ر ج ع برای اخبار از بازگشتن انسان به این عالم بکار نرفتهاست بلکه بیش از پنجاه بار بر رجوع إلی الله تأکید فرمودهاست و قیامت را به رجوع و بازگشت به سوی خداوند تفسیر فرمودهاست همانطور که حکماء متألّه فهمیدهاند و لذا از باب تفسیر قرآن به قرآن مراد در این آیه نیز رجوع إلی الله باید باشد و این آیه از مؤیّدات فرمایش حکماء متألّه قدّس الله أسرارهم خواهد بود .
دلیل پنجم:
به عنوان ششمین آیه به این کریمه شریفه استدلال شده است : «أَلَیس ذَلِکَ بِقَـدِرٍ عَلَی أَن یُحْیی الْمَوتَی» .
نقد :
أوّلاً ـ این آیه فقط سخن از قدرت خداوند میگوید و گذشت که قدرت و لازم با مقدور نیست بلکه مشیئت بین این دو فاصله است .
ثانیا : استدلال به این کریمه متوقّف است بر اینکه معنای یحیی الموتی در این موارد همانند اُحیی الموتی در کلام حضرت عیسی علی نبیّنا وآله و علیه السّلام باشد یعنی برگرداندن روح به بدن مادّی ولی تأمّل در آیات قرآن مانع از این تصوّر است که انشاءالله در آینده به بحث مفصّلی پیرامون إحیاء در قرآن میپردازیم .
عجالةً از تدبّر در همین سوره مبارکه همین نکته فهمیده میشود چرا که درباره مرگ میفرماید : «إِلَی رَبّکَ یَؤمَئِذٍ المَسَاق» یعنی مرگ حرکتی است به سوی خداوند و تقدیم مشعر به حصر نیز میباشد و درباره قیامت میفرماید: «إِلَی رَبّکَ یَؤمَئذٍ الْمُستَقَر» یعنی در قیامت آن سوق و حرکت به مقصد میرسد و استقرار مییابد و دیگر حرکتی نیست پس با مردن انسان حرکتی را به سوی خداوند آغاز میکند و در قیامت به منتهای این حرکت میرسد و مسیر بازگشتی در آن نیست و چون القرآن یصدِّق بعضه بعضا باید ملتزم شد احیاء موتی در مسیر حرکت به سوی خداوند است نه به معنای بازگشت از حرکت انجام شده و انتقال به اسفل السافلین .
وفقّنا الله جمیعاً لفهم حقائق الدین و معارف شریعة سیّدالمرسلین بحقّه و آله المعصومین صلوات الله علیهم أجمعین و الحمدلله ربّ العالمین .
۱. رجوع کنید به «سبیل الرشاد» ص ۹۴ از ج ۲ از مجموعه مصنفات آقا علی حکیم ؛ و «المعاد الجسمانی» تألیف مرحوم اصفهانی و «الانسان» علامه طباطبائی رحمتاللهعلیهم ص ۱۰۹ به بعد، الفصل الخامس فی قیام الانسان
۲. معاد ص ۲۴
۳. الأعراف / ۲۹ و ۳۰
۴. ر ک : تفسیر بیضاوی و حاشیه شهاب بر آن
۵. رک : المفردات ، مصباح الخیر ، معجم مقائیس اللغة ، المعجم الوسیط ، التحقیق
۶. المؤمنون / ۱۸
۷. الأنعام / ۶۵