یکی از تفاوتهای مسلک سلوکی مرحوم حاج ملاحسینقلی همدانی و عرفای نجف و مرحوم آیةالله انصاری همدانی قدس سرهم با مسلک مرحوم سید معصومعلیشاه آنست که مرحوم سید معصومعلیشاه به واسطه شوریدگی کمتر جامعیت داشتند و غلبه حال باطن و جذبات روحی، ایشان را از عنایت کامل به عالم ظاهر باز میداشته ولی عارفان نحلۀ نجف هم به جهت تسلط در امر شریعت و فقاهت و هم به علت تعادل بیشتر در سیر و هم به واسطه تمکن در عالم بقاء میان هر دو جهت جمع نموده و فضائل ظاهر و باطن را مشترکاً داشتند.
توضیح:
مرحوم حضرت آیةالله انصاری قدّسسرّه در تعبیری فرمودهاند: «مظفّر عليشاه و سيّد معصوم عليشاه و بدلا مسلك درويشى داشتند؛ و اين مسلك خوب نيست». در برابر این عبارت مکررا پرسیده میشود: «منظور از مسلک درویشی چیست و چه عیبی دارد؟» مطلب ذیل پاسخی به این پرسش است.
مرحوم حضرت علامه طهرانی قدّسسرّه در کتاب روح مجرّد میفرمایند:
«در ليله جمعه دوازدهم شهر جُمادَى الثّانيه سنه يكهزار و سيصد و هفتاد و هفت هجريّه قمريّه كه حقير در همدان و در منزل و محضر حضرت آية الله حاج شيخ محمّد جواد أنصارى همدانى مشرّف بودم، ايشان در ضمن نصايح و مواعظ و قضايا فرمودند:
آقا سيّد معصوم عليشاه را آقا محمّد على بهبهانى در كرمانشاه كشت؛ آقا محمّد على سه نفر از أولياى خدا را كشت. سوّمى آنها بُدَلا بود كه فرمان قتل او را صادر كرده بود. بُدلا به او گفت: اگر مرا بكشى، تو قبل از من خاك خواهى رفت!
آقا محمّد على به وى گفت: مظفّر عليشاه و سيّد معصوم عليشاه كه از تو مهمتر بودند چنين معجزهاى نكردند، تو حالا ميخواهى بكنى؟! بدلا گفت: همينطور است. چون آنها كامل بودند، مرگ و حيات در نزدشان تفاوت نداشت؛ ولى من هنوز كامل نشدهام و نارس هستم. اگر مرا بكشى به من ظلم كردهاى!
آقا محمّد على به حرف او اعتنا نكرد و او را كشت. هنوز جنازه بدلا روى زمين بود كه آقا محمّد على از زير دالانى عبور ميكرد ناگهان سقف خراب شد و در زير سقف جان سپرد. چون ايشان عالم مشهور و معروف كرمانشاه بود و احترامى مخصوص در ميان مردم داشت فوراً جنازهاش را تشييع و دفن كردند، امّا در اين أحيان كسى به بدلا توجّه نداشت و جنازه وى در گوشهاى افتاده بود و هنوز دفن نشده بود.
مرحوم آية الله انصارى فرمودند: گرچه مظفّر عليشاه و سيّد معصوم عليشاه و بدلا مسلك درويشى داشتند؛ و اين مسلك خوب نيست، امّا فرمان قتل اولياى خدا را صادر كردن كار آسانى نيست.» (روح مجرد، ص ۳۸۴)
از نکاتی که از این عبارت إجمالاً استفاده میشود این است که مسلک عرفانی مرحوم آیةالله حاج شیخ محمدجواد انصاری و مرحوم علامه حسینی طهرانی قدّسسرّهما با مسلک درویشی متفاوت است و به مسلک درویشی انتقاداتی دارند؛ در عین اینکه از نگاه ایشان ممکن است که برخی از دراویش به مقامات عالی نیز برسند و از اولیاء الهی باشند.
در برابر این عبارت مکرراً این سؤال پرسیده میشود که منظور از مسلک درویشی چیست و چه عیبی دارد؟
مطلب ذیل پاسخی به این پرسش است . (لطفا قبل از مطالعه این مطلب، مقالۀ درویشی و تصوف و تقید به شریعت را حتماً مطالعه فرمائید.)
در مقاله درویشی و تصوف و تقید به شریعت گذشت که :
«درویشی در اصل گویا به معنای فقر است و در اصطلاح به معنای دل کندن از دنیا و تعلق نداشتن به آن یا دل کندن از ماسوی الله و همه عوالم جز او بکار میرود. و لذا به صوفی که به دنبال دل کندن از غیر خداست درویش گفته میشود.
درویشی به این معنا امری بسیار مطلوب و پسندیده است.
و نیز گاهی به خصوص انسان کامل که از همه چیز جز خدا دل کنده و به مقام فناء و بقاء رسیده درویش میگویند. درویشی به این معنی نیزصفتی بسیار ممدوح بوده و هیچ کس با آن مخالف نیست. همچنین گاهی به برخی از صوفیه به خاطر زندگی زاهدانه و پوشیدن لباسهای مندرس و کهنه همچون فقیران درویش اطلاق میشود.
اما در دورههای متأخّر درویشی همچون تصوف گاهی به مسلکی گفته میشود که در طریقت باطن و تربیت انسانها و سیر به سوی کمال تقیّد کامل و کافی به ظواهر شریعت ندارد.»
در این فرمایش مرحوم حضرت آقای انصاری مراد از درویشی همین معنای آخری است؛ یعنی مسلکی که در آن تقیّد کامل و کافی به شریعت وجود ندارد.
و نیز در همان مقاله گذشت که این کمتقیدی عوامل گوناگونی می تواند داشته باشد که برخی از آنها عبارت است از:
و عرض شد که مورد ششم و هفتم در حقیقت اصلاً کمتقیدی به شریعت نیست و فقط در ظاهر چنین جلوه میکند و لذا در این موارد هیچ اعتراضی نمیتوان کرد و مورد پنجم انحراف نیست ولی نشانه نقص و عدم جامعیت است و موارد اوّل و دوّم و چهارم نوعی انحراف و مورد سوّم خروج از سلوک و عرفان است و در حقیقت موارد اول تا چهارم از دائره صوفیان راستین خارجند و نمیتوان آنان را صوفی یا درویش حقیقی شمرد.
با توجّه به این مقدّمات شاید فرمایش حضرت آیةالله انصاری به همان مورد پنجم ناظر باشد که نوعی نقص و عدم جامعیّت میباشد، نه موارد دیگر؛ زیرا ایشان آن را انحراف نشمردهاند و تعبیر شریف ایشان فقط این است که: «مسلک درویشی خوب نیست».
با تأملی در سیره بزرگانی چون مرحوم آقا سیدمعصومعلیشاه و نورعلیشاه میتوان شواهدی را بر وجود این نکته در زندگی ایشان نشان داد.
مقدّمةًباید دانست که واقعیّت تاریخ نشان میدهد که سید معصومعلیشاه و ارادتمندان ایشان (که جمعی از علمای بزرگ قرن سیزده را دربرمیگیرند و طبقۀ اوّل سلسلۀ أخیر نعمةاللهیه را در ایران شکل میدهند) همگی افرادی متعبّد و مطیع شرع انور بودهاند و آنچه امثال آقا محمّدعلی بهبهانی سامحهالله به مرحوم سید معصومعلی شاه و دیگر بزرگان نسبت داده است چیزی جز کذب و افتراء نیست و شواهد زیادی بر کذب نقل قولهای وی در خیراتیه وجود دارد که در بحثی جداگانه باید به آن پرداخت. (البته در میان پیروانی که از عوامالناس بودهاند، مثل همه عوام الناس بیمبالاتی به شریعت دیده میشده است که بعداً بدان اشاره خواهد شد.) [۱]
ولی با این همه، برخی از ایشان که از فقهای آن دوره و جامع علوم ظاهری و باطنی بودهاند؛ چون ملامحمدجعفر کبودراهنگی (مجذوب علیشاه) و ملامحمدحسین اصفهانی (حسینعلی شاه) و ملاعبدالصمد همدانی و ... بسیار به ظرائف شرعی مقید بودند ولی در برخی دیگر حال شور و جذبه و انصراف از عالم دنیا و بیتقیدی به ظواهر مادی و اعتبارات مردم دنیا در حالات برخی از ایشان دیده میشود.
در مقاله درویشی و تصوف و تقید به شریعت گذشت که کمتقیدی و بیدغدغگی نسبت به شرع معمولاً در سه محور رفتارهای اجتماعی و رفتارهای تربیتی و اهتمام به تبلیغ شرع و دستور به آن ظهور پیدا میکند.
در اینجا به مناسبت به برخی از حالات این بزرگان در محور اوّل (رفتارهای اجتماعی) و محور سوّم (میزان اهتمام به تبلیغ ظواهر شرع) اشاره میشود.
برخی از بزرگان این طریقه چون خودشان شوریده و منصرف از عالم کثرت بودهاند؛ در عین تعبّد به شریعت، چندان اتباع را به مراعات ظواهر شریعت ترغیب نمیکردهاند و بیان معارف و دعوت به عشق خدا و سیر در عوالم ملکوت سخن گفتن از عالم باطن آنها را از اشتغال جدی به سفارش به ظواهر شرع بازمیداشته است. به طوریکه چه بسا کسی مدتها با یکی از این بزرگان همنشین شود و آن بزرگ صدها سخن از معارف بگوید ولی نسبت به مسائل ظاهری شرعی تذکرات قابل اعتنائی ندهد.
لذا مکرر اتفاق افتاده و میافتد که پیروان این طریقه ها به راحتی از جاده شریعت خارج میشوند و سکوت بزرگان از تبلیغ شرع به کمتقیدی عملی پیروان نسبت به شریعت تبدیل میشود.
یک نمونه از این مسأله را در احوال عارف شوریده و عاشق دلباخته مرحوم آقا سید معصومعلیشاه دکنی میتوان دید؛ در شرح حال ایشان آمده :
«جناب سید به عزم هندوستان حرکت کرد و نورعلیشاه را امر به مراجعت نموده و ایشان به هند رفته تا پنج منزلی حیدرآباد رفتند ... و قولی اینکه خود در مراجعه به عتبات عالیات فرموده بودند که من در پنج منزلی به خیال افتادم که از برای ارشاد و تکمیل رفتم و حال آنکه قواعد فقر را ارشاد کرده اما منع از منهیات نکردم و دور نیست جهال نعمةاللهیه هم مثل جهال سائر سلاسل مرتکب بعضی منهیات و سبب خرابی سلسله شوند برگشتم تا بگویم که باید من جمیع الجهات تابع احکام شریعت بوده هرچه امر است اطاعت کرده و از هر چه نهی است احتراز کنید» (دو رساله در تاریخ جدید تصوف ایران، ص۱۱۵ از حدیقه ، ج۲، ص۱۰۳۸)
و نیز آمده:
«گاهی که معصومعلی از پی سفر ایران به هند افتاده بود از سر آنکه به سمع شاه علیرضا رسیده بوده است که برخی از فقراء ایران از اموری که او آنان را از ارتکاب آن ممنوع گردانیده بوده است روی برنمیگردانند از سر شرمندگی این معنی بلاملاقات وی به ایران بازگشت» (همان، ص۴۱)
از نظر سیره اجتماعی ظاهری، مرحوم سید معصومعلیشاه و برخی از اتباعشان ظاهری غیرمتعارف و بر خلاف آداب اجتماعی آن دوره داشتند که ایشان را انگشتنما میکرد و با لباس و کلاه دوریشی و با تبرزین در مجامع عمومی حاضر میشدند و در برخی از جهات آداب و مستحبات شرعی را نیز مراعات نمیکردند؛ مانند آنکه موی سر خود را بلند میکردند به حدی که بر شانهها میریخت. این مسأله در برخی از عکسهای منسوب به ایشان مانند عکسهای جناب نورعلیشاه نیز منعکس شده است و همچنین میرزا زینالعابدین شیروانی در ضمن شرح حال مرحوم آقا سید مهدی خراسانی شهید در ریاض السیاحة بدان اشاره نمودهاست:
«غرض از اين مقدمات اينكه ميرزائى هنگامى كه واقفِ سرِّ سبحانى، حضرت نور على شاه اصفهانى قدس اللّه سره، جهت استحصال مآرب دارَيْن به زيارت امام ضامن مشرف گرديد و رخسار چون ماه را بدان آستان شمس آسمان ولايت ماليد به وسوسه عوام كالانعام و اغواى خواصِ جهالت اختصاص كه كسوت صلاح و چشم از فلاح پوشيده بودند به تراشيدن گيسوان آن حضرت فتوى داد و اين خال منقصت را بهواسطه جمعى بدانديش جهالتكيش بر رخسار كمال خويش نهاد بعد از صدور اين امر شنيع همواره اظهار ندامت نمودى و ازين كار نكوهيده نادم و پشيمان بودى». (رياض السياحة، ج۱، ص: ۳۸۳)
نور علیشاه در «ﺭﺳﺎﻟﻪ ﺍﺻﻮﻝ ﻭ ﻓﺮﻭع» در وصف مرحوم سید معصوم علیشاه میفرماید:
« ﺭﻭﺯﯼ ﺑﺎ ﺩﻝ ﭘﺮ ﺩﺭﺩ ﻭ ﺟﺎﻥ ﻏﻢ ﭘﺮﻭﺭﺩ ﺩﺭ ﺩﺍﺭﺍﻟﻌﻠﻢ ﺷﯿﺮﺍﺯ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﻋﺠﺰ ﻭ ﻧﯿﺎﺯ ﺑﻪ ﻛﻮﭼﻪﺍﯼ ﻣﯽﮔﺬﺷﺘﻢ ﻭ ﺑﻪ ﺁﺏ ﺩﯾﺪه ﺧﺎﻙ ﺭﺍه ﻣﯽﺷﺴﺘﻢ. ﮊﻧﺪهﭘﻮﺷﯽ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻡ ﺟﺎﻣﻪ ﻋﺮﯾﺎﻧﯽ ﺩﺭ ﺑﺮ ﻭ ﻛﻼه ﺑﯽﻧﺸﺎﻧﯽ ﺑﺮﺳﺮ، ﺍﺯ ﻧﺎﺻﯿﻪﺍﺵ ﻧﻮﺭ ﺳﯿﺎﺩﺕ ﺗﺎﺑﺎﻥ، ﻭ ﺍﺯ ﺟﺒﻬﻪﺍﺵ ﻧﺠﻢ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﺎﯾﺎﻥ، ﺭﺷﺘﻪ ﺗﺪﺑﯿﺮ ﺩﺭ ﻛﻒ ﺗﻘﺪﯾﺮ ﺳﭙﺮﺩه، ﺳﺮِ ﺗﺴﻠﯿﻢ ﺩﺭ ﺟﯿﺐ ﺭﺿﺎ ﻓﺮﻭ ﺑﺮﺩه، ﺟﻤﻌﯽ ﺍﺯ ﺍﻃﻔﺎﻝ ﭘﺮﯾﺸﺎﻥ ﺣﺎﻝ ﺑﺮﮔِﺮﺩ ﺍﻭ ﺟﻤﻊ، ﻧﻪ ﺍﺯ ﺣﺎﻝ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﺁﮔﺎه ﻭ ﻧﻪ ﺍﺯ ﺷﻤﻊ، ﺍﺯ ﻫﺮ ﻃﺮﻓﯽ ﺳﻨﮕﯽ ﺑﻪ ﺗﺎﺭﻙ ﻣﺒﺎﺭﻛﺶ ﻣﯽﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻨﺪ ﻭ ﺁﻥ ﻓﺮﻭﺯﻧﺪه ﺍﺧﺘﺮ ﺑﺮﺝ ﺩﺍﻧﺎﯾﯽ ﻭ ﺩﺭﺧﺸﻨﺪه ﮔﻮﻫﺮ ﺩﺭﺝ ﯾﻜﺘﺎﯾﯽ، ﻟﺐ ﮔﻠﺒﺮﮒ ﺭﺍ ﭼﻮﻥ ﻏﻨﭽﻪ ﺑﻪ ﺗﺒﺴﻢ ﮔﺸﻮﺩه، ﺑﻠﺒﻞ ﺁﺳﺎ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺑﯿﺖ ﻣﺘﺮﻧﻢ ﺑﻮﺩ:
سرم ﺍﺯ ﺳﻨﮓ ﻃﻔﻼﻥ ﻻﻟﻪ ﺯﺍﺭ ﺍﺳﺖ
ﺟﻨﻮﻥ ﮔﻞ ﻛﺮﺩه ﺍﯾﺎﻡ ﺑﻬﺎﺭ ﺍﺳﺖ»
و نیز در بستان السیاحه در وصف ایشان گوید:
« شخصى سبزه چهره از متاع ملاحت بابهره بود كسوت درويشان پوشيدى و موى سر نتراشيدى و ضعيف اندام و اندك قصير القامة و طويل الفكر و قليل الكلام بود و بجهان و زخارف آن هركز التفات نمىفرمود و هركز مال دنيا ذخيره نمىنمود آنچه فتوحات شدى همه را بر فقرا و درويشان قسمت كردى و خود نيز زياده از يك قسمت قبول نكردى و خويشتن را يكى از ايشان شمردى» (بستان السياحة، متن، ص: ۲۲۵)
به همین منوال در تعابیر باقی مانده از این بزرگان و ادبیات گفتاریشان مطالبی دیده میشود که از عرف ادبیات متشرعه به دور است .
صاحب طرائق در شرح احوال نورعلیشاه میگوید:
« حاصل آنكه جناب نور على شاه از اظهار ارشاد و دعوت عباد مسامحه نكردند و چون صيت بزرگوارى او در بلاد انتشار و اشتهار يافت جمعى ارباب غرض از در انكار در آمدند و در نزد سلاطين او را به داعيه سلطنت و جمع مريدان و ارباب بيعت متهم كردند و در نزد علما و صلحا به عدم حفظ شريعت بدنام ساختند يُرِيدُونَ أَنْ يُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ نور مهر در ابر مخفى نگرديد و بوى مشك در پرده نافه پنهان نماند وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ.
در هر شهر و اقليم كه مىرسيد هنگامه مىشد.
حسن تو هرجا كه كوس عشق فروكوفت
بانگ برآمد كه غارت دل و دين است
و به هر طرف كه مىرفت مردم بىاختيار به دورش و بر اثرش مىگرديدند و مىرفتند بسيار از اوقات به نحو قصيدهسرائى قدم مىزد و مىخواند، از ازدحام مردم راه عبور مسدود مىشد وقتى در حال استغراق اين غزل خود كه مطلعش اينست:
باز آمدم موسى صفت ظاهر يد بيضا كنم
فرعون و قومش سربهسر مستغرق دريا كنم
مخالف و مؤالف محو او بودند. مدت پنج سال در عراق عرب مجاور و در حلقه ارادتش بسيارى درآمدند و چون در حال غلبه و جد بعضى از غزليات مىفرمود و گوشزد مخالفان گرديد قيل و قال و دمدمه و همهمه در ميان متشبهين به علم از عرب و عجم افتاد. مانند اين غزل كه دو فردش اينست:
من در تاج خسروان آن لؤلؤ لالاستم
در قعر بحر بيكران آن گوهر يكتاستم
گه نار و گه نور آمدم گه مست و مخمور آمدم
بردار منصور آمدم هم لا و هم الا ستم
و مانند اين غزل:
ما ابر گهرباریم هی هی جبلی قم قم
ما قلزم زخاریم هی هی جبلی قم قم
گر نور خدا جوئی بیهوده چه می پوئی
ما مشرق انواریم هی هی جبلی قم قم
و اين ترجيع:
در کعبه و سومنات مائیم
عالم صفتند و ذات مائیم
مخصوص بعضى ساكنين آن ديار كه مقدس بودند متوحش گرديدند و از در انكار و تفسيق بل تكفير كه برهان بيخردانست در آمدند» (طرائق الحقائق، ج۳، ص۱۹۸ و ۱۹۹)
به هر حال ظواهر رفتاری این بزرگان چنین بوده که برخی از فقهای ظاهر آن را خلاف سیره و مسلک متعارف خود میشمردندو لذا نسبت به آن اعتارض داشتند. البته قضاوت درباره اینکه این رفتارهای اجتماعی ناشی از شور و جذبه سیدمعصومعلیشاه بوده است و شدّت واردات مانع از تدبیر کامل عالم ظاهر میشده یا عمداً چنین میکرده و راه تبلیغ راه خدا و توجّه دادن مردم به سلوک را منحصر در این امر میدانستهاند و از دید ایشان مصداق تزاحم بوده مشکل است ، ولی در هر حال این روش مورد انتقاد جمعی بوده و البته جمع معتنابهی از فقها و مجتهدان و حکمای آن دوره دست ارادت به وی داده و در سلک شاگردان ایشان درآمدند.
باری در عبارتی کوتاه یکی از تفاوتهای مسلک سلوکی مرحوم حاج ملاحسینقلی همدانی و عرفای نجف و مرحوم آیةالله انصاری همدانی قدس سرهم با مسلک مرحوم سید معصومعلیشاه آنست که مرحوم سید معصومعلیشاه به واسطه شوریدگی کمتر جامعیت داشتند و غلبه حال باطن و جذبات روحی، ایشان را از عنایت کامل به عالم ظاهر باز میداشته ولی عارفان نحلۀ نجف هم به جهت تسلط در امر شریعت و فقاهت و هم به علت تعادل بیشتر در سیر و هم به واسطه تمکن در عالم بقاء میان هر دو جهت جمع نموده و فضائل ظاهر و باطن را مشترکاً داشتند.
گویا فرمایش مرحوم آیةالله انصاری که فرمودند: مسلک درویشی خوب نیست از این باب است.
۱. داستان تار وحدت و نسبتش به مرحوم مشتاقعلیشاه نیز معتبر نیست و برخی کلاً منکرند و میگویند ایشان بعد از ورود به سلوک مطلقاً تار نمیزده است و برخی از قول مرحوم آقا سید مهدی خراسانی شهید میگویند که ایشان بعد از ورود به سلوک، مطلق ترک کرده و در حد ضرورت برای مداوا گاهی مینواخته که تفصیلش در طرائق، ج۳، ص۱۹۳ و ۱۹۴ آمده است.