مرحوم قاضی سعید قمی جزء مدافعان سرسخت محییالدین عربی و آراء وی میباشند و کتب وی مشحون از تمسّک به کلمات محییالدین است و عباراتی در دفاع از تشیع وی نقل مینماید. یکی از اعتراضات او به صدرالمتألّهین این است که وی گاه در بیان حقیقت توحید کوتاه آمده و حق مسأله را -که همان نظر عرفاست- بیان ننموده است.
سرّ تحریفی که در «تنزیه المعبود» و «نقدی قویم» صورت گرفته نا آشنائی نویسندگان آنها با اصطلاحات اهل فن است که بلای عمومی تفکیکیان و مخالفان عرفان میباشد و همیشه سبب میگردد کلمات بزرگان را اشتباه بفهمند.
از جمله شخصیتهای مورد اتهام در باب وحدت وجود مرحوم قاضی سعید قمی شاگرد معروف فیض کاشانی است.
نویسنده کتاب «تنزیه المعبود فی الرد علی وحدتالوجود» در مقام مخالف تراشی برای وحدت وجود و ذکر نام فقهای مخالف وحدت وجود عبارتی را از مرحوم قاضی سعید قمّی نقل نمودهاست و بر اساس این عبارت ایشان را از مخالفین وحدت وجود که آن را کفر و شرک میدانند، معرّفی کردهاست و صاحب نقدی قویم نیز از همین نقل پیروی کرده است (تنزیه المعبود، ص ۴۵۳؛ نقدی قویم، ص ۱۶)
ایشان مینویسد:
«القاضی سعید القمی
قال: القول بأنّ المبدأ هو الوجود بلاشرط و أمره هو الوجود بشرطلا أو بالعکس، و المعلول هو الوجود بشرط شیء، و کذا القول بأنّ المبدأ هو الوجود الشخصی المتشخّص بذاته الواقع فی أعلی درجات التشکیک المشتمل على جمیع المراتب السافلة، و بالجملة فالقول بکون المعلول عین العلة بالذات و غیره بالاعتبارات السلبیة و کذا القول بالجزئیة سواء کانت من طرف العلة أو المعلول و القول بالأصلیة و الفرعیة و القول بالسنخیة أو الترشّح أو العروض سواء کان الأخیر من جهة العلة أو المعلول، و القول بالکمون و البروز و ما یضاهی ذلک علی حدّ الشرک و الکفر و کلّ ذلک تولّد معنویّ و تناسل حقیقیّ و موجب لتهوّد القائل به و مستلزم لتنصّر الذاهب إلیه حیث قال الیهود: «عزیر ابن الله» و النصارى «المسیح ابن الله». (تنزیه المعبود، ص۴۵۳ از شرح توحید الصدوق، ج۲، ص۶۶)
قاضی سعید قمی کیست؟ آیا این نسبت به قاضی سعید قمّی حقیقت دارد؟
این نسبت غلط بوده و محصول سوء تفاهم است. مرحوم قاضی سعید از شاگردان فیض و ملا رجبعلی تبریزی است. گرایشهای عرفانی فیض و اعتقادش به توحید عرفانی جای سخن ندارد.
امّا ملارجبعلی از حکمائی است که هم خود در وادی عرفان عملی قدم برداشته و هم به مبانی تصوف گرایش زیادی داشته است و نویسندگان هم دورة وی، او را در ردیف ملاصدرا و فیض و شیخ بهائی، از کسانی که مشرب تصوّف دارند شمردهاند. (رک: دین و سیاست در دوره صفوی، طبع اول، ص ۲۴۲؛ مجلّه حوزه، ش ۹۳، مقالة «خرده گیران بر حکمت متعالیه و منتقدان صدرالمتألّهین، ص ۲۵۲ و ۲۵۳). وی شاگرد میرفندرسکی و متأثّر از وی است و میرفندرسکی از موافقین سرسخت وحدت وجود است که کتاب «جوگ» را که سراسرش توحید غلیظ عرفانی است ترجمه نموده و در مقدمه آن میفرماید:
چون ز قرآن گذشتی و اخبار
نیست کس را بدین نمط گفتار
(منتخب جوگ باسشت، ص۲۹)
میرفندرسکی و ملارجبعلی در عصر خود با آثار بوعلیسینا بسیار مأنوس بوده و بر تدریس آن مداومت داشتهاند و معمولاً تلاش میکنند با بهرهگرفتن از همان اصطلاحات، مبانی عرفانی را توجیه نمایند و گویا تحوّلات زیر بنائی ملاصدرا از دید اتباع ایشان مخالف توحید صرف و تنزیه کامل میباشد.
شدّت انس برخی از این بزرگان با کتب مشّائیان، حتی برخی از بزرگان را به این نظر واداشته که میرفندرسکی و ملا رجبعلی مشّائی بوده و اهل عرفان نیستند (مقدّمه شواهد الربوبیّه، ص ۷۱ ـ ۷۵) ولی تحقیقات نهائی این نظر را باطل مینماید.
مرحوم قاضی سعید قمّی جزء مدافعان سرسخت محییالدین عربی و آراء وی میباشند و کتب وی مشحون از تمسّک به کلمات محییالدین است و از وی به «الشیخ محییالدین رضیالله عنه» نام میبرد و عباراتی در دفاع از تشیع وی نقل مینماید. یکی از اعتراضات او به صدرالمتألّهین این است که وی گاه در بیان حقیقت توحید کوتاه آمده و حق مسأله را ـ که همان نظر عرفاست ـ بیان ننموده است.
سرّ تحریفی که در «تنزیه المعبود» و «نقدی قویم» صورت گرفته است نا آشنائی نویسندگان آنها با اصطلاحات اهل فن است که بلای عمومی تفکیکیان و مخالفان عرفان میباشد و همیشه سبب میگردد کلمات بزرگان را اشتباه بفهمند.
مرحوم قاضی سعید به تبع جناب محیی الدین عربی و سائر «اهل معرفت و تحقیق» - به تعبیر مرحوم قاضی سعید - معتقد به اشتراک لفظی موجود و أصالت ماهیت است، ولی نه به معانی سست و بی ارزشی که برخی فلسفهستیزان میگویند؛ بلکه إجمالاً معتقدند که چون وجود حقیقی منحصر در خداوند است و در کنار وی چیزی نیست که دم از وجود زند و همگی ظهورات وی میباشند؛ دیگر جائی برای سخن گفتن از اشتراک وجود بین خالق و مخلوق و اصالت وجود مخلوقات باقی نمیماند و وحدت حقّة حقیقیّة غیر عددیّة خداوند را نیز به همین شکل تصحیح مینمایند که از این نظر به اصالت ماهیت عرفانی و اشتراک لفظی عرفانی تعبیر میشود و روی همین جهت است که مرحوم قاضی سعید مکرّراً در عبارات خود میفرماید:
«سرّ ذلک ما قلنا مراراً من أنّ الکلّ بالنسبه إلیه عزّ شأنه مستهلک فلیس معه شیء حتّی یکون ثانیاً».
و میفرماید:
«و فی ذلک اشارتان: إحداها أنّه سبحانه هو الأوّل و الآخر و الظاهر و الباطن و الثانیه: أن لیس فی الوجود إلاّ ذاته و کمالاته و الباقی لا شیء محض کل شی هالک إلاّ وجهه».
و در شرح: «لم یزل واحداً لا شیء معه و لا یزال کذلک»، به این حدیث شریف دال بر وحدت وجود تمسّک میکند:
«روی عن الصادق علیه السلام حیث قال للراوی: أیّ شیء الله اکبر»؟ قال: فقلت: الله اکبر من کلّ شیء. فقال: و کان ثمّ شیء فیکون اکبر منها؟ قلت: فما هو؟ قال: الله اکبر من أن یُوصف.»
و در شرح این حقیقت میفرماید:
«لو کان [المعلول] مع العلّة بالذات لکان متحصّل القوام بدونها مستقلّ الذات مع قطع النظر عنه إذا المعیّة الذاتیة تقتضی الاستقلالیّة و الانفراد بوجه ما و ذلک من المستحیلات فهو مستهلک الذات و الصفات فی العلّة؛ لکن لما کان هو ظهور العلّة و شؤونها و باق بابقائها بل ببقائها و الشیء التام لا ینفصل عن ذاته و لوازم ذاته و ظهوراته لانّه مع کل ذلک بالوجوب فالعلة تکون مع المعلول و المعلول لیس مع العلّة».
باری آثار مرحوم قاضی سعید از بیان توحید خالص عرفانی و دعوت به فناء ذاتی پر است و ایشان همچون سایر کسانیکه اهل سیر در عوالم قرب بوده و از آبشخوار معارف قرآن و عترت استفاده نمودهاند نه فقط اعتقادات تفکیکیان و متکلّمین پیشین را «علی حد الشرک و الکفر» مینامد، بلکه مطالب بلندی را که ملا صدرا در اوائل اسفار و برخی کتب خود برای مماشات با اهل ظاهر آورده ـ همچون اصالت وجود و تشکیک ـ مستلزم شرک و کفر میشمارد و حق را همان نظر نهائی ملا صدرا در باب علّت و معلول میشمارد.
متأسفانه نویسنده مزبور که با اطلاحات آشنا نبوده گمان انتقاد قاضی سعید بر نظریه تشکیک یا ترشّح به معنای سقوط به کثرتانگاری متکلمین است غافل از آنکه وی به دنبال صعود به توحید عالی و حقیقی قرآنی و عرفانی است و تشکیک و ترشّح را چون شائبه دوئیت واستقلال برای مخلوق باقی میگذارد باطل میداند.