از منظر قرآن کریم انسان و دیگر مخلوقات همگی از سوی خداوند آمدهاند و به سوی وی باز میگردند.قرآن کریم از این حقیقت به رجوع همه بسوی خداوند تعبیر میکند که رجوع به معنای بازگشت به همان نقطهای است که همه از آنجا آمدهاند؛ این حقیقت در قرآن کریم بیش از صدبار با تعابیری چون الیه راجعون، الیه تقلبون، الیه المصیر و الیه المنتهی تکرار شدهاست. بنابراین حقیقت خلقت عبارت است از نوعی دور شدن مخلوق از خالق و فناء مخلوق عبارتست از نزدیک شدن به خالق و در نهایت بازگشت به وی.
هدف این بحث بررسی مختصر چند مسأله اصلی از اختلافات اعتقادی مکتب تفکیک با عرفان و حکمت متعالیه در خداشناسی، جهانشناسی، انسانشناسی و معادشناسی است که با رعایت اختصار و بیان ساده برای آشنائی با منظومه فکری تفکیک مفید میباشد.
جهت اختصار در این چند یادداشت به همه مسائل اختلافی پرداخته نشده و برای تفصیل بیشتر میتوان به کتاب «مکتب تفکیک در بوتۀ نقد» تألیف جناب آقای دکتر ارشادی نیا و کتاب «آئین و اندیشه» تألیف حجةالاسلام و المسلمین موسوی مراجعه کرد. بررسی آراء مکتب تفکیک در «روش کشف معارف» نیز در چند یادداشت جداگانه ان شاء الله تقدیم خواهد شد..
در این یادداشتها سعی شده که اختصار و سادهنویسی مانع دقت بحث نگشته و تعابیر با دقت و ظرافت انتخاب گردند؛ لذا تقاضا میشود در مطالعه آن نیز دقت به کار برده شود. از سوئی طبیعت بحث به گونهای است که علیرغم تلاش برای ساده نویسی باز هم فهم برخی از مطالب محتاج آشنائی با کمی با علوم عقلی است.
فائده این مقایسه هم آشنائی با میزان تطابق تفکیک با معارف قرآنی است و هم میزان اثرپذیری ایشان از عرفان و حکمت متعالیه و با پیگیری دقیق این بحث هر محققی به این نتیجه میرسد که مکتب تفکیک به همان مقدار که به عرفان نزدیک شده بیشتر توانسته است از آیات و روایات بهره ببرد و به هر میزان از آن دور گشته از آیات و روایات هم محروم گشته است.
به جهت تطابق کلیات عرفان و حکمت متعالیه با معارف قرآنی و اصل بودن قرآن کریم برای همه معارف عنوان این مباحث «مقایسه تطبیقی معارف قرآنی و تفکیکی» گذاشته شده است.
مقدمتاً باید دانست بررسی دیدگاههای تفکیک با چند مشکل مواجه است:
برای حل مشکل اول و دوّم در این چند یادداشت بر گزارش آراء تفکیک بر اساس دو کتاب «تنبیهات حول المبدأ و المعاد» اثر مرحوم آیت الله مروارید و «میزان المطالب» اثر مرحوم آیتالله تهرانی رضوان الله علیهما تکیه نموده که روشی میانه نسبت به میرزای اصفهانی و آیتالله شیخ مجتبی قزوینی رضوان الله علیهما داشته و میان تفکیکیان معاصر نیز نسبةً مقبول میباشند، و برای حلّ مشکل سوّم سعی میشود بیشتر به مسلّمات مکتب تفکیک پرداخته شود.
از برادران تفکیکی و غیرتفکیکی تقاضا میشود در صورتی که با خطائی در تقریر آراء تفکیک بر اساس این دو منبع مواجه شدند ما را از تذکرتشان محروم ننمایند.
در این چند یادداشت ابتدا فقط به گزارش کوتاه آراء تفکیک پرداخته شده است و سپس در هر موضوع به طور جداگانه نظر مکتب تفکیک به اختصار تکرار شده و با آنچه از متن قرآن و روایات و عقل استفاده میشود مقایسه گشته است و چون بنای آن بر اختصار است به طرح تفصیلی ادله پرداخته نشده است.
در یادداشت (گزارش ساده و فشرده آراء تفکیک) مروری گذرا بر آراء مکتب تفکیک در چهار محور خداشناسی و جهانشناسی و انسانشناسی و معادشناسی و بررسی خداشناسی مکتب تفکیک انجام شد. در اینجا ابتدا آراء تفکیک را در جهانشناسی تکرار نموده و سپس به نقد و بررسی مختصر آن میپردازیم و با اشاراتی کوتاه میان نگاه این مکتب و معارف قرآن کریم مقایسه میکنیم و تفصیل مسأله را به کتب تخصّصی وا مینهیم.
از نظر مکتب تفکیک اولین مخلوق خداوند جوهری است مادی و دارای فعلیت که آن را «ماء» یا «هواء» یا «نور» مینامند. و چون به مجرّد خلق، نور علم و عقل نیز بر آن بار شده میتوان گفت اوّلین مخلوق نور علم و عقل است.
در مرحلة دوّم خداوند با ایجاد اندازهها و اشکال و اعراض گوناگون بر روی این جوهر واحد دیگر مخلوقات را خلق فرموده است. در اثر پدید آمدن این اعراض آن مخلوق واحد تکثّر مییابد و از این نقطه خلقت تفصیلی آغاز میشود.
اولین مخلوق در مرحله خلقت تفصیلی نور رسول خدا صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم و انوار اهلبیت علیهمالسلام میباشد (میزان المطالب، ص۲۳۰ و ۲۳۱؛ تنبیهات، ص۲۱۸-۲۲۰، و ص ۱۳۳؛ و رک: ابواب الهدی، ص۱۲۸-۱۳۱ و ۱۹۹-۲۰۱؛ و آئین و اندیشه، ۳۴۰-۳۵۱؛ تحریر این مبحث در کلام میرزای اصفهانی به گونهای دیگر است).
مخلوق اول (آب) به دو قسم گوارا و شور تقسیم میشود و از آب گوارا که علیّین نامیده میشود طینتهای پاک و ارواح و ابدان مؤمنین و بهشت و نعمتهای آن خلق شده و از آب شور که سجّین است ارواح و ابدان کافرین و جهنم و آتش خلق می گردد (تنبیهات، ص۲۲۲و۲۲۳).
بنابراین:
اولاً: مخلوق اول لا من شیء (نه از چیزی) خلق گشته است و حدوث حقیقی دارد و دیگر مخلوقات از مخلوق اول خلق شدهاند (میزان المطالب، ص۲۲۱؛ و تنبیهات، ۲۱۸؛ تقریرات، ص۱۴۹).
ثانیاً: تفاوت همه مخلوقات عرضی است؛ زیرا جوهر همه آنها یکی بیش نیست.
ثالثاً: تمام مخلوقات از زمین و آسمان و روح و ملک و جنّ و برزخ و قیامت ـ بجز نور علم و عقل و قدرت و روحالقدس به اعتباری ـ جسمانی و قابل اشاره حسّی میباشند و مکان اشغال میکنند. ولی این اجسام دارای مراتب مختلفی از جهت لطافت و غلظت میباشند؛ لذا بسیاری از آنها به حسّ ما در نمیآیند (تنبیهات، ص۲۱۸و۲۴۸؛ البته تفکیکیان در برخی مواضع وجود مجرّدی غیر از خداوند را انکار کرده و در برخی مواضع میپذیرند. رک: آئین و اندیشه، ص۳۵۶).
رابعاً: همه مخلوقات از دیگرگونی مخلوق اول پدید آمدهاند و از جهتی با او عینیّت داشته و از جهتی غیر وی میباشند (تنبیهات، ص۶۹).
از منظر قرآن کریم انسان و دیگر مخلوقات همگی از سوی خداوند آمدهاند و به سوی وی باز میگردند.
قرآن کریم از این حقیقت به رجوع همه بسوی خداوند تعبیر میکند که رجوع به معنای بازگشت به همان نقطهای است که همه از آنجا آمدهاند؛ این حقیقت در قرآن کریم بیش از صدبار با تعابیری چون الیه راجعون،الیه تقلبون، الیه المصیر و الیه المنتهی تکرار شدهاست.
بنابراین حقیقت خلقت عبارت است از نوعی دور شدن مخلوق از خالق و فناء مخلوق عبارتست از نزدیک شدن به خالق و در نهایت بازگشت به وی.
از نگاه قرآن خداوند متعال در بالای عالم قرار دارد و حرکت به سوی او حرکتی صعودی است؛ «ًإِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُه» (سورة فاطر، آیة ۱۰)؛ و نیز میفرماید: بَل ْرَفَعَهُ اللَّهُ إِلَيْه (النساء، آیة ۱۵۸)
و حرکت از نزد خداوند نزولی است و لذا قرآن از خلقت موجودات به فروفرستادن آن تعبیر میکند «وَإِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ مانُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ» (الحجر ، آیة ۲۱) و نیز میفرماید: «وَ أَنْزَلْنَا الْحَديدَ» (الحدید، ۲۵) و «قَدْ أَنْزَلْنا عَلَيْكُمْ لِباسًا» (الأعراف، ۲۶)؛ پس هر موجودی از دید قرآن سیری نزولی در مسیر آغاز خلقت و سیری صعودی در مسیر بازگشت دارد.
از نگاه قرآن موجودات عالم به دو دسته متغیّر و ثابت تقسیم میشود. قرآن جایگاه برخی مخلوقات را «عندالله» میشمرد (رک: الحجر، ۲۱ و البقرة، ۹۴ و ۱۱۰و آل عمران، ۳۷ و۱۶۳و۱۹۸ و النحل، ۹۵ و القصص، ۶۰ و القمر، ۵۵)
و در یک قانون کلی میفرماید: «ما عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باق» (سورة النحل، آیة ۹۶) (= آنچه نزد شماست از بین میرود و آنچه نزد خداوند است باقی است). بنابراین مخلوقاتی که عندالله هستند تغییر ندارند؛ زیرا تغییر همواره با بقاء منافی است (رک: المیزان، سورة انعام، آیة ۵۶، ج۷، ص۱۰۱ و ۱۰۲ و سورة حجر، آیة ۲۱، ج ۱۲، ص۱۴۵ و سورة نحل، آیة ۹۶، ج۱۲، ص ۳۳۹).
با توجه به آنچه گذشت مخلوقات از دید قرآن دارای مراتبی میباشند که برخی به خداوند نزدیکتر و برخی دورترند.
از سوئی چون میدانیم خداوند از هر حدّی مبرّاست، باید هر چه به سوی خداوند بالا میرویم با مراتب گوناگونی از مخلوقات مواجه شویم که حدّشان کمتر و به اطلاق نزدیکتر میباشند.
از دیگر سو مسلماً برخی از مخلوقات الهی جسمانی هستند که یک نمونه آن عالمی است که در آن زندگی میکنیم و یک نمونه آن بهشت و جهنم است.
و میدانیم که بهشت و جهنم از نگاه قرآن کریم در عالمی بالاتر از این عالم و نزدیکتر به خداوند میباشند و انسان برای حرکت به سوی آنها باید صعود نماید.
پس میتوان نتیجه گرفت از دید قرآن کریم:
حکما و عرفا معمولا از عالم فاقد حرکت و تغییر به عالم عقل و از عوالم جسمانی میانی به عالم مثال و از عوالم جسمانی پائینی به عالم طبع تعبیر میکنند.
از دیگر سو در روایات شیعی، چنین آمده است که اولین مخلوق خداوند حقیقتی است که گاه «ماء» خوانده میشود و گاه «عقل» و گاه نور رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم و همه مخلوقات از این مخلوق خلق شدهاند و حتّی مکان نیز پس از آن خلق گردیده است (رک:بحارالانوار،ج۵۴،ص ۱۶۹).
مسأله اوّلین مخلوق در میان متکلّمان و حکما مورد غفلت بود تا آنکه عارفان که گشایندگان معارف قرآن و اهلبیتاند باب آن را گشوده و از خصوصیّات آن و نسبتش با مخلوقات دیگر سخن گفتند.
از نگاه عرفا مخلوق اول یا همان صادر اول (عرفا چون صادر اول را فاقد حد و ماهیت میشمارند و کلمه خلق اشاره به حد دارد؛ بیشتر از تعبیر صادر اول استفاده میکنند) عین همه مخلوقات و غیر از همه است و ایشان نوعی وحدت در کثرت میان آن و دیگر مخلوقات قائلند به گونهای که آن مخلوق اول همان مجموعه مخلوقات دیگر و در همه ساری است (البته جا دارد که توجه شود وحدت در کثرت صادر اول غیر از وحدت در کثرت خداوند متعال است. این وحدت در کثرت در اصطلاح وحدت و اطلاق سریانی است ولی درباره خداوند وحدت فوق سریان است که در عین سریان مستقل و مافوق همه است. دربارة صادر اول در عرفان رک: حکمت عرفانی، ص۳۰۷ – ۳۲۷).
تفکیکیان در جهانبینی خود نیز – همچون خداشناسی - بسیار از عرفا وام گرفتهاند ولی در جهاتی هم از آنها فاصله گرفته و از فهم معرفت قرآنی جدا شدند.
نظریه مخلوق اول را اولین بار عرفا به این شکل مطرح نموده اند و عینیت آن با مخلوقات دیگر نیز توسط عرفا طرح شده است و تفکیکیان این طرح را – چون با روایات مطابق دیده اند - پذیرفتهاند.
با این تفاوت که تفکیکیان چون تصوّر صحیحی از مجردات ندارند، همه مخلوقات را مادّی و جسمانی میشمارند و معنای عینیت را به شکلی بسیار نازل تنزل میدهند.
تفکیکیان مراتب عوالم را به طور کل منکرند و همه عوالم را در یک سطح میشمارند گرچه برخی را لطیفتر از برخی میدانند. مادی پنداشتن همه مخلوقات تفکیک را با مشکلاتی اساسی در فهم آیات و روایات مواجه نموده است؛ زیرا:
بر اساس این نگاه که مخلوقات همگی جسمانی و مادی باشند هیچگاه دوری و نزدیکی مخلوقات به خداوند قابل تفسیر نخواهد بود. چون خداوند غیر جسمانی است و نسبت او (که غیر مادی است ) با همه اجسام مساوی میباشد.
از این رو تفکیکیان مسأله رجوع إلی الله و سیر نزولی و صعودی موجودات را از خدا و به سوی خدا که بارها در قرآن و روایات آمده است به طور کل انکار مینمایند و حجم بسیار وسیعی از آیات و روایات را تأویل میبرند. تفکیکیان معمولاً در تفسیر آیاتی چون الیه ترجعون میگویند: الی ثوابه ترجعون.
این تفسیر علاوه بر آنکه تأویل است معنای مناسبی نیز ندارد؛ زیرا میدانیم که ما از نزد ثواب خداوند نیامدهایم که نام حرکت ما به سوی آن «بازگشت» باشد..
پس اولین نقطه جدائی جهانشناسی قرآنی و جهانشناسی تفکیکی در ناتوانی مکتب تفکیک در تفسیر نزول و صعود موجودات و قرب و بعد حقیق آنها نسبت به خداوند است.
تفکیکیان بر اساس جهانبینی مادّیانگارانه خود مجبورند جایگاه همه عوالم قبل و بعد از دنیا را آسمانهای جسمانی بدانند و هیچ عالمی را جدای از همین عالم دنیا فرض نمیکنند.
از نگاه ایشان بهشت در آسمان است و آسمانهائی که رسولخدا صلّیاللهعلیهوآلهوسلم در معراج طی نمودند تا به مقام قرب الهی رسیدند همگی مادّی بوده است.
این تفسیر اولاً با همان مشکل اساسی مواجه است، زیرا میدانیم که هرچه در آسمانهای مادّی پیش رویم به خداوند نزدیک نمیشویم؛ زیرا خداوند در آسمانها یا بالای آنها نیست و معنا ندارد که حضرت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم با صعود در آسمانهای جسمانی به ملاقات خداوند و مقام قاب قوسین أو أدنی برسند.
ثانیاً از آیات و روایات فراوانی استفاده میشود که بسیاری از آسمانها و مخلوقات مافوق مکان و عالم جسمانی میباشند و مرتبه ای از مخلوقات بدون تغییر و مجرد (عالم عقل) میباشند و تفکیکیان نمیتوانند این عوالم را تفسیر کنند؛ چون همه چیز را مادی میدانند.
ثالثاً از آیات و روایات استفاده میشود بسیاری از آن عوالم در عوالمی جسمانی ولی موازی هستند (که آن را عالم مثال میخوانند. در بحث معادشناسی در یادداشت ۱۴۶ ان شاء الله به توضیحی پیرامون عوالم موازی در آیات و روایات خواهیم رسید.) با اینکه تفکیک عالمی جسمانی نمیشناسد و این طور تصور میکند که اگر ابزار کافی وجود داشته باشد با پرواز کردن از این کره خاکی میتوان به دیدار همه عوالم رسید.
با توجه به آنچه گذشت تفکیکان در جهانبینی خود همان جهانبینی مرسوم میان متکلمان را با چند نکته از عرفا جمع نمودهاند. آنها همه مخلوقات را مادی دانستند ولی به مانند عرفا نظریه مخلوق اول و عینیت وی را با مخلوقات دیگر طرح نمودند.
با این کار کمی به روایات اهل بیت علیهم السلام نزدیک شدند ولی به واسطه مادی دانستن عوالم از تفسیر دقیق نزول و صعود موجودات و لقاء الله و تبیین و تفسیر عوالم مجرد و عالم مثال ناتوان گشتند و حجمی وسیع از آیات را تأوئل بردند.
عینیت، عالم عقل، عالم مثال، عالم ماده.