واقعهٔ عاشورا داراي ابعاد بسيار گسترده و عجيبي است. يكي از اين ابعاد مقامات و احوال اصحاب حضرت سيد الشهداء عليه السلام است. در اين مقاله به بررسي اجمالي برخي از روايات پرداختهشده است كه بر مقامات بلند اصحاب حضرت دلالت نموده و به نوعي ميتوان از آن وصول ايشان را به مقام فناء و طهارت ذاتيه استفاده نمود.
الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و ءاله الطاهرين
و لعنة الله علي اعدائهم اجمعين و لا حول ولا قوة الا بالله العلي العظيمواقعة عاشورا داراي ابعاد بسيار گسترده و عجيبي است. يكي از اين ابعاد جذبات ملكوتي نفس مقدّس حضرت سيّد الشّهداء عليه السلام است كه هر كس به آن نفس قدسي اتّصال مييابد از بركات آن بهرمند ميشود و به سرعت به سوي عالم قدس و طهارت حركت ميكند. يكي از روشنترين نمونههاي اين حقيقت مقامات عرفاني اصحاب بزرگوار آن حضرت است كه در اثر جانفشاني در مسير حضرتش به درجات بسيار بلندي دست يافتند. مرحوم علامه آية الله حسيني طهراني قدّس سرّه فرموده بودند: «تمام اصحاب امام حسين عليه السلام در روز عاشورا به مقام فناء رسيدند و سپس شهيد شدند.»
در اين مختصر به بررسي برخي از رواياتي ميپردازيم كه به نوعي بر مقامات بلند آن بزرگواران دلالت داشته و برخي اشعار يا دلالت بر فناء ايشان دارد.
۱- در برخي از زيارتهاي وارده در خطاب به اصحاب حضرت آمدهاست: السَّلَامُ عَلَى الْأَرْوَاحِ الْمُنِيخَةِ بِقَبْرِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَيْنِ السَّلَامُ عَلَيْكُمْ يَا طاهرين [طَاهِرُونَ] مِنَ الدَّنَس[۱] «سلام بر ارواحي كه در كنار قبر ابي عبد الله الحسين عليه السلام آرميدهاند. سلام بر شما اي پاكشدگان از آلدگي ودنس.»
اگر اين خطاب شريف به ظاهرش باقي بماند دلالت بر طهارت و پاكي اصحاب حضرت از هر كدورت و آلودگي و از اشتغال به ما سوي الله مينمايد؛ چنانكه در وصف اهل بيت عليهم السلام در اشاره به آية تطهير مكرّراً تعبير تطهير از دنس به كار رفته است .[۲]
و در مجمع البيان در تفسير آية شريفة سقاهم ربّهم شراباً طهوراً از حضرت صادق عليه السلام آورده است: يطهرهم عن كل شيء سوى الله إذ لا طاهر من تدنّس بشيء من الأكوان إلا الله[۳] «آن شراب ايشان را از هر چيزي غير از خدا پاكيزه مينمايد؛ زيرا هيچ چيز غير از خدا نيست كه از آلودگي به أكوان پاك باشد.»[۴]
۲- در روايت معروف منقول از حضرت زينب كبري از امّ ايمن از رسول خدا صلّي الله عليه وآله وسلّم در وصف حضرت سيّد الشّهداء و اصحاب آن حضرت آمده است: فَإِذَا بَرَزَتْ تِلْكَ الْعِصَابَةُ إِلَى مَضَاجِعِهَا- تَوَلَّى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ قَبْضَ أَرْوَاحِهَا بِيَدِه[۵] «هنگامي كه آن گروه به جايگاه شهادتشان برسند، خداوند با دست خود قبض روح ايشان را متولّي ميگردد.»
از برخي روايات باب معاد ميتوان استفاده نمود كه نوع قبض روح مؤمنين وابسته به درجات ايشان است؛ مؤمنين عادي توسّط ملائكه جزئي و مؤمنيني كه درجات عاليتري دارند توسّط حضرت ملك الموت و مؤمنين كامل و مخلَص كه به مقام فناء نائل آمدهاند به دست خود خداوند مباشرةً قبض روح ميشوند. از ضميمه نمودن روايت فوق به اين قاعده ميتوان مقام كمال اصحاب حضرت سيّد الشهداء عليه السلام را به دست آورد.
۳- فرمايش حضرت امام حسين عليه السلام در شب عاشورا كه فرمودند: أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّي لَا أَعْلَمُ أَصْحَاباً أَوْفَى وَ لَا خَيْراً مِنْ أَصْحَابِي وَ لَا أَهْلَ بَيْتٍ أَبَرَّ وَ أَوْصَلَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي فَجَزَاكُمُ اللَّهُ عَنِّي خَيْرا [۶]«امّا بعد، من اصحابي را باوفاتر و بهتر از اصحاب خود و اهل بيتي را نيكوكارتر و حق بجاآورتر از اهل بيت خود نميشناسم؛ پس خداوند از جانب من جزاي خير به شما عطا نمايد.»
ظاهر اطلاق و عموم اين حديث شريف از جهت افرادي و ازماني اين است كه در هيچ زماني اصحابي بدين پايه از شرافت وجود نداشته و نخواهد داشت؛ زيرا در زمان خود آن حضرت اصحاب و ياران متعددّي وجود نداشته است كه گفتن چنين سخني نسبت به ايشان متناسب باشد.
از اين تعبير ميتوان مقام كمال اصحاب را استفاده نمود؛ زيرا به قرائن مختلفي جمعي از اصحاب سائر معصومين به مقام كمال رسيدهبودند.
۴ - در موارد متعددّي در زيارات خطاب به اصحاب عرض ميكنيم: أَنْتُمْ سَادَةُ الشُّهَدَاءِ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ[۷] «شما سيّد و سرور شهدا در دنيا و آخرت ميباشيد.» با توجّه به اينكه مسلّماً برخي شهدا داراي مقام كمال بودهاند ميتوان مقام كمال اصحاب حضرت را استفاده نمود.
۵- در برخي زيارات ميخوانيم: أَنْتُمُ السَّابِقُونَ وَ الْمُهَاجِرُونَ وَ الْأَنْصَارُ [۸] انْتُمُ السَّابِقُونَ وَ الْمُجاهِدُونَ، اشْهَدُ انَّكُمْ أَنْصارُ اللَّهِ وَ أَنْصارُ رَسُولِهِ[۹]
ظاهر تعبير السابقون منصرف به همان مصطلح قرآني آن است كه به عنوان مقرّبين از آنها ياد شده است و از اصحاب اليمين برتر ميباشند و از قرائن متعددي در آيات استفاده ميشود كه همان مخلَصين و واصلين به مقام فناء ميباشند.[۱۰]
۶- در برخي از زيارات خطاب به آن حضرت در وصف اصحاب عرض ميكنيم: أَشْهَدُ أَنَّ مَنْ تَبِعَكَ الصَّادِقُونَ الَّذِينَ قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فِيهِمْ أُولئِكَ هُمُ الصِّدِّيقُونَ وَ الشُّهَداءُ عِنْدَ رَبِّهِمْ لَهُمْ أَجْرُهُمْ وَ نُورُهُم[۱۱]
از آيات كريمة قرآن ميتوان استفاده كرد كه صدّيقون كساني ميباشند كه از حقيقت نعمت كه همان ولايت است برخوردار بوده و تالي تلو انبيا محسوب ميشوند و در مقام عمل از آنچه ميدانند هرگز تخطي نكرده و در حيطة فهم خود عصمت دارند.[۱۲]
۷- تعابير بسيار بلندي ديگري نيز در خلال زيارات به كار رفته است كه هر كدام به يكي از ابعاد مقامات اصحاب سيّد الشّهداء عليه السلام اشاره مينمايد كه جا دارد به برخي صرفاً اشارهاي گذرا شود:
الف) الربانيون: السَّلَامُ عَلَيْكُمْ أَيُّهَا الرَّبَّانِيُّونَ أَنْتُمْ لَنَا فَرَطٌ وَ سَلَفٌ وَ نَحْنُ لَكُمْ أَتْبَاعٌ وَ أَنْصَارٌ أَشْهَدُ أَنَّكُمْ أَنْصَارُ اللَّهِ كَمَا قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فِي كِتَابِهِ وَ كَأَيِّنْ مِنْ نَبِيٍّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَكانُوا فَمَا وَهَنْتُمْ وَ مَا ضَعُفْتُمْ وَ مَا اسْتَكَنْتُمْ حَتَّى لَقِيتُمُ اللَّه[۱۳]
ب) الشهداء و السعداء: أَنْتُمْ الشُّهَدَاءُ وَ أَنْتُمُ السُّعَدَاءُ سَعِدْتُمْ عِنْدَ اللَّهِ وَ فُزْتُمْ بِالدَّرَجَاتِ مِنْ جَنَّاتٍ لَا يُطْعَنُ أَهْلُهَا وَ لَا يَهْرَمُونَ وَ رَضُوا بِالْمُقَامِ فِي دَارِ السَّلَامِ[۱۴]
ج) خاصة الله: أَنْتُمْ خَاصَّةُ اللَّهِ اخْتَصَّكُمُ اللَّهُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ[۱۵] أَنْتُمْ خِيَرَةٌ اخْتَارَكُمُ اللَّهُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع وَ أَنْتُمْ خَاصَّةٌ اخْتَصَّكُمُ اللَّهُ[۱۶]
آنچه گذشت برخي از تعابيري بود كه در شأن همة اصحاب وارد شده بود. تعابيري عاليتر از اين نيز گاه در شأن شهداي اهل بيت عليهم السلام به خصوص وارد شده است كه بررسي بحث مستقلّي را ميطلبد.
سرّ اين مقامات عالي همگي در كشش و جاذبة ملكوتي نفس مقدّس حضرت سيّد الشهداء عليه السلام است كه محبّان و عاشقان خود را به سوي خود جذب نموده و ايشان را به مقتضاي قاعدة الحاق به آن حضرت ملحق ميكند. مرحوم علامه طهراني قدّس سرّه در اشاره به اين حقيقت در ضمن مبحث لحوق ميفرمايد:
«اصحاب سيّد الشّهداء عليه السّلام همگى با آن حضرت معيّت پيدا كردند، حتّى آن غلام سياه؛ سيّد الشّهداء عليه السّلام يك غلام داشتند به نام جَوْن. اين غلام مال أبو ذرّ غِفارى بود و او را به حضرت بخشيد. و در فنّ تعمير اسلحه مهارت داشت ... حضرت به همه اصحاب بشارت معيّت با خود را در عوالم ديگر داد. غلام سياه باور نمىكند كه خدا در روز قيامت او را با امام حسين محشور گرداند؛ غلام سراپا سياه، زبانش درست نيست، مال مملكت ديگر است، قد و هيكل ندارد، لبها درشت و برگشته، موها مجعّد.
ولى اينها همه برداشته ميشود؛ در عالم معنى اتّحاد ارواح است، سياهى برداشته ميشود، يك لباس زيبا در برش مىكنند سفيد، و بدنش مانند نقره خام ميدرخشد.
پس از واقعه عاشورا جمعى بر معركه عبور ميكردند، ديدند در كنار كشتگان يك بدن افتاده و بوى عطرى از آن متصاعد است كه مانند آن به مشامشان نرسيده است؛ اين بدن همان غلام سياه بود، سياه بود سفيد شده بود، بويش معطّر شده بود، ملحق شده بود به حضرت مولاى خود و مُطاع خود سيّد الشّهداء عليه السّلام.
چگونه فِضّه خادمه حضرت زهرا سلام الله عليها ملحق شد به آن حضرت، و سوره هَلْ أَتَى كه در شأن اهل بيت نازل شد فضّه را هم گرفت. سلمان فارسى در اثر اطاعت و تسليم ملحق شد به خاندان رسول خدا و پيامبر درباره او سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْت فرمود.
يك بابى داريم در معارف به نام باب لُحوق كه ارواح همجنس با هم ملحق ميشوند؛ چه ارواح بهشتى و چه ارواح جهنّمى.
اصحاب حضرت سيّد الشّهداء عليه السّلام هم ملحق شدند؛ در روز عاشورا با كمال تسليم و صفاى باطن بر يكديگر سبقت مىجستند و خود را فدا ميكردند، همه درجه معيّت خود را با آن حضرت فهميده بودند؛ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ كَانُوا يَتَّقُونَ. همه رفتند و آن منادى را لبيّك گفتند. كدام منادى؟ آن منادى كه از جانب پروردگار ندا ميكند: إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَهُ ثُمَّ اسْتَقمُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلئِكَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَ لَا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِى كُنتُمْ تُوعَدُونَ.
ترس نداشتند، غصّه هم نداشتند، زن و فرزند و مِلك و تجارت و وطن، هر چه بود فراموش كردند. بُرَير گفت: كجا بروم؟ حبيب تكلّم كرد، اولاد عقيل صحبت كردند، برادران صحبت كردند؛ همه عاشق كشته شدن در راه فرزند رسول خدا بودند
لِلَّهِ دَرُّهُمُ مِنْ فِتْيَةٍ صَبَروا
ما إنْ رَأيْتَ لَهُمْ فِى النّاسِ أمْثالًا
و چه خوب سروده است شاعر:
داديم به يك جلوه رويت دل و دين را
سليم تو كرديم هم آن را و هم اين را
ما سير نخواهيم شد از وصل تو آرى
لب تشنه قناعت نكند ماء مَعين را
مىديد اگر چشم ترا لعل سليمان
مىداد در اوّل نظر از دست نگين را
در دائره تاجوَران راه ندارد
آن سر، كه نسائيده به پاى تو جبين را
و نيز خوب گفته است:
اى حمد تو از صبح أزل همنفس ما
كوتاه ز دامان تو دست هوس ما
با قافله كعبه عشقيم كه رفته است
سر تا سر آفاق صداى جَرَس ما
در پاى تو آلوده لب از مىچه بيفتيم
رانند ملائك به پَرِ خود مگس ما»[۱۷]
منابع:
۱- الصحيفة السجادية، دفتر نشر الهادى، قم، ۱۳۷۶ ش، چاپ اول
۲- الأصول الستة عشر، عده اى از علماء، محقق: ضياء الدين محمودى و نعمت الله جليلى و مهدى غلامعلى، مؤسسة دار الحديث الثقافية، قم، ۱۴۲۳ ق / ۱۳۸۱ ش، چاپ اول
۳- الإقبال بالأعمال الحسنة، على بن موسى ابن طاووس، محقق: جواد قيومى اصفهانى، دفتر تبليغات اسلامى، قم، ۱۳۷۶ ش، چاپ اول
۴- بحارالأنوار، علامه مجلسي، بيروت، ۱۴۰۳ه.ق، ۱۱۰ جلد
۵- كامل الزيارات، جعفر بن محمد ابن قولويه، محقق: عبد الحسين امينى، دار المرتضوية، نجف اشرف، ۱۳۵۶ ش، چاپ اول
۶- كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر، على بن محمد خزاز رازى، محقق:حسينى كوهكمرى، بيدار، قم، ۱۴۰۱ق
۷- مجمع البيان في تفسير القرآن، فضل بن حسن طبرسى، با مقدمه محمد جواد بلاغى، انتشارات ناصر خسرو، تهران، ۱۳۷۲ ش، چاپ سوم
۸- معاد شناسي، علاّمه حاج سيد محمد حسين حسينى طهرانى، نور ملكوت قرآن، مشهد مقدس، ۱۴۲۳ ه ق، چاپ هشتم
۹- الميزان في تفسير القرآن، علامه سيد محمد حسين طباطبايى، دفتر انتشارات اسلامى جامعهى مدرسين حوزه علميه قم، قم، ۱۴۱۷ ق، چاپ پنجم
۱. بحار الأنوار، ج۹۸، ص۳۴۶، زيارة ليلة النصف من رجب و يومها
۲. الصحيفة السجادية، ص۲۱۶، دعائه عليه السلام في يوم عرفة؛ كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر، ص۸۸؛ بحار الأنوار، ج۲۵، ص۱۸۲؛ و ج۳۶، ص۳۱۶؛ و ج۵۳، ص۱۸۹ و ص ۱۹۵ و ...
۳. مجمع البيان في تفسير القرآن، ج۱۰، ص: ۶۲۳
۴. البته تمسك به اين عبارت شريفه مبتني بر اين است كه اين وصف به اعتبار حال اصحاب قبل از شهادت بر ايشان اطلاق گردد. امّا اگر به اعتبار پس از شهادت باشد ممكن است از اين جهت باشد كه به واسطة شهادت از معاصي پاك شده باشند و ديگر نيز از ايشان گناهي سرنزده باشد؛ چنانكه در روايات ثواب حاجي آمده است: َ وَ طَهُرْتَ مِنَ الدَّنَسِ، فَاسْتَقْبِلْ وَ اسْتَأْنِفِ الْعَمَلَ(الأصول الستة عشر، كتاب زيد النرسي، ص۱۹۵)
۵. كامل الزيارات، ص ۲۶۴
۶. بحار الأنوار، ج۴۴، ص۳۹۲و۳۹۳
۷. كامل الزيارات، ص۱۹۶ و ص۲۰۴ و ص۲۱۹
۸. كامل الزيارات، ص۲۰۴
۹. الإقبال بالأعمال الحسنة، ج۳، ص۳۴۴
۱۰. رك: الميزان في تفسير القرآن، ج۱، ص ۲۷۳؛ و ص۴۳۰؛ و ج۱۹، ص ۱۰۹ و ص ۱۱۷-۱۲۲؛ و ج۲۰، ص ۹۶
۱۱. بحار الأنوار، ج۹۸، ص۱۵۰
۱۲. رك: الميزان في تفسير القرآن، ج۴، ص۴۰۷
۱۳. بحار الأنوار، ج۹۸، ص۱۵۹ و ۱۷۰ و ۲۷۱ و۳۴۱
۱۴. بحار الأنوار، ج۹۸، ص۱۸۸
۱۵. بحار الأنوار، ج۹۸، ص۱۸۸
۱۶. بحار الأنوار، ج۹۸، ص۳۴۱
۱۷. معاد شناسي، ج۲، ص۱۰۳-۱۰۸