نعمت و نعیم در حقیقت همان ولایت خداوند است، نعمت عبارت است از چیزی که با طبع، ملایم بوده و طبع از قبول آن امتناع نکند، انسان در هر چه تصرّف کند و آن را در سلوک حضرت باری و قرب او و پیدا کردن رضا و محبّت او به کار بندد، آن نعمت است، و اگر به عکس عمل کند آن نعمت به نقمت بر میگردد.
در هر منزل از منازل سفر البتّه مشکلهای تازه برای سالک پیش خواهد آمد که بدون صبر و عزم دفع آنها محال به نظر میرسد.
آية الله حاج شیخ محمدجواد انصارى همدانی چون ساليانى چند از رحلت مرحوم حاج ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى ميگذشت، هر چه نزد شاگردان معروف او تردّد نمود و براى فتح و گشايش رفت و آمد كرد اثرى نيافت، تا رفته رفته آتش عشق در نهاد او رو به فزونى گذارد و هموم و غموم فراق، جان او را مشتعل ساخت...
پيوسته شيطان اولياء خود از جنّ و انس را براى مسدودنمودن راه مؤمنين و سالکين راه خدا به حرکت در مىآورد، وليکن اين جولانى بيش نيست و جولان حقّ تا قيامت برقرار است. بنابراين چارهاى جز توکّل بر خداى سبحان و قطع اميد از غير او نيست،
حكمت عبارت است از قضاياى حقّه مطابق واقع از آن جهت كه سعادت انسان را شامل است، مانند معارف حقّه إلهيّه در مبدأ و معاد، و معارفى كه حقايق عالم طبيعت را از آن جهت كه با سعادت بشر ربط دارد روشن مىكند.
حقیقت طی الارض چیست و روى چه میزان از موازین فلسفى این امر صورت میگیرد؟ حقیقت آن، پیچیدن زمین در زیر گام رونده است.
از عمده روايات مشهوره بدست مىآيد كه برزخ براى همه اقسام كفّار و مسلمين است؛ چه براى اهل كمال از سعادت و شقاوت، و چه براى متوسّطين. بعضى از رواياتى را هم داريم كه مخالف اينهاست ولی مورد اعتماد نيست.
لَيْسَ فى الدّارِ غَيْرَهُ دَيّارٌ. وقتيكه عالم وجود سربسته و دربسته اختصاص به پروردگار دارد، و هيچ موجودى در عالم ذى أثر نيست مگر به اراده و اذن خدا؛ در اينصورت هر اثرى از موجودات مختلف ببينيم، بالاخره مال خداست و از خداست.
بارى، اين آيات مجموعاً مىرساند كه بدون ترديد اصل آفرينش نفس انسانى از جسم و مادّه بوده است. و آن مادّه كه صَلصال يا حَمأ مسنون و يا غيرهما بوده باشد، در اثر تطوّرات و تبدّلاتى كه در جوهرش پيدا شد، بصورت نطفه و سپس علقه و سپس مُضغه درآمد… و اين بواسطه حركت در جوهر است.
عيد غدير، تماشاى جمال ملكوتى مولى الموالى امير المؤمنين عليه السلام را بر روى دو دست پيغمبر معظم، در فراز منبر برآمده بر پالانهاى اشتران، در زير درختان سمرات وادى جحفه در غدير خم، و نمايش دادن ولايت را به كافه مردم، و نزول ملكوت و جبروت در اين عالم ملك است كه: هان اى دشمنان على و اى مخالفان اهل بيت كه پيوسته رسول خدا را با شكايتهائى كه از على مىكرديد، آزار و اذيت مىرسانيديد، اينك بدانيد كه: على سزاوار شكايت نيست، و در خور اذيت و آزار نيست.
او والى ولايت، و يگانه شاهباز بلند پرواز سدره نشين كاخ عرفان است. او از خود شما به جانهاى شما نزديكتر است، و ولايتش بيشتر است. او تكوينا و تشريعا سيد و سالار و سرور و سپهسالار شماست!
غدير روز بيعت با حق است، روز سر سپردگى است، روز مبادله و معامله نفس با خداوند نفس، روز داد و ستد جنود شيطان با جنود رحمان، روز فراق ظلمت و ورود در جهان روشنى است.
غدير روز محك است، روز تمايز ايمان و كفر، و خلوص و نفاق، و صفا و حيله، و نور و تاريكى است.
غدير روز درخشش خورشيد عالمتاب از پس پردههاى ابر گران، و تابش در دلهاى جانداران است.
آیات و ادعیه ما را دعوت به خود خدا میکند و میگوید از خدا بخواهید نه کس دیگر و به سوی خدا بروید و با او در ارتباط باشید، ولی شیخیه میگویند ارتباط ما با خداوند محال است و ما باید با وسائط در ارتباط باشیم.
این مطلب شیخیه مخالف تمام آیات و روایات است و با براهین فلسفی و عرفانی باطل است. أئمه علیهم السلام خودشان خود خداوند را عبادت میکردند ما را هم به مشی خودشان دعوت کردند. نمیگویند ما دنبال خدا میرویم ولی شما دنبال ما بیایید، نه دنبال خدا. میگویند بیایید همه بسوی خدا برویم. اصلاً اگر غیر از این باشد معنی ولایت و هدایت و إمامت غلط میشود.
باید توجّه کنیم که همین طرز تفکّر غلط در همین مشهد هم زیاد است، نه با عنوان شیخیه بلکه با عنوان دیگر. اینها هم نفس مطلب شیخیه را میگویند و به نظر اینها هم ذات و اسماء و حقیقت ائمه را نمیشود شناخت. حال ممکن است با وجهۀ اخلاق و مقدسمآبی هم به میدان آمده باشند، ولی أفکارشان فاسد است.
و این تجلّی، اسم جلال است که موجب اندکاک این حجب شده و سه مرتبه لاإله إلا أنت به حسب مراتب مختلف تجلّیات است. یعنی وقتی خدا ظهور کند به تمام معنی الکلمه خدا میماند و بس. معبود حقیقی میماند و بس. راهی برای از بین بردن این کوهها وجود ندارد مگر اینکه آن کوهها در اثر تجلّی خُرد شود و دامن از دست برود و هیچ نماند جز پروردگار.
قبل از تجلّی موسائی هست و خدائی هست حال یا در ذهن یا مثال یا نفس یا عقل، بالأخره چیزی جدای از خدا هست، ولی وقتی آن اسم اعظم تجلّی کند هیچ نمیماند و حضرت موسی چنان خُرد شود و دامن از دست برود و رها شود و بیچارگی و عجزش روشن شود که نگو.
در برخی روایات فرمودند: رَأَيْتُ رَبّى عَزّ وَ جلَّ لَيْسَ بَيْنِى وَ بَيْنَهُ حِجابٌ إلّا حِجابٌ مِنْ يَاقوتَةٍ بَيضاءَ فِى رَوضَةٍ خَضْرَاءَ. و اینها حاکی از معانی و حقائقی است و کنایه است از آن مقام وسیع ازلی و سرمدی و لایتناهی .
تمام خصوصیات و تعیّنات نورانی و ظلمانی باید از بین برود تا انسان به حرم خدا راه پیدا کند. آنقدر بایستی گوشمالی بشود و لگد بخورد تا این تعیّنات از بین برود و طوعاً زیر بار برود. تا وقتی این شخصیّت هست ولو به اندازۀ ذرّهای نمیشود به واقع رسید؛ زیرا یک واقع بیشتر نداریم. اگر از گل تعریف میکنید یا از حضرت رسول أکرم صلی اللهعلیهوآلهوسلّم همة تعریفها از خداست و اینها در واقع پرتوی از خداوند هست و تا کسی غیر ببیند و چیزی را در قبال خداوند ببیند به مقصد نمیرسد.
آیت الله حاج شیخ مرتضی مطهری بعد از ملاقاتهایی که با مرحوم سید هاشم حداد داشتند بسيار مشعوف بودند، و میفرمودند: يكبار كه خدمتشان بودم از من پرسيدند: نماز را چگونه ميخوانى؟ عرض كردم: كاملًا توجّه به معانىِ كلمات و جملات آن دارم! فرمودند: پس كِى نماز ميخوانى؟! در نماز توجّهات به خدا باشد و بس! توجّه به معانى مكن!
امام جعفر صادق علیه السلام گفتند: اين طور نيست و تو اشتباه مىكنى و خدا در سنگ و آب و گياه هست، ولى سنگ و آب و گياه خدا نيست، همان طور كه روغن در چراغ هست ولى چراغ روغن نمىباشد.
بنابر منطق قرآن، عالم وجود و از جمله خود قرآن تجلّى خداست، و در مكتب اهلبيت اين مطلب از مسلّمات است، و جزو ابجد و الفباى آن به حساب مىآيد. خلقت به مفهوم جدائى و تولّد و بينونت مخلوق از خالق نيست.
از جبرائيل و مقام روح كه اعظم از جبرائيل است گرفته تا كوچكترين موجود ذى شعور همچون مور و ملخ، اگر در آنها چه در اصل وجودشان و چه در افعال و آثارشان بقدر يك سر سوزن استقلال و خوديّتى در اراده و كار كرد و اختيار و مشيّتشان فرض نمائيم، آيه آنرا ردّ می نمايد.
أصل الوجودِ اين عوالم گسترده امكانيّه، غير از وجود اقدس واجب الوجود چيزى نيست؛ و اگر عنوان امكان و آيه و ظهور و تجلّى برداشته شود، غير از حقّ تبارك اسمُه و تعالَى مجدُه، أصالتى و حقيقتى و وجودى نمىماند. يعنى جميع عوالم خود اوست و غير از حقّ نيست اينست معنى لَمْ يَلِدْ و الَّذِى لَمْ يَتَّخِذْ وَلَدًا
قشريّون و ظاهريّون كه از جهتى سطح فكرى شان، و از جهتى سطح علميشان كوتاه و ضعيف است، براى زير بار نرفتن اين مسأله و عدم تقليد و تبعيّت از مرد وارسته راه پيموده، خود را راحت كرده و با نداى كفر و خروج از اسلام، زيربناى اين بنيان را خراب و تيشه بر بن اين ريشه زده و ...
در اين ابيات، شيخ بهایی ديدار حضرت حقّ را در بيدارى و حال مكاشفه روحانى بيان مىكند، آنجا كه مىگويد: بدون حجاب و پرده نقاب بر من وارد شد در حاليكه كاكل مشكين خودش را بر روى دوش و شانه هايش افكنده بود. زیرا ...
شاهدِ شاهد در آستين ما، در عدول مرحوم كمپانى از عقيده فلاسفه به تشكيك در وجود، به عقيده عرفاء به وحدت وجود؛ اشعار ايشانست در كتاب حكمت خود به نام «تحفة الحكيم» كه راجع به اتّحاد و هو هويّت مىفرمايند: صَيْرورَةُ الذّاتَيْنِ ذاتًا واحِدَهْ...
حمد و ستايشى را كه تو از اين يك دانه گل مىنمائى اختصاص به خدا دارد. يعنى حمد از آنِ خداست. گل جلوهاى از جَلَوات خداست. ظهورى از مظاهر خداست. تو اسم گل بر روى آن نهادهاى! در زير حجاب اين اسم، خدا را پنهان نمودهاى! اسم را بردار! غير خدا چيزى نيست!
من نگفتم: اين سگ خداست. من گفتم: غير از خدا چيزى نيست. اين سگ خداست، معنيش اينستكه اين وجود مقيّده و متعيّنه با اين تعيّن و حدّ، خداست؟! نعوذُ باللَه مِن هذا الكَلام. امّا غير از خدا چيزى نيست معنيش آنستكه: وجود بالاصاله و حقيقة الوجود در جميع عوالم و ذات مستقلّه و قائمه بالذّات، اوست تباركَ و تعالَى؛ و بقيّه موجودات هستى ندارند و هست نما هستند.
مثال روشن آن انسان است با قواى باطنيّه و قواى ظاهريّه آن. نفس ناطقه هر فرد از افراد بشر داراى حسِّ مشترك و قواى مفكّره و واهمه و حافظه، و داراى حسّ باصره و سامعه و شامّه مىباشد. اين قوا همگى از جهت وحدت، عين نفس ناطقه بوده و واحد هستند؛ وليكن به اعتبار تعيّنات و ظهورات بدينگونه متعيّن و ظاهر شدهاند.
ارباب شهود و كشفِ توحيد میگويند: در عالم وجود، غير از خدا چيزى نيست؛ يعنى وجود او چنان سيطره و احاطه در اثر وحدت حقّه حقيقيّه و صرفه خود دارد، كه هيچ موجودى در قبال او، و در برابر او عرض اندام ندارد؛ حتّى ارواح ملكوتيّه و مجرّدات عِلويّه.
فرمودند: «غالب نيست؛ بلكه جميع قرآن و سراسر آيات بر اين اساس مىباشند؛ قرآن بنيادش أصالة الحقّ و الوجود و توحيد صرف است و همه شؤون را بر آن اصل راهنما مىباشد.» ولى البتّه تصوّر اين حقيقت بسيار مشكل است؛ و تا كسى در علم تفسير، و علم حكمت، و علم عرفان دل، قدم راستين برنداشته باشد به سِرّ آن نخواهد رسيد.
وحدت به معنى استقلال ذات حقّ تعالى شأنه در وجود است كه با وجود اين استقلال و عزّت، هيچ موجود دگرى توان استقلال را نداشته و وجودش وجودى ظِلّى و تَبَعى است، همچون سايه شاخص كه به دنبال آن ميگردد. تمام موجودات وجودشان از حقّ است؛ همه آيه و نماينده مىباشند
وحدت وجود از بزرگترين و عاليترين و غامضترين و لطيفترين مسائل حکمت متعالیه است، و فهميدنش كار آسانى نيست. إنسان بايد يك عمر زحمت بكشد علماً و عملاً، آيا خدا به او قسمت كند كه أصل و حقيقت وحدت وجود را بفهمد يا نه؟! اين از أسرار است و نمىشود اين را به همه كس گفت.
آقا ميرزا مهدي اصفهاني كمي نزد آقا سيد احمد طهراني كربلائي به سير و سلوك مشغول بوده و نيز نزد مرحوم آقا سيد جمال الدين گلپايگاني تردد داشته است؛ ايشان از كلمه عرفان و معرفت سخت تحاشي داشتهاند؛ و نظير افرادي كه از سير و سلوك زده ميشوند، بر عليه اساتيد خود در آراء و افكار قيام ميكنند.
غاية الامر چون مرتاض گاو پرست بواسطه رياضات نفسانيّه خود، با روح كلّى گاو ربط پيدا كرده است، نفسش با آن نظام واحد از راه نفوس گاو رابطه برقرار كرده است و از دريچه و شبكه گاو به اين رموز مخفيّه و أسرار غيبيّه پى مىبرد
أبحاث فقهيّه وارده در ولايت فقيه، أمر حكومت را منحصر به امام يا فقيه جامع الشّرائط مىداند. و در اين مسأله أحدى از علماى شيعه خلاف نكرده است. يعنى با وجود فقيه جامع الشّرائط زمام حكومت مسلمين را به دست غير فقيه سپردن خلاف اجماع است.
آن زعیم گرامی و رجل الهی که به مشارع سنّت و آبشخوار احکام دسترسی دارد انسان را بیدار میکند، نقاط ضعف را نشان میدهد و جلوی ضعف و ذلّت را میگیرد. سَران عالم اگر یک هزارم زحماتی را که این مرد متحمّل شده است تحمّل میکردند کوس فرعونیّت و أنانیّت و استکبارشان به ثُریّا و عیّوق میرسید؛ ولی او از کرامت و ادب نفس خویش خود را خالی میبیند میگوید: من کاری نکردهام، من بنده هستم، خدا کرده است، مردمند که به توفیق خدا کار کردند.
معروف بن خرَّبوذ از راویان حدیث امام سجاد، امام باقر و امام صادق علیهمالسلام است و زاده مکه است در حالی که معروف کرخی از غلامان و مواليان امام رضا عليهالسّلام بوده و اهل کَرخ بغداد است و هر دو از أجلّه و أعلام هستند. رحمة الله عليهما رحمةً واسعةً.