غاية الامر چون مرتاض گاو پرست بواسطه رياضات نفسانيّه خود، با روح كلّى گاو ربط پيدا كرده است، نفسش با آن نظام واحد از راه نفوس گاو رابطه برقرار كرده است و از دريچه و شبكه گاو به اين رموز مخفيّه و أسرار غيبيّه پى مىبرد
منبع: روح مجرد، ص۶۲۷ -۶۲۹
يكى از همراهان روزى از حضرت آقا حاج سيّد هاشم سوال كرد: به تحقّق پيوسته است كه بعضى از مرتاضان گاو پرست هندى در برابر گاو مودّب مىايستند و بدان گاو توجّه مىكنند و از حركات و سكنات آن گاو خبر از غيب ميدهند. مثلًا يكبار كه گاو دمش را به سمت راست حركت داد، إخبار ميدهند از انقلاب و خونريزى در آن طرف كره زمين و يا در أقصى نقطه مغرب، و سپس معلوم مىشود اين اخبار كاملًا صحيح و محقّق بوده است. چه ربط و ارتباطى ميان حركت دم گاو و آن حادثه وجود دارد؟!
آيا حركت دم گاو سبب آن حادثه است؟! و يا هر دو مسبَّب از سبب ثالثى ميباشند؟! و يا اين حركت، حاكى از آن واقعه است؟!
ايشان فرمودند: هيچيك از اينها نمىباشد، بلكه از جهت ربط و ارتباط قويم همه موجودات عالم به يكدگر است؛ و چون آن مرتاض خود را به درجه كشفِ وحدت نظامِ رابطى عالم رسانيده است، از هر حركت و سكونى گرچه بسيار بى اهمّيّت باشد ميتواند خبر از جميع تغييرات و تبديلات و حركتها و سكونهاى عالم بدهد. و اين اختصاص به دُم هم ندارد؛ از حركات پاهايش و دستهايش و بدنش و چشمها و گوشهايش هم ميتواند عين اين خبر را بدهد.
و اختصاص به گاو پرست و گاو هم ندارد. با هر حركت بلبلى، و تكان خوردن گلى، و سرازير شدن آبى، و باد و بارانى، و طلوع و غروبى، ميتوان از اين خبرها را داد. زيرا نظام مديريّت و عالم امر جهان، يكى بيش نيست؛ و در هر لحظه آن نظام و امر وُحْدانىّ موجب تغيير و تبديل تمام ذرّات عالم ميگردد. و در اينصورت با مشاهده و كشف آن نظام، تمام وقايع و حوادث مشهود مىباشد؛ و با مشاهده هر تغييرى، بواسطه ارتباط مستقيم و غير قابل تبدّلش با آن نظام ميتوان به هر يك از تغييرات ديگر در اين نظام پى برد.
غاية الامر چون مرتاض گاو پرست بواسطه رياضات نفسانيّه خود، با روح كلّى گاو ربط پيدا كرده است، نفسش با آن نظام واحد از راه نفوس گاو رابطه برقرار كرده است و از دريچه و شبكه گاو به اين رموز مخفيّه و أسرار غيبيّه پى مىبرد. فى المثل اگر كسى بلبل بپرستد، كبوتر بپرستد، و يا گربه و كلاغ را بپرستد، و يا ستارگان و خورشيد و ماه را بپرستد؛ از آن راهها و طُرُق به نفوس كلّيّه آنها و بالاخره به آن نظام وُحدانىّ پى مىبرد و مطّلع ميگردد و خبر ميدهد.
امّا چون انسان اشرف مخلوقات است، نبايد نفس خود را فانى در نفوس پائينتر از خود و يا مثل خود بنمايد. چرا كه اين فناء مستلزم سقوط و انحطاط درجه انسانيّت او ميگردد. لهذا گاو پرستى و ستارهپرستى و سنگپرستى و امثالها، در اين شريعت كامله ممنوع است. انسان نمىتواند ملائكه را بپرستد، چون وجود آنها از انسان ضعيفتر است. و نمىتواند جنّيان را بپرستد به همين دليل انسان نمىتواند انسان ديگرى را بپرستد و در وى فانى شود؛ زيرا اين موجب كمال او نمىگردد. كمال وقتى است كه معلول در علّت، و موجود ضعيف در موجود قوىّ فانى شود. و انسان هر چه هم پست باشد، انسان است؛ و انسان ديگر هر چه هم شريف باشد مثل انبيا و ائمّه و اولياءِ خدا باز هم انسان است. و لهذا فناى در نفوس اينان ممنوع و پرستش هر انسانى انسان دگر را، حرام شمرده شده است.
مگر آنكه نفوس مطهّره آدمى آيه و آئينه و شبكه براى ذات اقدس حقّ قرار گيرد؛ در اينصورت پيروى، پرستش ايشان نيست، پرستش خداست. و فناء در ذات ايشان نيست، فناء در ذات خداست.
انسان چون خليفة الله است و هيچ حدّى نمىتواند وى را محدود كند، فقط قابل فناء در ذات اقدس احديّت است؛ و پرستش و فناء در غير ذات مقدّس او محرّم و ممنوع گرديده است، امّا فناى در ذات خدا نهايت مطلوب است.
به همين دليل افراد متعبّد و متهجّد و صائم و مؤمن حقيقى و شيعه واقعى كه از مراحل اخلاص گذشته و در مرتبه خلوص واقع شدهاند و به فناى فى الله رسيدهاند، همه شكل و شمايل ظاهرى آنها هم زيبا و جميل ميگردد. همه انسانهاى نورانى و حَسن و نيكو صورت ميگردند. چون به مقام و درجه انسان واقعى خود رسيدهاند و آنرا حائز گشتهاند، و سيماى حقيقى خود را بازيافتهاند.
امّا مردمى كه گاو پرست و يا خورشيد پرست و ستارهپرست مىباشند، و همچنين بقيّه اصناف و انواع از فانيان در ذوات، چهره شان زشت و كريه المنظر و بدون نور و نورانيّت و گرفته مىشود؛ گرچه به رياضتها در دين خودشان مشغول شوند و بخواهند تطهير نفوسشان را بنمايند. به علّت آنكه آن تطهير در حقيقت تطهير نيست؛ نفوس را به صورت و شمايل نفوس غير انسانى در آوردن است. بنابراين سيماها و چهرهها از سيما و چهره انسانى تبديل به غير پيدا مىنمايد.
اين يك تفاوت ميان گاو پرستان و ستاره پرستان، با انسان خدا پرست بود كه با توجّه به آنچه گفته شد، خوب مشهود ميگردد.
يك تفاوت ديگر آنكه: علوم و احاطه و تجرّد آنها كلّى نمىگردد. و از نفوس حيوانيّه و يا فلكيّه و يا جماديّه كه در آن مَحو و فانى شدهاند بالاتر نميرود و تجرّد بيشترى را نمىيابد. فلهذا علومشان هيچگاه علوم توحيدى و معارف الهى نمىگردد. امّا انسان خدا پرست كه فانى در خدا مىشود، علومش كلّى بتمام معنى الكلمه مىشود. و تجرّدش بى نهايت صعود ميكند، و به حقائق توحيد و عرفان دست مىيابد.