حقیقت طی الارض چیست و روى چه میزان از موازین فلسفى این امر صورت میگیرد؟ حقیقت آن، پیچیدن زمین در زیر گام رونده است.
علامه آیة الله حاج سید محمد حسین حسینی طهرانی در بخش دوم کتاب مهرتابان؛ یادنامۀ مرحوم علامه طباطبایی، مجموعهای از چندین پرسش و پاسخ ناب فلسفی و عرفانی را که بین ایشان و آن مرحوم صورت گرفته تقریر نمودهاند. به این صورت که ابتدا پرسش خویش را با عنوان متواضعانۀ «تلمیذ» مطرح ساخته و سپس پاسخ علامه طباطبایی را با عنوان «علامه» بیان میکنند.
پایگاه عرفان و حکمت در پرتوی قرآن و عترت، با توجه به اهمیت این پرسش و پاسخها آنها را به صورت جداجدا عرضه مینماید:
تلمیذ: حقیقت طىّ الارض چیست؟ و روى چه میزان از موازین فلسفى این امر صورت میگیرد؟
علّامه: حقیقت آن، پیچیدن زمین در زیر گام رونده است.
برادر ما: مرحوم آقا سيّد محمّد حسن إلهى قاضى یک روز بوسیله شاگردى که داشت، و او احضار ارواح مىنمود (نه با آئینه، و نه با میز سه گوش؛ بلکه دستى بچشم خود مىکشید و فوراً احضار مىکرد). از روح مرحوم حاج میرزا على آقاى قاضى رضواناللهعلیه راجع به طىّ الارض سؤال کرده بود.
مرحوم قاضى رحمة الله علیه جواب داده بودند که: طىّ الارض شش آیه از اوّل سوره طه است.
«طه* مَآ أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْءَانَ لِتَشْقَى* إِلَّا تَذْكِرَةً لِّمَن يَخْشَى* تَنزِیلًا مِّمَّنْ خَلَقَ الارْضَ وَ السَّمَوتِ الْعُلَى* الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى* لَهُ و مَا فِى السَّمَوتِ وَ مَا فِى الارْضِ وَ مَا بَيْنَهُمَا وَ مَا تَحْتَ الثَّرَى* وَ إِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ و يَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفَى* اللَهُ لآ إِلَهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الاسْمَآءُ الْحُسْنَى.»
«اى پیغمبر ما قرآن را بر تو فرونفرستادیم تا تو بزحمت و رنج بیفتى!- مگر براى یاد آورى براى کسیکه از خدا مىترسد- قرآن، پائین فرستادنى است از کسیکه زمین و آسمانهاى بالا را آفریده است- خداوند رحمن بر عرش خود قرار گرفت- از براى خداست آنچه در آسمان هاست و آنچه در زمین است و آنچه در ما بین آسمان و زمین و آنچه در زیر خاک است- و اگر صداى خود را در گفتار بلند کنى، پس خدا مىداند سخن مخفىّ و پنهانتر از آن را- الله است که هیچ معبودى جز او نیست، از براى اوست اسماء حُسنى.»
تلمیذ: مراد از این آیات چیست؟ آیا مرحوم قاضى خواستهاند بطوررمز صحبت کنند؛ و مثلًا بگویند: طىّ الارض با اتّصاف بصفات الهيّه حاصل مىشود؟
علّامه: نه؛ برادر ما مردى باهوش و چیز فهم بود؛ و طورى مطلب را بیان مىکرد، مثل آنکه دستور العمل براى طىّ الارض را خودش از این آیات فهمیده است.
و این آیات بسیار عجیب است، بخصوص آیه اللَهُ لآ إِلَهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الاسْمَآءُ الْحُسْنَى چون این آیه تمام اسماء را در وجود مقدّس حضرت حقّ جمع مىکند؛ و مانند جامعيّت این آیه در قرآن کریم نداریم.
مرحوم قاضى همیشه در ايّام زیارتى، از نجف اشرف بکربلا مشرّف مىشد. هیچگاه کسى ندید که او سوار ماشین شود، و از این سِرّ احدى مطّلع نشد؛ جز یک نفر از کسبه بازار ساعت (بازار بزرگ) که به مشهد مقدّس مشرّف شده بود، و مرحوم قاضى را در مشهد دیده بود، و از ایشان اصلاح امر گذرنامه خود را خواسته بود و ایشان هم اصلاح کرده بودند؛ آن مرد چون بنجف آمد افشا کرد که من آقاى قاضى را در مشهد دیدم.
مرحوم قاضى خیلى عصبانى شدند، و گفتند: همه مىدانند که من در نجف بودهام و مسافرتى نکردهام. [۱]
برادر ما بوسیله شاگردش از حضرت قاضى رضوانُ الله علیه سؤال کرده بود که: قالیچه حضرت سلیمان که آنحضرت روى آن مىنشست، و به مشرق و مغرب عالم مىرفت؛ آیا روى اسباب ظاهريّه، و چیز ساخته شدهاى بود؟ و یا از مُبدَعاتِ الهيّه بود و هیچگونه با اسباب ظاهريّه ربطى نداشت؟
آن شاگرد چون از مرحوم قاضى رحمةُ الله علیه سؤال مىکند، ایشان فرموده بودند: فعلًا چیزى در نظرم نمىآید، ولیکن یکى از موجوداتى که در زمان حضرت سلیمان بودند، و در این کار تصدّى داشتند الآن زندهاند، میروم و از او مىپرسم.
در اینحال مرحوم قاضى روانه شدند، و مقدارى راه رفتند، تا آنکه منظره کوهى نمایان شد. چون بدامنه کوه رسیدند یک شبحى در وسط کوه که شباهت به انسان داشت دیده شد.
مرحوم قاضى از آن شبح سؤال کردند، و مقدارى با هم گفتگو کردند که آن شاگرد از مکالماتشان هیچ نفهمید، ولى چون مرحوم قاضى برگشتند، گفتند: مىگوید: از مُبْدَعات الهيّه بوده و هیچگونه اسباب ظاهريّه در آن دخالتى نداشته است.
تلمیذ: بالاخره حقیقت امر طىّ الارض مجهول و عویص مانده است. چون در طىّ الارض، انسانِ سائر زمین را طىّ نمىکند که مثلًا سرعتش زیاد گردد و بلافاصله، یا با فاصله اندک بمقصد برسد.
و نیز مادّه خود را در مبدأ اعدام نمىکند و در مقصد خلق کند، بلکه زمین در زیر پاى او پیچیده مىشود، و با این پیچیدگى، در زمان بسیار کوتاهى بمقصد مىرسد؛ و در اینجا اشکال واضح وجود دارد.
زیرا اوّلًا: ما مىبینیم وضع زمین تغییر نمىکند؛ هر چیزى بجاى خود بوده و هست، مردم هر کدام در محلّ خود هستند، و فقط این درنوردیدگى و پیچیدگى نسبت بشخص سائر صورت مىگیرد.
و با فرض اینکه امر واقعى و حقیقى بوده، نه توهّمى و تخيّلى، معقول نیست که جسمى و مادّهاى حرکت کند، و نسبت و اضافهاش را با تمام موجوداتى که با آنها نسبت و اضافه دارد تغییر ندهد.
و علاوه ممکنست در آنِ واحد دو طىّ الارض در دو جهت متعاکس صورت گیرد، پس لازمه این تصوّر، حرکت مادّه در دو جهت مختلف است؛ و تغییر وضع و نِسب همه اجسام ذى إضافه در دو تغییر متعاکس؛ وَ هَذِهِ مِن المُسْتَحیلاتِ العَقليَّة.
و ثانیاً: خود حضرت عالى در مباحث اعجاز أنبیاء در تفسیر «المیزان» فرمودهاید که: اعجاز، امر مخالف طبیعت و قانون مادّه نیست، و سُنَن و عِلَل و معلولات را باطل نمىکند؛ بلکه اعجاز موجبات تسریع تأثیر علل در پیدایش معلولات مىگردد.
مثلًا عصاى حضرت موسى علَى نبيِّنا و آله و علیه السّلام براى آنکه زنده گردد و اژدها شود، روى سلسله مراتب علل طبیعيّه باید چندین هزار سال بگذرد، ولى در اثر إعجاز این سلسله علل بمجرّد اراده خدا یا رسول خدا فوراً کار خود را مىکنند، و معلول و نتیجه در خارج تحقّق مىیابد؛ ولى در طىّ الارض چنین تصویرى نمىشود که موجودات بتوانند وضع اوّليّه خود را با شخص سیر کننده نگاهدارند.
علّامه (بعد از مدّت مدیدى که سر خود را پائین انداخته و بحال تفكّر بودند پاسخ دادند که): طىّ الارض از خوارق عادات است.
تلمیذ: خرق عادت در طىّ الارض مسلّم است و صحیح؛ ولى اشکال در استحاله عقليّه است.
مانند عبور انسان با بدن مادّى و جسم طبیعىّ، از دیوار و یا از سقف اطاق بدون پارگى و شکاف دیوار و سقف، و عدم تحقّق خرق و التیام با اینکه بزرگان از اهل معرفت مىگویند: اشکالى ندارد و واقع مىشود.
علّامه در جواب فرمودند: بلى اشکال ندارد، و شاهد آنکه در مجلسى براى آنکه نشان دهند که أجانین از در بسته وارد مىشوند و اشیائى را که بخواهند ببرند مىبرند، درِ صندوقى را که در آن، بقچه رخت و لباس بود مقفّل کردند و علاوه یک مرد چاق و قوىّ الهیکلى هم روى صندوق نشست.
در عین حال فوراً دیدند بقچههاى لباس در بیرون صندوق است، و چون در صندوق را باز کردند دیدند صندوق خالى است؛ و معلوم شد در آنِ واحد، اجانین بقچهها را بیرون آوردهاند. و این قضيّه چشمبندى نبوده است.
تلمیذ: بالاخره جواب حلّى داده نشد؛ و مسأله با تمام اشکالات در موطن خود باقیست.
علّامه: خرق عادت است.
تلمیذ: آیا بو علىّ سینا در مسأله طىّ الارض تحقیقى نموده است؟ و تحلیلى بعمل آورده است؟ چون ابن سینا از حکمائیست که دنبال علل مادّى مسائل بسیار مىگردد، و خوب تحقیق مىکند.
علّامه: جائى ندیدم که بو علىّ بحثى در طىّ الارض کرده باشد، ولى بو علىّ خارق عادات را قبول دارد، و معجزات أنبیاء را تصدیق دارد.
و در مسأله تخت بلقیس در آیه ۴۰ از سوره ۲۷: النّمل مىفرماید:
قَالَ الَّذِى عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَبِ أَنَا ءَاتِیكَ بِهِ قَبْلَ أَن يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ فَلَمَّا رَءَاهُ مُسْتَقِرًّا عِندَهُ و قَالَ هَذَا مِن فَضْلِ رَبِّى.
«و کسیکه در نزد او علمى از کتاب بود گفت: من تخت بلقیس را در اینجا مىآورم قبل از آنکه نگاهت برگردد؛ و چون سلیمان تخت را در نزد خود مستقرّ دید گفت: این از فضل خداى من است.»
در اینجا مراد از ارتداد طَرف، چشم برهم زدن نیست، بلکه هزار مرتبه زودتر از آنست؛ چون معناى طرف، پلک چشم نیست، و علاوه باید بفرماید: فَلَمّا لَمْ يَرْتَدَّ إلَيْهِ طَرْفُهُ رَءَاهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ. بلکه طرف بمعناى نگاه کردن با گوشه چشم است؛ و مراد اینست که: قبل از آنکه نگاهت برگردد؛ یعنى شعاع بَصَرت که از چشم خارج مىشود و به اشیاء مىافتد، و بواسطه قاعده انعکاس و شکستگى نور بر مىگردد و از آن اشیاء به چشم مىخورد و بدینجهت إبصار متحقّق مىگردد.
یعنى قبل از اینکه چیزى را که مىخواهى ببینى، ببینى! یعنى در مدّتى سریعتر از سرعت نور که پنجاه هزار فرسخ در یک ثانیه است، من تخت بلقیس را مىآورم.
و بنابراین قرآن نمىگوید: تخت را آورد، بلکه مىفرماید: چون سلیمان تخت را در نزد خود دید؛ یعنى پس از این مکالمه و گفتگو با کسیکه داراى علمى از کتاب بود، ناگهان تخت را مستقرّ در نزد خود یافت. و این قسم آوردن، به طىّ الارض بوده است.
تلمیذ: آیا طىّ الارض عبارت است از اعدام جسم و بدن در مکان اوّل، و احضار و ایجادش در مکان مقصود؟ آیا طىّ الارض این نیست؟ بطوریکه صاحب طىّ الارض با اراده الهيّه و ملکوتيّهاى که به او إفاضه شده است، در آنِ واحد خود را در محلّ منظور احضار و ایجاد کند؟
علّامه: گویا همینطور باشد.
تلمیذ: گویا اینطور است، یا واقعاً چنین است؟
علّامه: واقعاً اینطور است.
تلمیذ: بنابراین، چند مسأله مطرح مىگردد:
۱- باید طىّ الارض اختصاص به نفوس قدسيّه الهيّه داشته باشد؛ و تا افراد به معرفت نفس که ملازم معرف ربّ باشد، نرسیده باشند و تصرّف در موادّ کائنات ننمایند، نتوانند طىّ الارض کنند.
پس بنابراین طىّ الارضى که از افراد غیر کامل أحیاناً نقل شده است چه محملى دارد؟
علّامه: از افراد غیر کامل نقل نشده است؛ و حتماً مباشرین آن از وارستگان و واصلانند.[۲]
تلمیذ:
۲- چه بسا دیده شده است- چنانچه در روایات آمده است و شواهد تاریخى نیز حاکیست- بعضى از وارستگان و واصلان، دیگران را نیز با معيّت خود بطرف مقصود با طىّ الارض بردهاند.
در اینصورت باید گفت که: نفس ملکوتى و خلّاقه آنان، قادر بر ایجاد اجسامى غیر از خود نیز در محلّ منظور مىباشند.
علّامه: همینطور است.
تلمیذ:
۳- افرادى که طىّ الارض آنها قدرى طول مىکشد مثلًا پنج دقیقه یا ده دقیقه یا بیشتر مىباشد، چگونه طىّ الارض آنها انجام مىگیرد؟
علّامه: چون کاملًا بمقام کمال نرسیدهاند، طىّ الارض آنها ناقص است؛ و براى خلّاقيّت ابدان در محلّ منظور، احتیاج به صرف وقت و إعمال قوّه بیشترى دارند؛ مانند طىّ الارض أجانین که معمولًا طول مىکشد، و راجع به آوردن تخت بلقیس در قرآن کریم وارد است:
قَالَ عِفْرِیتٌ مِّنَ الْجِنِّ أَنَا ءَاتِیكَ بِهِ قَبْلَ أَن تَقُومَ مِن مَّقَامِكَ. [۳]
و این البتّه مستلزم زمانى است؛ گرچه قلیل باشد.
تلمیذ: براى طىّ الارض، بنابراین فرضيّه، دیگرچه نیازى بالتزام ترتیب سلسله عِلَل و معلولات طبیعى مانند اعجاز انبیاء و خوارق عادات است؟
بلکه مىتوان گفت: با یک اراده الهيّه كُنْ، يَکونُ مىگردد (بدون پیمودن ذرّات جسم با حرکت جوهرى سریع، سلسله مراتب لازمه خود را) و جسم اوّل در آن زمان و در آن مکان و با آن مشخّصات، جسم ثانى مىگردد در زمان دیگر و مکان دیگر و مشخّصات دیگر؛ و همینطور در داستان معجزات و خوارق عادات.
علّامه: بلى، اینطور مىشود گفت***
۱. این داستان را سابقاً براى بنده، دوست معظّم حقیر، جناب حجّة الإسلام آقاى حاج سيّد محمّد رضا خلخالى دامت برکاته که فعلًا از علماى نجف اشرف هستند نقل کردهاند. (آقاى خلخالى آقا زاده مرحوم مغفور حجّة الإسلام آقا حاج سيّد آقا خلخالى و ایشان آقازاده مرحوم مغفور حجّة الإسلام آقاى حاج سيّد محمّد خلخالى است که از مقیمین نجف اشرف و از زهّاد و عبّاد و معاریف آن زمان بودهاند.) و نقل آقاى خلخالى این تتمّه را داشت که: چون آن مرد کاسب از مشهد مقدّس بنجف اشرف مراجعت کرد به رفقاى خود گفت: گذرنامه من دچار اشکال بود و در شهربانى درست نمىشد، و من براى مراجعت، به آقاى قاضى متوسّل شدم و گذرنامه را به ایشان دادم و ایشان گفتند: فردا برو شهربانى و گذرنامه ات را بگیر!
من فرداى آن روز به شهربانى مراجعه کردم، شهربانى گذرنامه مرا اصلاح کرده و حاضر نموده بود؛ گرفتم و به نجف برگشتم.
دوستان آن مرد گفتند: آقاى قاضى در نجف بودند و مسافرت نکردهاند. آن مرد خودش نزد مرحوم قاضى آمد و داستان خود را مفصّلًا براى آقاى قاضى گفت، و مرحوم قاضى انکار کرده و گفت: همه مردم نجف مىدانند که من مسافرت نکردهام. آن مرد نزد فضلاى آن عصر نجف اشرف چون آقاى حاج شیخ محمّد تقىّ آملى و آقاى حاج شیخ على محمّد بروجردى و آقاى حاج سيّد علىّ خلخالى و نظائرهم آمد و داستان را گفت.
آنها به نزد مرحوم قاضى آمده و قضيّه را بازگو کردند، و مرحوم قاضى انکار کرد. و آنها با اصرار و ابرام بسیار، مرحوم قاضى را وادار کردند که براى آنها یک جلسه اخلاقى ترتیب داده و درس اخلاق براى آنها بگوید.
در آن زمان، مرحوم قاضى بسیار گمنام بود، و از حالات او احَدى خبر نداشت؛ و بالاخره قول داد براى آنها یک جلسه درس اخلاق معيّن کند، و جلسه ترتیب داده شد؛ و در ردیف اوّل، همین افراد به اضافه آقاى حاج سيّد حسن مسقطى و غیرهم در آن شرکت داشتند.
و بعداً در ردیف دوّم در زمان بعد، سرى دوّم حضرت علّامه طباطبائى و آقا حاج سيّد أحمد کشمیرى و آقا میرزا إبراهیم سیستانى و اخوى علّامه آقاى إلهى و غیرهم شرکت مىکردند.
و در ردیف سوّم در زمان بعد، سرى سوّم حضرت آقاى حاج شیخ عبّاس قوچانى و آقاى حاج شیخ محمّد تقىّ بهجت فومنى رشتى و غیرهم از فضلاى نجف اشرف در آن حضور و شرکت داشتند.
حضرت آیة الله آقاى حاج شیخ عبّاس قوچانى، وصىّ مرحوم قاضى در معارف و اخلاق هستند؛ و فعلًا در نجف اشرف مقیم و از محضر ایشان جماعتى از طلّاب و ساکنین و غیرهم بهرمند مىگردند.
راجع به دارا بودن طىّ الارض نسبت به مرحوم قاضى، دو شاهد دیگر موجود است:
اوّل آنکه: حضرت علّامه طباطبائى و حضرت آقاى قوچانى هر دو نقل فرمودند که: عادت مرحوم قاضى این بود که در ماههاى مبارک رمضان ساعت چهار از شب گذشته در منزل، رفقاى خود را مىپذیرفتند؛ و مجلس اخلاق و موعظه ایشان تا ساعت شش از شب گذشته طول مىکشید. در دهه اوّل و دوّم چنین بود؛ ولى در دهه سوّم ایشان مجلس را تعطیل مىکرد و تا آخر ماه رمضان هیچکس ایشان را نمىدید؛ و معلوم نبود کجا هستند. چهار عیال داشت؛ در منزل هیچیک از آنها نبود، در مسجد کوفه و مسجد سهله که بسیارى از شبها در آنجا بیتوته مىکرد نبود. این قضيّه نبودن را علاوه بر ماههاى رمضان، حضرت علّامه طباطبائى در اوقات دیگر نیز نقل مىکردند.
دوّم آنکه: آقاى قوچانى فرمودند: یک سفر زیارتى ایشان به کربلا آمده بودند؛ در موقع مراجعت با هم تا محلّ توقّف سيّارات آمدیم. ازدحام جمعيّت براى سوار شدن بنجف بسیار بود، بطوریکه مردم در موقع سوار شدن از سر و دوش هم بالا مىرفتند. مرحوم قاضى دید که چنین است با کمال خونسردى بکنار گاراژ رفته، و پشت بدیوار روى زمین نشست و مشغول جیگاره کشیدن شد.
ما مدّتى در کنار ماشینهائى که مىآمدند و مسافرین را سوار مىکردند صبر کردیم و بالاخره با هر کوششى بود خود را بداخل سيّارهاى وارد کردیم، و آمدیم نجف و از مرحوم قاضى خبرى نداشتیم. البتّه تمام این مسائل احتمالاتى است براى طىّ الارض داشتن مرحوم قاضى؛ ولى نه از خود ایشان و نه از غیر ایشان بصراحت نقل نشده است.
۲. ممکنست- همانطور که خود علّامه فرمودهاند- طىّ الارض افراد غیر کامل در اثر تبعيّت از افراد کامل باشد. بدین طریق که هر وقت بخواهند طىّ الارض کنند، بر حسب اذن و اجازه از شخص صاحب کمالى که به آنها داده شده است، در همان لحظه آن شخص بزرگ حضور یابد و آنانرا با خود ببرد، یا بدون حضور او بلکه بمجرّد اراده، او آنانرا بمحلّ مقصود برساند.
۳. صدر آیه ۳۹، از سوره ۲۷: النّمل: «گفت عفریتى از جنّ بسلیمان که: من تخت بلقیس را در همین جلسهاى که اینجا نشستهاى قبل از آنکه برخیزى براى تو مىآورم!»