نعمت و نعیم در حقیقت همان ولایت خداوند است، نعمت عبارت است از چیزی که با طبع، ملایم بوده و طبع از قبول آن امتناع نکند، انسان در هر چه تصرّف کند و آن را در سلوک حضرت باری و قرب او و پیدا کردن رضا و محبّت او به کار بندد، آن نعمت است، و اگر به عکس عمل کند آن نعمت به نقمت بر میگردد.
و نعمت عبارت است از چیزی که با طبع، ملایم بوده و طبع از قبول آن امتناع نکند و اشیاء موجوده در عالم، اگر چه به سبب وقوع آنها در نظام تدبیر همگی با هم متّصل و مرتبط و متلائم میباشند و اکثر آنها و یا همه آنها نسبت به بعض دیگر نعمت محسوب میشوند، همچنان که خداوند فرموده است:
وَ إِن تَعِدُّوا نِعْمَةَ اللَهِ لا تُحْصُوهَا. (ابراهیم/۳۴)
«و اگر بخواهید نعمتهای خدا را به شمارش در آورید به پایان عدد آنها نخواهید رسید».
و فرموده است: وَاسْبَغَ عَلَیْکُم نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَ بَاطِنَةً. (اقمان/۲۰)
«و خداوند نعمتهای خود را بر شما تمام نمود، چه نعمتهای ظاهریّه، و چه نعمتهای باطنیّه»؛ ولیکن خداوند بعضی از آنها را توصیف به شرّ و خسَّت و لَهو و لَعْب و أوصافی دیگر کرده است که ممدوح نیست. همانند آیه: وَ مَا هَذِهِ الْحَیَوةُ الدُّنیَا إِلا لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوانُ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ. (عنکبوت/۶۴)
«و نیست این زندگی پست و خسیس دنیا مگر شهوت و بازی؛ و بدرستی که خانه آخرت محلّ حیات و زندگی است، اگر مردم بدانند».
و همانند آیه: لا یَغُرَّنَّکَ تَقَلُّبُ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی الْبِلادِ. مَتَاعٌ قَلِیلٌ ثُمَّ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمِهَادُ. (آلعمران/۱۹۷)
«دگرگونی و حرکتهای چشمگیر مردم کافر در شهرها، ای پیامبر تو را نفریبد، زیرا که بهره و تمتّع کمی است، و سپس مأوی و محلّ ایشان جهنّم بوده، و بدجایگاهی است».
و این آیات دلالت دارند بر آنکه: اشیائی که نعمت به شمار میآیند در صورتی دارای وصف نعمت هستند که با غرض و مقصد خداوندی از خلقت آنها برای انسان موافق باشند. چون آن نعمتها آفریده شدهاند برای آنکه امداد الهی برای انسان باشند، و برای پیمودن راه سعادت حقیقیّه از آنها استفاده کند و آنها را به کار گیرد که همان مقام قرب به حضرت معبود سبحانه و تعالی، و حصول عبودیّت و خضوع در برابر مقام عزّ ربوبیّت اوست.
خداوند میفرماید: وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الإنسَ إِلا لِیَعْبُدُونَ. (ذاریات/۵۶)
«من انس وجنّ را نیافریدم مگر برای اینکه مرا عبادت کنند».
و بنابراین انسان در هر چه تصرّف کند و آن را در سلوک حضرت باری و قرب او و پیدا کردن رضا و محبّت او به کار بندد، آن نعمت است، و اگر به عکس عمل کند آن نعمت به نقمت بر میگردد.
و علیهذا اشیاء به خودی خود بدون ملاحظه این دو جهت، نه نعمتند و نه نقمت. و چون مشتمل بر روح عبودیّت برای انسان گردند و از این جهت در تحت تصرّف ولایت خداوندی که همان تدبیر ربوبیّت حقّ تعالی در شئون بندگان است، واقع شوند نعمت میشوند. و لازمه این مطلب آنست که نعمت در حقیقت همان ولایت خداوند است. و هر چیزی وقتی متئصف به نعمت میشود که به قدر خود مشتمل بر امر ولایت باشد، که همان عبودیت است.
خدا میفرماید: اللَهُ وَلِیُّ الَّذِینَ ءَامَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَٰتِ إِلَی النُّورِ. (بقره/۲۵۷)
«خداوند ولیّ کسانی است که ایمان آوردهاند؛ ایشان را از تاریکیها به سوی نور وارد میکند».
و میفرماید: ذَلِکَ بِأَنَّ اللَهَ مَوْلَی الَّذِینَ ءَامَنُوا وَ أَنَّ الْکَٰفِرِینَ لا مَوْلَی لَهُمْ. (محمد/۱۱)
«این به جهت آنست که خداوند مولای کسانی است که ایمان آوردهاند، و حقّاً که کافران مولائی ندارند».
و در حقِّ ولایت رسول خود چنین میفرماید:
فلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّی یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فِی أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسلِیمًا. (نساء/۶۵)
«ای پیغمبر سوگند به پروردگار تو! که این مردم ایمان نمیآورند تا آن زمانی که در منازعات و مشاجرات و مخاصماتی که بین ایشان واقع میشود تو را حاکم و حَکَم قرار دهند، و پس از حکومت تو نسبت به آنچه درباره آنان حکم کردی، در سنیههای خود هیچ گونه گرفتگی و تنگی نیابند (و ازحکمی که بر علیه آنان میکنی ناراحت نشوند)».
و بنابراین، اسلام که عبارت است از مجموعهای که از جانب خداوند آمده است، برای آنکه بندگان خدا را به تَعَبُّد خدا بکشاند، دین است. و از جهت اشتمال آن - از نظر عمل - بر ولایت خداوند و ولایت رسول او و ولایت اولوالامری که پس از رسول او هستند نعمت است.
و ولایت خداوند سبحانه و تعالی ـ یعنی تدبیر او وسیله آوردن دین برای امُور بندگان خود ـ تمام نمیشود مگر به واسطه ولایت رسول او. و ولایت رسول او تمام نمیشود مگر به ولایت اولواالامر پس از رسول او.
تدبیر اولوا الامر در امور دینی امّت به اذن خداست، چنانکه گوید:
یَٰأیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنوا أَطِیعُوا اللَهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الامْرِ مِنُکُمْ. (نساء/۵۹)
«ای کسانی که ایمان آوردهاید از خداوند اطاعت کنید، و از رسول او و صاحبان امر از شما اطاعت کنید».
و نیز گوید: إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ ءَامَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَوةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَوةَ وَ هُمْ رَاکِعُونَ. (مائده/۵۵)
«اینست و غیر از این نیست که ولیِّ شما خداست، و رسول خدا، و کسانی که ایمان آوردهاند: آنانکه نماز را بر پا میدارند، و در حال رکوع زکات میدهند».
و ما در تفسیر این آیه کریمه در درس هفتاد و دوّم تا هفتاد و پنجم از جلد پنجم «امام شناسی» مفصّلاً بحث کردیم (از ص ۱۹۹ تا ۲۶۵).
و محصّل کلام آنکه: تفسیر آیه مورد بحث [الیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُم وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُم نِعْمَتِی وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً. (مائده/۳)] این میشود که: الیَوْمَ یعنی همان روزی که کافران از دین شما مأیوس شدند، من با فرض ولایت، مجموعه معارف دینیّه را که به سوی شما نازل کردهآم کامل نمودم، و نعمت خودم را بر شما که ولایت اداره امور دین و تدبیر الهی آن باشد، تمام کردم. زیرا تا به حال ولایت فقط ولایت خدا و رسول خدا بود، و این وقتی کافی بود که وحی نازل میشد، و امّا بعد از انقطاع وحی کافی نیست. زیرا پیغمبری در بین مردم نیست که از دین خدا حمایت کند و موانع و آفات را از دین دور کند. و در این صورت لازم است که قائم مقام رسول، در این امر منصوب گردد. و او عبارت است از ولیّ امر بعد از پیامبر که قائم بر امور دین و بر امور امّت است.
پس ولایت در زمان رسول الله صلّی الله علیه وآله وسلّم مشروع واحدی بود که ناقص بود و تمام نبود، تا وقتی که به نصب ولیّ امر پس از پیامبر به وسیله پیامبر تمام شد.
و علیهذا معنی این طور میشود که: چون دین در تشریع خود کامل شد و نعمت ولایت تمام شد من راضی شدم برای شما که از حیث دین، دین اسلام که دین توحیدی است که در آن جز خداوند کسی پرستش نمیشود و جز خدا و کسی که خدا امر به اطاعت او کرده است، از پیامبر و ولیّ امر بعد از پیامبر، مُطاع قرار نمیگیرد، دین شما باشد.
این آیه خبر میدهد که در امروز مؤمنان بعد از سپری شدن دوران خوف در امن میباشند و خداوند برای ایشان دین اسلام را که دین توحید است پسندیده است. پس بر عهده آنان است که خداوند را بپرستند و بواسطه پیروی نمودن و اطاعت از غیر خدا یا آنکه خدا امر به اطاعت او کرده است، هیچکس را شریک برای خدا قرار ندهند.
و در روایت است که بعضی از صحابه، حضرت رسول الله صلّی الله علیه وآله وسلّم را با جمعی از اصحابش ضیافت کرد، و برای آنان خرما و آب سرد مهیّا ساخته بود. چون از آن خوردند و خارج شدند، رسول خدا گفتند: این از آن نعیمی است که از آن پرسش خواهید شد!
و عَیّاشی در ضمن حدیث طویلی با إسناد خود روایت کرده است که: أبوحنیفه از حضرت صادق علیه السّلام دربارهٔ معنای این آیه پرسش کرد. حضرت به او گفتند: ای نعمان! نعیم در نزد تو چه معنی دارد؟!
أبوحنیفه گفت: مراد، قوت و غذای انسان است از طعام و آب خوشگوار!
حضرت گفتند: اگر خداوند تو را در روز قیامت در برابر خود وقوف دهد تا آنکه از یکایک از غذاهائی که خوردهای و از یکایک از آشامیدنیهائی که نوشیدهای پرسش به عمل آورد، بنابراین وقوف تو در پیشگاه او بسیار طول میکشد!
أبوحنیفه گفت: فدایت شوم، مراد از نعیم در نزد شما چیست؟!
حضرت گفتند: ما اهل بیت، نعیم هستیم که خداوند به سبب ما نعمت خود را بر بندگان خود ارزانی داشته است. و به برکت ما بندگان خدا الفت گرفتند بعد از آنکه با یکدگر خلاف داشتند. و به برکت ما خداوند بین دلهای آنان مهر و عطوفت و محبّت و وداد را ایجاد کرد، و آنان را برادر یکدیگر قرار داد بعد از آنکه با هم دشمن بودند. و بواسطهٔ ما خداوند آنها را به اسلام رهبری نمود؛ و اسلام نعمتی است که منقطع نمیشود.
و خداوند از نعیمی که بواسطهٔ آن نعیم به آنها نعمت داده است بازپرسی مینماید؛ و اوست پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم و عِتْرَت او علیهم السّلام. («مجمع البیان» طبع صیدا، ج ۵، ص ۵۳۴ و ۵۳۵)
و مع الاسف «تفسیر عیّاشی» از نصف آن تا آخر، نسخهاش مفقود شده است و در هیچیک از کتابخانههای دنیا یافت نشده است، و گرنه ما عین این روایت نفیس را خود از «تفسیر عیّاشی» ذکر میکردیم.
«تفسیر عیّاشی» از نقطهٔ نظر إتقان، از متقنترین کتب شیعه است، و صاحب آن نیز بر کلینی مقدّم است. و حقّاً تضییع نصف این تفسیر را باید از ضایعات مذهب شیعه شمرد، و مانند ضایعهٔ کتاب «مدینة العلم» صدوق بشمار آورد.
از «نوادر» راوندی با اسناد خود از حضرت موسی بن جعفر علیهما السّلام از پدرانش علیهم السّلام از رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم روایت است که:
کُلُّ نَعِیمٍ مَسُْولٌ عَنْهُ یَوْمَ الْقِیَمَةِ إلَّا مَا کَانَ فِی سَبِیلِ اللَهِ تَعَالَی. («بحار الانوار» ج ۷، ص ۲۶۱)
«در روز بازپسین از هر نعیمی پرسش میشود، مگر آنچه در راه خدا باشد.»
و در «محاسن» برقی، از ابن محبوب از ابن رِئاب از حلبی از حضرت صادق علیه السّلام روایت است که قَالَ: ثَلَاثَةُ أَشْیَآءَ لَا یُحَاسَبُ الْعَبْدُ الْمُؤْمِنُ عَلَیْهِنَّ: طَعَامٌ یَأْکُلُهُ، وَ ثَوْبٌ یَلْبَسُهُ، وَ زَوْجَةٌ صَالِحَةٌ تُعَاوِنُهُ وَ یُحْصِنُ بِهَا فَرْجَهُ. («محاسن» ج ۲، ص ۳۹۹)
«سه چیز است که بندهٔ مؤمن برای آنها محاسبه نمیشود: طعامی که میخورد، لباسی که میپوشد، و زوجه صالحهای که او را کمک و یاری میدهد و آن بندهٔ مؤمن بواسطه آن زوجه، خود را در عفّت قرار میدهد و دست به کار نامشروع نمیآلاید.»
و نیز در «محاسن» از پدرش از قاسم بن محمّد از حارث بن حَریز از سَدیر صیرفی از أبوخالد کابلی روایت کرده است که گوید:
دَخَلْتُ عَلَی أَبِیجَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلَامُ فَدَعَا بِالْغَدَآءِ. فَأَکَلْتُ مَعَهُ طَعَامًا مَا أَکَلْتُ طَعَامًا قَطُّ أَنْظَفَ مِنْهُ وَ لَا أَطْیَبَ مِنْهُ. فَلَمَّا فَرَغْنَا مِنَ الطَّعَامِ قَالَ: یَا أَبَا خَالِدٍ! کَیْفَ رَأَیْتَ طَعَامَنَا؟! قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ! مَا رَأَیْتُ أَنْظَفَ مِنْهُ قَطُّ وَ لَا أَطْیَبَ؛ ولَکِنِّی ذَکَرْتُ الآیَةَ الَّتِی فِی کِتَابِ اللَهِ: لَتُسَْلُنَّ یَؤْمَئذٍ عَنِ النَّعِیمِ! فَقَالَ أَبُوجَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلَامُ: لَا! إنَّمَا تُسْأَلُونَ عَمَّا أَنْتُمْ عَلَیْهِ مِنَ الْحَقِّ! («محاسن» برقی، ج ۲، ص ۳۹۹ و ۴۰۰؛ و «بحار الانوار» ج ۷، ص ۲۶۵ و ۲۶۶)
«أبوخالد کابلی گوید: بر حضرت باقر علیه السّلام وارد شدم، چون موقع نهار شد حضرت نهار طلبیدند. من با آن حضرت به صرف طعام مشغول شدیم. طعامی بود که من هیچوقت طعامی به آن پاکیزگی و به آن گوارائی نخورده بودم. چون دست از نهار کشیدیم، حضرت فرمود: ای أبوخالد! طعام ما را چگونه یافتی؟!
عرض کردم: فدایت شوم! من هیچگاه طعامی را بدین پاگیزگی و بدین گوارائی و مطبوعی ندیدهام؛ ولیکن من بخاطر آوردم آیهای را که در کتاب خداست: لَتُسَْلُنَّ یَؤْمَئذٍ عَنِ النَّعِیمِ (هر آینه حتماً شما در روز قیامت از نعیم پرسش خواهید شد)!
حضرت گفتند: اینطور نیست! اینست و جز این نیست که شما از ولایتی که حقّ است و شما بر آن اساس، امور خود را بنا نهادهاید، پرسش خواهید شد!»
و در «بِشارة المُصطفی» با إسناد متّصل خود روایت میکند از أبوطفیل از أبوبَردة:
قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَهِ صَلَّی الله عَلَیْهِ وَءَالِهِ: لَا تَزُولُ قَدَمُ عَبْدٍ یَوْمَ الْقِیَمَةِ حَتَّی یُسْأَلُ عَنْ حُبِّنَا أَهْلَ الْبَیْتِ.
قِیلَ: یَا رَسُولَ اللَهِ! مَا عَلَامَةُ حُبِّکُمْ؟! قَالَ: فَضَرَبَ بِیَدِهِ عَلَی مَنْکِبِ عَلِیّ بْنِ أَبِیطَالِبٍ عَلَیهِ السَّلام. [۱]
«أبوبَرده گوید: رسول خدا صلّی الله علیه وآله فرمود: در روز قیامت، گام هیچ بندهای از موقف خود به حرکت در نمیآید، مگر آنکه از او از محبّت ما أهل بیت پرسش میکنند.»
در «عیون أخبار الرّضا» با سندهای سه گانه خود روایت کرده است از حضرت رضا از پدرانش علیهم السّلام:
قَالَ: قَالَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ السَّلَامُ فِی قَوْلِ اللَهِ تَعَالَی: ثُمَّ لَتُسَْلُنَّ یَؤْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ، قَالَ: الرُّطَبُ وَالْمَآءُ الْبَارِدُ. («عیون» باب ۳۰، طبع سنگی، ص ۲۳۵)
«فرمود: علیّ أمیرالمؤمنین علیه السّلام در این گفتار خدای تعالی گفتهاند که: مراد از نعیم، رطب خرما و آب خنک است.»
در «تفسیر علیّ بن إبراهیم» از أحمد بن إدریس از أحمد بن محمّد از سلمة بن عطاء از جمیل از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده است که:
قَالَ: قُلْتُ: قَوْلُ اللَهِ لَتُسَْلُنَّ یَؤْمَئذٍ عَنِ النَّعِیمِ؟
قَالَ: تُسْأَلُ هَذِهِ الامَّةُ عَمَّا أَنْعَمَ اللَهُ عَلَیْهِمْ بِرَسُولِ اللَهِ صَلَّی اللَهُ عَلَیْهِ وَءَالِهِ وَسَلَّمَ، ثُمَّ بِأَهْلِ بَیْتِهِ عَلَیْهِمُ السَّلَامُ. («تفسیر قمیّ» طبع سنگی، ص ۷۳۸؛ و «بحار الانوار» ج ۷، ص ۲۷۲)
«جمیل گوید: عرض کردم: مراد از نعیم در این آیه چیست؟ حضرت فرمود این امّت بازپرسی میشوند از آنچه خداوند به سبب رسول الله صلّی الله علیه وآله وسلّم بر آنها نعمت داده است، و سپس آنچه که به سبب اهل بیت رسول الله علیهم السّلام بر آنها نعمت داده است.»
در «محاسن» برقی، از پدرش از ابن أبی عمیر از حَفْص بن بَخْتَری از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده است:
فِی قَوْلِهِ: لَتُسَْلُنَّ یَؤْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ، قَالَ: إنَّ اللَهَ أَکْرَمُ مِنْ أَنْ یُسْأَلَ مُؤْمِنًا عَنْ أَکْلِهِ وَ شُرْبِهِ. («محاسن» ص ۳۹۹)
«چون آن حضرت آیه را تفسیر کردند، گفتند: خداوند بزرگوارتر است از اینکه از مؤمنی، دربارهٔ خوردنیها و آشامیدنیهای او سؤالی بنماید.»
و نیز در «عیون أخبار الرّضا علیه السّلام» مرحوم صدوق، با إسنادش از إبراهیم بن عبّاس صَولی چنین روایت میکند که او میگوید: روزی در محضر حضرت علیّ بن موسی الرّضا علیه السّلام بودیم، و آن حضرت گفتند: در دنیا نعیم حقیقی نیست.
بعضی از فقهائی که در محضر بودند، چنین گفتند که: خداوند عزّ وجلّ میفرماید: ثُمَّ لَتُسَْلُنَّ یَؤْمَئذٍ عَنِ النَّعِیمِ؛ و البتّه منظور همین نعیم در دنیاست، و آن آب خوشگوار است.
حضرت رضا علیه السّلام در حالیکه صدای خود را بلند کردند، گفتند شما اینطور تفسیر میکنید! و آن را به اقسامی تقسیم مینمائید، به نحوی که بعضی میگویند: آب خنک است، و بعضی میگویند: غذای لذیذ است، و بعضی میگویند: خواب راحت است!
امّا پدر من روایت کرد برای من از پدرش حضرت أبی عبدالله جعفر بن محمّد الصّادق علیه السّلام که چون این اقوال شما در محضر او بیان شد دربارهٔ تفسیر آیه ثُمَّ لَتُسَْلُنَّ یُؤْمَئذٍ عَنِ النَّعِیمِ، خشمگین شد و گفت: خداوند عزّ وجلّ، از تفضّلی که به بندگان خود نموده است پرسش نمیکند، و بر این منْت نمیگذارد؛ و منّت گذاردن در مقابل نعمتی که مخلوقان خدا میدهند قبیح است تا چه رسد به اینکه به خدای عزّ وجلّ نسبت داده شود، و چگونه میتوان نسبت به خدا داد چیزی را که خداوند برای مخلوقان خود نمیپسندد؟
ولیکن نعیم، محبّت ما أهل بیت است و موالات ماست، که خداوند بعد از سؤال از توحید و نبوّت از آن سؤال مینماید. زیرا چون بندهٔ خدا به این مهمّ وفا کند، او را به بهشت و سعادتی که زائل شدنی نیست میرساند.
و بر این واقعیّت، روایت کرد برای من پدرم از پدرش از محمّد بن علیّ از پدرش علیّ بن الحسین از پدرش حسین بن علیّ از پدرش علیّ علیهم السّلام که او گفت:
قَالَ رَسُولُ اللَهِ صَلَّی اللَهُ عَلَیْهِ وَءَالِهِ: یَا عَلِیُّ! إنَّ أَوَّلَ مَا یُسْأَلُ عَنْهُ الْعَبْدُ بَعْدَ مَوْتِهِ، شَهَادَةُ أَنْ لَا إلَهَ إلَّا اللَهُ، وَ أَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَهِ، وَ أَنَّکَ وَلِیُّ الْمُؤْمِنِینَ بِمَا جَعَلَهُ اللَهُ وَ تَعَالَی و جَعَلْتُهُ لَکَ! فَمَنْ أَقَرَّ بِذَلِکَ وَ کَانَ یَعْتَقِدُهُ، صَارَ إلَی النَّعِیمِ الَّذِی لَازَوَالَ لَهُ.
«رسول خدا صلّی الله علیه وآله گفتهاند: ای علیّ! اوّلین چیزی که از بنده پس از مرگش سؤال میشود، شهادت است بر اینکه معبودی غیر از خدا نیست، و اینکه محمّد رسول خداست، و اینکه تو بر مَبنای قراری که خدای تعالی برای تو داده است و قراری که من برای تو دادهام، ولّی مؤمنان هستی! پس کسی که بدین مطلب اقرار کند و بدان معتقد باشد حرکتش بسوی نعیمی است که برای آن زوال نیست.»
محمّد بن یحیی صَوْلی که راوی این روایت است گوید: أبوذَکْوان که این روایت را برای من از إبراهیم بن عبّاس صولی بیان کرد، پس از آنکه بیان روایتش تمام شد به من گفت ـ به گفتار ابتدائی بدون آنکه من اشارهای نموده باشم ـ: من به تو در این حدیث از جمیع جهات و جوانب آن حدیث میکنم:
یکی از آن جهات اینستکه تو الآن قصد خروج از شهر بصره را داری!
و یکی از آن جهات اینستکه من از مال خود میدهم و تو را از غم و گرفتاری که داری آزاد میسازم! [۲]
و یکی از آن جهات اینستکه: من پیوسته به مطالعه کتُب لغت و اشعار اشتغال داشتم، و هیچ زحمت تحمّل غیر این دو علم را بر خود هموار نمیداشتم که پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم را در خواب دیدم و مردم مرتّباً سلام میکردند و آن حضرت جواب میداد. من هم سلام کردم و آن حضرت جواب مرا نداد.
من عرض کردم: ای رسول خدا! مگر من از امّت شما نیستم؟!
فرمود: آری! ولیکن مردم را حدیث کن به حدیثی که از إبراهیم صَولی شنیدهای.
محمّد صولی گوید: این حدیثی است که مردم از رسول اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم روایت کردهاند، مگر آنکه در آن حدیث، ذکری از نعیم و آیه و تفسیر آن به میان نیامده است؛ و فقط در روایت حدیث به همین قدر اکتفا کردهاند که:
أَوَّلَ مَا یُسْأَلُ عَنْهُ الْعَبْدُ یَوْمَ الْقِیَمَةِ: الشَّهَادَةُ وَالنُّبُوَّةُ وَ مُوَالَاةُ عَلِیِّ بْنِ أَبِیطَالِبٍ عَلَیْهِ السَّلَامُ.
«اوّلین چیزی که از بنده در روز بازپسین میشود: شهادت به توحید و نبوّت و موالات أمیرالمؤمنین است.» [۳]
و در تفسیر «صافی» از «مجالس» صدوق، از حضرت صادق علیه السّلام روایت میکند:
مَنْ ذَکَرَ اسْمَ اللَهِ عَلَی الطَّعَامِ، لَمْ یُسْأَلْ عَنْ نَعِیمِ ذَلِکَ الطَّعَامِ. (تفسیر «صافی» طبع سنگی ـ طهران، ص ۵۷۳)
«هر کس در هنگام غذاخوردن نام خدا را بر زبان جاری کند، از نعیم آن طعام بازپرسی نمیشود.»
و نیز در «صافی» از «احتجاج» طبرسیّ، از أمیرالمؤمنین علیه السّلام روایت است که:
إنَّ النَّعِیمَ الَّذِی یُسْأَلُ عَنْهُ، رَسُولُ اللَهِ صَلی اللَهُ عَلَیْهِ وَءَالِهِ وَ مَنْ حَلَّ مَحَلَّهُ مِنْ أَصْفِیَآءِ اللَهِ؛ فَإنَّ اللَهَ أَنْعَمَ بِهِمْ عَلَی مَنِ اتَّبَعَهُمْ مِنْ أَوْلِیَآئِهِم. (تفسیر «صافی» طبع سنگی ـ طهران، ص ۵۷۳)
«منظور از نعیمی که از آن سؤال میشود، رسول الله است، و هر کس دیگر که از أصفیاء خدا در جای آن حضرت نشسته و در محلّ او وارد شده است؛ زیرا خداوند به برکت رسول الله و اصفیائی که خلیفه رسول الله هستند بر تمام کسانی که از آنها پیروی میکنند از دوستان و محبّان و پیروانشان نعمت داده است.»
و نیز در «صافی» از حضرت صادق علیه السّلام است که به أبوحنیفه گفتند:
بَلَعَنِی أَنَّکَ تُفَسِّرُ النَّعِیمَ فِی هَذِهِ الآیةِ بِالطَّعَامِ الطَّیِّبِ وَالْمَآءِ الْبَارِدِ فِی الْیَوْمِ الصَّآئِفِ!؟
قَالَ: نَعَمْ!
قَالَ: لَوْ دَعَاکَ رَجُلٌ وَ أَطْعَمَکَ طَعَامًا طَیِّبًا وَ سَقَاکَ مَآءً بَارِدًا ثُمَّ امْتَنَّ عَلَیْکَ بِهِ؛ إلَی مَا کُنتُ تَنْسِبُهُ؟!
قَالَ: إلَی الْبُخْلِ!
قَالَ: أَفْبَخِلَ اللَهُ تَعَالَی؟!
قَالَ: فَمَا هُوَ؟!
قَالَ: حُبُّنَا أَهلَ الْبَیْتِ! (تفسیر «صافی» ص ۵۷۳)
«چنین برای من گفته شده است که: تو نعیم را در این آیه قرآن به طعام لذیذ و آب خنک در روز گرم تابستان تفسیر کردهای!؟
أبو حنیفه گفت: آری!
حضرت فرمودند: اگر مردی تو را به میهمانی خود بخواند و غذای گوارائی به تو بدهد و آب خوشگواری نیز بتو بیاشاماند، و پس از آن بر تو منّت گذارد؛ تو او را به چه چیزی نسبت میدهی؟!
گفت: به بخل نسبت میدهم!
حضرت فرمودند: آیا خداوند تعالی بخل میورزد؟!
گفت: بنابراین، معنای نعیم چیست؟!
حضرت فرمودند: محبّت ما أهل بیت است!»
باری، این روایاتی که در اینجا آوردیم در معانی مختلفی که برای نعیم شده است، للّه الحمد و له المنّة بقدر کافی است و ما را از آوردن بقیّهٔ روایات بینیاز میسازد، چون آنها نیز در همین زمینه و همین منوال است. و اگر کسی بخواهد به یکایک از اقوالی که از شیعه و عامّه در تفسیر نعیم آمده است اطّلاع پیدا کند، به «تفسیر أبوالفتوح رازی» رحمة الله علیه، و نیز اگر کسی بخواهد بقیّه روایات را بداند به تفسیر «برهان» و «بحار الانوار» («تفسیر أبوالفتوح» و تفسیر «برهان» سورهٔ تکاثر؛ «بحار الانوار» مجلّد معاد، ج ۷، باب محاسَبة العباد) مراجعه کند.
حال باید دید معنای واقعی نعیم چیست، و چگونه باید جمع بین این روایات مختلفه را نمود؟
حضرت استاد ما: علاّمه طباطبائی مُدّ ظلُّه العالی در رساله «معاد» خود بحثی بسیار مختصر و مفید در ضمن چند سطر بیان داشتهاند و چون بنای ایشان در این رساله بر ایجاز و اختصار بوده است، از این مقدار تجاوز نکردهاند. (رساله «الإنسان بعدَ الدّنیا» نسخه خطّی، ص ۵۱.)
ولی چون این حقیر، مشروح و مبسوطِ کلمات ایشان را در تفسیر «بیان السّعادة» یافتهام، چنین بنظر آمد که ترجمه عین آنرا در اینجا برای طالبان حقّ و حقیقت بیاورم؛ بحولِه و قوّتِه، و لا حولَ و لاقوّةَ إلاّ بالله العلیّ العظیم.
ثُمَّ لَتُسَْلُنَّ یَؤْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ؛ در أخبار بسیاری آمده است که از جمله نعیمی که از آن در روز قیامت سؤال میشود، چیزهائیست که با قوای حیوانیّه و لذّتهای دنیویّه ملایمت دارد؛ مانند طعام و لباس و رُطَب و آب سرد. و در بعضی از اخبار دیگر انکار شده است که نعیم مسؤول عنه اینها بوده باشد، و بازپرسی و منّت نهادن بر نعمت از اوصاف جاهل لئیم است و خداوند نهی کرده است، و خداوند متّصف نمیشود به صفتی که آنرا برای بندگان خود نمیپسندد. و اینکه مراد از نعیم مسؤولٌ عنه محمّد صلّی الله علیه وآله وسلّم است و علیّ علیه السّلام است، یا اینکه محبّت ما اهل بیت است، یا ولایت ما اهل بیت است.
و تحقیق در این مقام و جمع بین این اخبار آنستکه: نعمت همانطور که مراراً بیان کردهایم نیست مگر ولایت و هر چیزی که ما را به ولایت برساند، چه اینکه از ملائمات قوای حیوانیّه بوده باشد یا از موذیات قوای حیوانیّه بوده باشد، و به عبارت دیگر چه اینکه از نعمتهای دنیویّه شمرده شود و یا از نعمتهای دنیویّه به حساب آید؛ در هر حال نعمت است.
و هر چیزی که از ولایت منقطع باشد، نقمت است گر چه بصورت ظاهر نعمت بوده باشد.
و هر کسی که متّصل به ولایت باشد، میهمان خداست و جمیع نعمتهای صوری و معنوی برای او مباح و حلال است، و به مفاد گفتار خدای تعالی: کُلُوا مِن طَیِّبَٰتِ مَا رَزَقْنَٰکُمْ (طه/۸۱) مأمور به تصرّف در آنهاست.
و خداوند از هیچیک از آنها پرسش نمیکند؛ و اگر پرسشی کند مانند اینستکه میزبان از میهمان پرسش کند که چگونه خورده است، و برای چه خورده است، و چه مقدار خورده است، و چرا به اندازهای که خورده است برای میزبان کار نکرده است! و البتّه چنین پرسشی از بشر قبیح است، تا چه رسد به خالق بشر.
و کسیکه از ولایت منقطع شود، تمام نعمتهای صوریّه که در دست اوست غصب است؛ و مالک و حاکم، اختیار دارند که از تصرّفاتی که غاصب در مال مغصوب نموده است پرسش کنند، و در این پرسش قبحی نیست.
و در آیه شریفه چون مورد خطاب حضرت حقّ، محجوبینی هستند که از ولایت منقطع میباشند، مراد از نعیم ولایت است، و از آن گذشته جمیع ملائمات حیوانیّه و انسانیّه است؛ و پرسش از اداء شکر آنهاست که آیا آنها را بجا و بموقع مصرف کرده است، یا نه در غیر موقع مصرف نموده است؟
یا اینکه معنای آیه چنین میشود: زمانی که حجاب خیال و پردهٔ اوهام از دیدهٔ بصیرت شما برداشته شود و به خانه علم وصول پیدا کنید؛ و جحیم و دوزخ و آلامش را، و بهشت و لذّاتش را مشاهده نمائید، و بالعیان ببینید که نعمتهای صوری سبب دخول در جهنّم شده است، و یقین کنید که این نعمتهای صوری در حقیقت نقمت بوده است و نعیم حقیقی همان ولایت و لوازم آن از بهشت و نعیم آن بوده است؛ در آن هنگام پرسش خواهید شد که آیا آن لذّات حیوانیّهای را که در دنیا بدان مشغول بودید نعیم بوده است، یا آنچه را که مؤمنان بدان اشتغال داشتند؟! و این سؤال بجهت توبیخ شماست؟
یا اینکه معنای آیه چنین میشود که: چون شما به مقام معاینه و عین الیقین رسیدهاید، در آنوقت از شما از مقام حقّ الیقین سؤال میشود که آن مقام کدامست!! چون شما بالعیان مرتبهای از حقیقت را چشیدهاید و وجدان نمودهاید، و در اینصورت سؤال و جواب از آن برای شما جائز است.
و آنچه از رسول اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم در این باره روایت شده است، جمعی را که ما بدین بیان بین اخبار نمودیم تأیید میکند. چون آن حضرت فرموده است:
کُلُّ نَعِیمٍ مَسُْولٌ عَنْهُ صَاحِبُهُ، إلَّا مَا کَانَ فِی غَزْوٍ أَوْ حَجٍّ.
«از نعمت هر صاحب نعمتی پرسش میشود، مگر آن نعمتی را که در راه جهاد فی سبیل الله و یا در راه حجّ بیتالله الحرام مصرف کند.»
چون سالکی که قبول ولایت را نموده است، او پیوسته یا در جهاد است و یا در حجّ، بداند یا نداند.
و همچنین روایتی که از حضرت صادق علیه السّلام وارد شده است نیز تأیید نظریّه ما را مینماید. چون آن حضرت فرمودهاند:
مَنْ ذَکَرَ اسْمَ اللَهِ عَلَی الطَّعَامِ، لَمْ یُسْأَلْ عَنْ نَعِیمِ ذَلِکَ.
«هر کسی که در وقت غذا خوردن نام خداوند را بر زبان آرد، از نعمت آن طعام پرسش نمیشود.»
چون ذاکر اسم خداوند نیست مگر از جانب ولایت با بیعت خاصّه ولویّه. چون غیر از آن کس، به مضمون مَنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَیْخٌ تَمَکَّنَ الشَّیْطَانُ مِنْ عُنُقِهِ (هر کسی که راهنمائی نداشته باشد، شیطان در گردن او جای میگیرد.) شیطان در وجود او تمکّن یافته است، و بنابراین تمام کردار و گفتار و حالاتش به تصرّف شیطان میباشد.
و در اینصورت اگر بِسْمِ اللَه بگوید شیطان در او تصرّف میکند، و لفظ را از معنای خود خالی میکند و خود را بجای لفظ الله میگذارد؛ و در اینحال در حقیقت بِسْمِ اللَه، بِسْمِ الشَّیْطَان خواهد شد. ـ تمام شد گفتار تفسیر «بیان السعادة» دربارهٔ معنای نعیم. (تفسیر «بیان السّعادة» ج ۲، ص ۳۲۲، از طبع سنگی.)
و از آنچه ذکر شد، استفاده میشود که هر نعمتی که در راه خدا انسان مصرف کند، مؤاخذه ندارد بلکه مطلوب و محبوب است؛ و هر چه را در راه غیر او مصرف کند خواه عُمْر باشد و خواه قدرت و خواه علم و خواه نعمتهای دنیویّه و ملاذّ شهویّه چون زن و فرزند و عشیره و اطعمه و اشربه و دیدن مناظر دلفریب و صحنههای کوه و دشت عالم و غیرها، همگی مؤاخذه دارد؛ زیرا محبوب و مطلوب خالق عالم هستی و صاحبخانه خانه تکامل نیست.
چون خلقت انسان برای ولایت است، و ولایت یعنی حجاب أقرب، و اندکاک در عالم فناء ذات اقدس حضرت احدیّت، و وصول به مقام عبودیّت صرفه. و بنابراین حقیقت نعیم، ولایت است؛ و هر چه را که انسان به عنوان مقدّمه در راه وصول به این مقصد اعظم بجای آورد، همه در راه ولایت است و همه نعیم است.
و آنچه را که در راه عکس ولایت، چون راه شیطان و راه بُعد و پیروی از نفس امّاره بجا آورد همگی نقمت است. پس حقیقت نعمت، وصول به درجه شرف انسانیّت و پیدا کردن مقام اصلی وطن مألوف الهی است. و این است ولایت، که محبّت محمّد و آل محمّد یگانه نردبان ارتقاء بدین ذروهٔ علیا و پلکان صعود بدین مقصد أسنی است.
و بنابراین اصل، هر که بدین مقام اعتقاد کند و در تکاپو باشد، در جنّة النّعیم خواهد بود، و هر کس تمرّد کند در دارالبوار و دوزخ نقمت و محلّ شیاطین و أبالسه میگراید؛ چنانکه خدای تعالی گوید:
أَلَمْتر إِلَی الَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَهِ کُفْرًا وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُم دَارَ الْبَوَارِ * جَهَنَّمَ یَصْلَوْنَهَا وَ بِئْسَ الْقَرَارُ. (ابراهیم/۲۸-۲۹)
«ای پیامبر! آیا ندیدی کسانی را که نعمت خداوند را به کفر مبدّل ساختند، و قوم خود را به خانه هلاکت و نابودی داخل کردند؟ آنان در آتش جهنّم میسوزند؛ و بسیار بد قرارگاهی است!»
مصرف نمودن قوای انسانی و احساسات و عواطف و فکر و اندیشه، راه مستقیم است و نعمت است.
اهْدِنَا الصِّرَ'طَ الْمُسْتَقِیمَ صِرَ'طَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ. (فاتحه/۶-۷)
«ما را به راه راست هدایت کن! راه کسانی که تو بر آنها نعمت دادی.»
و این راه، راه صدّیقین و شهداء و صالحین و پیامبران است.
فَأُولَٰئکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّنَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَدَآءِ وَالصَّٰلِحِینَ وَ حَسُنَ أُولَٰئِکَ رَفِیقًا. (نساء/۶۹)
«آنانکه اطاعت خدا و رسول را بنمایند، کسانی هستند که با افرادی که خداوند به آنها نعمت خود را ارزانی داشته است: از پیامبران و صدّیقان و شهیدان و صالحان، معیّت دارند؛ و البتّه آنان برای اینها رفقای خوبی هستند.»
۱. «بشارة المصطفی» طبع نجف، ص ۱۵۹ و ۱۶۰؛ و در این نسخه مطبوعه بجای أبوطفیل، أبوالفضل ذکر کرده است.
۲. این روایت در تفسیر «برهان» طبع سنگی ج ۲، ص ۱۲۱۵ و ۱۲۱۶، از صدوق از بیهقی از محمّد بن یحیی صوفی از أبوزکریّا قاسم بن إسمعیل، در سامرّاء در سنهٔ ۲۸۵ از ابراهیم بن عباس صولی روایت میکند و ظاهر اینست که همان روایت «عیون» است ولی بین راوی حدیث در نام صولی و صوفی، و أبو ذکوان و أبوزکریّا تصحیف شده است. و دیگر آنکه در بیان جهات حدیث گفته است: یکی آنستکه تو قصد و نیّت دیدار مرا داشتی. و یکی آنستکه من برای خلاصی عموی تو فدیه میدهم و او را آزاد میکنم؛ و در اینجا نیز عمّ با عین مهمله و غمّ با غین معجمه تصحیف شده است و البتّه عمّ با مهمله أصح است.
۳. «عیون أخبار الرّضا علیه السّلام» باب ۳۴، طبع سنگی، ص ۳۰۹ و ۳۱۰؛ و از طبع حروفی ج ۲، ص ۱۲۹ و ۱۳۰؛ و مرحوم صدوق که مؤلّف کتاب است گفته است: این روایت را برای ما حدیث کرد: حاکم أبو علی حسین بن أحمد بیهقی از محمّد بن یحیی صولی از أبوذکوان قاسم بن إسمعیل سیراف، در سنهٔ ۲۸۵، و او گفت: حدیث کرد برای من در اهواز إبراهیم بن عبّاس صَوْلی که از طرف حکومت کاتب بود، و این حدیث در سنهٔ ۲۲۷ بود. و او گفت که: ما روزی در محضر حضرت امام رضا علیه السّلام بودیم ـ تا آخر حدیث شریف را که ما ذکر کردیم.
و باید دانست که محدّثین بزرگ که حدیثی را از محدّث بزرگی نقل میکردند تمام جهات و خصوصیّات آن حدیث را ذکر میکردند. مثل آنکه این حدیث در فلان سنه ذکر شده، و در فلان شهر، و فلان منزل، مثلاً خانه شخصی، در مشهد مقدّس رضوی علیه السّلام. و گویا در این حدیث شریف راوی آن محمّد بن یحیی صولی است حاجتی به أبوذکوان داشته است که مثلاً قرض او را ادا کند، یا مال او را از رهن در آورد، و أبوذکوان وعدهٔ وفای به آن را داده است، و دیگر آنکه محمّد بن یحیی صولی قصد خروج از بصره را داشته است؛ لذا این جهاتی که در حال روایت حدیث بین آن دو نفر بوده است از جهات حدیث شمره و بیان شده است