قشريّون و ظاهريّون كه از جهتى سطح فكرى شان، و از جهتى سطح علميشان كوتاه و ضعيف است، براى زير بار نرفتن اين مسأله و عدم تقليد و تبعيّت از مرد وارسته راه پيموده، خود را راحت كرده و با نداى كفر و خروج از اسلام، زيربناى اين بنيان را خراب و تيشه بر بن اين ريشه زده و ...
اين مطلب از سابق الايّام براى بنده حقير مشكل آمده بود كه چرا برخى از فقيهان ما درباره مُجَسِّمه و مُعَطِّله و مُنَزِّهه و مُجَبِّره و مُفَوِّضه حكم به تكفير نمىكنند و گفتار آنان را با قبول اصل توحيد موجب كفر و نجاستشان نمىشمرند؛ وليكن راجع به قائلين به وحدت وجود فوراً چماق تكفير را بر سر ميكوبند، و در تسرُّع اين امر از هيچ دريغ ندارند؟
به چه علّت ايشان به انواع و اقسام نَجَس العَين از بول و غائط و غيرهما، يكى را به نام «وحدت وجودى» افزودهاند؟ افزوده شدن اين شىء نَجَس العين به نجاسات از چه و از كدام زمان شروع شد؟
بالاخره پس از مطالعات و مشاهدات، بعد اللَتَيا و اللَتى مطلب به اين نكته منتهى گشت كه بواسطه دقّت و رقّت و عظمت فهم و ادراك اين نوع از توحيد كه توحيد مُخلَصين و مقرَّبين بارگاه حضرت حقّ جلّ شأنه مىباشد از طرفى، و از طرف ديگر بواسطه صعوبت و مشاقّى كه در اين راه و در سبيل حصول اين مرام براى سالك سبيل إلى الله پيش مىآيد و طبعاً با مزاج مُتَتَرِّفين سازش ندارد؛ قشريّون و ظاهريّون كه از جهتى سطح فكرى شان، و از جهتى سطح علميشان كوتاه و ضعيف است، براى زير بار نرفتن اين مسأله و عدم تقليد و تبعيّت از مرد وارسته راه پيموده، خود را راحت كرده و با نداى كفر و خروج از اسلام، زيربناى اين بنيان را خراب و تيشه بر بن اين ريشه زده و با اتّهام به نجاست كه اثر زندقه و الحاد است آنان را زنديق و ملحد دانستهاند.
آرى! معروف است و تجربه هم تأييد ميكند كه تكفير و تفسيق چماق بيخردان است.
و اينان با اين تكفير، تيشه بر اساس اسلام زدهاند. مگر نه آنكه اسلام دين و آئين توحيد است؟ توحيد عين وحدت است. توحيد از باب تفعيل و متعدّى، و وحدت از باب ثلاثى مجرّد و فعل لازم است.
توحيد اسلام يعنى يكى كردن جميع كَثَرات و منحصر گردانيدن اثر و قوّه و علم و حيات و قدرت و وجود و ذات را در حضرت حقّ سبحانه و تعالى. وحدت يعنى يكى شدن و يگانه بودن اين افعال و اسماء و صفات و ذات در آنحضرت متعال.
در اينصورت «وحدت وجود» يعنى نتيجه و ما حصلِ بدست آمده از توحيد، و ثمره اين شجره مثمره. پس كجا توحيد با وحدت ضدّيّت دارد. توحيد اسلام كمال ملايمت بلكه عينيّت با آن را دارد. «وحدت وجود» شربت شيرين و خوشگوار «توحيد حقّ» در مراحل كثرات است.
امّا اين بىانصافان كه نمىتوانستهاند و نتوانستهاند آنان را به «توحيد در وجود» متّهم سازند، زيرا اين كلام ملعبه و بازيچه براى دشمنان و دوستان مىشد كه عجيب است! چه عيب دارد كسى كه به دين اسلام گرويده است به نتائج غائى آن كه توحيد در ذات و در صفت است برسد و «توحيد در وجودى» گردد؟ آمدهاند لفظ «توحيد» را با «وحدت» عوض كردهاند؛ و عوام هم كه خبر از هيچ چيز ندارند، گرز وحدت وجودى را بر سر آنان مىكوبند. و ايشان به عنوان كافر مُلحد زنديق خارج از دين، صبغه نَجس العَين به آنان زدهاند تا مردم از صد مترى دستشان به آنان نرسد.