بنابر منطق قرآن، عالم وجود و از جمله خود قرآن تجلّى خداست، و در مكتب اهلبيت اين مطلب از مسلّمات است، و جزو ابجد و الفباى آن به حساب مىآيد. خلقت به مفهوم جدائى و تولّد و بينونت مخلوق از خالق نيست.
و نيز حضرت صادق عليه السلام مىفرمايد: لَقَدْ تَجَلّى اللهُ لِخَلْقِهِ فِى كَلَامِهِ وَ لَكِنّهُمْ لَا يُبْصِرُونَ. [۱] «هر آينه تحقيقاً خداوند در گفتارش براى خلقش ظاهر شده است وليكن آنان نمىبينند.»
و معلوم است كه معنى تجلّى ظهور است و ظهور غير از جدائى است همچنانكه تجلّى غير از تَجافى است. در تجلّى، متجلّى با متجلّى فيه و با حقيقت تجلّى يكى است و نيز در ظهور، ظاهر با مَظهَر و با حقيقت ظهور يكى است.
بنابر منطق قرآن، عالم وجود و از جمله خود قرآن تجلّى خداست، و در مكتب اهلبيت اين مطلب از مسلّمات است، و جزو ابجد و الفباى آن به حساب مىآيد. خلقت به مفهوم جدائى و تولّد و بينونت مخلوق از خالق نيست. خداوند سبحانه و تعالى با جميع موجودات و مخلوقاتش معيّت وجودى و ذاتى دارد، در اين صورت انفصال و جدائى غير متصوّر است. امّا بيخردان و ناآشنايان به معارف قرآن و اهلبيت، اين معنى را در نيافته اند و اهل وحدت در وجود را نسبت به كفر مىدهند در حالى كه خودشان از پا تا سرشان در شرك غوطه ورند.
ايشان معنى وحدت وجود را در لباس اتّحاد و يا حلول و أمثال ذلك پنداشتهاند كه لازمهاش تكثّر ذات اقدس حق تعالى است. اين معنى وحدت نيست. معنى آن، وحدت در ذات و اسم و صفت، و معيّت حقيقى نه اعتبارى اوست و اين دقيقه اى است عالى كه اصل توحيد قرآن بر آن است.
و چون قرآن تجلّى خداست، خداوند با آن در تمام عوالم نازله پنجگانه كه آن را حَضَرات خَمس گويند وجود دارد تا برسد به اين عالم حسّ و شهادت.
۱. بحار الأنوار» طبع حروفى طهران، ج ۹۲، ص. ۱۰۷