عرفان و حکمت
عرفان و حکمت در پرتو قرآن و عترت
تبیین عقلی و نقلی عرفان و حکمت و پاسخ به شبهات
صفحه‌اصلیدانشنامهمقالاتتماس با ما

اشتباهات شیخیه در رابطه ذات و صفات و معرفةالله، نحوه توجه به ذات در عبادات

آیات و ادعیه ما را دعوت به خود خدا می‌کند و می‌گوید از خدا بخواهید نه کس دیگر و به سوی خدا بروید و با او در ارتباط باشید، ولی شیخیه می‌گویند ارتباط ما با خداوند محال است و ما باید با وسائط در ارتباط باشیم.

این مطلب شیخیه مخالف تمام آیات و روایات است و با براهین فلسفی و عرفانی باطل است. أئمه علیهم السلام خودشان خود خداوند را عبادت می‌کردند ما را هم به مشی خودشان دعوت کردند. نمی‌گویند ما دنبال خدا می‌رویم ولی شما دنبال ما بیایید، نه دنبال خدا. می‌گویند بیایید همه بسوی خدا برویم. اصلاً اگر غیر از این باشد معنی ولایت و هدایت و إمامت غلط می‌شود.

باید توجّه کنیم که همین طرز تفکّر غلط در همین مشهد هم زیاد است، نه با عنوان شیخیه بلکه با عنوان دیگر. اینها هم نفس مطلب شیخیه را می‌گویند و به نظر اینها هم ذات و اسماء و حقیقت ائمه را نمی‌شود شناخت. حال ممکن است با وجهۀ اخلاق و مقدس‌مآبی هم به میدان آمده باشند، ولی أفکارشان فاسد است.

فهرست
  • ↓۱- کیفیت ربط وحدت و کثرت و مقام ذات، اشتباهات شیخیّه
  • ↓۲- مقام أحدیت و واحدیت
  • ↓۳- عینیت ذات و صفات و عدم عینیت به دو اعتبار
  • ↓۴- اعتقاد شیخیه در باب رابطه ذات و صفات و معرفة الله
  • ↓۵- کیفیت توجّه به ذات الله در عبادت
  • ↓۶- سریان اراده و قدرت الهی در همه مراتب عوالم
  • ↓۷- نمونه‌ای حسی برای ظهور کثرت از وحدت
  • ↓۸- پانویس

کیفیت ربط وحدت و کثرت و مقام ذات، اشتباهات شیخیّه

سخنرانی حضرت علامه آیةالله حسینی طهرانی قدس سره عصر جمعه ۲۷ ربیع الثانی ۱۴۰۸

بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین
و لعنة الله علی أعدائهم أجمعین و لا حول و لا قوّة إلا بالله العلیّ العظیم

مقام أحدیت و واحدیت

انسان یک وقت ذات پروردگار را از جهت بساطت و عدم تعیّن و عدم ظهور و عدم ملاحظه صفات و اسمائی که در او هست در نظر می‌آورد که مقام أحدیّت است و یک وقت خدا را با ملاحظۀ اسماء و شؤون و ظهورات در نظر میآورد؛ یعنی با ملاحظه ظهورات من حیث المجموع از جزئی و کلی و عوالم مختلفه وجود که مقام واحدیّت می‌شود.

و هر یک از مظاهر، ظهور عوالم بالاترند و همینطور می‌رود تا مرتبه ذات که مُظهر همه است و لا اسم له و لا رسم له است و آن ذات بما هی ذات را به هیچ وجه من الوجوه هیچ فکری تصور نمی‌کند. مقام ذات از احدیت هم بالاتر است .

آن مرتبه أوّل بعد از ذات را، احدیت ذاتیه هم می‌گویند. در همین جا که ذات را بدون تعینات اسماء لحاظ می‌کنیم باز هم ذات با تعیّن اسم احد مورد نظر است؛ ولی به جز اسم أحد دیگر اسماء ملحوظ نیستند، منتهی تمام اسماء الهیه در مرتبۀ احدیت مندکّند و در آن مرتبه نمی‌توانند به تفصیل باشند. در مرتبۀ احدیت عالم، قادر، حیّ و ... همه به وجود جمعی استجنان دارند و متمایز از یکدیگر نیستند. در اینجا همه اسماء عین یکدیگر است و إلاّ لازم می‌آید که منطبقٌ‌علیه هر کدام غیر دیگری باشد و در این صورت در ذات تکثّر و ترکیب و تجزیه پیش می‌آید و بالأخره به حدوث منتهی می‌شود و خداوند اجلّ و أعلی از این معانی است.

عینیت ذات و صفات و عدم عینیت به دو اعتبار

پس اسماء به اعتباری همه عین ذات است؛ یعنی ذات به ملاحظه علم می‌شود عالم و ذات به ملاحظه قدرت می‌شود قادر و ذات به ملاحظه حیات می شود حیّ. ذات عاری از اسماء و صفات نیست، بلکه در خودش همه صفات را به وجود جمعی دارد و این طور نیست که اسماء و صفات غیر از ذات و جدای از ذات بوده و ذات فاقد آنها باشد[۱] .

اگر بگوئیم ذات فاقد اسماء و صفات و جداست این سخن مستلزم کفر است. و این نظر شیخ أحمد احسائی است[۲] . شیخیه می‌گویند صفات به ذات راه ندارد و ما هم می‌گوئیم صفات به ذات راه ندارد، ولی سخن ما و ایشان به دو معناست.

ما که معتقدیم در مرحلۀ ذات صفات راه ندارد به این معناست که صفات در آنجا از هم متمیّز و مشخّص نیستند و بقدری آن مقام قوی و شدید است که اسماء و صفات در آنجا عین یکدیگرند. ذات خداوند چون نامتناهی است و حد ندارد، چون لانهایةَ له صفةً و لااسماً است اسماء را بحدودها ندارد، نه اینکه عاری از صفات بوده و صفات از او جدا و پائین‌تر باشد و فقدان و نقص در او راه پیدا کند. قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ اشاره به آن ذات است که علم و قدرت و همه صفات در او یکی است.

مثال این مطلب خود مائیم، ما با چشم می‌بینیم، با گوش می‌شنویم، با زبان تکلّم می‌کنیم و هر کدام از اینها فقط کار خودش را انجام می‌دهد. ولی کسی که تجرّد پیدا کرده است می‌تواند با زبان بشنود و با گوش ببیند و با دست بشنود. یعنی در مرحلۀ اعتلای نفس، او به جائی رسیده است که همه حواس در نفس او مندکّ است، او شنواست و بیناست و ... و همة این صفات را با هم بدون تمایز دارد و نفس احاطه دارد و بر همۀ مشاعر او حاکم است.

ذات پروردگار هم همین طور است، خداوند قادر است و نمی‌توان قدرت را از خدا منها کرد. خداوندِ بدون حیات و قدرت که خدا نمی‌شود. پس آن ذات بقدری عالی‌است که در ذات این صفات از هم جدا نبوده و با هم عینیّت دارند.

اعتقاد شیخیه در باب رابطه ذات و صفات و معرفة الله

أمّا شیخیه که خیلی موجب خرابی و فساد در عقائد حقّه هستند اینها ذات را عاری از صفات می‌دانند و یک ذات برهنه و فاقد همه کمالات و جدا و بریده از همه چیز درست می‌کنند و اسم آن را هم می‌گذارند تنزیه. با اینکه تنزیه از نقائص باید باشد نه از کمالات.

می‌گویند ما به ذات که نمی‌رسیم و به اسماء هم نمی‌رسیم. فقط پیامبر اعظم می‌تواند با ذات رابطه برقرار کند. و امام هم از دریچه نبوّت می‌تواند خدا را بشناسد . فقط و فقط پیامبر و امام خدا را می‌شناسند و شیخ و رکن رابع می‌تواند امام را بشناسد و أمّا ما نه امام و نه نبی و نه خدا را می‌شناسیم. ما فقط می‌توانیم شیخ را بشناسیم، پس باید به سراغ آن رابط که شیخ باشد برویم و به او توجّه کنیم و غایت سیر ما فناء در شیخ است [۳].

این حرفها همه خلاف توحید است و از شرک سر در می‌آورد. اگر راه معرفت الهی برای بشر بسته است، پس چرا برای پیامبر و امام ممکن است؟ در احکام عقلیه که تخصیص محال است. اگر ذات لایتناهی برای ما که محدودیم قابل شناخت نیست، پس برای پیامبر هم قابل شناخت نیست و اگر برای او قابل شناخت است، برای دیگران هم شناختش ممکن است و محال عقلی نیست.

وانگهی چون پیامبر دیگران را هم به راه خودش دعوت می‌کند و چون او مطاع است و دیگران مطیع و او متبوع است و دیگران تابع پس باید راه برای دیگران هم باز باشد. اگر او ما را به تبعیت و دنباله‌روی از خودش دعوت می‌کند، چرا برای ما باب معرفة الله بسته باشد؟

آیات و ادعیه ما را دعوت به خود خدا می‌کند و می‌گوید از خدا بخواهید نه کس دیگر و به سوی خدا بروید و با او در ارتباط باشید، ولی شیخیه می‌گویند ارتباط ما با خداوند محال است و ما باید با وسائط در ارتباط باشیم.

این مطلب شیخیه مخالف تمام آیات و روایات است و با براهین فلسفی و عرفانی باطل است. أئمه علیهم السلام خودشان خود خداوند را عبادت می‌کردند ما را هم به مشی خودشان دعوت کردند. نمی‌گویند ما دنبال خدا می‌رویم ولی شما دنبال ما بیایید، نه دنبال خدا. می‌گویند بیایید همه بسوی خدا برویم. اصلاً اگر غیر از این باشد معنی ولایت و هدایت و إمامت غلط می‌شود.

باید توجّه کنیم که همین طرز تفکّر غلط در همین مشهد هم زیاد است، نه با عنوان شیخیه بلکه با عنوان دیگر. اینها هم نفس مطلب شیخیه را می‌گویند و به نظر اینها هم ذات و اسماء و حقیقت ائمه را نمی‌شود شناخت. حال ممکن است با وجهۀ اخلاق و مقدس‌مآبی هم به میدان آمده باشند، ولی أفکارشان فاسد است.

اگر توجّه به خداوند ممکن نیست، پس إیّاک نعبد برای که می‌گوئیم؟ مقصود از لقاء خدا که این قدر در آیات و روایات آمده چیست؟ اینها این مطالب را توجیه می‌کنند و می‌گویند مقصود از لقاء خدا لقاء حورالعین است. و بس. ولی نمی‌شود این همه آیات و روایات را توجیه و تأویل کرد و این روش خطاست.

اللَّهُ نُورُ السَّموتِ وَ الْأَرْض[۴]‌ ، قرآن می‌فرماید الله تعالی نور آسمانها و زمین است. یعنی چه؟

کیفیت توجّه به ذات الله در عبادت

گفتیم که مرتبۀ ذات بالاتر از احدیّت است. مرتبة أحدیّت همان مرتبه ذات است با لحاظ بساطت که همان مرتبۀ اسم هو است. در مرتبه أحدیّت یک اسم هست و آن هم هوست، بالأخره «هو» هم اسم است. پس ما ذات را بدون هیچ تعیّنی (حتّی تعیّن أحدیّت) نمی‌توانیم إدراک کنیم و نه با ذهن و نه با قلب و عقل نمی‌توان به خود ذات اشاره کرد.

ولی با این وجود ما در نمازها با همان ذات تکلّم می‌کنیم و او را صدا می‌زنیم و عبادت می‌کنیم، نه اینکه مانند شیخیه واسطه را عبادت کنیم و به واسطه توجّه کنیم. حالا چگونه همان ذات را عبادت کنیم و به آن توجّه کنیم؟ به وسیله اسماء. از اسماء استفاده می‌کنیم و با آن اشاره می‌کنیم به همان ذات بحت بسیط خالی از هر تعیّن و اسم و رسم که برای ما نمی‌تواند معلوم باشد. اسماء اشاره به آن ذات دارند و عنوان اسم واسطه برای اشاره به ذات است نه آنکه اشاره به خود عنوان داشته باشد که مقامی مادون مقام ذات است.

هر یک از اسماء که برای ذات گفته می‌شود برای نیفتادن در تعطیل است، نه اینکه اسماء دلالت مطابقی بر ذات داشته باشند. پروردگار همیشه با ماست، منتهی به قدر ادراک ما و هر چه قدر ما از غفلت خارج شویم حضور او را بیشتر إدراک می‌کنیم و هرچه متوغّل در غفلت بودیم از حضور دور می‌شویم.

پس ما خدا را با ملاحظۀ اسماء و صفات در نظر می‌آوریم، نه بدون هیچ اسمی و صفتی. آن وقت گاهی ذات را با اسم أحد لحاظ می‌کنیم و گاهی با اسماء کلیه و عوالم کلیه و گاهی با همة شؤون جزئی و کلی من حیث المجموع و این حالت می‌شود معنی «الله» یا «واحد»؛ اللَّهُ نُورُ السَّموتِ وَ الْأَرْض.

گاهی ذات و نفس خودمان را بماهی‌هی در نظر می‌گیریم حتی بدون التفات به علم و قدرت و گاهی ذات خویش را ملاحظه می‌کنیم با ملاحظۀ صفاتی چون علم و گاهی ذات خویش را ملاحظه می‌کنیم با تمام مراتب حتّی حواس ظاهره (زبان و چشم و گوش و ...) که این مراتب غیر از ما نیست. اگر نفس خودمان را بما هی‌هی ملاحظه کردیم هیچ چیزی نداریم. و اگر نفس را با تمام شؤون ملاحظه کنیم، در عین اینکه خیلی چیزها را هم در نظر می‌گیریم، باز هم یکی هستیم.

خداوند هم همینطور است، گاهی ذات بحت را در نظر می‌گیریم و گاهی ذات را با شؤون وجودیه و عوالم کلیه و جزئیه و موجودات عینی و خارجی که هیچ کدام از خداوند جدا نیستند. وجود موجودات در علم خداست و به همین خاطر می‌گویند خداوند به موجودات علم حضوری دارد و ذات موجودات معلوم خداوند است. معنایش همین است که موجودات از خداوند جدا نیستند. پس خداوند در عین اینکه یکی است همه این شؤون وجودی را دارد و همه از او و با اوست ؛مثل خودمان که دارای مراتب مختلفه وجودی هستیم.

سریان اراده و قدرت الهی در همه مراتب عوالم

از هیولای اولی که استعداد محض است تا عوالم کلیه همه، مراتب مختلفۀ وجودند و عوالم فوق مدبّر عوالم مادون خود هستند و عوالم محسوس توسّط عوالم بالاتر اداره می‌شود. مثلاً برداشتن قندان توسّط ارادۀ ماست که به واسطة اراده، دست و سپس قندان حرکت می‌کند، از بالا به پائین نزول می‌کند، نه اینکه قندان در ما اراده ایجاد ‌کند؛ عوالم وجود هم همینطور است و مراحل عالی احاطه بر مادون دارد و تمام آنها در تحت قدرت خداوند است.

در همۀ موجودات از یک قطره گرفته تا بالا در تمام اینها یک قدرتی است لایتناهی و اگر انسان بخواهد در این مسائل فکر کند، واقعاً انسان را دیوانه می‌کند. یعنی در مبدأ این قدرت و مراحل مسیر او اگر فکر کنیم و درست محاسبه کنیم و بفهمیم که از کجا می‌آید و به کجا می‌رود و چگونه و کی می‌رود می‌بینیم که یک قدرت نامتناهی در همه ساری است و...

ولی اینها خدا نیستند. مظاهر اویند. خداوند این قدر پائین آمده است که می‌گوید: وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُم[۵]‌ . همه مظاهرند و در کنار خدا چیزی نیستند، او تدبیر می‌کند و اول اوست و بعد ما ولی نه به این شکل که دو تا باشند. وَ ما تَشاؤُنَ إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّه‌[۶] ، وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريد[۷] . اینها معنیش چیست؟ همان اول بودن و تقدم خداوند است در عین اینکه با همه چیز است.

وَ هُوَ الَّذي فِي السَّماءِ إِلهٌ وَ فِي الْأَرْضِ إِلهٌ وَ هُوَ الْحَكيمُ الْعَليمُ [۸] خداوند همه جا هست، فقط در آسمانها نیست. در برخی از دعاها دستمان را باید رو به آسمان کنیم، ولی در بعضی دعاها هم هست که دست باید پائین باشد و یا تکان بخورد. اینها همه دلالت دارد که خداوند با همۀ موجودات هست و آنقدر او قیوم است و قدیر است و عظیم است کأنّه موجودی دیگر وجود ندارد. قیام نوری و ذاتی و وجودی و کمالی موجودات هم قائم به او هست. هر چه از اوست حکمت و قدرت و علم است و حقیقت و هرچه از ماست ظهور است و اعتبار. انسان پوک است مثل بادکنک، مثل پاکت‌هایی است که پر باد می کند، مثل طبل است که توخالیست. آنچه او را اصالت و حقیقت و فکر و قدرت می‌دهد، خداست و این خدا را باید سجده کرد و بس.

نمونه‌ای حسی برای ظهور کثرت از وحدت

آقای مهدوی‌نیا در باغچه منزل ما گل اطلسی کاشت؛ وقتی ما می‌نشستیم به آنها توجه می‌کردیم می‌دیدیم دارای چه پیچیدگی‌هائیست. هر گلی برای خودش منحصر به فرد است و هیچ شباهتی با گلهای دیگر ندارد. گرچه از جهتی همه گلها و همة شاخه‌ها مثل هم است. و عجب اینکه همه اینها از تخم اطلسی که کوچکتر از خاکشیر است پیدا شده است. یک تخم به این کوچکی چقدر گل می دهد و چقدر باز تخم می‌دهد . شاید هر گلی دویست سیصد دانه داشته باشد. هر کدام از این دانه‌ها بالقوه دارای شاخه و گل و بته و رنگ و همه چیز است. ولی چطور به فعلیت در می‌آید و چطور خاک تبدیل به گل اطلسی می‌شود و یک جا شاخه، یکی تنه، یکی گل، و یکجا رنگ می‌شود و چگونه این وحدت تبدیل به کثرت شده است؟ در آن یک ذره تخم اطلسی شعور هست، غذای خودش را می‌شناسد، دشمن خودش را می‌شناسد، تکیه گاه را می‌شناسد. اینها از کجا پیدا شده؟

حال این اطلسی به فلعیت رسیده ده گل داده و هر گل ۲۰۰ دانه می‌دهد و مجموعاً دوهزار اطلسی تازه از آن در می‌آید و هر کدام از این گل‌ها خواصی دارد و خواصشان مثل همدیگر است. اینها وقتی متکثر شود تمام آسمان‌ها را قادر است پر کند.

یا ما انسان‌ها همه از آدم هستیم و هر فرزند او از یک قطره اسپرم بود که اینهمه متکثر شده‌است. اینها چیست جز اینکه انسان خودش را بزمین بیاندازد و بگوید لاإله إلاّ الله، ما که چیزی نفهمیدیم و فقط اعتراف به عبودیت داریم؟!

اگر این تخم اطلسی قدرتش مال خودش بود شما را به خدا انسان حق نداشت که او را سجده کند؟! امّا تمام قدرت او مال خداست. تمام موجودات دارای قدرت لایتناهی هستند که از طرف خداست و در حقیقت همان قدرت خداست که در این ظهور کرده است و قدرت واحد است که در مظاهر کثیره در آمده است؛ پس فقط یک نفر مستحق عبودیت است که همان حضرت حق باشد.ما اینجا از اطلسی صحبت کردیم تمام گل‌ها همین طورند. درختان در خیابان و ماهی‌های بحر هم همینطورند و همه مناجات دارند، لسان دارند، با خداوند با تمام وجود در ارتباطند. ما از اطلسی سخن گفتیم و اگر بخواهیم از انسان و جنین بگوئیم که واقعاً به جائی نمی‌رسیم. تازه همین را هم که گفتیم می‌خواستیم از اللَّهُ نُورُ السَّموتِ وَ الْأَرْضِ سخن بگویم که در اینجا سخن به گل اطلسی منتهی گشت. باید در این معنا تأمّل کرد که از یک ذات واحد و بسیط محض این عوالم مختلفه و رنگارنگ چگونه نشأت گرفته و به وجود آمده که او با همه هم همراه است و به همه احاطه دارد.

پانویس

۱. در این باره رک: توحید علمی و عینی، ص ۱۸۳و۱۸۴ و ۲۰۳ - ۲۰۵

۲. در این باره رک: الله شناسی، ج۳، ص۲۳۴ – ۲۴۴؛ و روح مجرد، ص۴۲۷ و ۴۲۸

۳. در این باره رک: امام‌شناسی، ج۵، ص۱۷۷ - ۱۸۴

۴. آیة ۳۵، از سورة ۲۴، النور

۵. آیة ۴ از سورة الحدید

۶. آیة ۳۰ از سورة ۷۶، الإنسان وآیة ۲۹ از سورة۸۱، التکویر

۷. آیة ۱۶ از سورة ۵۰، ق

۸. آیة ۸۴ از سورة ۳۴، الزخرف