آقا ميرزا مهدي اصفهاني كمي نزد آقا سيد احمد طهراني كربلائي به سير و سلوك مشغول بوده و نيز نزد مرحوم آقا سيد جمال الدين گلپايگاني تردد داشته است؛ ايشان از كلمه عرفان و معرفت سخت تحاشي داشتهاند؛ و نظير افرادي كه از سير و سلوك زده ميشوند، بر عليه اساتيد خود در آراء و افكار قيام ميكنند.
حقیر تازه که به مشهد مقدس مشرف شده؛ به عنوان هجرت قصد توطّن نموده بودم؛ روزی یکی از علمای معروف و مشهور مشهد که از شاگردان مرحوم آقا میرزا مهدی اصفهانی بود؛ و با این حقیر نیز فی الجمله سابقه آشنایی داشت، به دیدن حقیر در منزل آمد؛ و گویا برای ارشاد و هدایت حقیر بود که دست از حکمت بردارم و نسبت به فلسفه به طور کلی بیعلاقه گردم.
پس از چند دقیقه توقف و پذیرایی گفت: معنای این فقره از زیارت چیست؟:
إرَادَةُ الرَّبِّ في مَقَادِيرِ اُمُورِهِ تَهْبِطُ إلَيْكُمْ وَ تَصْدُرُ مِنْ بُيُوتِكُمْاینجانب قریب یک ربع ساعت در اطراف این معنی و کیفیت نزول اراده و نور مشیّت از ذات اقدس حقّ تعالی بر نفوس قدسیه ائمه طاهرین صلوات الله علیهم اجمعین و سپس صدور آن از نفوس، به ماهیات امکانیّه مطالبی را بیان کردم؛ ایشان با کمال بیاعتنائی گفتند: اینکه کلام ملاّصدرا است.
من گفتم: کلام ملاّصدرا باشد؛ مگر چطور است؟ دیگر اینجا سخن و گفتگو به درازا کشید و ردّ و ایراد بسیار شدید شد؛ و ایشان سخت گیر افتادند؛ و پیوسته از این شاخه به آن شاخه میپریدند .
و چون سخن منتهی به أصالت الوجود شد، آن را انکار کردند؛ چون برایشان ثابت کردم گفتند: نه أصالت الوجود صحیح نیست؛ بلکه أصالت الماهیّة صحیح است؛ چون برایشان ثابت کردم که این کلام صحیح نیست گفتند: اصولاً ما نه أصالت وجود میگوییم و نه أصالت ماهیّت؛ بلکه أصالت واقعیّت یعنی در خارج یک واقعیت و حقیقتی است که قابل انکار نیست.
من گفتم: شک نیست که در خارج واقعیّت است؛ لیکن سخن در این است که أصالت آن واقعیّت با کدام جنبه آن است ؟
ما در خارج میبینیم که انسان هست و درخت هم هست ؛ پس در یک چیز مشترکند و آن هستی است؛ و از طرفی میبینیم که انسان غیر از درخت است و آن ماهیت است اگر آن چیز مشترک أصالت داشته باشد قائل به أصالت وجود شدهایم و اگر این جنبه افتراق أصالت داشته باشد، قائل به أصالت ماهیّت شدهایم
ایشان گفتند: أصالة الواقعیّة که مجموعهای است از هر دو.
گفتم اینکه عین کلام مرحوم آقا میرزا مهدی اصفهانی است که پس از شیخ احمد احسائی که قائل به أصالت وجود و ماهیّت بودهاست، نغمه اُخرائي در طنبور افتاد. و این حرف غلط است؛ زیرا خلاف وجدان است؛ ما زید را یک چیز میبینیم؛ نه دو چیز یکی وجود؛ و یکی ماهیّت؛ و هر چیزی را یکی میبینیم؛ بلکه الاغ هم علف را که میخورد آن علف را یک چیز میبیند نه دو چیز؛ وجود علف و ماهیت علف.
و در ضمن سخن سخت به فلسفه و عرفان حمله میکردند؛ و اینها را از مبتدعات میشمردند؛ و نهایت سیر و معرفت را معرفت امام میدانستند؛ و وجودات مجرده را از ملائکه منکر بودند؛ و نفس را مادی میدانستند.
و لقاء خدا و شهود و عرفان و فناء و اندکاک را به کلی انکار می کردند و فقط دلیلشان ظواهری از اخبار بود که آن هم صراحت بر قولشان نداشت و میگفتند: اخبار مُئوّله و متشابهه داریم و آنها را باید به این اصول برگردانید؛ و آنچه ملاّصدرا و اشباهش از آیات و روایات دلیل بر تجرد نفس و فرشتگان آوردهاند از اخبار متشابهه است و باید به این اصول برگردانید.
و خلاصه همه مطالب ایشان به مطالب اخباریین اشبه بود تا به اصولیین؛ بلکه یک اخباری بحت و بسیط.
آن مجلس منقضی شد؛ و یکی دو روز دیگر نیز در منزل ما آمدند و ظاهراً زیر عبا استخارهای نمودند و سپس گفتند: اجازه میدهید آن مطلب را دنبال کنیم ؟!
من گفتم: اينگونه بحثها كه بر اساسي متّكي نيست؛ و پيوسته پرش از فرعي به فرعي و شاخه به شاخهاي است، هيچ فائده ندارد. و براي من جز اِتلاف وقت؛ و دردسر چيز ديگري نيست؛ اجازه بفرمائيد: ضبط صوت را بياورم، تا يكايك از گفت و شنودها مضبوط شود، و سپس يكايك از ردّ و بدلها، تا به هر جا كه انجامد؛ و تا به هر چند روز كه طول بكشد، از نوار پياده شود؛ و در كتابي در دسترس عموم قرار گيرد؛ تا اگر احياناً ما در طرفداري از علم حكمت متعاليه و عرفان حضرت ربّ العزّه به خطا رفتهايم، اين فرمايشات شما كه در دسترس عموم قرار ميگيرد، بكلّي ريشه اين علوم را ميزند، و نه تنها بنده، بلكه همه را متنبّه و متوجّه ميسازد، و اگر هم احياناً شما به خطا رفتهايد؛ لااقلّ ديگر نظير اين مباحث تكرار نميشود.ايشان راضي نشدند و گفتند: من از بحث شفاهي آن هم به شرط عدم ضبط صوت تجاوز نميكنم! فلهذا بحث قطع شد؛ و الحمدلله.
شاگردان تربيت يافته مرحوم آقا ميرزا مهدي، همگي روش خاصّي داشته و دارند؛ با عرفان و حكمت، سخت مخالفند و ميگويند: غير از ظواهر اخبار مرويّه از اهل بيت هيچگونه دليل عقلي حجّيتي ندارد؛ و راه وصول به معارف الهي از مبدء و معاد براي عقل بسته است؛ و از تعبّد صرف نميتوان قدمي فراتر نهاد؛ نهايت سير انسان معرفت امام است؛ و راه معرفت خدا به روي انسان بكلّي مسدود است. انسان خاكي را چه نسبت با ربّالارباب؟ به خداوند وجود نميتوان گفت؛ چگونه به يك چوب كبريت ميتوان گفت موجود، و به خدا هم ميتوان گفت موجود؟
غير از خداوند همه موجودات را غير مجرّد و مادّي ميدانند؛ و براي مادّه معناي وسيعي قائلند با حفظ مادّيّت. براي موجودات أصالتي نظير تولّد قائلند؛ و در واقع قائل به اصالت الوجود و الماهيّه هستند كه فساد اينگونه آراء أظهر من الشّمس است؛ و بين خداوند و بين مخلوقات جدائي و بينونت صِرْف وعُزلت محض قائلند و خدا را از هر گونه احاطه وجودي و علم وجودي در موجودات منزَّه ميدانند؛ و از هر گونه منطبقٌ عليه واقع شدن مفهوم وجود و موجود مبرّي و مقدّس ميشمرند و در حقيقت گرايش به تعطيل دارند.
آقا ميرزا مهدي اصفهاني از شاگردان مرحوم آقا ميرزا محمد حسين نائيني است ، در فقه و اصول ؛ و كمي نزد آقا سيد احمد طهراني كربلائي به سير و سلوك مشغول بوده و نيز نزد مرحوم آقا سيد جمال الدين گلپايگاني تردد داشته است ؛ ولي در صحت اين راه دچار شك و ترديد سختي مي شود ؛ و در روزي در وادي السلام مكاشفه اي كه نتيجه اينگونه شك و ترديد است براي او حاصل مي شود ؛ و آن را دليل بر بطلان معرفت مي گيرد ؛ و از آنجا به بعد سخت با عرفان و حكمت به ضديت برمي خيزد و به مشهد مقدس مي آيد و اينجا را محل تدريس قرار مي دهد و بر اين اساس مكتبي نوين ايجاد ميكند[۱].
ايشان قائل به اصالت الوجود و الماهيّه و به قول همين شاگرد معروفشان: اصالةالواقعيّه بودهاند؛ و از كلمه عرفان و معرفت سخت تحاشي داشتهاند؛ و نظير افرادي كه از سير و سلوك زده ميشوند، بر عليه اساتيد خود در آراء و افكار قيام ميكنند.
مرحوم آقا سيّد أحمد طهراني از مبرّزين عرفاء و حكماي عاليقدر اسلام است؛ و ايشان از مبرّزين شاگردان آخوند ملا حسينقلي همداني است كه حكمت را نزد مرحوم حاج ملاّ هادي سبزواري فرا گرفته و عرفان را نزد آقاسيّد علي شوشتري آموخته است. و در حقيقت اين سردي و وازدگي از سير وسلوك موجب بدبيني به اصل عرفان و حكمت گرديده است. نظير شيخ أحمد احسائي كه پس از مدتّي مراقبه و سير و سلوك به واسطه همين وازدگي و سردي حسّ بدبيني شديدي نسبت به عرفآء و فلاسفه پيدا كرد ، و در كتب خود آنان را به باد انتقاد گرفت؛ و در سب ّو لعن به آنها از خود اختيار نداشت.
او هم قائل به أصالة الوجود و الماهيّه شد؛ او هم راه معرفت را به كلّي مسدود كرد؛ و در عدم تجاوز ازظواهر روايات، يك أخباري صِرْف بود؛ او هم مكتب نويني به نام شيخيّه ـ كه بالاخره موجب پيدايش بهائيّه و بابيّه گرديد ـ بنا نهاد.
اينها همه نتيجه واكنش و عكس العملي است كه نفس در اثر وازدگي به خرج ميدهد؛ و به واسطه عدم تحمّل و عدم وصول از سَرِ كين بر ميخيزد؛ و مبادي و مباني مسلّم را انكار ميكند. شيخ أحمد احسائي مدتّي در تربيت استاد عرفان: سيّد محمّد حسيني نيريزي شيرازي بود؛ و به دستور ايشان سفرهائي به ايران كرد و نقاط مختلفي را براي ارشاد و سياحت انتخاب و در آنجا مدتّي توطّن كرد.
در ص ۳۳۹ از جلد ۳ از طرائق الحقایق[۲] طبع حروفی گوید:
... دوره منتهی به جناب سیدی قطب الدین محمد قدس سرّه العزیز گردید؛ و جمعی کثیر در خدمت ذی موهبت اکسیر خاصیت تربیت شده، عموماً و از خواص حاضرین حوزه مبارکه چند نفری از رجال به نهایت رتبه علم و عمل و حال فائض آمده به نحوی که صاحب یرلیغ ولایت و اجازه معنویه گردیده، هر یک نفر را به سمتی مأمور فرموده، وصیت نموده به آنها که حکمت مبتدعه فلاسفه یونانیه از ازمنه سابقه در میان خلق بیخبر باقی مانده؛ و با قواعد این دین مبین تطبیق ندارد، جناب مشایخ الالقاب آخوند ملا محراب گیلانی را قدّس سرّه العزیز به اصفهان و عراق عجم مأمور فرموده، و جنابان مستطابان مولانا: آقا سید مهدی بحرالعلوم، و مولانا شیخ جعفر نجفی فقید قدّس سرّهما در سمت عتبات عالیات علی مشرّفها السلام و التحیات و عراق عرب مقرر فرموده و جناب شامخ الفضائل و الاوصاف شیخ الشیوخ شیخ احمد احسائی قدّس سرّه العزیز به اطراف ایران مأمور کرد که در حرکت باشد، و جناب مستطاب کروبی انتساب آقای آقا محمد هاشم را قدّس سرّه العزیز داماد خود و جدّ فقیر را به سمت فارس امر نموده و و سطور انصاف هر یک از این بزرگواران کمال بذل و جهد و اجتهاد خود فرموده و به حول الله تعالی و عنایاته حکمت موصومیّه الاهیّه را در ایران بل توران رواج دادند. انتهی
و شاید بر همین اساس باشد که در اعلام الشیعه ج ۲ از الکرام البرره ص۸۹ و ص۹۰ آورده است:
که چون از نجف به زیارت حضرت امام رضا علیه السلام آمد؛ به یزد رفت (یا سپس به طهران و سپس به یزد) و سپس به اصفهان و سپس به کرمانشاه رفت؛ حج را در سنه ۱۲۳۲ بجای آورد و سپس به نجف و کربلاو کاظمین و سامراء آمد و پس از آن به کرمانشاه آمد و پس از آن به قزوین و پس از آن به طهران و شاه عبدالعظیم و پس از آن به خراسان و پس از آن به طبس و سپس به اصفهان و سپس به کرمانشاه و پس از آن عازم مجاورت مشاهد مشرفه به عراق شد و قصد کربلا نمود و پس از مدتی قلیل عازم حج برای بار دوم شد؛ و چون به دمشق رسید، مریض شد، و پیوسته مرضش سنگین شد؛ تا قبل از رسیدن به مدینه در منزل « هدیة » که سه مرحله به مدینه مانده بود در یکشنبه ۲ ذیالقعده ۱۲۴۱ وفات کرد و جنازه او را به مدینه حمل و در بقیع در مقابل بیتالاحزان دفن کردند.
از این بیان پیداست که شیخ احمد احسایی در سیر و سلوک بوده و غایة الامر به مقصد نرسیده و تحمل آن را نداشته است و لذا بر خصومت با عرفان به پا خاسته است؛ مرحوم سید جمال الدین گلپایگانی رضوان الله علیه به حقیر می فرمود : من چون دستوراتی به برای سیر و سلوک به بعضی دادهام و نتیجه عکس حاصل شده و موجب خرابی آنان گردیدهاست لذا با موسی بن جعفر علیه السلام عهد کردهام که دیگر دستور به کسی ندهم!
در مجله انديشه كيهان ( شماره ۱ - شهريور و مرداد ۱۳۴۶ در ص ۲۴ و ۲۵ ) در ضمن مصاحبه اي از دانشمند مكرم آقاي حاج سيد جلال الدين آشتياني نقل ميكند كه:
اين مخالفت با فلسفه در مشهد ، تاريخچهاي دارد و آن برمي گردد به زمان آقا ميرزا مهدي اصفهاني كه شاگرد ميرزا حسين نائيني بوده است . او در ابتدا ميرود و همان طريقهي آخوند ملا حسينقلي همداني وآقا شيخ محمد بهاري و آقا سيد مرتضي كشميري را انتخاب مي كند . روزه زياد مي گيرد ؛ نماز زياد ميخواند ؛ اذكار وارد شده از أئمه را انجام مي دهد ، مدتي اين كار را مي كند. آقاي خوئي براي من نقل كرد ؛ از آقاي ميلاني هم شنيدم كه مرحوم آقا شيخ ابوالقاسم اصفهاني كه استاد آقاي بروجردي رحمة الله عليه بود ميگفت : مرحوم آقا ميرزا حسين نائيني پنجاه دينار به من داد و گفت: ايشان را ببر ايران و معالجه اش كن! ما آمديم شميران جائي گرفتيم. پس از مدتي حالش بهتر و سرانجام خوب شد. بعد ميرود نزد مرحوم آقا ميرزا احمد آشتياني كه شاگرد نائيني بود و با وي دوست بود و مهمان او مي شود؛ بعدها آقا ميرزا احمد ميگفت : شواهد الربوبية را پيش من ميخواند ؛ اما فهم مطالب فلسفي برايش از أصعب امور بود . در ابتدا چنين عقايدي را نداشت ؛ اما پس از آن كه به اصفهان رفت كار به جائي رسيد كه از عرفان سرخورد و به جان فلسفه افتاد.
باري اين كسالت را كه مرحوم نائيني پنجاه دينار مي دهند ، تا به ايران بيايند و معالجه كنند ؛ همان خشكي دماغ در اثر رياضت هاي زياد در هواي گرم نجف بود ؛ كه شرح آن را براي ما مرحوم سيد جمال گلپايگاني ، بيان كردند و ايشان گفتند : ما وسائل حركت او را به ايران فراهم كرديم . زيرا مرحوم آقا سيد جمال از مبرزترين و مقربترين شاگردان مرحوم نائيني بوده است .
۱. مرحوم آقا سيد جمال الدين براي حقير نقل كردند كه چند نفر از شاگردان ما دچار خطا و اشتباه شدند؛ و چون ظرفيت سلوك را نداشتند ما به هر گونه بود آنها را روانهي ايران نموديم؛ از جمله آقا ميرزا مهدي اصفهاني بود كه مدتي با اصرار از ما دستور مي گرفت و از جمله دستورها اين بود كه نوافل خود را به نحو نماز جعفر طيار بخواند ؛ او در وقتي چنين حالي پيدا كرد كه به هر جا نگاه مي كرد سيد جمال مي ديد ؛ و ما هرچه خواستيم به او بفهمانيم اين معناي حقيقت وجود نيست ؛ بلكه ظهوري است در يكي از مجالي امكانيه و چيز مهمي نيست ، نشد ؛ و اين رؤيت را دليل بر آن مي گرفت كه در عالم وجود حجت خدا ، سيد جمال است ؛ و پس از خارج شدن از اين حال ، براي او شك و ترديد پيدا شد كه آيا اين سير و سلوك حق است و يا باطل ؟ و روزي كه در وادي السلام رفته بوده است در مكاشفه اي مي بيند كه حضرت بقية الله ارواحنا فداه كاغذي به او دادند و در پشت آن كاغذ بخط سبز نوشته است : أنا الحجة ابن الحسن . خودش اين مكاشفه را تعبير به بطلان سير و سلوك خود نموده ؛ و از آنجا از عرفان و پيمودن راه خدا زده مي شود .
آقا سيد جمال الدين مي فرمودند: ما اسباب حركت او را به ايران فراهم كرديم زيرا در دماغ او خشکي پيدا شده بود ؛ و هواي گرم نجف با رياضت هائي كه انجام داده بود ، براي او خطرناك بود .
و از جمله يك نفر سيّد قزويني كه با ما رفت و آمد داشت، حالي پيدا كرده بود كه ما را وليّ مطلق حقّ ميديد؛ و ميآمد در منزل و صدا ميزد: السَّلام عليك يا وليّ الله! و هرچه ما خواستيم او را متوجّه حقيقت أمر كنيم نشد؛ و هر چه فرزندان به او گفتند: اين كار را نكن مؤثّر نيفتاد؛ حتّي آقا سيّد احمد (فرزند سوّم ايشان) بدون اذن من آن مسكين را زد. و حتّي من به او گفتم: من غلط ميكنم حجّت مطلق خدا بوده باشم. من ميخوابم و تو بيا و پا روي صورت من بگذار! او قبول نكرد وحتّي گفته بود: اين حَرفها خود نيز دليل بر حُجَّت بودن ايشان است. بالأخره ما ناچار شديم وجهي تهيّه نموده و به ايشان داديم و او را روانه ايران كرديم.
مرحوم آقا سيّدجمال ميفرمود: به واسطه اين قضايائي كه رخ داد من با حضرت موسي بن جعفر عليه السّلام عهد كردم كه به عنوان استاد دستوري ندهم و از كسي دستگيري نكنم. [حاشیه از علامه طهرانی رضوان الله تعالی علیه]
۲. كتاب «طرائق الحقايق» از جمله آثار جامع و ارزشمندي است كه در دوره قاجار تاليف شده و در دوران حيات مولف و تحت نظر او به چاپ رسيده است. مولف كتاب، «محمد معصوم شيرازي» كه به نام طريقتي «معصوم علي» شهرت دارد، از عارفان برجسته و قطب سلسله «نعمت اللهيه» بوده است. (۱۲۷۰-۱۳۴۴ ه. ق). جلد اول اين مجموعه عظيم، به بيان مقاصد صوفيان و تعريف صوفي و تصوف و عقايد هواداران و مخالفان اين مكتب اختصاص يافته است در جلدهاي دوم و سوم، مولف به شكلي جامع به سلسله هاي گوناگون تصوف شيعه و سني پرداخته و اصول اعتقادات و پيران هر سلسله را به شرح باز نموده است.