عيد غدير، تماشاى جمال ملكوتى مولى الموالى امير المؤمنين عليه السلام را بر روى دو دست پيغمبر معظم، در فراز منبر برآمده بر پالانهاى اشتران، در زير درختان سمرات وادى جحفه در غدير خم، و نمايش دادن ولايت را به كافه مردم، و نزول ملكوت و جبروت در اين عالم ملك است كه: هان اى دشمنان على و اى مخالفان اهل بيت كه پيوسته رسول خدا را با شكايتهائى كه از على مىكرديد، آزار و اذيت مىرسانيديد، اينك بدانيد كه: على سزاوار شكايت نيست، و در خور اذيت و آزار نيست.
او والى ولايت، و يگانه شاهباز بلند پرواز سدره نشين كاخ عرفان است. او از خود شما به جانهاى شما نزديكتر است، و ولايتش بيشتر است. او تكوينا و تشريعا سيد و سالار و سرور و سپهسالار شماست!
امامشناسی، ج۹، ص۲۰۶ - ۲۰۹
اما عيد غدير، كه اشرف و افضل اعياد است، به جهت ربط امّت با امام، و وحدت دلهاى آنان با ولايت، و ورود در سلك سالكان راه، و روندگان طريق مودت و محبت و ايثار و انفاق، و عقل و شعور، و گسترش نور ربانى، و نفحات قدسيه سبحانى، و ارتباط ملك با ملكوت است.
عيد غدير، روز عبوديت و تسليم در برابر حق، و خروج از فرعونيت نفس اماره، و انداختن ريسمان ذل رقيّت حضرت سبحان است، و اقرار و اعتراف به يگانه خاصه از خواص درگاه با عظمت او، و قدم در صراط مستقيم ايقان نهادن، و گام استوار و راستين در ترك تجاملات نمودن، و بدون شائبه و تعارف به حق و حقيقت و واقعيت در آمدن، و از زمره بهائم خارج شدن، و به صف انسان پيوستن است.
عيد غدير، نداى حضرت قدوس و سبوح را: به حصر ولايت در قرآن كريم به ايها الرسول بلغ پاسخ صحيح دادن، و گفتار حضرت پيامبر اعظمش را به: من كنت مولاه فعلى مولاه با جان و دل پذيرفتن، و در تحت دعاى اللهم وال من والاه قرار گرفتن، و از نفرين خانمان سوز و عاد من عاداه بيرون شدن، و استقبال از و انصر من نصره، و استدبار از و اخذل من خذله نمودن است.
عيد غدير، تماشاى جمال ملكوتى مولى الموالى امير المؤمنين عليه السلام را بر روى دو دست پيغمبر معظم، در فراز منبر برآمده بر پالانهاى اشتران، در زير درختان سمرات وادى جحفه در غدير خم، و نمايش دادن ولايت را به كافه مردم، و نزول ملكوت و جبروت در اين عالم ملك است كه: هان اى دشمنان على و اى مخالفان اهل بيت كه پيوسته رسول خدا را با شكايتهائى كه از على مىكرديد، آزار و اذيت مىرسانيديد، اينك بدانيد كه: على سزاوار شكايت نيست، و در خور اذيت و آزار نيست.
او والى ولايت، و يگانه شاهباز بلند پرواز سدره نشين كاخ عرفان است. او از خود شما به جانهاى شما نزديكتر است، و ولايتش بيشتر است. او تكوينا و تشريعا سيد و سالار و سرور و سپهسالار شماست!
پيغمبر على را به اطراف بگردانيد، تا همه ببينند، همچون زليخا كه يوسف را به زنان مصرى نشان داد كه اى زنانيكه مرا در عشق اين جوان، مورد ملامت قرار دادهايد، و مىگوييد: تو كه ملكه عزيز مصر هستى، ملكه وجاهت و زيبائى، آخر حيف نيست كه مفتون يك جوان گمنام كه بنده شما و زر خريد شماست شدهاى؟!
زليخا زنان مصر را دعوت كرد، و در يك خانه دو در قرار داد، و به هر يك از آنها يك ترنج و يك كارد داد كه: يوسف مىآيد، و از اينجا عبور مىكند، شرط ادب شما اينست كه همين كه او را ديديد، با اين كارد يك قطعه از ترنج، ترنج خوشبو و معطر ببريد، و به او به رسم هديه تعارف كنيد!
زليخا يوسف را از يك در وارد كرد، از جلوى زنان مصرى عبورى نموده، و از در ديگر خارج شد. همينكه زنان چشمشان به آن جمال كه نمونهاى از جمال حضرت حق بود افتاد، و خواستند ترنج را ببرند، و به يوسف تقديم كنند، سر از پا نشناختند، و دست از ترنج نشناختند، دستهاى خود را بجاى ترنج بريدند، و خون جارى شد، و نفهميدند
گرش ببينى و دست از ترنج بشناسى
روا بود كه ملامت كنى زليخا را
يوسف كه خارج شد زليخا زنان مصرى را گفت: اين چه وضعى است؟ اين چه كيفيتى است؟! چرا لباسهاى سپيد خود را خونين كردهايد؟ چرا دستهايتان را بريدهايد؟
زنان نگاهى به دستها و به دامنهاى خود نمودند، و يكباره گفتند: حاش لله ما هذا الا ملك كريم: [۱] سبحان الله اين جوان نيست مگر فرشتهاى بلندپايه!
زليخا گفت:فذلكن الذى لمتننى فيه [۱] اين همان جوان زر خريد و بنده ماست، كه شما مرا درباره او به ملامت و سرزنش كشيده بوديد!
پيامبر هم على را به روى دست بلند كرد، تا همه مردم ببينند، و بدانند كه آن جوانى كه از او بدگوئى مىكردند، و بغض و كنيه و احقاد بدريه و حنينيه و شرف و منزلت عظيم او، از جهت شجاعت و علم و عرفان و ايثار، و حالات روحى، و جذبات سبحانى و غيرها به آنها اجازه نمىداد، در مقابل او خاضع باشند و ابهت و جلالت او را گردن نهند، و حسدهاى ديرين، مانع مىشد كه بند طوع او را بر گردن نهند، اينك بر روى دستهاى پيامبر خاتم الانبيآء و المرسلين سيد ولد آدم، شفيع پيغمبران سلف و شاهد آنها در پيشگاه موقف الهى، ارائه مىشود، كه اسلام و ايمان در او منطوى است، و عملى مقبول نيست مگر به پيروى از او، و از منهاج او و سنت او. اوست قسيم بهشت و دوزخ. اوست ميزان عدل و نصفت. اوست مخزن اسرار و گنجينه معرفت. اوست از هر مؤمنى به او اولاتر و نزديكتر. اوست حامل قرآن. اوست فرقان بين حق و باطل. اوست مأمور به جنگ بر تاويل كتاب خدا، همچنانكه پيامبر مأمور بود به جنگ بر تنزيل آن. اوست لوادار دفع و قلع و قمع ناكثين و قاسطين و مارقين. اوست شهيد در محراب عبادت در بيت خدا همانطور كه ميلادش در كعبه و بيت خدا بود.
عيد غدير نمايشگر اين تجليات، و بروز و ابراز و ظهور و اظهار اين واقعيات است.
و بهمين جهت عنايت خداوندى بر آن شد كه حديث غدير شهره آفاق گردد، و در زبانها سارى و جارى شود. و روز غدير، موسم پر اهميت گردد، تا حجتى قائم براى متابعان امام حق و مقتداى امت شود. فلهذا پيوسته ائمه طاهرين سلام الله عليهم، اين واقعه را زنده نگه مىداشتهاند، و با مخالفان به آن احتجاج مىنمودند، و اصحاب بزرگوار و گرامى و تابعين ذوى العزة و الاحترام و علمآء سلف، خلفا عن خلف در مجالس و محافل، و در مجتمعات با ذكر اشعار و قصائد آبدار، به رغم مرور دهور و گردش ايام، اين واقعه را تازه و جديد و طرى به نسلهاى آينده مىسپردهاند.
امامان معصومين سلام الله عليهم اجمعين، شيعيان خود را امر به شادى و سرور و تهنيت و تبريك و تسليم و روزه و انفاق در اين روز نموده، و با عنوان عيد، و نام و نشانه عيد با آن رفتار مىنمودند.
و بالاخص طائفه اماميه در اين روز، اجتماع عظيمى در كنار مرقد مطهر مولى امير المؤمنين عليه السلام در نجف اشرف دارند، و زيارتى غدير از زيارتىهاى مخصوصه آن حضرت است. رجال شيعه از قبائل و شهرهاى دور و نزديك، گرداگرد قبر آن حضرت اجتماع دارند، و زيارت مخصوصه او را كه از ائمه طاهرين روايت شده، و حاوى جميع كمالات و بيانگر همه مقامات و درجات اوست مىخوانند، و از كتاب و سنت آنچه را براى دفع مخالفان است، با حجتهاى دامغه بازگو مىكنند.
و در تمام شهرها و حتى قرآء و قصبات، روز غدير، روز عيد رسمى است، و ميليونها مرد و زن مسلمان اعم از شيعه و سنى، اين روز را محترم مىشمارند، و به آداب عبادى و امور حسبى و قربى مشغول مىشوند.
سنت عيد گرفتن در روز غدير، به اين داستان، خلود و دوام بخشيده است، و متن غدير را ثابت و محقق، و گذشتگان آن را به آيندگان مىسپارند. بيدارى به عبادت در شب غدير، و صله ارحام و ضعفآء و توسعه بر عيال، و زينت بستن، و لباسهاى نو و جامههاى پاك و پاكيزه پوشيدن، و احسان و بر و گسترش خيرات و مبرات در اين روز، همه و همه از موجبات بقآء اين اثر جاويد است، تا مردم به دنبال ريشه و سرچشمه غدير بروند، و تفحص و تجسس از اصل قضيه بنمايند، و شاخههاى ايمان در دلهاى ايشان رشد كند و قوى گردد.
و چقدر زيباست كه ايرانيان امروزه كه در اثر غرب زدگى مبتلا به آداب و رسوم ملى باستانى، و عيدهاى مجوسى و زردشتى شدهاند، و غالبا در ايام نوروز براى خود و خانواده خود لباس نو تهيه مىكنند و جشن و سرور دارند، اين بدعت زشت را ترك نموده، و عيد غدير را كه ستون ايمان است به عنوان تعطيل رسمى تا چند روز براى ديدنها و سرورها، و تجديد لباسهاى كهنه به لباسهاى نو قرار دهند، تا يكسره ديو زشت طبيعت جاى خود را به فرشته رحمت دهد، و شيعه كه پيوسته كارهايش از روى تعقل و حساب بوده است، در اين مقطع نيز بىحساب و غافلگير در دام نيفتد.
عيد غدير، سلسله مكتب تشيع را در هر سال، گذشته را به آينده متصل مىكند و رشته را دوام مىبخشد، و پيوسته ديو شوم و غول استكبار و خودسرى را منكوب، و مبارزه با آنرا جاودان مىكند.
در اينجا ذكر دو نكته لازم است ...