عرفان و حکمت
عرفان و حکمت در پرتو قرآن و عترت
تبیین عقلی و نقلی عرفان و حکمت و پاسخ به شبهات
صفحه‌اصلیدانشنامهمقالاتتماس با ما

تحلیل استناد افعال انسان به خداوند در قرآن

منبع: مهر تابان ، صص 385 393.

علامه آیة‌ الله سید محمد حسین حسینی طهرانی در بخش دوم کتاب مهرتابان؛ یادنامۀ مرحوم علامه طباطبایی، مجموعه‌ای از چندین پرسش و پاسخ ناب فلسفی و عرفانی را که بین ایشان و آن مرحوم صورت گرفته تقریر نموده‌اند. به این صورت که ابتدا پرسش خویش را با عنوان متواضعانۀ «تلمیذ» مطرح ساخته و سپس پاسخ علامه طباطبایی را با عنوان «علامه» بیان می‌کنند.

پایگاه عرفان و حکمت در پرتوی قرآن و عترت، با توجه به اهمیت این پرسش و پاسخ‌ها آنها را به صورت جداجدا عرضه می‌نماید:

فهرست
  • ↓۱- استناد افعال به حقّ تعالى، و معنى لِيَعْلَمَ اللَهُ مَن يَنصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَيْبِ‌
  • ↓۲- پانویس

استناد افعال به حقّ تعالى، و معنى لِيَعْلَمَ اللَهُ مَن يَنصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَيْبِ‌

تلميذ: آياتى در قرآن كريم داريم كه استناد أفعال را بذات مقدّس حضرت احديّت مى‌دهد. بعضى از اين آيات بسيار عجيب است؛ مانند آيۀ ۱۱۵، از سوره ۴: النّسآء: وَ مَن يُشَاقِقِ الرَّسُولَ مِن بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدَى‌ وَ يَتَّبِعْ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّى‌ وَ نُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَ سَآءَتْ مَصِيرًا.[۱]

در اين آيه كريمه، ذات مقدّس حقّ، بازگشت كسانى را كه با رسول خدا مخاصمه مى‌كنند و از راه مؤمنين پيروى نمى‌كنند بخود نسبت داده است؛ و مى‌فرمايد: آن بازگشتى را كه او نموده است، ما او را برگردانيديم؛ و نفس بازگشت او مستند به بازگردانيدن ما بوده است.

و نيز در آيه كريمه ۱۴۴، از سوره ۴: النّسآء، مى‌فرمايد:

يأيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْكفِرِينَ أَوْلِيَآءَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِينَ أَ تُرِيدُونَ أَن تَجْعَلُوا لِلَّهِ عَلَيْكُمْ سُلْطَنًا مُّبِينًا. [۲]

و راستى هر وقت اين ناچيز، متذكّر مفاد اين آيه شريفه مى‌شوم، شگفتم زياد مى‌گردد؛ كه تا چه اندازه معناى رشيق و محتواى لطيف و بُعد معنى و گستردگى مفاد را دارد؟

چگونه خداوند سبحانه و تعالَى مؤمنين را نهى فرموده است از اينكه با كفّار طرح مودّت و آشنائى بريزند؟ و بالاخره آنان را سرپرست و صاحب اختيار خود قرار دهند و مؤمنين را رها كنند؟ و سپس آن قدرت و سلطنتى كه كفّار بدين دسته از مردم پيدا مى‌كنند، در اثر اين عمل ناشايسته؛ آن را قدرت و سلطنت و قهّاريّتى از براى خدا عليه آنان بشمار مى‌آورد.

يعنى غلبه و سلطنت كفّار بر مسلمانان، غلبه الهى بر آنانست؛ پس شما اى مسلمانان! چنين نكنيد تا خدا چنان نكند. و در اينجا نفس قدرت و سلطنت كفّار را نفس قدرت و سلطنت خدا نسبت به مسلمانان قرار داده است.


علّامه: منطق قرآن درباره توحيد افعالى و استناد جميع أفعال بحضرت حقّ متعال بسيار عالى است.

در سوره ۱۸: الكهف، آيه ۱۲ مى‌فرمايد:

ثُمَّ بَعَثْنَهُمْ لِنَعْلَمَ أَىُّ الْحِزْبَيْنِ أَحْصَى‌ لِمَا لَبِثُوا أَمَدًا.[۳]

زيرا كه معلوم است مراد از علم در اينجا علم فعلى است، و آن عبارت است از وجود اشياء و ظهور آنها با وجود خاصّ خود در نزد حضرت پروردگار متعال.

و اين قسم استعمال از علم كه مراد نفس افعال موجودات باشد در قرآن مجيد بسيار آمده است؛ چون آيه شريفه: لِيَعْلَمَ اللَهُ مَن يَنصُرُهُ و وَ رُسُلَهُ و بِالْغَيْب،[۴]

و آيه: لِيَعْلَمَ أَن قَدْ أَبْلَغُوا رِسَلَتِ رَبِّهِمْ. [۵]

و اين علم را در اينجا بعضى معنى خوبى كرده‌اند و گفته‌اند كه: معنيش اينست: «لِيُظْهِرَ مَعْلومَنا عَلَى ما عَلَّمْناهُ.» [۶]

و همچنين آيه: وَ لَا تَقُولَنَّ لِشَاىْ‌ءٍ إِنِّى فَاعِلٌ ذلِكَ غَدًا* إِلّآ أَن يَشَآءَ اللَه [۷] دلالت دارد بر آنكه نفس فعلى كه انسان بجاى مى‌آورد، مورد مشيّت و اراده الهى است.

و مانند آيه: وَ لَوْ جَعَلْنَهُ مَلَكًا لَّجَعَلْنَهُ رَجُلًا وَ لَلَبَسْنَا عَلَيْهِم مَّا يَلْبِسُونَ. [۸]

تمام افعال منوط به اذن و مشيّت حضرت حقّ متعال است‌

و بطور كلّى آنچه قرآن مجيد بما تعليم مى‌دهد اينست كه: آنچه در عالم وجود است چه ذات و چه فعل و اثَر، همه مملوك خداست؛ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ، و از براى خداست آنچه را كه بخواهد در اين مماليك خود انجام دهد.

و از براى غير خدا بهيچ وجه اختيارى و قدرتى نيست، مگر به همان مقدارى كه خداوند به او تمليك نموده و او را بر آن، قدرت داده است. و خداوند مالك مطلق است نسبت بهمه موجودات، و نسبت به انسان و نسبت به مملوكات انسان.

و آيات قرآن كه دلالت بر اين حقيقت مى‌كند جدّاً بسيار است.


آنچه در عالم تكوين مشاهده مى‌شود از موجوداتيكه داراى فعل و يا اثرى هستند (همان‌هائى را كه ما آنها را عِلل و اسباب مى‌دانيم) در سببيّت خود استقلال ندارند، و از فعل و تأثير خداوند متعال بى نياز نيستند. اين موجودات نه مى‌توانند كارى انجام دهند و نه مى‌توانند أثرى داشته باشند، مگر آنچه را كه خدا بخواهد بجاى آرد يا اثرى گذارد. يعنى خداوند قدرت فعل و اثر را به آن ميدهد؛ و اراده خلاف آنرا نمى‌كند تا بالنّتيجه قدرت از آن موجود سلب گردد و بعبارت ديگر: تمام سلسله علل و اسبابى كه در عالم تكوين هستند، از نزد خود و به اقتضاى ذات خود داراى اثرى نيستند؛ بلكه بواسطه قدرت دادن خدا بر فعل و اثرى كه دارند، انجام مى‌گيرد؛ و خداوند إراده خلاف آنرا نمى‌كند.


و به تعبير ديگر: خداوند راه وصول به آن معلول و اثر را آسان مى‌كند و اذن مى‌دهد؛ اذن خدا همان قدرت دادن خدا و رفع مانع نمودن است.

آيات و روايات بطور استفاضه و تواتر وارد است بر اينكه عمل هر عاملى بستگى به اذن خدا دارد؛ و هيچ كارى از هيچ كاردارى سر نمى‌زند، مگر آنكه اذن خدا در آنست. [۹]

خداوند مى‌فرمايد:

  • مَآ أَصَابَ مِن مُّصِيبَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَهِ. [۱۰]
  • وَ الْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ. [۱۱]
  • وَ مَا كَانَ لِنَفْسٍ أَن تَمُوتَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَهِ. [۱۲]
  • مَا قَطَعْتُم مِّن لِّينَةٍ أَوْ تَرَكْتُمُوهَا قَآئِمَةً عَلَى‌ أُصُولِهَا فَبِإِذْنِ اللَهِ. [۱۳]
  • وَ مَآ أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللَهِ. [۱۴]

بنابراين بر عهده هر كس كه معرفت بخداى خود داشته باشد اينست كه خود را در فعل صادر از خود، مستقلّ نبيند؛ و مستغنى از خدا نداند، بلكه خود را مالك فعل بتمليك الهى بداند؛ و قادر بر انجام آن با قدرت حقّ ببيند.


خداوند مى‌فرمايد:

أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا. [۱۵]

هر مؤمنى، چون مى‌خواهد دست بكارى زند بايد با توكّل و اعتماد بخدا اقدام كند، و بر او متّكى باشد:

فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَهِ. [۱۶]

و چون مى‌خواهد وعده‌اى دهد، يا خبرى از آينده دهد كه چنين مى‌كنم، آنرا مقيّد به اذن و مشيّت خدا كند خداوند افعال را به مردم نسبت ميدهد ليكن استقلال آنرا انكار ميكند

آرى، با آنكه عمل انسان مسلّماً براى انسان است، و خداوند در بسيارى از مواضع قرآن، أفعال را به پيغمبر و به افراد مردم نسبت مى‌دهد، و مى‌گويد:

فَقُل لِّى عَمَلِى وَ لَكُمْ عَمَلُكُمْ. [۱۷]

و يا آنكه مى‌فرمايد:

لَنَآ أَعْمَلُنَا وَ لَكُمْ أَعْمَلُكُمْ. [۱۸]

ليكن در عين حال، استقلال نسبت را به انسان انكار مى‌كند، و مستغنى بودن از اذن و مشيّت خدا را باطل مى‌شمرد.

و از آنچه گفته شد استفاده مى‌شود كه در آيه:

وَ لَا تَقُولَنَّ لِشَاىْ‌ءٍ إِنِّى فَاعِلٌ ذلِكَ غَدًا* إِلّآ أَن يَشَآءَ اللَه

استثناء مفرّغ است، و تقدير مستثنَى منه تمام احوال و يا تمام زمان‌ها مى‌باشد، و يك باء ملابسه را بايد در جمله مستثنى در تقدير بگيريم؛

و معنى چنين مى‌شود:

«وَ لا تَقولَنَّ لِشَىْ‌ء: إنّى فاعِلٌ ذَلِكَ غَدًا، فى زَمانٍ مِنَ الازْمِنَةِ أوْ فى حالٍ مِنَ الاحْوالِ إلّا أنْ يُلابِسَ قَوْلَكَ بِأنْ تَقولَ: إنْ شآءَ اللَهُ.»

يعنى:

«البتّه چون بخواهى كارى را فردا انجام دهى، نگو: من فردا انجام مى‌دهم؛ در هيچ حالى از حالات و هيچ زمانى از زمان ها، مگر در حاليكه يا در زمانيكه گفتارت همراه و مُلابس گفتار ديگرت باشد كه: اگر خدا بخواهد و اراده كند».

پانویس

۱. «و كسيكه با رسول خدا شقاق و جدائى كند پس از آنكه راه هدايت بر او روشن شد- و پيروى از غير راه مؤمنين نمايد، ما بازگشت ميدهيم او را بهمان چيزى كه خود او بازگشت نموده است، و در جهنّم مى‌سوزانيم؛ و بد بازگشتى است.»

۲. «اى كسانيكه ايمان آورده ايد! كافران را سرپرست و قيّم خود مگيريد؛ كه مؤمنين را رها كنيد! آيا شما مى‌خواهيد كه از براى خدا عليه خود، قدرت و سلطنت آشكارى قرار دهيد؟!»

۳. «و سپس ما اصحاب كهف را برانگيختيم تا بدانيم كدام يك از دو گروه، زمان درنگ آنها را بهتر بشمارش شمرده‌اند.»

۴. قسمتى از آيه ۲۵، از سوره ۵۷: الحديد: «براى آنكه خدا بداند كسى را كه او را و رسولان او را بغيب يارى مى‌كند.»

۵. صدر آيه ۲۸، از سوره ۷۲: الجنّ: «براى آنكه خدا بداند كه آن رسولان، رسالات پروردگارشان را ابلاغ كردند.»

۶. «براى آنكه آنچه را كه بما تعليم كرده است ظهور دهد.»

۷. آيه ۲۳، و صدر آيه ۲۴، از سوره ۱۸: الكهف: «و البتّه اى پيغمبر! نگو كه: من حتماً كارى را فردا انجام مى‌دهم؛ مگر آنكه خداوند بخواهد.»

۸. آيه ۹، از سوره ۶: الانعام: «و اگر اراده ما بر آن قرار گيرد كه فرشته‌اى را پيغمبر كنيم، هر آينه او را مردى قرار مى‌دهيم و هر آينه بر اين مردم مشتبه مى‌سازيم آنچه را كه خود آنها بر خودشان مشتبه مى‌سازند.»

۹. راجع به وجوب امتثال امر خدا به جهت خدا و امر خدا، نه به جهت چيز ديگر؛ در تفسير «الميزان» ج ۸، ص ۳۴ چند جمله كوتاه و مستدلّ فرموده‌اند كه حاوى يك كتاب حكمت است؛ مى‌فرمايد: فقَولُه الحقُّ؛ و الواجبُ فى امتثالِ أمرِه أنْ يُمتثلَ لانّهُ أمرُه، لا لانّهُ مشتمِلٌ علَى مصلحَةٍ أو جَهةٍ مِن جهاتِ الخَيرِ و النّفعِ حتَّى يُعزَل عَن رُبوبيّته و مَولَويّته، و يعودَ زِمامُ الامرِ و التّأثيرِ إلَى المصالحِ و الجهاتِ، و هى الَّتى تَنتهى إلَى خَلقِه و جعلِه كَسآئِرِ الاشيآءِ مِن غيرِ فرقٍ.

«گفتار او حقّ است؛ و لازم است در امتثال و اطاعت امرش اينكه: بجا آورده شود چون امر اوست، نه به جهت آنكه آن كار مشتمل است بر مصلحتى يا بر جهتى از جهات خير و منفعت، تا بالنّتيجه خداوند را از ربوبيّت و مولويّتش معزول كرده و زمام امر و تأثير را بدست مصالح و جهات سپُرَد؛ مصالح و جهاتى كه بالاخره منتهى به خلق خدا مى‌شود و خدا را مانند بقيّه اشياء بدون هيچ تفاوت قرار مى‌دهد».

۱۰. صدر آيه ۱۱، از سوره ۶۴: التّغابن: «هيچ چيزى بشما اصابه نمى‌كند و نمى‌رسد مگر به اذن خدا.»

۱۱. صدر آيه ۵۸، از سوره ۷: الاعراف: «و شهر پاك و پاكيزه، گياهش به اذن خدا مى‌رويد.»

۱۲. صدر آيه ۱۴۵، از سوره ۳: ءَال عمران: «و چنين حقّى براى هيچ نفسى نيست كه بتواند بميرد مگر با اذن خدا.»

۱۳. صدر آيه ۵، از سوره ۵۹: الحشر: «هر درخت نهال خرمائى را كه بريديد يا همانطور بر ريشه آن گذارديد كه بوده باشد پس به اذن خدا بود.»

۱۴. صدر آيه ۶۴، از سوره ۴: النّسآء: «و ما هيچ پيامبرى را نفرستاديم مگر آنكه با اذن خدا مورد اطاعت مردم قرار گيرد.»

۱۵. قسمتى از آيه ۱۶۵، از سوره ۲: البقرة: «و تمام مراتب و درجات قوّت انحصار بخدا دارد.»

۱۶. قسمتى از آيه ۱۵۹، از سوره ۳: ءَال عمران: «پس اى پيغمبر! زمانى كه اراده انجام كارى را داشتى، بر خدا توكّل كن!»

۱۷. قسمتى از آيه ۴۱، از سوره ۱۰: يونس: «پس اى پيغمبر! بگو: براى من است كردار من؛ و براى شماست كردار شما.»

۱۸. قسمتى از آيه ۱۵، از سوره ۴۲: الشّورى: «از براى ماست اعمال ما؛ و براى شماست اعمال شما.»