أصل الوجودِ اين عوالم گسترده امكانيّه، غير از وجود اقدس واجب الوجود چيزى نيست؛ و اگر عنوان امكان و آيه و ظهور و تجلّى برداشته شود، غير از حقّ تبارك اسمُه و تعالَى مجدُه، أصالتى و حقيقتى و وجودى نمىماند. يعنى جميع عوالم خود اوست و غير از حقّ نيست اينست معنى لَمْ يَلِدْ و الَّذِى لَمْ يَتَّخِذْ وَلَدًا
و امّا تفسير و مفاد الَّذِى لَمْ يَتَّخِذْ وَلَدًا (آن كس كه براى خود فرزندى را برنداشته است) همان معنى لَمْ يَلِدْ مىباشد كه در سوره إخلاص وارد است.
يعنى خداوند بچّه نزائيده است. و معلوم است كه معنى لفظ «وَلَد» بنا بر جعل الفاظ براى معانى عامّه آن است كه چيزى از چيز دگرى بيرون آيد كه مانند همان چيز داراى أصالت و واقعيّت باشد، و پس از بيرون شدن نيز رابطهاش را با آن قطع نمايد و جنبه استقلال در وجود براى خود بگيرد.
اعمّ از آنكه در انسان اين امر تحقّق پذيرد، يا در حيوان، يا در نبات، يا در جماد، يا در جنّ و يا در سائر موجوداتيكه در آنها اين امر امكان داشته باشد.
اين تولّد اختصاص به خصوص شكم داشتن خارجى و بيرون دادن در خارج به نحو معمول و متعارف در انسانى كه بچّه مىزايد و يا حيوانى كه تخم مىگذارد ندارد. زيرا اينها همگى از مختصّات مصاديق و موارد است، و ابداً در تحقّق معنى عامّ آن مدخليّت ندارند. بنابراين اگر فرض كنيم موجودى ملكوتى همچون فرشته يا بر بالاى جميع موجودات مجرّده كه خداوند تبارك و تعالى وجود دارد، اگر با مجرّدِ اراده و مشيّت خود موجودات مستقلّهاى در وجود، و يا در صفات، و يا در افعال، و يا در ابتداء و يا در انتهاء، و يا در اصل تكوّن و يا در ادامه و بقاء، كه داراى هستى به خود و استقلال فىالجملهاى باشند بوجود بياورد؛ اين ايجاد داراى معنى و مفهوم تولّد خواهد بود، و از جانب همان مبدأ مجرّد و نورانى و بسيط، مشحون به عنوان «توليد» ميگردد.
آيه مباركه الَّذِى لَمْ يَتَّخِذْ وَلَدًا، و آيه لَمْ يَلِد، و سائر آياتى كه درباره عيسى بن مريم على نبيّنا و آله و عليه السّلام و درباره برخى از فرشتگان واسطه به رأى مشركين وارد شده است و قرآن مجيد آنها را ابطال مىنمايد؛ همه راجع به اين حقيقت است كه آنها وجود استقلالى ندارند، و در ذات و صفات و افعال فقط مظهر و مجلاى ذات اقدس او مىباشند.
بنابراين جميع عوالم امكان كه داراى اسامى مختلف و شؤون متفاوتى هستند، همگى ظهورات آن ظاهر و مجالى تجلّيات آن مَجلَى مىباشند.
و از آنجا كه ظهور ظاهر، و مجلاى وجود، غير از اصل وجود و ذات هستى چيزى نيست، و عناوين و اسماء عديده موجب كثرت واقعيّه خود نمىشوند؛ در عالم وجود و حاقّ خارج يك هستى بيشتر نمىتواند متصوَّر باشد، و جميع اين هستى تولّد شده از حقِّ اصيل و أصل الوجود نمىتوانند بوده باشند. بنابراين، أصل الوجودِ اين عوالم گسترده امكانيّه، غير از وجود اقدس واجب الوجود چيزى نيست؛ و اگر عنوان امكان و آيه و ظهور و تجلّى برداشته شود، غير از حقّ تبارك اسمُه و تعالَى مجدُه، أصالتى و حقيقتى و وجودى نمىماند. يعنى جميع عوالم خود اوست و غير از حقّ نيست.
اينست معنى لَمْ يَلِدْ و الَّذِى لَمْ يَتَّخِذْ وَلَدًا كه با صريحترين بيان و بليغترين برهان، وحدت وجود را اثبات ميكند.
ابيات عارف شبسترى در معنى لَمْ يَلِدْ
و اينست معنى ابيات عارف بزرگوار ما شيخ محمود شبسترى أعلى الله درجته كه در پاسخ سؤال :
چرا مخلوق را گويند واصل
سلوك و سير او چون گشت حاصل؟!
اينطور سروده است:
وصال حقّ ز خَلقيّت جدائى است
ز خود بيگانه گشتن آشنائى است
چو ممكن گَرد امكان بر فشاند
بجز واجب دگر چيزى نماند
وجود هر دو عالم چون خيال است
كه در وقت بقا عين زوال است
نه مخلوق است آن كو گشت واصل
نگويد اين سخن را مرد كامل
عدم كى راه يابد اندرين باب
چه نسبت خاك را با ربّ أرباب
عدم چبود كه با حقّ واصل آيد
وزو سير و سلوكى حاصل آيد
تو معدوم و عدم پيوسته ساكن
به واجب كى رسد معدوم ممكن
اگر جانت شود زين معنى آگاه
بگوئى در زمان أستغفِر الله
ندارد هيچ جوهر بى عَرَض عَين
عرض چبود و لَا يَبْقَى زَمانَيْن
تا مى رسد به اينجا كه فرموده است:
نظر كن در حقيقت سوى امكان
كه او بى هستى آمد عين نقصان
وجود اندر كمال خويش سارى است
تَعيُّنها امور اعتبارى است
امور اعتبارى نيست موجود
عدد بسيار يك چيز است معدود
جهان را نيست هستى جز مجازى
سراسر كار او لهو است و بازى