«بایزید» و «شَقيق» و «معروف» سه شاگرد عالى رتبه سه امام بودهاند و ائمّه دين هم از افاضه حقائق به آنها مضايقتى نداشتند. بخصوص كه سه نفر از آنان به سه امام، اختصاص بسيار نزديك صورى و معنوى پيدا كردند.
«بايَزيد» و «شَقيق» و «مَعْروف» سه شاگرد عالى رتبه سه امام بودهاند و ائمّه دين هم از افاضه حقائق به آنها مضايقتى نداشتند. بخصوص كه سه نفر از آنان به سه امام، اختصاص بسيار نزديك صورى و معنوى پيدا كردند:
يكى از اين سه نفر بايَزيد بَسْطامى بود كه به علّت تقيّه از مخالفين، به نام سقّائى چندين سال ملازم امام جعفر صادق عليه السّلام شد و از حقائق و معارف آن حضرت اقتباس فيض كرد. [۱]
دوّمى شَقيق بَلخى بود كه بوسيله حضرت موسى بن جعفر عليهما السّلام از گناهان توبه كرد و اختصاص به آن جناب پيدا نمود.
سوّمى مَعروف كَرْخى بود كه او هم بعلّت تقيّه و ترس از مخالفين به اسم دربانى سالها ملازم حضرت رضا عليه السّلام شد. [۲]
اين سه نفر بعلّت حقائق و معارفى كه از آن سه امام كسب كرده بودند و به ديگر زهّاد و عبّاد تعليم دادند، زهد و عبادت را توأم با معارف مخصوصى نمودند كه در عصر بنىاميّه سابقه نداشت.
و پر واضح است كه معارف و حقائق ائمّه مذكور همانهائى بود كه پيغمبر اكرم به علىّ عليه السّلام تعليم داده، و از او به فرزندانش، و از فرزندانش به مستعدّين انتقال يافته است. و چون اين ائمّه مذكور، معلّمى غير از پدران خود نداشتهاند بنابراين منبع علم آنان فقط پيغمبر و علىّ عليهما صلوات الله بوده.
و مهمترين دليلى كه ما در دست داريم و ثابت ميكند كه آن سه امام نسبت به اين سه نفر از افاضه عالىترين معارف دينى مضايقه نمىفرمودند، و نيز نشان ميدهد كه آن معارف از چه مقوله معارفى مىباشد، كتاب «مِصباح الشّريعة» است كه حاوى احاديثى در حقائق و معارف است كه امام جعفر صادق بيان فرموده و در هنگاميكه شقيق بلخى ملازم حضرت موسى بن جعفر عليهما السّلام بوده، به دستور آن حضرت يكى از خواصّ اهل علم كه نسبت قرابت به آنجناب داشته و احاديث مذكور را ضبط كرده، به شقيق بلخى مىسپارد و شقيق آنها را براى خِصّيصين از اهل معرفت و تصوّف بيان ميكند.
اين كتاب كه متضمّن اسرار و حقائق تصوّف است، در نزد اعاظم علماء شيعه موثوق بوده؛ و مرحوم حاج ميرزا حسين نورى كه خاتم محدّثين شيعه است به احاديث آن اعتماد كرده و آنرا جزء مآخذ كتاب «مُستدرَك الوَسآئل» قرار داده است.
فُضَيل عياض نيز كه از مشاهير متصوّفه در قرن دوّم هجرى است، و نجاشى او را توثيق نموده و شيخ طوسى در «الفِهرِست» به زهد او را ستوده؛ بنا بر آنچه نجاشى در كتاب رجال خويش نوشته، كتابى داشته است كه آنرا از حضرت صادق روايت كرده. [۳] ولى گمان میكنم اين كتاب در زمان ما از ميان رفته باشد؛ امّا كتاب «مِصباح الشّريعة» كه داراى صد باب در حقائق است، امروزه موجود است و به چاپ هم رسيده است.
۱. عالم جامع كمالات شيخ بهاء الدّين عاملى معروف به شيخ بهائى در كتاب «كشكول» طبع مصر در ج اوّل، ص ۸۶ راجع به بايزيد بسطامى مطالبى دارد و گويد: وى سقّاى حضرت امام جعفر صادق عليه السّلام بوده است بدون شكّ و اشكال. اين قضيّه را جماعتى از اصحاب تاريخ ذكر كردهاند، و امام فخر رازى در بسيارى از كتب كلاميّهاش آورده است، و سيّد جليل رضىّ الدّين علىّ بن طاوس در كتاب «طرآئف» ذكر نموده است، و علّامه حلّى در شرح خود بر «تجريد الاعتقاد» خواجه طوسى آورده است. تا پايان كلام او در اين مسأله.
أقول: در كتاب «طبقات» شعرانى، ج ۱، ص ۵ از بايزيد نقل كرده است كه او به علماء عصر خود فرموده است: أخذْتم عِلمَكم من علمآءِ الرُّسوم ميِّتًا عن ميِّتٍ؛ و أخذْنا عِلمَنا من الحىِّ الّذى لا يموت!
۲. در كتاب «طبقات الصّوفيَّة» تصنيف أبوعبدالرّحمن سُلَمى، ص ۸۵ گويد: معروف كرخى به دست حضرت امام علىّ بن موسى الرّضا عليه السّلام اسلام آورد. و پس از مسلمان شدن، حاجب و دربان او گشت. روزى شيعيان بر در خانه حضرت امام علىّ بن موسى عليه السّلام ازدحام كردند و استخوان دنده سينه او را شكستند، بدين سبب رحلت نمود و در شهر بغداد مدفون شد.
۳. به «خاتمه مستدرك» ج ۳، ص ۳۳۳ رجوع شود.