عرفان و حکمت
عرفان و حکمت در پرتو قرآن و عترت
تبیین عقلی و نقلی عرفان و حکمت و پاسخ به شبهات
صفحه‌اصلیدانشنامهمقالاتتماس با ما

می (اصطلاح عرفانی)

می (اصطلاح عرفانی) به معنای: ۱- جوشش عشق، ۲- مراقبه (اين معنا را جز در سخنان استاد، در جایی ديگر ندیدم. ر.ک: لب اللباب، ص۳۱.) (سیر و سلوک (طرحی نو در عرفان عملی شیعی)).

می (اصطلاح عرفانی): ذوق و شوق را گویند که از اوّل مشاهده انوار غیبی ادراک معنی کند (رساله میر سید علی همدانی).

می در غزلیات حافظ:

جام می و خون دل هر یک به کسی دادند

در دایره قسمت اوضاع چنین باشد

در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود

کاین شاهد بازاری وان پرده نشین باشد

همچنین:

خدا را داد من بستان از او ای شحنه مجلس

که می با دیگری خورده‌ست و با من سر گران دارد

همچنین:

بر آن سرم که ننوشم می و گنه نکنم

اگر موافق تدبیر من شود تقدیر

چو قسمت ازلی بی حضور ما کردند

گر اندکی نه به وفق رضاست خرده مگیر

چو لاله در قدحم ریز ساقیا می و مشک

که نقش خال نگارم نمی‌رود ز ضمیر

بیار ساغر در خوشاب ای ساقی

حسود گو کرم آصفی ببین و بمیر

به عزم توبه نهادم قدح ز کف صد بار

ولی کرشمه ساقی نمی‌کند تقصیر

می دوساله و محبوب چارده ساله

همین بس است مرا صحبت صغیر و کبیر

همچنین:

به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات

بخواست جام می و گفت عیب پوشیدن

مراد دل ز تماشای باغ عالم چیست

به دست مردم چشم از رخ تو گل چیدن

به می پرستی از آن نقش خود زدم بر آب

که تا خراب کنم نقش خود پرستیدن

همچنین:

به سر جام جم آن گه نظر توانی کرد

که خاک میکده کحل بصر توانی کرد

مباش بی می و مطرب که زیر طاق سپهر

بدین ترانه غم از دل به در توانی کرد

می در دیوان شمس مولوی:

پیش از آن کاندر جهان باغ و می و انگور بود

از شراب لایزالی جان ما مخمور بود

ما به بغداد جهان جان اناالحق می‌زدیم

پیش از آن کاین دار و گیر و نکته منصور بود

پیش از آن کاین نفس کل در آب و گل معمار شد

در خرابات حقایق عیش ما معمور بود

همچنین:

اندک اندک جمع مستان می‌رسند

اندک اندک می پرستان می‌رسند

می در غزلیات سعدی:

می‌برزند ز مشرق شمع فلک زبانه

ای ساقی صبوحی درده می شبانه

می در غزلیات شاه نعمت الله ولی:

منم که جام می ذوالجلال می نوشم

همیشه بادهٔ عشق جمال می نوشم

مدام همدم جام شراب عشق ویم

می محبت او بر کمال می نوشم

چو من ز روز ازل مست ورند و قلاشم

عجب مدار که می لایزال می نوشم

همچنین:

جام و می بخشید و می وی می دهد

ور نباشد جام می کی می دهد

می در گلشن راز شبستری:

بخور می تا ز خویشت وارهاند

وجود قطره با دریا رساند

شرابی خور که جامش روی یار است

پیاله چشم مست باده‌خوار است

شرابی را طلب بی‌ساغر و جام

شراب باده خوار و ساقی آشام

شرابی خور ز جام وجه باقی

«سقاهم ربهم» او راست ساقی

طهور آن می بود کز لوث هستی

تو را پاکی دهد در وقت مستی

بخور می وارهان خود را ز سردی

که بد مستی به است از نیک مردی

همچنین:

یکی دیگر فرو برده به یک بار

می و میخانه و ساقی و میخوار

می در غزلیات فیض کاشانی:

یاران میم ز بهر خدا در سبو کنید

آلوده غمم بمیم شست و شو کنید

جام لبالب می از آن دستم آرزوست

بهر خدا شفاعت من نزد او کنید

چو مست می شوید ز شرب مدام دوست

مستی بنده هم بدعا آرزو کنید

ابریق می دهید مرا تا وضو کنم

در سجده‌ام بجانب میخانه رو کنید

عناوین دیگر این نوشتار
  • می (اصطلاح عرفانی) (عنوان اصلی)
  • می