میکده (اصطلاح عرفانی) به معنای: ۱- میخانه، ۲- جای مناجات بنده با حق به طریق محبّت، ۳- مجلس انس دوستان، ۴- خرابات، ۵- خانقاه.
(سیر و سلوک (طرحی نو در عرفان عملی شیعی)).
میکده در دیوان اشعار شیخ بهائی:
در میکده دوش، زاهدی دیدم مست
تسبیح به گردن و صراحی در دست
گفتم: ز چه در میکده جا کردی؟ گفت:
از میکده هم به سوی حق راهی هست
میکده همچنین:
در میکده رهبانم و در صومعه عابد
گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد
میکده همچنین:
در میکده و دیر که جانانه تویی تو
مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو
میکده در غزلیات حافظ:
المنة لله که در میکده باز است
زان رو که مرا بر در او روی نیاز است
همچنین:
به کوی میکده هر سالکی که ره دانست
دری دگر زدن اندیشه تبه دانست
همچنین:
بیا به میکده و چهره ارغوانی کن
مرو به صومعه کان جا سیاه کارانند
خلاص حافظ از آن زلف تابدار مباد
که بستگان کمند تو رستگارانند
همچنین:
ز کوی میکده برگشتهام ز راه خطا
مرا دگر ز کرم با ره صواب انداز
بیار زان می گلرنگ مشک بو جامی
شرار رشک و حسد در دل گلاب انداز
میکده در غزلیات شاه نعمت الله ولی:
جنت المأوای ما خلوتسرای میکده
جان سرمست خراباتی فدای میکده
در هوای میکده بر باد خواهم داد دل
هر که را جانی است باشد در هوای میکده
همدم میر خراباتیم و با رندان حریف
پادشاه عالمیم اما گدای میکده
عاشق و مستم برو ای عاقل خلوت نشین
صومعه هرگز ندارم من به جای میکده
صاف درمان است ما را دُرد درد عشق او
هر کرا دردیست باشد در هوای میکده
در سر بازار سودا مایه و سود دکان
هرچه حاصل کرده ام دادم برای میکده
نالهٔ دلسوز سید مطرب عشاق ماست
می نوازد ساز جانها از نوای میکده
همچنین:
من سودازده با عشق درافتادم باز
دل به دست سر زلف صنمی دادم باز
آستان در او قبلهٔ حاجات من است
روی خود بر در آن میکده بنهادم باز
کار رندان جهان بسته نماند دیگر
چون من مست در میکده بگشادم باز
میکده در غزلیات فیض کاشانی:
ابریق می دهید مرا تا وضو کنم
در سجدهام بجانب میخانه رو کنید
بیمار چون شوم ببریدم بمیکده
از بهر صحتم بخم پی فرو کنید
از خویش چون روم بمیم باز آورید
آیم به خویش باز میم در گلو کنید
وقت رحیل سوی من آرید ساغری
رنگم چو زرد شد بمیم سرخ رو کنید
تابوت من ز تاک و کفن هم ز برگ تاک
در میکده بباده مرا شست و شو کنید
میکده در غزلیات عطار:
جاروب خرابات شد این خرقهٔ سالوس
از دلق برون آمدم از زرق برستم
از صومعه با میکده افتاد مرا کار
میدادم و میخوردم و بی می ننشستم
همچنین:
ما ره ز قبله سوی خرابات میکنیم
پس در قمارخانه مناجات میکنیم
گاهی ز درد درد هیاهوی میزنیم
گاهی ز صاف میکده هیهات میکنیم
همچنین:
ای پیر مناجاتی در میکده رو بنشین
درباز دو عالم را این سود و زیان تا کی
اندر حرم معنی از کس نخرند دعوی
پس خرقه بر آتش نه زین مدعیان تا کی
میکده در دیوان شمس مولوی:
باده در آن جام فکن گردن اندیشه بزن
هین دل ما را مشکن ای دل و دلدار بده
باز کن آن میکده را ترک کن این عربده را
عاشق تشنه زده را از خم خمار بده
همچنین:
انگور دل پرخون شده رفته به سوی میکده
تا آتشی در میزده در خنبها پا کوفته
دل دیده آب روی خود در خاک کوی عشق او
چون آن عنایت دید دل اندر عنا پا کوفته
میکده در غزلیات سعدی:
زیر این دلق کهن فرعون وقتم بیریا
میکنم دعوی که بر طور غمش موسی منم
رفتم اندر میکده دیدم مقیمانش ولیک
بتپرست اندر میان قوم استثنی منم
میکده در رباعیات ابوسعید ابوالخیر:
در مدرسه اسباب عمل میبخشند
در میکده لذت ازل میبخشند
آنجا که بنای خانهٔ رندانست
سرمایهٔ ایمان به سبل میبخشند