طامات در اصطلاح به معنای ادعاهای بزرگ و دعوی کرامتها و خوارق عادات که سخت عجیب و نادر نماید است.
[طامات به معنای: ۱ـ خودنمایی و خودفروشی ۲ـ برخی سخنان نپخته که در اوائل سلوک بر زبان سالک رود. (رساله مشواق)]
غالب محققان این کلمه را جمع طامّة میشمارند که کلمهای قرآنی است و کنایه از قیامت است: فَإِذَا جَاءَتِ الطَّامَّةُ الْکُبْرَی (النازعات ۷۹:۳۴). طامة لغتاً یعنی بلای بزرگ، فتنه فراگیر و امر عظیمی که غالب و قاهر بر همه چیز باشد و حوادث دیگر را تحت الشعاع قرار دهد. بعضی از محققان در عربی بودن طامات و ربط آن به طامّة تردید دارند (از جمله آقای احمدعلی رجائی در فرهنگ اشعار حافظ) و اصطلاحاً یعنی «ادعاهای بزرگ و دعوی کرامتها و خوارق عادات که سخت عجیب و نادر نماید» (فرهنگ اشعار حافظ، ص ۴۲۲)
[طامات در غزلیات حافظ:]
سوی رندان قلندر به ره آورد سفر
دلق بسطامی و سجاده طامات بریم
طامات و شطح در ره آهنگ چنگ نه
تسبیح و طیلسان به می و میگسار بخش
یکی از عقل میلافد یکی طامات میبافد
بیا کاین داوریها را به پیش داور اندازیم
بهشت عدن اگر خواهی بیا با ما به میخانه
که از پای خمت روزی به حوض کوثر اندازیم
ما مرد زهد و توبه و طامات نیستیم
با ما به جام باده صافی خطاب کن
کار صواب باده پرستیست حافظا
برخیز و عزم جزم به کار صواب کن
ساقی بیا که شد قدح لاله پر ز می
طامات تا به چند و خرافات تا به کی
بگذر ز کبر و ناز که دیدهست روزگار
چین قبای قیصر و طرف کلاه کی
[شاه نعمت الله ولی:]
ما عاشق و مستیم کرامات چه باشد
ما باده پرستیم مناجات چه باشد
ما همدم رندان سراپردهٔ عشقیم
در خلوت ما حالت طامات چه باشد
من رند خراباتم ایمن ز کراماتم
در گوشهٔ میخانه دائم به مناجاتم
سر حلقهٔ رندانم ساقی حریفانم
نه زاهد و درویشم، سلطان خراباتم
من آینهٔ اویم، در آینه او جویم
از ذوق سخن گویم آسوده ز طاماتم
ما عاشق و رندیم ز طامات مپرس
از ما به جز از حال خرابات مپرس
از زاهد هشیار کرامات طلب
مستیم ز ما کشف و کرامات مپرس
[شیخ محمود شبستری در گلشن راز:]
شراب بیخودی در سر گرفته
به ترک جمله خیر و شر گرفته
شرابی خورده هر یک بیلب و کام
فراغت یافته از ننگ و از نام
حدیث و ماجرای شطح و طامات
خیال خلوت و نور کرامات
به بوی دردیی از دست داده
ز ذوق نیستی مست اوفتاده
در آشامیده هستی را به یک بار
فراغت یافته ز اقرار و انکار
شده فارغ ز زهد خشک و طامات
گرفته دامن پیر خرابات
رها کن ترهات و شطح و طامات
خیال خلوت و نور کرامات
کرامات تو اندر حق پرستی است
جز این کبر و ریا و عجب و هستی است
[ عطار:]
بیا که قبلهٔ ما گوشهٔ خرابات است
بیار باده که عاشق نه مرد طامات است
[سنایی:]
نخواهم من طریق و راه طامات
مرا می باید و مسکن خرابات