عبهر العاشقین کتابی است عرفانی که روزبهان بقلی آن را در توصیف حالات خاص سالک و عارف مینویسد. این کتاب به تصحیح و مقدمه فارسی توسط استاد محمد معین و مقدمه و ترجمه فصل اول به زبان فرانسوی به وسیله پروفسور هنری کربن در سال ۱۳۳۷ ش، در قسمت ایرانشناسی انستیتوی ایران و فرانسه، جزء هشتمین گنجینه نوشتههای ایرانی در تهران به چاپ رسید.
با هم قسمتی از مقدمه کتاب را میخوانیم:
«عبهر» را بمعنی نرگس آوردهاند، مؤلف غیاث اللغات نوشته:
«عبهر بفتح اول و ثالث، نرگس که در میان آن زرد باشد بخلاف شهلا که سیاه باشد.»
مصنّف کتاب را به نرگسی تشبیه کرده که مشام جان عاشقان را عطرآگین میسازد، خود گوید:
«فصنّفت کتابا فی بیان العشق الانسانی و العشق الربانی ... لیکون للمحبین و العاشقین نزهة الانس و الریحان من حظیرة القدس، و سمیته عبهر العاشقین.»
در پایان کتاب گوید:
«این بود که گفتیم قصه عاشقان روحانی و ربّانی، ای عبهر صفت چشم تو، سر افعال در روی تو، سحر غمزه جادوت عاشقان موحّد را هاروت و ماروت، عشق تو مرکز فلک لایزالی است، اگر چه در ان عشق عاشقان را از حدثان هزار ناله و زاریست.»
عبهر العاشقین چند مزیّت دارد:
اینک بذکر مطالب مختلفی که در طیّ کتاب مورد بحث و گفتگوی مؤلف قرار گرفته، میپردازیم.
روزبهان عبهر العاشقین را در حمد خدا اینچنین آغاز کند:
«الحمد للّه الذی استأثر لنفسه المحبة و العشق فی ازلیته، و تجلّی بهما من ذات القدم لارواح المحبین و اسرار العاشقین؛ و کشف بهما حجب الملکوت عن جمال الجبروت لقلوب المتهترین و صدور الخائفین الی ابدیته، فأوله قلوب العارفین بلذّة محبته، و حیّر اسرار الموحدین بحلاوة عشقه فی قفار صمدیته؛ فالبس انوار المحبة فؤاد النبیین؛ و صفّی بصفاء العشق ارواح المرسلین؛ عشق باهل النهایات فی الازل، فجعلهم عاشقین بجمال ذاته؛ و احبّ اهل البدایات فی قدمه، فجعلهم محبّین بجلال صفاته ...»
در جای دیگر گوید:
«... مرا گفت: ... هل یجوز اطلاق العشق علی اللّه تعالی؟ و هل یجوز ان یدّعی احد عشقه؟ و هل اسم العشق عند العشّاق من الاسماء المشترکة؟ و هل یکون جواز العشق علی اللّه و من اللّه و فی اللّه و باللّه؟» قلت «اختلف شیوخنا فی ذلک؛ فمنهم من انکر و منهم (من) اجاز؛ فمن انکر اخفی هذا السّر من اهل هذا العالم غیرة علی الخلق، و من اجاز فمن جرأته فی العشق و الانبساط؛ و العاشقون و المحبوبون لا یخافون فی اللّه لومة لائم، ذلک فضل اللّه یؤتیه من یشاء و اللّه واسع علیم.»
درینجا مؤلف صورت اسامی عرفائی که جواز این عشق را دادهاند یاد کند و در ان ضمن گوید: «و روی ان داود- علیه السلام- کان یسمّی عشیق اللّه. و قال قریش ان محمدا قد عشق ربه»
روزبهان در خطبه عبهر العاشقین گوید: «و صلّی اللّه علی خلیفته آدم بدیع فطرته، و سراج نور جماله، المخصوص باصطفائیته، المنقوش بنقش خاتم قدرته ...»
در جای دیگر گوید:
«چون بذر فطرت از قالب قدرت به تربیت حسن قدم از شاهراه عدم بجهان حدثان در آورد، خلعت خلافت پوشید، و علم «عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها» در خزانه اسرار بگوش جان از حق نیوشید. افسر شاهی از نور کبریائی بر سر نهاد، و کمر عبودیّت در مقام حرّیت در میان بسته، بلباس صفات و انوار ذات مزیّن شده، چهره را بخلوق جمال قدم به رشته صبغ «صبغة اللّه» در جامه جان زده. این چنین عروسی را حق بهخودیخود ستوده، میان نیکوان ملکوت گفت «صَوَّرَکُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ» قیل آدم- علیه السلام- زیرا که صفیّ مملکت بود، و بدیع فطرت، و خزانه امانت، و کارخانه حکمت، و نوآمده مسافران شاهراه قدم از ولایت عدم- صلوات اللّه علیه»
و در موضع دیگر آرد:
«در کتاب مجید گفت بعد از قسم «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ» حسن تقویم در راه خلق و خلق آدم را از ان آمد که جوهر طینتش در قالب فعل ریخته شد، و آن موضع را در تربیت صبغ قدرت داد، به حلیه صفات او را بیاراست.»
یوسف مثل و انموذج جمال است، و سوره یوسف بمدلول قرآن «أَحْسَنَ الْقَصَصِ»، بدین جهت روزبهان به یوسف و سوره یوسف توجه خاصی دارد. وی گوید:
«جمال یوسف به همّت التباس از راه «هذا رَبِّی» خلیل برداشت، گفت: «إِنِّی رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَباً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ رَأَیْتُهُمْ لِی ساجِدِینَ» ... عشق یعقوب بر یوسف- علیهما السلام- مر عاشقان را دلیلی عظیم است در عشق انسانی، زیرا که عشق او جز عشق حق نبود، و جمالش جمال حق را در عشق وسیلت بود. آن همه برای آن بود که (محمّد)- صلوات اللّه علیه- یوسف را- علیه السلام- (گفت) که «اعطی نصف الحسن»، و حسن او را معجزات و آیات آمد ... عشق یعقوب بر ان شاهد حق از ان آمد که هر که در ان مجلس دیدهور بود، همچون زلیخا جای وی از چشمه حسن وی در جان ساخت. «أَکْرِمِی مَثْواهُ» بر خوان، و عقل را ازین عقیلت برهان، که چون حق آن شاهد را از جمال قدم جمال پوشید، از عاشق و معشوق عذر «وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها» نیوشید.»
در جای دیگر آرد:
«مگر نشنیدهای که یوسف- علیه السلام- هر روز زیباتر و نیکوتر بودی «وَ أَلْقَیْتُ عَلَیْکَ مَحَبَّةً مِنِّی». در شیخوخت نور حسن از روی موسی- علیه السلام- ساطعتر بود، چنانکه ایشان را هر دو پیوسته برقع بر روی بودی، و اگر نه چنان بودی، امّت در عشق از عبودیّت بازماندندی.»
روزبهان آیه «نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ» را نقل میکند و مکرّر از آیات دیگر سوره یوسف شاهد میآورد.
روزبهان در خطبه عبهر العاشقین آرد:
«و صلّی اللّه ... علی رئیس مملکته محمّد، المجتبی بخلّته، المصطفی بمحبّته ...»
از پیامبر ص بالقاب و نعوت خاص یاد کند، از ان جمله:
سیّد، سیّد عاشقان، بلبل عشق ازلیّات و سیمرغ آشیانه ابدیّات، غوّاص بحر عبرات شوق، و نخّاس عرایس عشق در اشواق مشاهده تجلّی و انوار مشارق تدلّی، قمر ولایت تفرید و شمس عالم توحید و مسافر بیابان تجرید، زبده حسن قدم، و اصل سرمایه رهروان عدم، سیمرغ مشرق کان و آیت ما کان، شمع گیتینواز، ملازم پرده راز، احسن الخلق و الخلق و شاهد الحق، خلاصه جوهر آدم، ماه بنی هاشم، شمس مطالع انوار قدم، شاهد مادر عدم، محمّد مصطفی. در جایی از او چنین یاد کند:
«ای سبب عشق ربّانیان، و ای سرمایه عشق روحانیان، و ای تحفه حق نزد آدمیان، که وارد شد از بحار رحمت، و صادر شد از معدن معرفت، جان جان آدم و غرض عالم و آدم، عشیق اللّه و محبّه و صفیّه محمّد المصطفی، صلوات اللّه علیه.»
در موضع دیگر گوید:
«فرمود ... صلّی اللّه علیه و سلّم که «قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ»، زیرا که حسنش جلالی در جمالی سیّد ما بود. بهر موئی در زندان صد حسن یوسف داشت؛ و در هر لوح جانی، صد هزاران نقش شموس و اقمار ملکوتی از جمال جبروتی بنگاشت، جمالش پرتو تجلّی ذات بود، زیرا که او آیینه صفات ذات بود. از آن، درین جهان، نشان آن جهان آمد، که لجّه، بحر عمیق قدم از راه عدم در میان آمده، خلق را در دو صرایق عشق آن سیّد حاصل آمد: بعضی را عشق از موافقت او پدید آمد، و بعضی را عشق از تأثیر رؤیت و صحبت خلق و خلق عظیمش که حق آن را عظیم خواند، زیرا که تخلّق بخلق او داشت. جانش نقش «خلق اللّه آدم علی صورته» یافته بود، زیرا که گفت «لعمرک» خلقش حق را صفت بود، زیرا که گفت «وَ إِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ» پدید آمد.»
و در جای دیگر گوید:
«چون منبع عشق که محبّت خاص است، حق را صفت آمده، شاه و شاهزاده را به جلوهگری در کائنات به خلّت و محبّت بستود؛ ابراهیم را خلیل خواند، و محمد را حبیب ...»
روزبهان در عبهر العاشقین مکرّر از عارفان بنام- مخصوصا آنان که با عشق و جمال سر و سرّی داشتهاند- یاد کند از ان جمله:
ابو بکر شبلی، ابو بکر واسطی، ابو الحسین نوری، ابو سعید الخراز، ابو عبد اللّه محمد بن خفیف، که ازو به «شیخنا و سیدنا» تعبیر کند، ابو القاسم جنید، ابو یزید بسطامی، حسین بن منصور حلاج، حصری، ذو النون مصری، سمنون المحب، عبد (الواحد) بن زید، یوسف بن حسین رازی.
گاه اقوال عارفان مذکور را نیز نقل کند، و گاه مفاد گفتههای آنان را به فارسی آرد.
روزبهان از عارفان خراسان به «سلاطین خراسان رضوان اللّه علیهم» تعبیر کند.