عرفان و حکمت
عرفان و حکمت در پرتو قرآن و عترت
تبیین عقلی و نقلی عرفان و حکمت و پاسخ به شبهات
صفحه‌اصلیدانشنامهمقالاتتماس با ما

روزبهان بقلی

شیخ‌ روزبهان بقلی شیرازی از عرفای عاشق‌ مسلک بود و اغلب در مقام وجد و شکر به‌سر می‌برده است. آثار مهمی مثل مشرب الارواح، شرح شطحیات، عرایس البیان، حقائق القرآن و عبهرالعاشقین دارد. او در سال ۶۰۶ هجری قمری درگذشت.


نویسنده: دکتر محمد معین ( با اندکی تلخیص)، منبع: مقدمه عبهر العاشقين.

فهرست

۱. ترجمه احوال‌

اسم ایشان، روزبهان است.

اسم

اين كلمه مركب است از دو جزء: روزبه+ ان.

«روزبه» مركب است از يك اسم (روز) و يك صفت «به» بمعنى خوب و نيك، و جمعا بمعنى نيك روز، خوشبخت‌ :

من دگر گفتم ويحك تو دگر گشتى‌

روزبه بودى، چون روز بتر گشتى

روزبه معادل «بهروز» است كه صفت بر موصوف مقدم گرديده، و در پهلوى وه‌روچ‌ vehroe آمده است.

ز تو بى‌روزيم خوانند و گويم‌

مرا آن به كه من بهروز اويم.

اسم معنى (حاصل مصدر) ازين دو «روزبهى» و «بهروزى» است.

اين دو كلمه در اعلام (اسماء خاص) نيز بكار رفته است.

نام سلمان پارسى را «روزبه بن وهامان» نوشته‌اند . عبد اللّه بن المقفع «روزبه» نام داشته است‌ . ابو نواس شاعر معروف از مردى بنام «بهروز بن روزبه» ياد مى‌كند:

حمانى وصل ابناء القسوس‌

نجيب الفرس بهروز المجوسى‌ .

مادران سه موعود زرتشتيان از خاندان وهروچ «بهروز» مى‌باشند .

بهروز يكى از نامهاى متداول غلامان در قرن ششم بوده:

قيصر از روم و نجاشى از حبش‌

بر درش بهروز و لالا ديده‌ام.

«ان» در آخر «روزبهان» علامت نسبت است (قس: اردشير بابكان، خسرو كواتان، داراى دارايان، آذرپاد مهرسپندان، عبيد اللّه زيادان) پس «روزبهان» لغة بمعنى منسوب به روزبه است، ولى در اعلام دوره اسلامى بنظر مى‌رسد كه اين نام را معادل روزبه- و عارى از مفهوم نسبت- تلقى كرده باشند.

پير شيراز، شيخ روزبهان‌

آن بصدق و صفا فريد جهان ...

چون بايوان عاشقى بر شد

روزبه بود و روزبه‌تر شد

تعدد روزبهان‌

كسانى كه روزبهان نام داشته‌اند بسيارند، از آن جمله:

روزبهان، مطران نصيبين در ۷۲۰ م. ‌

روزبهان بن طاهر عمرى عدوى، پدر شيخ زين الدين مظفر بن روزبهان‌ و جدّ شيخ صدر الدين ابو المعالى مظفر بن محمد بن مظفر بن روزبهان‌ و گروهى ديگر از دانشمندان‌ .

روزبهان بن محمد خنجى، پدر قاضى زين الدين على بن روزبهان‌ و جدّ مجد الدين اسماعيل بن على خنجى‌ .

روزبهان معروف به فريد كه در شيرازنامه‌ بعنوان «فريد الدين روزبهان الفسوى» ياد شده، پدر شيخ عز الدين محمد روزبهان‌ و جدّ امام الدين داود بن عزّ الدين محمد بن روزبهان‌ و جدّ اعلاى شيخ فريد الدين عبد الودود بن داود بن محمد بن روزبهان‌ .

شهاب الدين روزبهان بن شيخ الاسلام قطب الدين ابو محمد عبد اللّه ابن على بن حسين مكّى‌ .

شيخ كبير روزبهان مصرى كازرونى الاصل‌ .

مخصوصا اين نام در ميان ديلميان و طبريان متداول بود و از جمله آنان مى‌توان از روزبهان بن وندا خورشيد (از بزرگان ديلم بزمان خليفه المكتفى باللّه و معز الدوله ديلمى) نام برد، و همچنين نام پدر گورنگيج (از بزرگان طبرستان معاصر حسن بن زيد) روزبهان است.

روزبهان بقلى نيز- چنانكه بيايد- از ديلميان بود و خانواده او اين نام ايرانى ديلمى را براى او برگزيدند.

كنيه‌

كنيه وی، ابو محمد است. ‌

پدر

نام (يا كنيه) پدر روزبهان، ابو نصر است. ‌

اصلیت

اصل وى از ديلميان است. مؤلف تحفة العرفان‌ گويد :

« (شيخ) از قبيله ديالمه بوده و اين ديالمه قبيله‌اى معروفست و مشهور است.»

ديالمه از زمان حكومت آل بويه (۳۲۰- ۴۴۷ ه.) در جنوب ايران مخصوصا نواحى فارس مستقر شدند.

نسبت‌

۱- نسبت وى را بقلى نوشته‌اند . بقلى بفتح باء موحده و سكون قاف و در آخر لام، نسبت است به «بقل» و فروش آن، و بقول سمعانى گروهى بدين نسبت شهرت دارند از جمله ابو جعفر محمد بن عبد اللّه بن عبد الواحد و بقولى ابن عبد الكريم بن عبد المغيث بقلى‌ .

روزبهان نيز در آغاز دكانى داشت كه در آن بقول مى‌فروخت‌ .


۲- نسبت ديگر او را «فسوى» يا «فساوى» و يا «فسائى» نوشته‌اند، و آن منسوب است به فسا (از قصبات فارس) ، و اين نسبت چنانكه بيايد بسبب مولد اوست.

نسبت مذكور را بعضى به خطا «نسوى» ضبط كرده‌اند، از جمله در طرائق الحقائق‌ «نسوى» آمده، و محشى در حاشيه نوشته:

«و النسوى منسوب الى نسا. قال فى المراصد بفتح اوله و القصر، اسم بلد بخراسان ...»

و اين اشتباه است.


۳- نسبت ديگر ایشان «شيرازى» است‌ . در نسخه ق از مآخذ طبع شد الازار و نيز در نفحات الانس‌ نسبت او «الفسوى ثم الشيرازى» آمده و در كشف الظنون‌ «البقلى الشيرازى» ياد شده است.

شهرت‌

۱- شطّاح

روزبهان خود در عبهر العاشقين گويد :

«حق مرا در كنف خود برد و جامه عبوديت از من بركشيد و لباس حريت در من پوشانيد و گفت: صرت عاشقا وامقا محبا شائقا حرا شطاحا ...»

مؤلف تحفة العرفان نويسد : «او را شطّاح فارس خوانند.» فسايى در فارسنامه ناصرى در موضعى‌ او را «مشهور به شيخ شطّاح» ياد كرده و در موضع ديگر نوشته:

«شيخ شطّاح شيرازى همان روزبهان است كه گفته شد.»

هدايت در مجمع الفصحاء آرد: «او را شيخ شطّاح گفته‌اند.» و هم او در رياض العارفين‌ نويسد:

«ابو محمد نام داشت و پدرش ابى نصر بقلى بوده و خود به شيخ شطّاح معروف گشته.»

فرصت هم در آثار العجم‌ همين‌ قول را آورده است‌ . معصوم‌على شاه در طرائق الحقائق گويد :

«شيخ (روزبهان) بواسطه كثرت وجد و جذبات و شرح شطحيّات به شيخ شطّاح معروف گشته.»

چنانكه بيايد يكى از مؤلّفات روزبهان «شرح شطحيّات» است.

۲-روزبهان صغير و كبير

مؤلف «تحفة العرفان» از روزبهان به «شيخ كبير» تعبير آورده‌ و علامه مرحوم محمد قزوينى نيز او را «شيخ روزبهان بقلى كبير» ياد كرده است‌ ، ولى ناگفته نماند. كه در عصر بقلى عارفى ديگر بنام «شيخ روزبهان كازرونى مصرى» مى‌زيست كه او را نيز بلقب «كبير» مى‌خواندند .

بقول مؤلف «ريحانة الادب» «شيخ شطاح را روزبهان صغير مى‌گويند در مقابل روزبهان كبير كه بعنوان شيخ روزبهان مذكور شد .»

مولد

مؤلف تحفة العرفان تصريح مى‌كند : «مولد مبارك شيخ كبير روزبهان- قدّس اللّه سرّه- در فسا بوده است كه قصبه‌اى از قصبات شيراز است.» و اين مطلب را نويسندگان ترجمه احوال روزبهان تأييد كرده‌اند .

تاريخ تولد

بتصريح مؤلف تحفة العرفان‌ «ولادت ميمونش در سنه اثنان و عشرين و خمس مائة (۵۲۲) بود»

كودكى‌

مؤلف تحفة العرفان از بعض مصنفات روزبهان چنين نقل مى‌كند :

«شيخ فرموده: اتفاق ولادت من در ميان قومى بود كه در غايت ضلالت و جهالت بودند، و شغل ايشان همه تباهى و مناهى بود ، چون بسنّ تميز رسيدم، داعيه طلب در وجودم پيدا شد، با خود گفتم كه «خداوند پروردگار من كجاست؟» و در ان طفلى از كودكان و هم‌نشينان در مكتب مى‌پرسيدم خداوند خود مى‌شناسيد؟» ايشان مى‌گفتند: «مى‌گويند از جاى و جهات منزّه است» ازين سخن مرا وجدى حاصل مى‌شد.»

بقول كشف الاسرار، در سن سه، هفت و پانزده سالگى، سه بار جاذبه الهى در قلبش خطور كرد و سبب شد كه او همه چيز را دوست بدارد و همه چيز بنظر او بصورت نيكو جلوه كند. وى بشنيدن «ذکر» علاقه داشت‌ .

جوانى‌

روزبهان دكان (بقلى) داشت، ولى روزى دكان و صندوق را رها رها كرد و همه چيز را بيرون افكند و جامه‌هاى خود بدريد و بصحرا شد، و مدت شش سال و نيم (۵۴۵- ۵۵۱) در بيابانها گذرانيد. سپس آرام گرفت و روى بتصوف آورد و اعمال صوفيان را تعقيب كرد، و حافظ قرآن شد.

مؤلف تحفة العرفان‌ از يكى از مصنفات روزبهان نقل كند:

«چون بسنّ بلوغ رسيدم، حبّ طاعت و خلوت بر من غالب شد. مدتى بدين‌طريق مى‌گذرانيدم، قرآن ياد گرفتم و بتحصيل علوم مشغول شدم. چون بسنّ‌ بيست (و) پنج سال رسيدم، وحشتى عظيم از خلق مرا ظاهر شد. گاه‌گاهى نسايم قدس بر جانم مى‌وزيد. نمى‌دانستم كه چيست ...»

روزبهان در رباطى در شيراز اقامت گزيد . بقول خود شيخ‌ وى آنگاه كه در فسا بود، نخستين مرشد خويش، شيخ جمال الدين بن خليل فسائى را دريافت و در اولين رباط- رباط شيخ ابو محمد الجوزك- اقامت گزيد. بنابراين وى مى‌بايست در حدود سال ۵۷۰ از شيراز به فسا رفته باشد. در آنجا يكى از زنان وى فوت كرد و او باغى خريد، و كتاب «منطق» را تأليف و براى جلوس امير سلغرى تكله بن زنگه (۵۷۱- ۵۹۱ ه.) دعا كرده است.

تكله او را بشيراز باز گردانيد، و شيخ در همان شهر به سال ۵۸۵ ترجمه احوال خود را به رشته تحرير درآورد .

چنانكه بيايد، وى در بدايت حال و ايام جوانى رياضت بسيار كشيد.

سفرها

مؤلف شد الازار گويد كه روزبهان در ابتداى حال به عراق و كرمان و حجاز و شام سفر كرد.

عراق (عرب): بقول ماسينيون اين سفر محتمل است وقوع يافته باشد چه وى مريد يكى از زهّاد كرد بود كه «جاگير» نام داشت و او در قنطرة الرصاص نزديك سامره مى‌زيست‌ .

سفر شيخ را به عراق، شد الازار و ترجمه آن هزار مزار و نفحات الانس‌ و طرائق الحقائق‌ تأييد مى‌كنند.


كرمان: ذكر سفر او به كرمان فقط در شد الازار و ترجمه آن هزار مزار آمده و مؤيدى ندارد.


حجاز: ابن العربى در فتوحات مكيّه داستانى راجع بعشق روزبهان نقل كند كه ما شرح آن را در عنوان «تصوف» خواهيم آورد.

ماسينيون گويد :

«اگر مراد از روزبهان در داستان مزبور همان روزبهان بقلى باشد، او مى‌بايست به مكه سفر كرده باشد.»

ولى ماسينيون در جاى ديگر روزبهان مذكور را شيخ روزبهان مصرى‌ پنداشته است‌ .

بتصريح مؤلف تحفة العرفان‌

«شيخ دو نوبت به كعبه رفته بود و وقفه يافته بود»

و مؤلف فارسنامه ناصرى نويسد :

«مدتى در مكه معظمه مجاورت نمود، و غالبا طواف را بر بام كعبه مى‌نمود».


شام: مؤلفان شد الازار و نفحات الانس‌ و طرائق الحقائق‌ از سفر او به شام ياد كرده‌اند. ماسينيون گويد :

ما در باب سفر او به سوريه (شام) چيزى نمى‌دانيم.


اسكندريه: ماسينيون گويد :

در باب سفر شيخ همراه ابو النجيب‌ سهروردى (متوفى ۵۶۳) به اسكندريه براى قرائت «صحيح» بخارى، جامى اشاره بعبارتى از ابن جنيد (شد الازار ۲۴۳- ۲۴۴ ه.) مى‌كند كه مفهوم آن اينست: ابو النجيب سهروردى (۴۹۰- ۵۶۳ ه)، همراه روزبهان بقلى (۵۳۰- ۶۰۶) و ابو عبد اللّه خبرى (- فخر فارسى ۵۲۸- ۶۲۲ ه.) براى فرا گرفتن حديث با هم نزد سلفى به اسكندريه رفتند (حدود ۵۵۷ ه.) .

سپس ماسينيون گويد :

من تصور مى‌كنم كه ابن جنيد ، روزبهان مورد بحث را با روزبهان كازرونى مصرى (جامى ترجمه حال او را در ص ۴۸۰ آورده) اشتباه كرده است، و او در عين حال با ابو النجيب و فخر فارسى بسيار رابطه داشته و در قرافه بقاهره جنب رباطى كه در آن فخر فارسى مدفون بود، دفن شد.»

تحصيلات‌

۱. قرآن- شيخ خود گويد:

«چون بسن بلوغ رسيدم ...قرآن ياد گرفتم.»

و بتصريح خود روزبهان در كشف الاسرار وى حافظ قرآن شد .


۲. تفسير- روزبهان در تفسير قرآن دست يافت و دو كتاب در تفسير تصنيف كرد كه ذكر آنها بيايد.


۳. حديث- بقول مؤلف شد الازار و جامى‌ روزبهان «صحيح» بخارى را نزد حافظ سلفى‌ در ثغر اسكندريه سماع كرد. چنانكه گفتيم ماسينيون درين باب شك دارد ، ولى اطلاع و تبحّر او در حديث محل شك نيست و وى چند كتاب درين فن تأليف كرده كه ذكر آنها بيايد.


۴. فقه- وى فقه را نزد فقيه ارشد الدين نيريزى‌ و جز او قرائت كرد ، و كتبى درين فن تصنيف كرد كه ذكر آنها نيز بيايد.


۵. عرفان- در تصوف و عرفان به گروهى ارادت ورزيد و بكمال رسيد ، و كتبى درين رشته نگاشت كه از آنها بحث خواهيم كرد.

نواده روزبهان در تحفة العرفان گويد :

« (شيخ) در علوم ظاهر به‌غايت كمال بوده است و متفنن و متبحّر و با غزارت فضل جامع ميان علوم و حقايق.»

وعظ و تذكير

روزبهان مدّت پنجاه سال در جامع عتيق شيراز و جز آن براى مردم وعظ كرد . اول بار كه بشيراز درآمد و خواست بمنبر وعظ رود، شنيد كه زنى دختر خويش را نصيحت كند و گويد:

«دخترم! حسن خود را بر كس آشكار مكن كه خوار گردد.»

شيخ گفت:

«اى زن! حسن به تنهايى خرسند نيست و خواهد كه عشق قرين وى گردد، چه آنان‌ در ازل با هم پيمان بستند كه از يكديگر جدا نگردند.»

پس اصحاب صيحه زدند و وجد نمودند .

مؤلف تحفة العرفان نويسد :

«چنين منقولست كه روزى در سر روضه قطب الاولياء شيخ ابو عبد اللّه خفيف- رحمة اللّه عليه- جمعيّتى عظيم از علما و مشايخ شيراز و غيرهم (گرد آمده بودند) از جمله ايشان يكى سرور علماء زمان شمس الدين ترك- رحمة اللّه عليه-، و در آن مجمع استدعائى از شيخ كرد و فرمود كه «شيخ افاده‌اى فرمايد تا همگنان حظّى يابند.» شيخ روزبهان- قدّس اللّه سرّه- در جواب فرمود: «شايسته اين اسرار گوشى مى‌طلبم.» امام شمس الدين ترك- كه از جمله فصحاى زمان بود گفت: «شيخ روزبهان! با شيخ ابو عبد اللّه بگوى!» شيخ برخاست و طيلسان مبارك بر سر انداخت و روى با خدمت شيخ كرد در سخن آمد.

سخن به جايى رسانيد كه شور از خلق برآمد، و بيشتر مشايخ كه حاضر بودند خرقه‌ها را چاك كردند و هيچ‌كس در آن مجمع بى‌بهره نماند.»

اواخر عمر

از پايان عمر او تاريخهاى دقيقى در دست نيست. مى‌دانيم كه در ۵۹۱ مرشد او جاگير كردى در عراق درگذشت، و در همان سال جانشين امير تكله، سعد بن زنگى (۵۹۱- ۶۲۳ ه.) با او بدرفتارى كرد، ولى عاقبت وى را مورد احترام قرار داد.

بعد از سنه مذكور، روزبهان ترجمه فارسى «منطق» را بعنوان «شرح الشطحيات» به پايان رسانيد .

صورت شيخ‌

مؤلف تحفة العرفان گويد :

«از جمله لطفها كه حق- جل و علا- در شأن شيخ فرموده يكى آن بود كه چهره‌اى به‌غايت خوب داشت، چنانچه هر كه در وى نگرستى روحى و راحتى به دلش رسيدى، و اثر ولايت در جبين مبينش بديدى، و آن عكس پرتو اندرون مباركش بود كه ظاهر مى‌شد.»

مرض‌

در اواخر عمر او را نوعى فالج عارض شد، امّا تغيير حالى در وى نداد، بلكه شوق او را بكار افزون كرد. يكى از مريدان- بى‌آنكه بوى بگويد- بمصر رفت و از خزاين ملوك قدرى روغن بلسان خالص براى مداواى شيخ آورد. شيخ گفت:

«خدات جزاى نيّتت را بدهاد! از در خانقاه بيرون رو. آنجا سگى است گرگين بر پهلو خسبيده، آن روغن را بر وى بمال، و بدانكه درد روزبهان به هيچ روغن دنياوى به نشود، آن بنديست از بندهاى عشق (خداى تعالى) بر پاى وى نهاده، تا آنگاه كه به سعادت ديدار وى برسد.»

وفات‌

شيخ روزبهان در نيمه محرّم سال ۶۰۶ درگذشت، و سيد قاضى‌

شرف الدين‌ بر او نماز گذاشت، و شيخ ابو الحسن كردويه‌ وى را تلقين گفت.

جمله «پير هادى عارف پاك»- (۶۰۶)- ماده تاريخ وفات اوست‌ .

عمر

بتصريح پسر نواده روزبهان در تحفة العرفان‌

«عمر عزيزش هشتاد و چهار سال بود.»

و اين درست با سنه تولد او (۵۲۲) و سنه وفات وى (۶۰۶) مطابقت دارد . فرصت در آثار العجم‌ وفات روزبهان را در سن هشتاد سالگى ياد كرده است و مدرك او معلوم نيست.

آرامگاه‌

قبر او در شيراز است. حمد اللّه مستوفى در ذكر مقابر شيراز از مقبره «شيخ روزبهان» ياد كرده است‌ .

مؤلف شد الازار گويد :

«وى در جنب رباط قديم خويش دفن شد، و سپس رباط جديد را بدان ضم كردند.»


مؤلف فارسنامه ناصرى نويسد :

« (شيخ) در جنب رباط خود در قبرستان محله باغ نو شيراز مدفون گرديد ... اكنون بقعه و خانقاه و رباط شيخ روزبهان در محله «بالاكفت» شيراز قريب بانهدام است و عوام الناس شيراز حسن عقيدتى در حق آن جناب ندارند و بدزدى و پنهانى سنگ و آجر عماراتش را مى‌برند.»


مؤلف طرائق الحقائق نويسد :

«مزار فيض آثار آن بزرگوار در بين مشرق و جنوب شهر شيراز واقع، و محله «درب شيخ» به‌آن جناب منسوبست، و الحال محتاج بتعمير است و رفته رفته آثار آن تكيه عارف ربّانى را از ميان برده‌اند. خداوند توفيق دهد به كسانى كه تجديد اين بناى خير نمايند.راقم مكرّر زيارت نموده و فيوضات برده.»


فرصت در آثار العجم گويد :

«مزار شيخ روزبهان در محلّت «بال گفت» است. بقعه عالى بوده از سنگ و گچ اطراف آن بقعه ايوانها و سرا و صحنها بوده، الحال تمام را جماعتى متصرّف شده در آنها ساكن آمده، بلكه محلّ گاو و گوسفند قرار داده‌اند.»


ايوانف سنگ قبر شيخ را در سپتامبر ۱۹۲۸ م. در محله درب شيخ ديدار كرده است‌ .


نگارنده در ۱۲ اسفند ماه ۱۳۳۵، به همراهى آقايان عدالت (مدير كل فرهنگ فارس)، بصيرى (رئيس فرهنگ شيراز)، صدر الدين محلّاتى (معلّم دانشكده ادبيات شيراز كه در باب روزبهان تحقيقاتى دارند)، واجد (رئيس اداره تحقيق اوقاف فارس) به زيارت آرامگاه شيخ روزبهان در محلّه «در شيخ» نايل آمد. محوطه آرامگاه مركب از مكعب مستطيلى است بطول ۷ متر و ۶۵ سانتيمتر و عرض ۳ متر و ۷۲ سانتيمتر و سقف ندارد. درين محوطه كوچك هفت قبر با سنگ بزرگ قرار دارد كه روى بعض سنگها كتيبه‌اى نگاشته‌اند،

اولين قبر سمت جنوبى قبر شيخ روزبهان بقلى معروف است. طول سنگ قبر شيخ ۱ متر و ۶۹ سانتيمتر، عرض ۵۶ سانتيمتر، ارتفاع ۴۶ سانتيمتر است. بر روى سنگ قبر، سابقا سنگ صندوقى قرار داشته است كه روى آن مربع كوچكى بخط ثلث نگاشته شده، و آن تاكنون باقى مانده است. در حاشيه يعنى اطراف سنگ قبر، آية الكرسى بخط نسخ نوشته شده و ناتمام است. سمت بالاى سر از سنگ قبر عباراتى نوشته شده كه بعضى كلمات آن قابل قرائت است، از آن جمله

«... عماد الدين جمال الاسلام ابى ... اللّه فى ... بن ابى نصر البسائى البقلى ... توفّى فى منتصف محرم ستّ و ستّمائة و الحمد للّه ربّ العالمين.»

بفاصله مختصر، سنگ قبر دوم قرار دارد كه چون زير خاك مانده، خطوط آن محو شده و خوانده نمى‌شود. اين قبر از آن شيخ فخر الدين احمد بن روزبهان است.

قبر سوم داراى كتيبه‌ايست كه از آن جمله چنين خوانده مى‌شود:

«... قدوة المحقّقين، شيخ الشيوخ، جلال الحقّ و الدين، يحيى بن المولى الولى، هادى الخلائق، آية الحق، صدر الملة و الدين، ابى محمد روزبهان بن المولى الولى ...»


قبر چهارم از آن شيخ شرف الدين ابراهيم بن روزبهان ثانى است.

قبر پنجم از شيخ صدر الدين روزبهان ثالث است.

قبر ششم از شيخ عزّ الدين مسعود بن ابراهيم بن روزبهان ثانى است.

قبر هفتم معلوم نيست از كيست‌ .

ظاهرا اطراف اين قبور هفتگانه ديوار سنگى كوتاهى قرار داشته كه چهار ضلع آن مانند گلدسته از سنگ بوده است، و قسمتى از سنگ و يكى از سنگهاى زاويه محجر مذكور هنوز باقى است.

در خانه واقع در شمال شرقى مقبره، چاهى است از سنگ تراشيده و حلقه‌وار سنگ را در دهانه چاه قرار داده‌اند، و گويند اين چاه متعلق برباط شيخ بوده است‌ .

دو سه تن از جوانمردان محلّه آرامگاه مزبور را بصورت كنونى حفظ مى‌كنند.

۲. استادان و وابستگان‌

الف: استادان‌

مؤلف تحفة العرفان آرد : «استادان بزرگ يافته و در خدمت ائمه كرام بتحصيل علوم مشغول شده.» از جمله آنان از كسان ذيل بايد نام برد.


۱: فقيه ارشد الدين ابو الحسن علىّ بن محمد بن على نيريزى- عالم محقّق و جامع علوم شرعى و امام و خطيب مسجد جامع عتيق (شيراز) بود. مدّت هفتاد سال مردم را فتوى داد و با بليغ‌ترين مواعظ وعظ گفت.

داراى اخلاق نيكو و اوصاف پسنديده و بر همه خل مهربان بود. وى به حجاز و عراق سفر كرد و بزرگان مشايخ از جمله شيخ كبير توران و زاهد ابو منصور و شيخ عالم ابو الوفاء، و از علما عماد الدين ابو مقاتل مناور بن فرّكوه ديلمى را ادراك كرد، و از شاگردان او قاضى سراج الدين مكرّم بن علاء و مولانا عميد الدين ابزرى فالى و شيخ روزبهان بقلى و شيخ زين الدين مظفر بن روزبهان بن طاهر عمرى است. ارشد الدين احاديث نوشت و روايت و سماع و اسماع كرد، و حديث گفت و املاء كرد، و كتاب «مجمع البحرين» را در تفسير و تأويل اندر ده مجلد نوشت، و نيز كتاب «تنوير المصابيح فى شرح المصابيح» را در حديث تأليف كرد، و همچنين در خطب و امثال و ادبيات كتب بسيار دارد، از آن جمله كتاب «با كورة الطلب لاهل الادب» است.

وى در شعبان سال ۶۰۴ درگذشت و در رباط خويش قرب مصلّى (شيراز) دفن شد .

نام فقيه مزبور در تحفة العرفان‌ در رديف استادان روزبهان آمده است، و هم مؤلف كتاب مذكور گويد :

«از ... فقيه ارشد الدين نيريزى- رحمة اللّه عليه- منقولست كه فرمود كه فرداى قيامت تلميذان بوجود استادان فخر آورند و من به تلميذى شيخ روزبهان فخر خواهم آورد.»

((راجع بسماع فقيه مزبور با روزبهان در عنون «تصوف» بحث خواهيم كرد.))


۲: امام فخر الدين مريم. مؤلف تحفة العرفان‌ از جمله استادان روزبهان، امام زمان فخر الدين مريم- رحمة اللّه عليه- را ياد مى‌كند و گويد:

مصنّفات خوب دارد.


۳: صدر الدين ابو طاهر احمد بن محمد بن احمد بن محمد بن ابراهيم سلفه اصفهانى سلفى. از مشاهير محدثان و فقيهان شافعيه است. وى در حدود سال ۴۷۸ در اصفهان متولد شد و در طلب علم در آفاق مسافرت كرد، و در سنه ۵۱۱ به اسكندريه وارد شد و در آنجا رحل اقامت افكند و على بن سلّار ملقب بعادل والى اسكندريه- كه بعدها وزير الظافر بامر اللّه از خلفاء فاطميين مصر گرديد- براى او در اسكندريه مدرسه‌اى ساخت و تدريس آن را بوى مفوض كرد و شهرت او در آنجا به‌غايت رسيد، و از اقطار بعيد مردم براى تحصيل علم به خدمت او مى‌رسيدند، و عاقبت در سنه ۵۷۶ در همان‌جا در حدود سن صد سالگى وفات يافت. سلفى بكسر سين مهمله و فتح لام منسوب است بجدّ اعلاى او ابراهيم ملقب به سلفه، معرّب «سه لبه» يعنى داراى سه لب، زيرا كه يكى از لبان او شكافى بزرگ داشته كه مانند دو لب مى‌نموده، بغير لب درست او .

بتصريح مؤلف شد الازار ، روزبهان بقلى صحيح بخارى را از او در ثغر اسكندريه سماع كرد، ولى چنانكه گفتيم‌ - ماسينيون بر آنست كه جنيد مؤلف شد الازار روزبهان بقلى را با روزبهان كازرونى مصرى اشتباه كرده است.

ب: پيران و مرشدان‌

۱: شيخ جمال الدين بن خليل فسائى- بقول روزبهان در كشف الاسرار، آنگاه كه وى در فسا بود، خدمت نخستين مرشد خويش، شيخ جمال الدين بن خليل فسائى را ادراك كرد .


۲: جاگير كردى- جامى در نفحات الانس آرد : «شيخ جاگير قدّس سرّه، شيخ ابو الوفا بر وى ثنا گفته است و طاقيه خود را بدست شيخ على هيتى براى وى فرستاده است و وى را تكليف حضور نكرده است و گفته است كه «من از خداى تعالى درخواستم كه جاگير را از جمله مريدان من گرداند، خداى تعالى وى را بمن بخشيد.»

و شيخ جاگير در اصل از كردان بود، در صحرائى از صحراهاى عراق يك روزه سامرّا متوطّن شد و آنجا مى‌بود تا در سنه (۵۹۰) تسعين و خمس مائة از دنيا برفت، و قبر وى همان‌جاست. وى گفته:

«من شاهد الحق- عزّ و جلّ- فى سرّه سقط الكون من قلبه.»

و هم وى گفته:

«ما اخذت العهد على احد حتّى رأيت اسمه مرقوما فى اللوح المحفوظ من جملة مريدى.»

و قال ايضا:

«اوتيت سيفا ماضى الحدّ، احد طرفيه بالمشرق‌ و الآخر بالمغرب، لو اشير به الى الجبال الشوامخ لهوت.»

بقول روزبهان در كشف الاسرار، جاگير كردى نخستين مرشد او بود، و او در ۵۹۱ ه. درگذشت‌ . جاگير در قنطرة الرصاص، نزديك سامرّا مى‌زيست و ظاهرا روزبهان همان‌جا بحضور او رسيده است‌ .


۳: شيخ سراج الدين محمود بن خليفة بن عبد السلام بن احمد بن سالبه- وى از اعقاب شيخ الشيوخ، ابو الحسين احمد بن محمد بن جعفر بيضاوى معروف بابن سالبه است‌ . سراج الدين پيشواى ارباب عرفان بود و در زاويه خود مجلسى داشت و بر منبر به زبانى شافى و بيانى كافى سخن مى‌گفت، و او را تصانيف معتبر در تصوّف و جز آنست، و گروهى بسيار از دست او خرقه پوشيده‌اند، و شجره خرقه او از شيخ مرشد ابو اسحاق (كازرونى) است، و اكثر متتبعان اين شجره بدو منتهى شوند، از جمله ايشان شيخ روزبهان بقلى بود. سراج الدين به سال ۵۶۲ درگذشت و در بقعه خود در سكة البرامكه دفن شد .


۴: شيخ ابو بكر بن عمر بن محمد معروف به بركر - زاهد و متورّع و متوكّل و متبتّل و در احوال خود مراقب خداى بود، و در گفتار و كردار خويش بصدق معامله مى‌كرد. مؤلف شدّ الازار گويد: بخط بعض مشايخ ديدم‌ كه وى صحبت شيخ ابو الحسن على كوارى‌ معروف به «به» را دريافت، و گويا معمّر بود، زيرا وفات شيخ على چنانكه مقاريضى آورده در چهار صد و بيست و چند بود، و گويند وى شيخ كبير ابا عبد اللّه را ديدار كرد، و وفات شيخ ابو بكر بنا بقول شيخ ما ذهبى‌ در سال ۵۴۰ اتفاق افتاد، و گويند شيخ روزبهان بقلى در بدايت با او مجلس داشت، و بعض كلمات خود را برو عرضه مى‌داشت و بعضى از مصنّفات خويش را بر او مى‌خواند.

شيخ ابو بكر در حقايق و معارف مقامى عالى داشت، و در رباط خود كه در درب الخداش بتاريخ مذكور بنا شده دفن گرديد .

ج: معاصران‌

مؤلف تحفة العرفان در باب دوم‌ «در ذكر اكابر و مشايخ كه معاصر او بوده‌اند» اينان را بدو بخش كرده است.

نخست

«مشايخ اطراف كه معاصر او بوده‌اند و ميان ايشان مكاتبت و مراسلات بوده اما ملاقات نشده و در واقعه از يكديگر با خبر (شده‌اند)»

ازين گروه كسان ذيل را ذكر مى‌كند:

  • ۱. شيخ شهاب الدين عمر سهروردى‌ .
  • ۲. شيخ على لالا .
  • ۳. شيخ نجم الدين كبرى‌ .
  • ۴. شيخ نجيب الدين عبد الخالق تسترى‌ .
  • ۵. تاج الدين محمود ابشيهى‌ .
  • ۶. شيخ صدر الدين محمد ابشيهى‌ .
  • ۷. شيخ الشيوخ بهاء الدين يزدى‌ .
  • ۸. امام الائمه فخر الدين رازى‌ .
  • ۹. شيخ فخر الدين فارسى‌ .

دوم

«اكابر و مشايخ كه در حومه شيراز و حوالى آن بوده‌اند و با شيخ (روزبهان) ايشان را ملاقات بوده و حسن ارادتى نموده‌اند.»

ازين دسته كسان ذيل را ياد مى‌كند:


۱: امام زمان قاضى القضاة الاعظم شرف الملّة و الدين محمّد بن اسحاق حسينى- مؤلف تحفة العرفان گويد :

عظيم معتقد شيخ (روزبهان) بود و گاه‌گاهى (به) پرسش شيخ آمدى. از جمله روزى فرزند خود قاضى القضاة عزّ الملة و الدين- رحمة اللّه عليه- به خدمت شيخ فرستاد، از جمله اتفاق آن لحظه شيخ در خلوتخانه آسايش فرموده بود. خادمان رفتند تا شيخ (را) خبر كنند. قاضى القضاة عزّ الملة و الدين احمد- رحمة اللّه عليه- رها نكرد و عزم مراجعت فرمود، هنوز از خلوت بيرون نرفته بود كه شيخ از خلوتخانه بيرون آمد با هزاران ذوق، از سر شوق از پى او برفت.

چون او را بديد يكديگر در برگرفتند، قاضى فرمود: «نخواستم كه خواب تو بشورانم.» شيخ فرمود: «اين لحظه رسول اللّه- عليه الصلاة و السلام- (را) در خواب ديدم، گفت: «روزبهان! برخيز كه فرزند من حاضر است و انتظار تو مى‌كند.»

مؤلف شد الازار نويسد :

«وى داراى قدر رفيع و نسب صحيح و مجد عالى بود، سالها متولى قضاى شيراز و در علم و تقوى مشار اليه بود. خدا رتبه‌هاى دنيا و آخرت را در او جمع آورده بود، و از راه حلال اموال بسيار و ضياع و عقار او را روزى داده بود، و وى آنها را انفاق مى‌كرد و نعمت خداى را مى‌شناخت. ملوك ازو بيمناك بودند و بر او حسد مى‌بردند. بارى از جاه و جلال و كثرت اتباع او بترسيدند و او را به زندان درافكندند، و شيخ زين الدين مظفر بن روزبهان‌ او را دوست مى‌داشت، پس بدرگاه اتابك سعد شد و مى‌گفت:

«النار! النار!» گفتند: «چه شده؟» گفت: «فرزند رسول خداى را به زندان‌ افكنديد، و من مى‌ترسم آتش شما را فرا گيرد» اتابك پشيمان شد و بفرمود تا او را آزاد كردند ... وى در سال ۶۴۱ درگذشت و در سراى خود كه مشهور است دفن گرديد.»

شرف الدين مذكور پس از وفات روزبهان بر جنازه او نماز گزارد .»


۲: امام الائمه قاضى سراج الدين فالى‌ . مؤلف تحفة العرفان نويسد :

« (وى) عظيم معتقد شيخ (روزبهان) بود و از خدمت قاضى القضاة الاعظم ركن الملة و الدين ابو محمد يحيى- ادام اللّه بركته- چنين استماع افتاد كه از حسن اعتقادى و صدق ارادتى كه امام سعيد قاضى سراج الدين فالى را با خدمت شيخ روزبهان بود- رحمة اللّه عليه- بر بام مدرسه زاهده خاتون- رحمها اللّه- طوف كردى تا آواز ذكر شيخ بشنيدى، و آثار ذوق او يافتى و فرمودى كه اقامت درين مدرسه دوست‌تر دارم كه در مدرسه خواجه عميد، كه اينجا ذوق انفاس شيخ مى‌يابم، و اثر آن اعتقاد در خاندان مبارك ايشان مانده.»


۳: شمس الدين ترك. وى معاصر شيخ روزبهان بود و روزى بر سر قبر ابو عبد اللّه خفيف، از روزبهان استدعاى افاده كرد ، كه شرح آن در عنوان «وعظ و تذكير» گذشت‌ .


۴: شيخ المشايخ معين الملة و الدين ابو ذر بن الجنيد الكيكى.

مؤلف تحفة العرفان گويد :

«شيخ معين الدين جوان بود و آخر عهد شيخ يافته، و عظيم معتقد شيخ بود چنانچه بعد از وفات شيخ روزبهان روزى جمعى از علما و مشايخ در خدمت شيخ معين الدين بودند، از ايشان بو مسلم نامى از خادمان شيخ معين الدين از خدمتش سؤال كرد كه شيخ روزبهان فرموده است كه «آبى كه در رودخانه دل صد و بيست و چهار هزار پيغمبر روان بود، امروز در جويبار دل روزبهان روانست، هيچ كس نيست كه از ان شربتى بياشامد.» مفتى زمانه و شيخ عهد تويى، درين سخن چه فرمايى؟

شيخ معين الدين فرمود: «من بر آنم كه شيخ فرموده است، و چنانست كه شيخ فرموده است، اشارت بدان معنى كه آن آب علم معرفت و محبّت بود.»


۵: شيخ الشيوخ عزّ الدين مودود. مؤلف تحفة العرفان نويسد :

«شيخ الشيوخ، بقية الاولياء، عزّ الملة و الدين مودود المعروف به خواجه از بقيّت مشايخ بود و از خويشان شيخ روزبهان بود- رحمة اللّه عليه- سالها صحبت شيخ يافته و خرقه از شيخ ستده ...»

عز الدين مودود زركوب (۵۷۳- ۶۶۳) از مشايخ عرفاى قرن هفتم و جدّ اعلاى معين الدين احمد مؤلف شيرازنامه است، و زركوب لقب او بود، و بعد از او لقب خانوادگى اعقاب او از جمله خود مؤلف شيرازنامه گرديد، و مؤلف شد الازار «زركوب» را به «ذهبى» ترجمه كرده، و چند جا در طى كتاب از افراد خاندان او به «ذهبى تعبير آورده است‌ . وى از پيروان‌ عمده روزبهان است كه در اواخر عمر با دختر روزبهان ثانى ازدواج كرد .


شرف الدين در تحفة العرفان از معاصران روزبهان كه در «حومه شيراز» بودند كسان ذيل را نام مى‌برد :


۶: زاهد ابو القاسم جابرى. در تحفة العرفان آمده‌ :

«از كبار مشايخ بود و خدمت شيخ (روزبهان) يافته. چنين منقولست كه زاهد ابو القاسم فرمود كه چون كمال و مرتبت شيخ مرا معلوم شد، از حسن اعتقاد و ارادت برخاستم و متوجّه حضرت شيخ شدم. چون برباط آمدم مريدان شيخ بكار گل مشغول بودند. من نيز به موافقت ايشان درآمدم. چون از ان فارغ شدم، آهنگ خدمت شيخ كردم. چون زيارت دريافتم، از خدمتش طلب بخششى كردم. در زمان اثر بخشش شيخ در اندرون خود يافتم، و سرّى چند بر من كشف گشت. بصورت بخششى نيز فرمود و كفش خود بمن داد، و چهار جبّه. دانستم كه آن قدمى بود در معنى كه مرا بخشيد، و چهار جبّه ملك فارس بود كه بمن داد، آن كفش را در جيب نهادم.

سالها با من بود و از نگاه داشتن آن بسى آثار خير يافتم. سالها سياحت كردم، بعد از آن چون متوطّن شدم و جمع مريدان به ارادت برخاستند، سالى با جمع مريدان به خدمت شيخ آمدم، شيخ فرمود: «زاهد! حال چونست؟» گفتم: «اى شيخ: هر چه يافتم صورت و معنى، از قدم شيخ يافتم ...»


۷: شيخ قطب الدين مبارك كمهرى. مؤلف تحفة العرفان نويسد :

« (وى) از بقيّت مشايخ بود و مجاهدات بسيار و رياضات بيشمار كشيده بود، از جمله چند چهله برآورده بود، و ازو منقولست: در اربعينات كه مى‌داشتم- نورى از خطّ شيراز مى‌ديدم كه به آسمان پيوسته بود، چنانم معلوم كردند از عالم غيب كه آن نور نفس مبارك شيخ روزبهان است، و به خدمت شيخ آمدم و مدتى مديد در خدمت شيخ بودم و بخششها يافتم و بعد از آن مراجعت نمودم.»

نام وى در شد الازار «الشيخ قطب الدين مبارك الكمينى» آمده، و مرحوم قزوينى نوشته‌ :

«چنين است اين نسبت در هر سه نسخه، يعنى كمينى بكاف و ميم و ياء مثناة تحتانيه و در آخر نون قبل از ياء نسبت، و كمين بضبط مزبور نام بلوك معروفى است از سردسيرات فارس ما بين شمال و مشرق شيراز به مسافت هفده فرسخ از آن شهر (نزهة القلوب ص ۱۲۴، ۱۳۶، ۱۸۸، و فارسنامه ناصرى ۲: ۲۶۰، و آثار العجم ص ۲۲۷ و ۲۴۶)، و اسم قديم اين بلوك «كمهر» بوده است بضم كاف عربى و كسر ميم و سكون هاء و در آخر راء مهمله، و گويند كمهر در اصل كوه مهر بوده است (آثار العجم ص ۲۴۶)، و در حقيقت در اين ناحيه كوهى است كه آن را كوه رحمت مى‌نامند كه تقريبا ترجمه تحت اللفظى كوه مهر- كمهر است. شرح احوال اين شيخ قطب الدين مبارك كمينى در شيرازنامه ص ۱۲۳ مسطور است، و (مؤلف شد الازار) در ص ۱۱۷ و ص ۱۳۰ در شرح احوال‌ همين ركن الدين عبد اللّه بن عثمان قزوينى ما نحن فيه نيز باز استطرادا نام شيخ قطب الدين مبارك مزبور را برده است، و در هر سه مورد دائما و مكرّرا در نسبت او بجاى كمينى «كمهرى» نگاشته است، و بعبارة اخرى صاحب شيرازنامه در نسبت او نام قديم اين ناحيه را استعمال كرده و صاحب شد الازار نام مستحدث آن را. وفات شيخ قطب الدين مبارك در سنه ششصد و هفت (۶۰۷) بوده است و قبرش در كمهر (- كمين) است و زيارتگاه مردم آنجاست، و صاحب آثار العجم ص ۲۴۶ گويد: فقير آن را ديده‌ام.»


۸: شيخ شمس الدين محمد بن شيخ صفىّ الدين ابو محمد عثمان ابن عبد اللّه بن حسن كرمانى. مؤلف تحفة العرفان نويسد :

«و يكى ديگر از معاصران شيخ روزبهان امام بزرگوار و يگانه روزگار شمس الدين محمد صفى‌ كرمانى‌ بود- رحمة اللّه عليه- روزگار بس مبارك داشت. جامع ميان علوم و حقايق. آخر عهد شيخ روزبهان يافته بود ...»

مؤلف شد الازار آرد :

«شيخ شمس الدين محمّد بن صفى- خلف صدق او (شيخ صفى الدين) عالمى محقق و مكاشف و مستغرق در بحار عظمت خداى تعالى و اغلب اوقات از ما سواى حق فارغ بود، و مسافرت عراق و حجاز چند نوبت كرد و از تلألؤ انوار بقية المشايخ شهاب الدين عمر بهره‌ور گرديد، و خلق به سنت و خوى خوش وى و نيكوكارى و صفا و وفاى او سرافراز گشتند ... پس در ماه صفر اثنتين‌ و اربعين و ستمائة درگذشت و او را در پيش روى پدر دفن كردند.»


۹: امام زاهد شيخ ابو الحسن علىّ بن عبد اللّه معروف به كردويه.

مؤلف تحفة العرفان نويسد :

«و از معاصران شيخ (روزبهان)- قدّس سرّه- يكى امام زاهد ابو الحسن كرد و بود- رحمة اللّه عليه-، از اكابر عهد بود، و از وى منقولست كه فرمود روزى جمعيتى بود مشايخ شهر را، از جمله شيخ روزبهان- قدّس سرّه- حاضر بود، و من در احوال شيخ فكر مى‌كردم و بخششى كه از حضرت عزّت يافته بودم، در خاطرم بگذشت كه مقام من به مرتبت مقام وى بود يا نه؟ چون اين معنى در خاطرم بگذشت، شيخ بنور فراست بدانست، خادمى را بخواند و با وى مشورت كرد، خادم بر من آمد و در گوش فروكوفت كه شيخ سلام مى‌رساند كه ازين معنى بگذر و اين خاطر از خود دور دار كه امروز در روى زمين جز روزبهان را اين مقام نيست. زاهد ابو الحسن گفت: برخاستم و در قدم شيخ افتادم و از ان درگذشتم.»

مؤلف شد الازار آرد :

«وى صاحب علم و تقوى بود و در سراى خود بشيراز مدّت شصت سال انزوا گزيد و جز براى اداى نماز جمعه و مهمّات‌ ضرورى از ان بيرون نرفت ... او پيش از انزوا بخراسان و حجاز و عراق سفر گزيد و قرائت كرد و حديث روايت نمود، و ادراك صحبت غوث الهى (شيخ عبد القادر گيلانى) كرد، و قرآن كتابت مى‌كرد، و تا پايان عمر صد مصحف جامع نوشت، سواى آنچه كه از اجزاى قرآن و تفسير و حديث و فقه و ادبيات نوشته بود. او در آخر محرّم سال ۶۰۶ درگذشت و در آخر مقبره و حظيره خود- كه مشهور است- دفن شد.»

درباره عيادت كردن ابو الحسن كردويه و شيخ على سراج از روزبهان بعد سخن خواهيم گفت. شيخ كردويه، پس از مرگ روزبهان او را تلقين گفت‌ .


۱۰: شيخ جمال الدين ساوجى. مؤلف تحفة العرفان نويسد :

«يكى ديگر از معاصران وى (روزبهان) شيخ بزرگوار جمال الدين ساوجى بود- رحمة اللّه عليه-، اعتقادى عظيم در خدمت شيخ داشت. گفت: روزى مرا در خاطر آمد كه اصحاب رياضات و مجاهدات بسيار هستند، اما هيچ يك را اين بخشش و كمال حاصل نشده است كه شيخ روزبهان را، و اين نيافته است الّا بفضل و فيض ربّانى. چون اين معنى در خاطر بگذشت، پس از ان بين النّوم و اليقظة چنان ديدمى كه حلّه‌اى از آسمان روانه شدى بطرف زمين مشايخ، و اصحاب خلوات را ديدمى همه مترصّد، تا آن حلّه به ايشان رسد، ناگاه اندر زمره مشايخ كه حاضر بودند آن حلّه بى‌طلب‌ شيخ روزبهان بشيخ فرود آمدى. چون از ان واقعه باز آمدم به خدمت شيخ رفتم و به تازگى شرف دست‌بوس شيخ دريافتم و ارادت من از آنچه بود زيادت شد.»

بجز كسان مذكور- كه شرف الدين در تحفة العرفان ياد كرده- از معاصران روزبهان از افراد ذيل مى‌توان ياد كرد.


۱۱: فقيه صائن الدين حسين بن محمد بن سلمان. مؤلف شد الازار نويسد :

«يكى از شيوخ اكابر بود. او را مفتى جن و انس مى‌گفتند. وى چهل بار بحجاز سفر كرد و در راه خدا سخت مصابره ورزيد و رياضت بسيار كشيد. او به طريقه شيخ شهاب الدين سهروردى تأدّب داشت و خرقه از دست وى پوشيد، و تصنيف كرد، و سالها درس گفت. صائن الدين فقيهى شافعى و بارع و پرهيزگار بود، از اموال سلاطين چيزى نمى‌ستد- هر چند بسيار اصرار مى‌كردند- و فرزندان خود را توصيه مى‌كرد كه از درگاه آنان اجتناب كنند، و معاش او از زراعت مزرعه‌اى- كه از پدران خويش بارث برده بود- مى‌گذشت. او را مصنّفاتى است، از جمله «تاريخ مشايخ فارس» كه آن را به طريقه ديلمى‌ و مقاريضى‌ نوشته. وى به سال ۶۶۴ درگذشت و در خانقاه خود كه در محله گچ‌پزان‌ مدفون شد.»


۱۲: شيخ على سراج. مؤلف شد الازار آرد :

«عارفى محقق بود و خال فرزندان شيخ روزبهان است، حالى رفيع و شأنى عظيم داشت، و چون شيخ روزبهان به پايان عمر مريض گشت، وى با شيخ ابو الحسن كردويه بر وى داخل شدند. روزبهان روى بديشان كرد و گفت: «بياييد تا از قيد اين حيات فانى جسمانى بدر آييم و به زندگانى ابدى روحانى باقى گرديم.» ايشان پذيرفتند. شيخ گفت: «من مقدّم مى‌شوم و تو اى على! پس از يك ماه، و تو اى ابا الحسن پس از پانزده روز از گذشتن من.» پس وعده بدادند، و روز ديگر شيخ درگذشت، و دو تن ديگر بهنگام موعود درگذشتند.

وفات على سراج در نيمه صفر همان سال اتفاق افتاد.»


۱۳: شيخ ابو بكر بن طاهر حافظ. وى مصاحب‌ و از اصحاب‌ شيخ روزبهان بقلى بود . از او روايت شده كه گفت: هر سحر به‌نوبت با شيخ (روزبهان) قرآن مى‌خواندم، يك عشر وى و يك عشر من، چون وى فوت شد دنيا بر من تنگ گرديد، آخر شب برخاستم و نماز گزاردم، پس بر سر تربت شيخ نشستم و بنياد قرآن خواندن كردم و گريه بر من افتاد كه از وى تنها مانده بودم، چون عشر تمام كردم آواز شيخ شنيدم كه از قبر مى‌آمد، و عشر ديگر مى‌خواند، تا آن زمان كه اصحاب جمع شدند آواز منقطع شد و مدتى حال بدين‌گونه بود. روزى با يكى از اصحاب آن را باز گفتم، بعد از ان ديگر آن را نشنيدم‌ .

بتصريح مؤلف شد الازار شيخ روزبهان بقلى با ابو النجيب (ضياء الدين عبد القاهر بن عبد اللّه بن محمّد بن عمويه) سهروردى‌ و شيخ ابو عبد اللّه خبرى‌ در نزد سلفى صحيح بخارى را سماع كرده‌اند، بنابراين قول سهروردى و خبرى هر دو معاصر و همدرس روزبهان بوده‌اند، ولى چنانكه پيشتر گفتيم‌ اين مسئله مورد ترديد است‌ .

د: خاندان روزبهان‌

مؤلف تحفة العرفان نويسد :

«شيخ كبير روزبهان را- قدّس اللّه روحه- دو پسر بوده و سه دختر. اما پسران يكى شيخ شهاب الدين محمّد و يكى شيخ فخر الدين احمد.»

پسران

۱: شيخ شهاب الدين محمّد بن روزبهان بقلى.- پسر بزرگ روزبهان، وى دائم الصمت بود و جز به ضرورت سخن نمى‌گفت، خدمت فقرا مى‌كرد و بيست سال مردم را وعظ كرد. فقيه حسين بن محمّد بن سلمان‌ گويد:

پرهيزگارتر از او نديدم. وى در بلاى خدا صابر بود. قرآن و علم تدريس مى‌كرد، و مدرسى محقّق بود، و در طول شب قرائت (قرآن) مى‌كرد، و بعيوب نفس خويش مشغول بود و بعيوب مردم نمى‌پرداخت. شهاب الدين در نواحى عجم و عراق سفر كرد، و او را در فسا رباطى بود. وى پيش از پدر خويش به شش ماه درگذشت‌ و در مقبره منذر بن قيس برابر رباط ابى زرعه- رحمة اللّه عليهم- دفن شد.»

در تحفة العرفان آمده‌ :

«شيخ شهاب الدين محمّد مردى متعبّد متحقق بود» و هم در حيات شيخ روزبهان بجوار حق پيوست».


۲: شيخ فخر الدين احمد بن روزبهان بقلى.- پسر كوچك روزبهان، وى متفنّن و متبحّر در علوم بود. فضائل موروث را با فضائل مكتسب گرد آورد، و گويند در روزگار جوانى همه «مصابيح» و همه‌ «الوجيز» را حفظ كرد، و او را ابيات بسيار است كه آنها را در معنى «الوجيز» گفته، و تصانيف و اشعار عربى دارد. شيخ روزبهان را درباره او اهتمامى بود و مى‌گفت:

«من در آسمانها بدو مكنّى‌ام.»

و از روزبهان روايت كرده‌اند كه گفت:

مرا در بعض مكاشفات به ملإ اعلى عروج دادند، پس شنيدم كه بعض فرشتگان به برخى ديگر مى‌گفتند: طرّقوا لابى احمد.

وى در سال ششصد و ... درگذشت و در جنب پدرش دفن شد .

در تحفة العرفان آمده‌ :

«شيخ فخر الدين احمد غزارت فضل داشت و متفنّن و متبحّر بود، و تذكيرى به‌غايت خوب فرمودى، و از جمله فضائل او يكى آن بود كه «وجيز» در فقه كه خواجه امام الدين حجة الاسلام (اعلم) علماء الاعلام محمّد غزالى- قدّس اللّه روحه- ساخته، استماع افتاد كه آن را بنظم آورده است، و له اشعار العربية و الفارسية، و از جمله كمال ذات او يكى آنست كه شيخ روزبهان- قدّس سرّه- روزى در ميان‌ اصحاب گفت كه روزبهان را در احمد پوشانيدند. شيخ فخر الدين احمد فرمود كه مرا در فرزندم روزبهان پوشانيدند ...»

نوادگان (پسران پسران)

۱: شيخ ابو بكر بن شهاب الدين محمّد بن روزبهان.- وى مشتاق و مستغرق بود، و مدّت بيست سال روزها روزه مى‌گرفت و شب‌زنده‌دارى مى‌كرد، و در همه عمر بر كسى خشم نگرفت. فقيه (حسين بن محمّد بن سلمان) گويد:

خرقه شيخ شهاب الدين سهروردى را به اشارت شيخ، هنگامى كه آن خرقه را براى او فرستاد، از دست من پوشيد. وى به سال ۶۴۱ درگذشت و در جوار پدرش دفن شد.»


۲: شيخ صدر الدين روزبهان ثانى بن فخر الدين احمد بن روزبهان.- مؤلف شد الازار آرد :

واعظى مليح و صبيح بود و زبانى فصيح و بيانى شيرين و درجه‌اى رفيع و منزلتى بزرگ داشت. ملوك و سلاطين تعظيم او مى‌كردند.

وى در جامع عتيق و جامع سنقرى وعظ مى‌كرد، و او را منصب وعظ در محافل بزرگ بود، و ازو كرامات بسيار روايات كرده‌اند ... وى در ششصد و هشتاد و پنج‌ درگذشت و او را در قدم پدر و جدش دفن كردند. از اشعار اوست:

سقى اللّه اقواما خلوا بحبيبهم‌

و فازوا برضوان و عيش مخلّد.

رجال نسوا دنياهم و تزوّدوا

تقاة و تقوى اللّه خير التزوّد.

رجال فنوا عنهم فابقوا و احضروا

مشاهد قدس الواحد المتوحّد.»

شرف الدين فرزند وی در تحفة العرفان نويسد :

«شيخ الاسلام صدر الملة و الدين روزبهان، شصت سال خلق را به خداى خواند، چه بر سر سجّاده و چه بر بالاى منبر، و چندين هزار مريد در اطراف عالم دارد، و سالها در خدمت استادان معتبر مثل مولانا قاضى القضاة الاعظم مجد الملة و الدين اسماعيل الفالى‌ و مولانا معظم صفىّ الملة و الدين ابو الخير - روح اللّه روحه- تحصيل فرموده ... و او را خطب و اشعار بسيار است متداول در ميان خلق ... »

نبيرگان (اولاد صدر الدين مذكور)

۱: شيخ شرف الدين ابراهيم بن روزبهان ثانى.- مؤلف شد الازار گويد : «واعظ و عالمى فصيح زبان بود، در مواضع پدران خويش تذكير داشت و اخبار مى‌گفت، و او را رساله‌هاى مليح و تراكيب فصيح است، از آن جمله: «الموهبة الربّانية و المكرمة السبحانية» و از سخنان اوست:

سبحان من بيده مفاتيح القلوب، و من جعلها خزائن اسرار الغيوب، قساوتها علامة الخذلان، و رقّتها آية من آيات الرحمن، طلوع فجر العناية موجب الهداية، و سطوح نيران الغضب مقتضى الغواية، طاعة بلا حضور كسراج بلا نور، سلوا من فضل اللّه روح الرّوح، فعنده مفاتيح الفتوح، و ادعوه فانّا مجيب، و لا تبعدوا عنه فانه قريب.»

هم اوست كه سيرت شيخ روزبهان را نگاشته و آن را بعبارات رايق و اشارات لايق زينت داده، و در ان شواهدى از آيات و نظايرى از حكايات آورده و بنام «تحفة اهل العرفان فى ذكر الشيخ روزبهان» ناميده و هر بابى از آن را به قصيده‌اى معروف باسم شيخ ختم كرده، و از اشعار اوست:

اذا المرء لم يبصر خيام حبيبه‌

تسلّى باصوات الحمام المغرّد.

يفوح نسيم القرب من ترب قبره‌

لكلّ مريد صادق القلب مسند.

فلا تحسبوا شعرى جمالا لحاله‌

و لكنّه زيّن لفرعى و محتدى.»

تحفة العرفان- مرحوم قزوينى نوشته‌اند :

«يك نسخه ازين كتاب تأليف صاحب ترجمه حاضر شيخ شرف الدين ابراهيم بن شيخ الاسلام صدر الدين روزبهان ثانى بن شيخ فخر الدين احمد بن شيخ روزبهان بقلى كبير در كتابخانه آقاى حاج حسين آقا ملك در طهران موجود است، و مباشر كتابخانه مزبور آقاى احمد سهيلى به اجازه مالك محترم آن اين نسخه را با يك وسعت صدرى كه نظير آن در زمان ما كمتر ديده شده است قريب دو سال و نيم است در اختيار راقم سطور گذارده‌اند ... نام اين كتاب در خود اين نسخه مكرر از جمله در اوراق ۹ و ۲۳ «تحفة العرفان فى ذكر سيّد الاقطاب روزبهان» مرقوم است، درصورتى‌كه در شد الازار چنانكه مشاهده مى‌شود نام آن را «تحفة اهل العرفان فى ذكر الشيخ روزبهان» نگاشته است، و ما در حواشى كتاب حاضر مكرر مطالبى ازين‌ كتاب نقل كرده‌ايم.


اين كتاب به فارسى است و مشتمل است بر مقدمه‌اى و هفت باب و خاتمه از قرار ذيل:

  • مقدمه- ورق ۱ (طبق نمره‌گذارى آقاى هنرى كربين ورق ۳)
  • باب اول- در ذكر مولد و منشأ شيخ، ورق ۱۰ (۱۰ ب).
  • باب دوم- در ذكر اكابر و مشايخ كه معاصر او بوده‌اند، ورق ۱۶ ب (۱۷ ب).
  • باب سوم- در ذكر حكايات و كرامات كه از او ظاهر شد، ورق ۲۹ (۳۰ الف).
  • باب چهارم- در فوائد شيخ از تفسير و حديث بلسان اهل حقايق، و شرح ده كلمه شطح از مشايخ، ورق ۹۱ ب (۹۲ ب).
  • باب پنجم- در فوائد متفرقه، ورق ۴۶ (۴۷ الف).
  • باب ششم- در ذكر اولاد و اسباط شيخ و شطرى از فضائل پدر مؤلف شيخ الاسلام صدر الدين روزبهان ثانى‌ ، ورق ۱۱۱ ب (۱۱۲ ب).
  • باب هفتم- در ذكر وفات شيخ، و كراماتى كه بعد از وى در سر تربت وى يافته‌اند، ورق ۱۱۶ ب (۱۱۷ ب).
  • خاتمه- ورق ۱۲۳ (۱۲۴ الف).

مجموع اوراق اين نسخه ۱۲۳ ورق است بقطع وزيرى كوچك ۱۸ در ۱۲ سانتيمتر كه از آن جمله ۱۰۱ ورق آن عبارت است از خود تحفة العرفان، و ۲۲ ورق آن قسمتى از «رسالة القدس» شيخ روزبهان بقلى است كه سهوا در تجليد در اثناء تحفة العرفان جابجا گنجانيده شده است، و ترتيب اوراق اين نسخه در صحافى بهم خورده و به‌غايت پريشان و درهم برهم و مقدم مؤخر شده است، و خط نسخه خط نسخ خواناست ولى اغلاط زياد دارد، و تاريخ كتابت آن هشتم رمضان سنه هزار و پانزده است، و بعضى فصول متفرقه كتاب كلا يا بعضا ناقص است يعنى در صحافى افتاده است نه اينكه ناسخ ننوشته باشد. تاريخ تأليف اصل كتاب در حدود سنه هفتصد هجرى است، زيرا كه مؤلف در ورق ۹ گويد كه بعد از نود و چهار سال از وفات شيخ روزبهان بقلى بخواهش و استدعاى جمعى از اكابر شيراز شروع در جمع و تأليف اين كتاب نموده، و چون وفات شيخ روزبهان بتصريح خود مؤلف تحفة العرفان و نيز بتصريح عموم مآخذ ديگر در ماه محرم سنه ششصد و شش بوده است، پس نود و چهار سال بعد از وفات او درست سنه هفتصد هجرى خواهد بود.»

نسخه تحفة العرفان متعلق به كتابخانه ملك به شماره ۴۰۲۰، داراى ۱۲۳ ورق، هر صفحه ۱۹ سطر است، و در اصل بسيار پريشان‌تر از وضع كنونى بود، آقاى سهيلى مدير كتابخانه مذكور در ظهر نسخه نوشته‌اند:

«كتاب اوراق و پريشانى بود، به زحمت بسيار تدوين و تنظيم يافت مع ذلك داراى نواقصى است، ان شاء اللّه رفع خواهد شد. نمقه احمد سهيلى خوانسارى عفى عنه فى سنه ۱۳۲۲ هجرى شمسى.»

ترتيب كنونى هم چنانكه مرحوم قزوينى اشاره كرده است در هم و بر هم است، چه ۲۲ ورق آن از «رسالة القدس» روزبهان است، و باب پنجم از ورق ۴۶ ب‌ شروع مى‌شود و باب چهارم از ورق ۹۳ الف‌ و باب ششم از ورق ۱۱۳ الف‌ .


در اول نسخه چنين آمده:

«بسم اللّه الرحمن الرحيم و به نستعين. شاهان عشق را رايت سعادت و معرفت در عالم مشاهده افراشته باد، و زير و بم شهرود شهود صفات بر چهره اسرار نزد روح مقدسشان نواخته باد، و سراى عروس تجلیشان در وقت معاشرت جان با جانان از اوباش طبيعت پرداخته باد ...»

و در پايان چنين:

«ولى بشعر شريفش همى‌كنم تضمين‌

يقين بدانكه مباهات و افتخار من است»

جلال روى تو در حسن لاله‌زار من است‌

جمال عارض زيباى تو بهار من است.

تمّ الكتاب بعون اللّه و توفيقه فى يوم الاحد ثامن رمضان المبارك سنة خمس و عشر الف الهجرية »


در اين نسخه نامه‌اى فارسى از عماد الدين محمد بن رئيس به روزبهان (۵۶ الف- ۵۷ الف) و پاسخ آن از طرف روزبهان (۵۷ الف- ۷۵ ب) آمده كه هر دو قابل توجه است.

نيز ۵ ورق آن شامل اشعار روزبهان است‌ كه درباره آنها بحث خواهد شد.


همچنين از ورق ۳۹ الف ببعد شامل «فصل سوم از باب چهارم است در شرح ده كلمه شطح كه از مشايخ كبار منقولست» و آنان ازين قرارند:

ابو يزيد بسطامى، جنيد بغدادى، ابو الحسن نورى، ابو بكر شبلى، ابو بكر واسطى، ابو بكر كتابى، جعفر الحذاء ، ابو العباس بن عطا، حسين‌ بن منصور، ابو سعيد بن ابى الخير.

ديگر شامل بخشى از «رسالة القدس» روزبهانست كه در تصحيح آن قابل استفاده است.


چنانكه گذشت شرف الدين در پايان هر باب قطعه شعرى در مدح روزبهان آرد، از آن جمله ورق ۱۷ ب اشعار ذيل را آورده است:

سلام باد ز حق بر روان روزبهان‌

كه بود مخزن اسرار جان روزبهان‌

ز خاك روضه او بوى عشق می‌آيد

برو بديده بروب آستان روزبهان‌

يقين بدانكه ز عالم فراغتت بخشند

اگر نواله دهندت ز جان روزبهان‌

مغيبات كه از چشم خلق محجوبست‌

ز لطف حق شده عين العنان روزبهان‌

به نزد اهل حقيقت معيّن است كه بود

كليد گنج حقايق لسان روزبهان‌

مراد رمز انا الحق و سرّ سبحانى‌

نگشت كشف مگر از بيان روزبهان‌

«شرف» ز راه نسب گرچه هست فرزندش‌

كمينه‌ايست هم از چاكران روزبهان.


۲: شيخ عزّ الدين مسعود بن شرف الدين ابراهيم بن روزبهان ثانى.

مؤلف شد الازار گويد :

«وى شيخى صوفى و حليم و صاحب سكينه و نيكومحاوره و بسيار سفر بود، بمزيد عقل و رجحان در امور امتياز داشت، برسوم و عادات عارف و در واقعه‌ها مجرّب بود. بقعه شريف را تعمير كرد و بسيارى بر ان بيفزود و در يوم العرس‌ و روز عاشورا تذكير مى‌گفت، و دو بار براى استسقا دعا كرد، و سلاطين و علما با او موافقت نمودند، و بارها من (مؤلف شد الازار) در ختم‌ها در جنب او مى‌نشستم، و از محاوره و قرب او بهره مى‌بردم. وى مى‌گفت: انّا للّه قد خلت الدّيار، و استعلى‌الاشرار، و لم يبق الابرار و الاحرار» و من از كلام او تعجّب مى‌كردم و با خود مى‌گفتم آيا كثرت علما و فضلا را نمى‌بيند، چندى بر من نگذشت كه معنى اين گفتار را دانستم ... وى در سنه هفتصد و ... درگذشت، و در رباط عالى دفن شد.»


۳: شيخ صدر الدين روزبهان ثالث بن شرف الدين ابراهيم بن شيخ صدر الدين روزبهان ثانى. مؤلف شد الازار گويد :

«من او را ديدار كردم، وى در محافل عظيم و واقعات جليل مثل وفات پيغمبر ص و تعزيه امير المؤمنين حسين و وفيات علما و سلاطين و قضاة تذكير مى‌گفت. احاديث را از شيخ سراج الدين قزوينى محدث‌ در جامع بغداد سماع كرد، و از بسيارى از مشايخ ثقه روايت داشت و او صاحب مروت و ايثار و فتوت و صبر بود، و من از او شنيدم كه بر منبر در عزاء بعض مشايخ اين اشعار مى‌خواند:

وا اسفا من فراق قوم‌

هم المصابيح و الحصون.

و الغيث و المزن و الرّواسى‌

و الخير و الامن و السكون.

لم يتغيّر لنا الليالى‌

حتّى توفّاهم المنون.

فكلّ نار لنا قلوب‌

و كلّ ماء لنا عيون.»

۳.تصوّف روزبهان‌

الف: رياضت، پير، شجره تصوّف، سلسله روزبهانيه، رباط، سماع‌

رياضت‌

روزبهان را سلطان عارفان و برهان عالمان و قدوه عاشقان و سرور ابدال خوانده‌اند . وى در اطراف شيراز و كوههاى آن به رياضتهاى سخت پرداخت و مجاهدتهاى بليغ نمود . مؤلف تحفة العرفان گويد :

«اگر چه علوّ شأن او و مرتبت سلطان او به جذبه عنايت ربّانى و توفيق و رعايت سبحانى بوده، اما در ابتداء حالش رياضت بسيار و مجاهدت بيشمار باختيار كشيده.»

فقيه حسين‌ گفته كه وى صاحب ذوق و استغراق و وجد دايم بود.

سوزش باطن وى آرام نمى‌گرفت و اشك او باز نمى‌ايستاد، و هيچ وقت اطمينان نمى‌پذيرفت، و هيچ‌گاه از ناله باز نمى‌ماند. هر شب بگريه و ناله مشغول بود .


پير شيراز، شيخ روزبهان‌

آن بصدق و صفا فريد جهان ...

شاه عشاق و عارفان بود او

سرور جمله و اصلان بود او.


مؤلف تحفة العرفان‌ از بعض مصنّفات روزبهان‌ نقل مى‌كند:

«چون بسنّ بيست (و) پنج سال رسيدم، وحشتى عظيم از خلق مرا ظاهر شد، گاه‌گاهى نسايم قدس بر جانم مى‌وزيد، نمى‌دانستم كه چيست. گاه‌گاهى هاتفى از غيب آوازى دادى، تا در شبى در صحرايى بودم، آوازى شنيدم به‌غايت خوش، چنانچه از ان آواز شورى عظيم و وجدى بر من غالب شد، از پى مى‌رفتم تا بسر تلّى رسيدم، شخصى ديدم نيكوروى بر هيئت صوفيان، سخنى چند در باب توحيد تقرير فرمود، ندانستم كه بود، ناگاه از چشمم غايب گشت، سكر بر من غلبه كرد، روز ديگر هر چه داشتم برانداختم ...»


و نيز مؤلف تحفة العرفان آرد :

«و از معتبران منقولست كه از انواع رياضت كه شيخ كشيده يكى آن بود كه هفت سال در كوه «به موى» كه صبوى شهر شيرازست به يك خرقه بسر برده چنانچه غسل و وضو در زمستان و تابستان در ان كرده بود، و آن خرقه از گردن بيرون نياورد، و كس نديد كه او تناولى كرد، چنانچه مريدان انواع اطعمه به خدمتش بردندى، روز ديگر بر سر كوهها آن طعامها خورش وحوش و طيور بودى، گاه‌گاهى گفتى كه «اى كوه به موى! بسى انوار تجلّى بر تو يافته‌ام.»


و همين مؤلف نويسد :

«شرح رياضاتى كه شيخ- قدّس سرّه- در ابتداى حال كشيده، بيش از آنست كه تعداد آن توان‌ كرد يا در قلم توان آورد. از: صيام و قيام و انواع رياضات و اصناف اوراد كه او را بوده است‌ در شبانروزى. از معتبران چنان استماع افتاد كه نماز تا به شصت ركعت گزاردى، و احياء شب ازو معروف و مشهور بود، و گريه بسيار كردى و آه بيشمار زدى، و چندان گريه كرده بود كه آثار گريه بر روى عزيزش نشانى بود، چنانچه وقتى كه ذوقى پيدا شدى و رقّتى كردى اشك چشم مباركش به ميانه آن نشان فرود (آمدى)، و گاه‌گاهى كه غلبات شوقش ظاهر گشتى همچون فواره اشك چشمش درافشان گشتى.»

پير خرقه‌

مؤلف شد الازار گويد: وى خرقه از دست شيخ سراج الدين محمود بن خليفه‌ پوشيد، و اين قول را ديگران هم تأييد كرده‌اند . ماسينيون نويسد :

«همه منابع متفقند كه روزبهان خرقه تصوّف را از سراج الدين محمد بن خليفة بن عبد السلام بن احمد بن سالبه (متوفى ۵۶۲)، برادر نصر بن خليفه گرفت، ولى كشف الاسرار درين مورد ساكت است.»

شجره تصوّف‌

روزبهان بقلى دو شجره تصوّف دارد:


۱- بنقل تحفة العرفان‌ نخستين شجره تصوّف روزبهان ازين قرار است:

روزبهان، سراج الدين خليفه، (احمد بن عبد الكريم) ، خطيب ابو القاسم محمود بن احمد بن عبد الكريم، خطيب ابو بكر بن محمد، ابو اسحاق ابراهيم بن شهريار كازرونى، حسين اكار، ابو عبد اللّه محمد بن‌ خفيف شيرازى، ابو (محمد) جعفر حذاء ، ابو عمران‌ اصطخرى، ابو تراب نخشبى، ابو موسى سرّاعى (؟)، اويس قرنى‌ ، (...) ، امير المؤمنين على ع، محمد رسول اللّه ص.

همين شجره در مجمل فصيح خوافى در حوادث سنه ۶۰۶ آمده با جزئى تصرف‌ ، و ماسينيون‌ هم همين شجره را نقل كرده است.


۲- هم بنقل تحفة العرفان‌ ، شجره ديگر تصوّف روزبهان از شيخ كبير ابو عبد اللّه محمد بن خفيف به بالا چنين است:

شيخ كبير ابو عبد اللّه (محمد بن خفيف)، رويم، جنيد ، سرّى، معروف كرخى، داود طائى، حسن بن ابى الحسن بصرى، امير المؤمنين على ع، محمّد مصطفى ص.

سلسله روزبهانيه‌

مؤلف شد الازار گويد :

«روزبهان را در نواحى عالم اصحابى بود كه بحسن طريقتش معترف و از درياهاى حقيقتش بهره مى‌بردند خداوند جامه‌هاى ولايتها را بدو پوشانيد، تا خلق بتوسط وى بدو متوسّل گردند.»


روزبهان بقلى سلسله روزبهانيه را تأسيس كرده كه آقاى ماسينيون بنقل از سيد مرتضى زبيدى‌ اسناد آن را چنين نقل مى‌كند:

روزبهان بقلى (متوفى ۶۰۶)، پسر وى احمد (فخر الدين)، نواده وى روزبهان ثانى صدر الدين احمد (متوفى ۶۸۵، پدر ابراهيم نويسنده ترجمه احوال، و جدّ روزبهان ثالث صدر الدين)، عبد الودود خالوى فريد الدين (شد الازار، نمره ۲۴۹)، عبد القادر طاوسى، غياث (يا قوام الدين محمّد بن غياث) كازرونى، نور الدين ابو الفتوح احمد طاوسى (متوفى ۸۷۱)، على بن محمد، احمد بن محمّد نهروالى، قطب محمّد بن احمد بن محمّد نهروالى (۹۱۷- ۹۹۰)، احمد بابا سودانى (۹۶۳- ۱۰۳۲؛ قاضى معروف تمبوكتو)، عبد القادر غسّانى فاسى (متوفى ۱۰۳۲)، عبد القادر فهرى فاسى (شاذلى ۱۰۰۷- ۱۰۹۱)، نواده وى محمد صغير (متوفى ۱۱۳۴)، محمّد ابن عبد اللّه ابن ايوب تلمسانى، زبيدى (۱۱۴۰- ۱۲۰۷- ۱۷۹۱ م.)

رباط روزبهان‌

روزبهان بقلى، رباطى در باب الخداش‌ (شيراز) بنا كرد كه در ان مريدان را ارشاد مى‌كرد و آيندگان و روندگان را اطعام مى‌فرمود .

مؤلف تحفة العرفان گويد :

«چنين منقولست كه چون (روزبهان) از سكر به صحو آمد، در شيراز بناء رباط مبارك فرمود در باب خداش بن منصور- رضى اللّه عنه- در تاريخ سنه ستين و خمسمائة، و ذكر آن فرمود كه «بناء اين رباط براى اولياء حق است.»

روزبهان خود پس از مرگ جنب همين رباط- كه برباط قديم معروف شد- مدفون گرديد، و بعدها رباطى جديد بدان ضم كردند .

سماع‌

روزبهان را مجلس سماع بود . مؤلف تحفة العرفان آرد :

«منقولست كه شبى امام فقيه ارشد الدين‌ - رحمه اللّه- با شيخ (روزبهان) در سماعى بودند. شيخ را وقت خوش شد. امام با شيخ در حركت آمد، حالى عظيم امام را روى نمود. روز ديگر در مسجد جامع نوبت تذكير فقيه ارشد الدين بود، رقعه‌اى نوشتند كه دوش با شيخ روزبهان در سماع و چرخ امام را وقت خوش گشت. گفت: «اگر آنچه من از شيخ روزبهان‌ ديدم اگر ملك مقرّب ديدى بچرخ آمدى.»


مؤلف شد الازار نويسد :

«در آخر عمر از سماع باز ايستاد. ازو سبب پرسيدند، گفت: «اكنون من از خداى- عزّ و جلّ- سماع مى‌كنم، پس از آنچه از غير او سماع كردم پرهيز مى‌نمايم. فقيه‌ در تعبير اين كلام گويد: يعنى من در درياهاى اسرار قرآن غوص كنم، پس آنچه را از صفات عظمت و كبريا و جلوت وى بر ما بصفات جلال و جمال آمده، مى‌شنوم.»

كرامات‌

كرامات و خوارق عادات بسيار از شيخ روزبهان در كتب‌ و مخصوصا در تحفة العرفان (باب اول و باب سوم‌ و باب هفتم‌ ) نقل شده كه ما از ذكر آنها صرف نظر مى‌كنيم.

ب: عشق صوفيانه جمال در نظر عارفان‌ ‌

تمجيد از حسن و زيبايى و ذكر جمال الهى در اسلام

احاديث و اخبارى در اسلام هست دالّ بر تمجيد از حسن و زيبايى و ذكر جمال الهى


۱: انّ اللّه جميل يحبّ الجمال‌ (مسلم، ج ۱ ص ۶۵؛ جامع صغير ج ۱ ص ۶۸؛ مستدرك حاكم ج ۱ ص ۲۶؛ احياء العلوم ج ۴ ص ۲۱۲؛ تلبيس ابليس طبع مصر ۲۰۱؛ كنوز الحقائق ص ۲۵).


۲: انّ اللّه تعالى جميل يحبّ الجمال و يحبّ ان يرى اثر نعمته على عبده و يبغض البؤس و التباؤس.


۳: انّ اللّه تعالى جميل يحبّ الجمال، سخىّ يحبّ السخاء، نظيف يحبّ النظافة. (جامع صغير، ج ۱ ص ۶۸) .

او جميل است و يحبّ (محبّ) للجمال‌

كى جوان نو گزيند پير زال.

چون خدا در دو جهان روى نكو دارد دوست‌

من كه پور حسنم، دوست ندارم چكنم؟

در عبهرالعاشقین «ان اللّه جميل و يحبّ الجمال» آمده.


۴: اتانى ربّى عزّ و جلّ فى احسن صورة. (مسند احمد بن حنبل. اول ص ۳۶۸؛ مفتاح كنوز السنة ص ۲۱۵).


۵: رأيت ربّى فى احسن صورة. (عبهر العاشقين ص ۳۱)


۶: در «دعاى سحر» آمده: «اللّهم انّى أسألك من جمالك با جمله و كلّ جمالك جميل، اللّهم انّى أسألك بجمالك كله»


در وصف چهره نيكو

۷: اطلبوا الخير عند حسان الوجوه. (سفينة بحار الانوار ج ۱ ص ۲۸۰)


۸: من فيه حبّة و غلبة باللّه و للّه و فى اللّه، يحبّ وجه الحسن. (عبهر العاشقين ص ۹)


۹: انّ رسول اللّه- صلّى اللّه عليه و سلم- كان يعجب الخضرة، و يعجبه وجه الحسن. (عبهر العاشقين ص ۲۹)


۱۰: ثلث يزيدنّ فى قوّة البصر: النظر الى الخضرة، و النظر الى الوجه الحسن، و النظر الى الماء الجارى. (عبهر العاشقين ص ۲۹)


۱۱: انّ رسول اللّه ص يأمر بالجيوش: اذا ارسلتم رسولا فاجعلوه حسن الوجه الاسمر. (عبهر العاشقين ص ۲۹)


۱۲: اعتمدوا بحوائجكم صباح الوجه، فانّ حسن الصورة اوّل نعمة لقاك من الرجل. (عبهر العاشقين ص ۳۰)


۱۳: من رزق حسن صورة و حسن خلق و زوجة صالحة و سخاء نفس، فقد اعطى خير الدنيا و الآخرة. (عبهر العاشقين ص ۳۰)

در تصوّف اسلامى‌

هر يك از مشايخ صوفيان بنياد كار و طريقت خود را بر ورزش يكى از مقامات و پايدارى در تحقّق بدان يا سير در يكى از احوال و مراقبت آن نهاده‌اند، چنانكه بعضى سكر و عزلت و گروهى مراقبت باطن و دسته‌اى صحبت و ايثار را اصل قرار داده‌اند، و برخى از مشايخ راستين عشق و وداد را پايه ترقى و كيمياى سعادت شمرده‌اند .

بعضى از صوفيان عقيده دارند كه پرستش جمال و عشق صورت آدمى را بكمال معنى مى‌رساند كه چون معنى جز در صورت نتوان ديد و جمال ظاهر آينه‌دار طلعت غيب است، پس ما كه خود در قيد صورت و گرفتار صوريم بمعنى مجرّد عشق نتوانيم داشت، و ازين‌رو بنياد طريقت خود را بر اساس جمال‌پرستى متّكى ساخته، به زيبائى صورت عشق مى‌ورزيده‌اند.»


ابو بكر محمد بن ابى سليمان داود اصفهانى (متوفى ۲۹۷ ه.) در كتاب الزهرة از جمال و عشق سخن مى‌راند .

ذو النون مصرى (متوفى ۲۴۵) يكى از نخستين كسانى است كه خدا را در صور زيباى طبيعت مى‌ديد .

ابو حمزه و ابو الحسين احمد بن محمد نورى (متوفى ۲۹۵) نيز در همين طريق گامزن بوده‌اند .

امام احمد غزالى‌ مؤلف كتاب سوانح (متوفى ۵۲۰) همين راه را طى مى‌كرد .

روزبهان بقلى (متوفى ۶۰۶) درين طريقه ممتاز است، و ما ازين پس از عقيده او بحث خواهيم كرد.

فخر الدين عراقى‌ (متوفى ۶۸۸) صاحب لمعات كه از شاگردان صدر الدين قونوى است برين عقيده بوده مباحث عرفان را در مؤلفات خود با اصطلاح عشق و عاشق و معشوقه بيان كرده است‌ .

اوحد الدين كرمانى‌ نيز همين روش داشت و در خانقاه وى اين طريقه معمول بود . وى به مقتضاى المجاز قنطرة الحقيقة عشق زيبا چهرگان را اصل مسلك خود قرار داده، آن را وسيله نيل بجمال و كمال مطلق مى‌شمرد . وقتى شمس الدين (تبريزى) در اثناء مسافرت به‌بغداد رسيد و شيخ اوحد الدين كرمانى را ديدار كرد، پرسيد كه «در چيستى؟» گفت: «ماه را در آب طشت مى‌بينم»، فرمود كه «اگر در گردن دنبل ندارى، چرا در آسمان نمى‌بينى؟»

سردسته اين گروه مولانا جلال الدين مولوى‌ و خواجه حافظ مى‌باشند .


اما روزبهان بقلى

روزبهان بقلى در كتاب «منطق» يك سلسله تفكرات مبنى بر عشق و جمال آورده است‌ .

عشق صورى روزبهان

ابن العربى در باب ۱۷۷ از فتوحات المكية، در ذكر نوع ششم، در علوم معرفت كه علم خيال باشد، و عالم آن متّصل و منفصل است، گويد:

«شيخ روزبهان در مكه مجاور بود، و كان كثير الزعقات فى حال وجده فى اللّه بحيث انه كان يشوش على الطائفين بالبيت، فكان يطوف على سطوح الحرم، و كان صادق الحال. ناگاه به محبت زنى مغنيه مبتلا شد، و هيچ‌كس نمى‌دانست، و آن وجد و صيحه‌هايى كه در وجد فى اللّه مى‌زد، همچنان باقى بود، اما اول از براى خداى تعالى بود، و اين زمان از براى مغنيه، دانست كه مردم را چنان اعتقاد خواهد شد كه وجد و صيحات وى اين زمان نيز از براى خداى تعالى است، بمجلس صوفيه حرم آمد و خرقه خود بيرون كرد، و پيش ايشان انداخت، و قصه خود با مردم بگفت و گفت: «نمى‌خواهم كه در حال خود كاذب باشم.» پس خدمت مغنيه را لازم گرفت. حال عشق و محبت وى را با مغنيه گفتند و گفتند كه وى از اكابر اولياء اللّه است. مغنيه توبه كرد و خدمت وى را پيش گرفت. محبت آن مغنيه از دل وى زائل شد، بمجلس صوفيه آمد، و خرقه خود درپوشيد.»


اين داستان را جامى در نفحات الانس و معصوم‌على شاه در طرائق الحقائق‌ بنقل از فتوحات آورده‌اند.

ماسينيون‌ درين باب گويد:

«آيا بايد اين داستان را به روزبهان مصرى مرتبط دانست، من چنين تصور مى‌كنم.»

بنابراين وى مى‌پندارد كه قهرمان اين حادثه عشقى، شيخ كبير روزبهان مصرى كازرونى الاصل‌ بوده است. ماسينيون- چنانكه گفتيم‌ - در مورد سفر روزبهان بقلى به مكه هم شك كرده است، ولى چنانكه در عنوان «سفرها» متذكر شديم سفر وى به مكه از جانب نواده روزبهان- يعنى مؤلف تحفة العرفان- تأييد شده و مؤلف شد الازار و ديگران هم آن را نقل كرده‌اند. امّا در باب عشق وى، با اطلاعى كه از حسّ جمال‌پرستى و عشق روزبهان بقلى داريم، و با تأييد فتوحات المكيه و نفحات الانس و طرائق الحقائق‌ دليلى نيست كه آن را مرتبط به روزبهان مصرى- كه در مآخذ ذكرى از عشق و جمال‌پرستى او نيست- بدانيم.


فخر الدين عراقى در «عشاق‌نامه» آرد :

پير شيراز، شيخ روزبهان‌

آن بصدق و صفا فريد جهان‌

اوليا را نگين خاتم بود

عالم جان و جان عالم بود

شاه عشاق و عارفان بود او

سرور جمله واصلان بود او

چون بايوان عاشقى بر شد

روزبه بود و روزبه‌تر شد

سالها با جمال جان افروز

روز شب كرده بود و شبها روز

داشت او دلبرى فرشته نهاد

كه رخش ديده را جلا مى‌داد

اتفاقا مگر سفيهى ديد

كان پرى پاى شيخ مى‌ماليد

رفت تا درگه اتابك سعد

تيزروتر ز سير برق از رعد

گفت: «اى پادشاه دين! فرياد

پاى خود شيخ دين با مرد داد.»

سعد زنگى، ز اعتقاد كه داشت‌

در حق شيخ افترا انگاشت.

كرد روزى مگر عيادت شيخ‌

ديد حالى كه بود عادت شيخ‌

دلبرى ديد، همچو بدر منير

چست در برگرفته پاى فقير.

چون اتابك بچشم خويش بديد

از حيا زير لب همى‌خنديد

بود نزديك شيخ سوزنده‌

منقلى پر ز آتش آكنده‌

پاى‌ها از كنار آن مهوش‌

چست درزد به منقل آتش‌

گفت: «چشمم اگر چه حيرانست‌

پاى را پيش هر دو يكسانست»

«آتش از تن نصيب خود طلبد

سوزش مغز بى‌خرد طلبد»

«گل آتش به پيش ابراهيم‌

وز تجلّى نسوخت جسم كليم»

«نظر ما بچشم تو جانى است‌

ميل دل را نتيجه روحانى است»

«نظرى كز سر صفا آيد

به طبيعت مگر نيالايد»

«گر ترا نيست با غمش كارى‌

دايما من مقيدم، بارى.»

حافظ و روزبهان‌

سودى در شرح ديوان حافظ در تأويل «پير گلرنگ من اندر حق ازرق‌پوشان» آرد :

«در مناقب خواجه (حافظ) نوشته‌اند كه نسبت خرقه خواجه شمس الدين محمد حافظ شيرازى به پير ارشاد و بيعت او شيخ محمود عطّار شيرازيست كه به «پير گلرنگ» مشهور است، و او مريد شيخ عبد السلام است، و او مريد شيخ فخر الدين احمد ولد شيخ روزبهان بقلى، و او خرقه از پدر خود شيخ شطاح دارد.»

جاى تأسف است كه مراد سورى از «مناقب خواجه» معلوم نيست، آيا كتابى بوده نظير مناقب بسيارى از عارفان ايران، كه سودى بدان دسترس داشته؟ در هر حال اين روايت قابل توجه است و شايد تا حدّى علّت شباهت افكار حافظ و روزبهان را در عشق و جمال‌پرستى بيان كند


امّا بر اين روايت اشكالاتى وارد است:


اولا سلسله تصوّف مذكور با سلسله‌اى كه زبيدى نقل كرده‌ موافق نيست.


ثانيا نام پير مذكور (عطار) در جاى ديگر از شرح سودى‌ ، شيخ محمد عطار است، و هم اوست كه در «مناقب حضرت شاه نعمت اللّه ولى» بنام «علاء الدين محمد عطار» آمده است، و جامى در نفحات الانس‌ او را «از كبار اصحاب خواجه بهاء الدين» مى‌شمارد.

۴. آثار روزبهان‌

در تحفة العرفان آمده‌ :

«امّا مصنّفات شيخ استماع افتاد كه شصت پاره كتاب از مصنّفات اوست، بواسطه فترتى كه واقع شد بعد از وفات شيخ آن كتابها متفرق شد، امّا آنچه يافته ذكر آن ايراد كرده شود.»

الف: نثر

مؤلف شد الازار آرد :

«در هر نوع از تفسير و تأويل و حديث و فقه و اعتقاد و تصوّف تصنيف دارد.»

اول . در تفسير و تأويل‌

دو تفسير ساخته‌ :

(۱) ۱: لطائف البيان فى تفسير القرآن‌ - درين كتاب اقوال مفسّران آورده مثل قول ابن عباس و ضحاك و قتاده و كلبى و امثال ايشان، و در آخر قول خود فرموده‌ .

(۲) ۲: عرائس البيان فى حقائق القرآن‌ - در تفسير عرائس البيان اقوال ائمه مشايخ آورده مثل جنيد و ابن عطار و شبلى و ابو بكر واسطى و سهل عبد اللّه‌ تسترى و عبد الرحمن على- قدّس اللّه ارواحهم- و در آخر فرمايد: «و اقول كذا» .


حاجى خليفه در كشف الظنون گويد :

«عرائس البيان فى حقائق القرآن- تأليف شيخ ابو محمد روزبهان بن ابى النصر البقلى الشيرازى الصوفى (متوفى به سال ۶۰۶)، و آن تفسيريست بر طريقه اهل تصوّف. وى‌ گويد: صنفته موجزا مخففا لا اطالة فيه و لا املال، و ذكرت ما سنح لى من حقيقة القرآن و لطائف البيان، بالفاظ لطيفة و عبارات شريفة، و ربّما ذكرت تفسير آية لم يفسّرها المشايخ، ثم اردفت بعد قولى اقوال مشايخى بما عبارتها الطف و اشارتها اظرف، و تركت كثيرا منها ليكون اخفّ محملا و احسن تفصيلا. انتهى.»

در حبيب السير و مجمع الفصحاء و آثار العجم‌ و فارسنامه ناصرى‌ و طرائق الحقائق‌ ازين كتاب به «تفسير عرايس» ياد شده است‌ .

دوم . در شرح احاديث‌

در شرح حديث مشكل دو كتاب معتبر ساخته‌ :

(۳) ۱: كتاب مكنون الحديث‌ .

(۴) ۲: كتاب حقائق الاخبار .

سوم . در فقه‌

(۵) كتاب الموشح فى المذاهب الاربعة و ترجيح قول الشافعى بالدليل‌ . مؤلف تحفة العرفان نويسد :

«و در فقه كتابى تصنيف فرموده، نام آن موشح مذاهب بر چهار امام‌ كه اعلام اسلام‌اند- رضوان اللّه عليهم- جمع فرموده.»

چهارم . در اصول‌

(۶) ۱: كتاب العقائد .

(۷) ۲: كتاب الارشاد .

(۸) ۳: كتاب المناهج‌ .

پنجم . در تصوّف‌

(۹) ۱: كتاب مشرب الارواح‌ .

(۱۰) ۲: كتاب منطق الاسرار ببيان الانوار - آقاى لوئى ماسينيون نسخه‌اى ازين كتاب دارند مورخ به سال ۶۶۵ ه./ ۱۲۶۶ م.، بقطع آلبوم، ۸۱ ورق.

(۱۱) ۳: شرح الشطحيات فارسى. اين شرح فارسى روزبهان بقلى بر شطحيات عرفا و از جمله كتاب «الطواسين» منسوب بحسين بن منصور حلاج است و بخش شرح طواسين در سنه ۱۹۱۳ ميلادى بتوسط آقاى لوئى ماسينيون مستشرق فرانسوى در پاريس بطبع رسيده است، و عين عبارت روزبهان بقلى در ابتداى اين شرح از قرار ذيل است:

«متفرقات كلام حسين بن منصور را- قدّس اللّه روحه- شرح داديم، طواسينش را بزبان شطّاحان بغرايب نكت عبارت كنيم ان شاء اللّه، زيرا كه آن از فصيلات [؟] رسومى بس عجايب است و علومى بس غرايب، وفّقنا اللّه لشرحها و ايّدنا لكشفها للمسترشدين الصادقين بمنّه وجوده.»

اين كتاب در جزو كتب «گنجينه نوشته‌هاى ايرانى» بتصحيح آقاى هنرى كربين و نگارنده اين سطور در انستيتو ايران و فرانسه (تهران) بچاپ خواهد رسيد.


(۱۲) ۴: كتاب لوامع التوحيد .

(۱۳) ۵: كتاب مسالك التوحيد .

(۱۴) ۶: كتاب كشف الاسرار و مكاشفات الانوار- شد الازار نام‌ كتاب را بهمين وجه ذكر كرده و مؤلف تحفة العرفان‌ «كتاب كشف الاسرار» را ياد كرده است، امّا جامى در نفحات الانس‌ دو بار، حبيب السير ، كشف الظنون‌ ، مجمع الفصحاء ، طرائق الحقائق‌ و فارسنامه ناصرى‌ «كتاب الانوار فى كشف الاسرار» آورده‌اند، ولى نام درست كتاب همانست كه نواده روزبهان در تحفة العرفان و جنيد شيرازى در شد الازار ياد كرده‌اند.


(۱۵) ۷: كتاب شرح الحجب و الاستار فى مقامات اهل الانوار يا كتاب الاغانة.- مؤلف شد الازار نام آن را كتاب شرح الحجب و الاستار فى مقامات اهل الانوار گفته، و مؤلف تحفة العرفان‌ «كتاب شرح حجب و استار» آورده است.


(۱۶) ۸: كتاب سير الارواح‌ .- ماسينيون آن را كتاب «مصباح» مى‌داند . اين كتاب بزبان عربى است.

(۱۷) ۹: كتاب العرفان فى خلق الانسان‌ .

(۱۸) ۱۰: رسالة الانس فى روح القدس.- نام اين رساله در شد الازار چنين است، ولى در تحفة العرفان‌ «كتاب الانس فى ارواح القدس» آمده.

(۱۹) ۱۱: كتاب غلطات السالكين‌ - ماسينيون نويسد :

«غلطات السالكين (- منهاج؟- شد الازار نمره ۱۹ )- كتاب النكات.

نسخه خطى كتابخانه ملى پاريس، ضميمه فارسى به شماره ۱۸۵۱ ، از ورق ۱۴۸ الف ببعد.» در ظهر اين نسخه نوشته شده: الرسالة (كذا) النكات الصوفية الروزبهانية.


(۲۰) ۱۲: كتاب سلوة العاشقين‌ .

(۲۱) ۱۳: كتاب تحفة المحبّين‌ .

(۲۲) ۱۴: كتاب عبهر العاشقين‌ - ذكر آن بتفصيل بيايد.

(۲۳) ۱۵: كتاب سلوة القلوب‌ .

(۲۴) ۱۶: ديوان المعارف- شد الازار ازين كتاب ياد مى‌كند، و مؤلف تحفة العرفان‌ از جمله آثار شيخ «ديوان معارف در اشعار» را ياد مى‌كند.

(۲۵) ۱۷: كتاب صفوة مشارب العشق‌ .

(۲۶) ۱۸: كتاب منهج السالكين‌ .

(۲۷) ۱۹: كتاب مقاييس السماع‌ .

مؤلف تحفة العرفان گويد :

«و در مقامات مشايخ هزار و يك مقام جمع فرموده» و معلوم نيست كه اين كتاب يكى از كتب سابق الذكر يا كتابى ديگر است.

ب: شعر روزبهان‌

در تحفة العرفان از ورق ۱۰۸ الف ببعد اشعارى تحت عنوان «فى الاشعار لحضرة الشيخ» آمده كه شامل انواع ذيل است:

قصيده بمطلع

۱- قصيده بمطلع:

منم كه مطلع صبح ازل جنان منست‌

منم كه خازن سرّ قدم روان منست.

۲-قصيده بمطلع:

هر شب كه سر بطارم خضرا برآورم‌

گرد از قمام عرش به غوغا برآورم.

۳- قصيده بمطلع:

بيا تا دست ازين عالم بداريم‌

بيا تا پاى دل از گل برآريم.

غزل بمطلع

۴- غزل بمطلع:

يوسف مصرى كه دست از عشق تو ببريده‌اند

شاهد عصرى كه عشقت را بجان بخريده‌اند.

۵- غزل بمطلع:

بيا كه جان جانم در بر افتاد

دلم از آفرينش برتر افتاد.

۶- غزل بمطلع:

چون فروشد زورق از درياى اخضر نيم‌شب‌

شد جهان مانند جون‌ درياى عنبر نيم‌شب.

هفت رباعى

۷- هفت رباعى (۱۱۱ الف- ۱۱۱ ب).

مثنوى بمطلع

۸- مثنوى بمطلع:

اى قديمى كه در جلال قدم‌

نبود ذات تو قرين عدم.

ما محض نمونه يك قصيده و يك غزل و چند رباعى را ازو نقل مى‌كنيم:

(از تحفة العرفان ورق ۱۰۹ ب- ۱۱۰ الف)

بيا تا دست ازين عالم بداريم‌

بيا تا پاى دل از گل برآريم‌

بيا تا بند گردون بگسلانيم‌

بيا تا كار دنياها برآريم‌

بيا تا بردبارى پيشه گيريم‌

بيا تا تخم نيكويى بكاريم‌

بيا تا از دل و جان در غم يار

چو ابر نوبهارى خون بباريم‌

بيا تا در بساط حسن جانان‌

ز هرچ آن كمترست خود را كم آريم‌

بيا تا در بلا و امتحانش‌

چو شيران شكارى پايداريم‌

بيا تا هر دو عالم پيش عشقش‌

بعشق اندر كم از ذرّه شماريم‌

بيا تا در مرادش بى‌مرادى‌

گزينيم و بهانه در نياريم‌

بيا تا پيش امرش همچو مردان‌

سراندازى كنيم و سر نخاريم‌

شراب الفت دردش كشيديم‌

دم اندر دم هنوز اندر خماريم‌

شراب الفت دردش كشيديم‌

دم اندر دم هنوز اندر خماريم‌

بدار الضرب عشق او چو اكسير

عيار هر عيارى را عياريم‌

چو دل غارت شد اندر شوق عشقش‌

بيا تا در غمانش جان سپاريم‌

در ان مجلس كه گوهرها فشانند

بيا تا ما دل پرغم بباريم‌

بيا تا در ره‌آورد وصالش‌

براى نورهى جان نو آريم‌

شباهنگ فلك خود نيك داند

كه ما هر شب بليل اندر نهاريم‌

همه مرغان عالم نو برآيند

بدان اى جان كه ما مرغان ياريم‌

همه بيكار مى‌گردند ازين كار

بجان جان كه ما خود عين كاريم‌

درين ميدان سفلى گاه ناورد

به مركب هاى ربّانى سواريم‌

در اقليم معارف مركب عشق‌

بگرد نقطه وحدت مداريم‌

در ان مجلس كه مردان وصالند

وراى دست مجلس از كباريم‌

ز مقطعهاى كون و آفرينش‌

در ان ميدان چو بينى بر كناريم‌

چو طوفان وحدتم سيلاب راند

در ان طوفان وحدت پايداريم‌

ميان لشكر عشاق حضرت‌

ز اخيار همه عالم خياريم‌

نگارستان مستان ازل را

چو بينى از نگارستان نگاريم.

(از تحفه العرفان ورق ۱۱۰ الف- ۱۱۰ ب).

يوسف مصرى كه دست از عشق تو ببريده‌اند

شاهد عصرى كه عشقت را بجان بخريده‌اند

نرگس رعنات، جانا! در بساتين قدم‌

شاهدان ذو الجلالى در ازل ورزيده‌اند

چون رخ زيباى تو ديدند عشاق جهان‌

از براى وصلت از هر دو جهان ببريده‌اند

عاشقان خورشيد عزت در رخ تو يافتند

الحق آن خورشيد در روى تو شاهد ديده‌اند

مفلسان دهرپيما از براى روى تو

هر زمان درياى خون از ديده‌ها بيميده‌اند

سالكان انس و خلوت در مجالسهاى‌ وصل‌

از فراق رويت، اى جان! دم بدم برسيده‌اند

بالغان عقل در بازار اسرار بقاء

از كمال شوق رويت همچو من شوريده‌اند

صد هزاران خلعت حسن و جلال از وصف او

هر زمان از دست رضوان ازل پوشيده‌اند.

اشعار ذيل هم در مآخذ مختلف از روزبهان نقل شده:

آنچه نديدست دو چشم زمان‌

و آنچه بنشنيده‌ دو گوش زمين‌

در گل ما رنگ نمودست آن‌

خيز و بيا در گل ما آن ببين.

(تحفة العرفان ورق ۱۳ الف، شد الازار ص ۲۴۴، هزار مزار ص ۱۱۱، نفحات الانس چاپ ليس ص ۲۸۸، طرائق الحقائق ج ۲ ص ۲۸۶، فارسنامه ناصرى ج ۲ ص ۱۴۷)

درين زمانه منم قائد صراط اللّه‌

ز حدّ خاور تا آستانه اقصى‌

روندگان معارف مرا كجا بينند

كه هست منزل جانم به ماوراى ورا.

(تحفة العرفان ورق ۲۹ ب، شد الازار ص ۲۴۴، هزار مزار ص ۱۱۲، نفحات الانس چاپ ليس ص ۲۸۹، طرائق الحقائق ج ۲ ص ۲۸۶).

اگر آهى كشم صحرا بسوزم‌

جهان را جمله سر تا پا بسوزم‌

بسوزم عالم ار كارم نسازى‌

چه فرمايى بسازم يا بسوزم؟

(رياض العارفين چاپ دوم ص ۱۲۸، مجمع الفصحاء ج ۱ ص ۲۳۶، طرائق الحقائق ج ۲ ص ۲۸۷، فارسنامه ناصرى ج ۲ ص ۱۴۷).

دل داغ تو دارد ار نه بفروختمى‌

در ديده تويى اگر نه بردوختمى‌

جان منزل تست، ورنه روزى صد بار

در پيش تو چون سپند بر سوختمى.

(رياض العارفين چاپ دوم ص ۱۲۸، مجمع الفصحاء ج ۱ ص ۲۳۶، آثار العجم ص ۴۶۱، فارسنامه ناصرى ج ۲ ص ۱۴۷).

گر تاب‌ بر ان زلف نگون اندازى‌

زهاد ز صومعه برون‌ اندازى‌

ور عكس جمال خود بروم‌ اندازى‌

بتها بسجود سرنگون اندازى‌

(تحفة العرفان ورق ۱۱۱ ب، رياض العارفين ص ۱۲۸، مجمع الفصحاء ج ۱ ص ۲۳۶، طرائق الحقائق ج ۲ ص ۲۸۷).

تا چند سخن تراشى و رنده زنى‌

تا كى بهدف تير پراكنده زنى‌

گر يك سبق از علم خموشى دانى‌

بسيار بدين گفت و شنو خنده زنى.

اشعارى را كه متأخران مانند هدايت نقل كرده‌اند، نمى‌توان جز ما از روزبهان دانست و بعضى از آنها منسوب به ديگرانست از ان جمله رباعى بمطلع «اگر آهى كشم صحرا بسوزم» را كه هدايت در مجمع الفصحاء و رياض العارفين و معصوم‌على شاه در طرائق الحقائق و فسائى در فارسنامه آورده‌اند، در ديوان بابا طاهر چنين آمده:

به آهى گنبد خضرا بسوجم‌

فلك را جمله سر تا پا بسوجم‌

بسوجم ار نه كارم را بساجى‌

چه فرمايى بساجى، يا بسوجم.

بنظر مى‌رسد كه بسيارى از اشعار عبهر العاشقين- كه حاكى از عشق و سوز و گداز است- از خود روزبهان باشد.

چنانكه گفتيم مؤلف تحفة العرفان از جمله آثار شيخ «ديوان معارف در اشعار» را ياد كرده است‌ ، ولى معلوم نيست كه اين كتاب محتوى اشعار خود اوست يا اشعار ديگران يا هر دو .

روزبهان به زبانهاى محلّى فارس نيز اشعارى داشته است. مؤلف تحفة العرفان گويد :

«شيخ ما- قدّس سرّه- دو نوبت به كعبه رفته بود و وقفه يافته بود. از معتبران منقولست كه چون شيخ به كعبه رسيد، پس در كعبه رفت وقتش خوش (گشت)، حلقه كعبه را بگرفت و «بزبان نيريزى» فرمود.

بيت نيريزى:

وش روى تو گل‌جو شدست‌

وقايش و بو شدست‌

روى كلن دوست هو

شه خن بس كس كو شدست.

اين بگفت و حلقه در كعبه را بجنبانيد ...»

مربوط به دسته های:قرن پنجم و ششم هجری -