عرفان و حکمت
عرفان و حکمت در پرتو قرآن و عترت
تبیین عقلی و نقلی عرفان و حکمت و پاسخ به شبهات
صفحه‌اصلیدانشنامهمقالاتتماس با ما

خرابات

خرابات (اصطلاح عرفانی) به معنای: وحدت صرف که رسوم تعینات در آن محو است (سیر و سلوک (طرحی نو در عرفان عملی شیعی)). و دير و خرابات: عالم معنی عارف را گویند (شرح مرادات حافظ).

خرابات در لغت محل خراب و ویرانه را که اثری از آبادی در آن نیست گویند و نیز میخانه و شرابخانه را خرابات نامند.

گویا خرابات وجود انسان را از آثار تعین خراب نموده و با هم در ریختن کوه تعین مجازی در حقیقت باطن را آباد می‌کند. و هر مقامی را که در آن سالک از شراب محبت یا جذبات و تجلیات الهی از خود بی‌خود شده و خراب می‌گردد خرابات نامند.

در اشعار عرفانی گاهی در مقابل مسجد قرار می‌گیرد و نماد و مثال مکان یا مقامی است که در آن انسان از ریاء و خودخواهی دور شده و به فقر و عبودیت خود اعتراف کرده و کمالی را به خود نسبت نمی‌دهد.

خرابات در دیوان شمس مولوی

از اول امروز حریفان خرابات

مهمان توند ای شه و سلطان خرابات

امروز چه روزست بگو روز سعادت

این قبله دل کیست بگو جان خرابات

هرگز دل عشاق به فرمان کسی نیست

کو مست خرابست به فرمان خرابات

صد زهره ز اسرار به آواز درآمد

کز ابر برآ ای مه تابان خرابات

ما از لب و دندان اجل هیچ نترسیم

چون زنده شدیم از بت خندان خرابات

بر گاو نهد رخت و به عشق آید جان مست

کاین رخت گرو کن بر دربان خرابات

هر جان که به شمس الحق تبریز دهد دل

او کافر خویش است و مسلمان خرابات

همچنین:

جانا به خرابات آ تا لذت جان بینی

جان را چه خوشی باشد بی‌صحبت جانانه

هر گوشه یکی مستی دستی ز بر دستی

و آن ساقی هر هستی با ساغر شاهانه

تو وقف خراباتی دخلت می و خرجت می

زین وقف به هشیاران مسپار یکی دانه

خرابات در غزلیات عطار:

ما ز خرابات عشق مست الست آمدیم

نام بلی چون بریم چون همه مست آمدیم

پیش ز ما جان ما خورد شراب الست

ما همه زان یک شراب مست الست آمدیم

خاک بد آدم که دوست جرعه بدان خاک ریخت

ما همه زان جرعهٔ دوست به دست آمدیم

همچنین:

سحرگاهی شدم سوی خرابات

که رندان را کنم دعوت به طامات

عصا اندر کف و سجاده بر دوش

که هستم زاهدی صاحب کرامات

خراباتی مرا گفتا که ای شیخ

بگو تا خود چه کار است از مهمات

بدو گفتم که کارم توبهٔ توست

اگر توبه کنی یابی مراعات

مرا گفتا برو ای زاهد خشک

که تر گردی ز دردی خرابات

خرابات در غزلیات حافظ:

دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما

چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما

ما مریدان روی سوی قبله چون آریم چون

روی سوی خانه خمار دارد پیر ما

در خرابات طریقت ما به هم منزل شویم

کاین چنین رفته‌ست در عهد ازل تقدیر ما

همچنین:

در خرابات مغان نور خدا می‌بینم

این عجب بین که چه نوری ز کجا می‌بینم

خرابات در غزلیات سعدی:

بر من که صبوحی زده‌ام خرقه حرامست

ای مجلسیان راه خرابات کدامست

خرابات در غزلیات شاه نعمت الله ولی:

با ساقی رندان خرابات حریفیم

دائم بود آن ساقی و آن عشق مدام است

بی نام و نشان شو که درین کوی خرابات

بی نام و نشان هر که شود نیک به نام است

می نوش می عشق که پاکست و حلالست

این می نه شرابیست که در شرع حرام است

خوش جام حبابی که پر از آب حیاتست

مائیم چنین همدم و پیوسته به کام است

همچنین:

اهل دل را از سراپردهٔ جان باید جست

عاشقان را ز خرابات مغان باید جست

خرابات در گلشن راز شیخ محمود شبستری

سوال از معنای شراب، شمع، شاهد و خرابات:

شراب و شمع و شاهد را چه معنی است

خراباتی شدن آخر چه دعوی است

جواب در اشارت به خرابات:

خراباتی شدن از خود رهایی است

خودی کفر است ور خود پارسایی است

نشانی داده‌اندت از خرابات

که «التوحید اسقاط الاضافات»

خرابات از جهان بی‌مثالی است

مقام عاشقان لاابالی است

خرابات آشیان مرغ جان است

خرابات آستان لامکان است

خراباتی خراب اندر خراب است

که در صحرای او عالم سراب است

خراباتی است بی حد و نهایت

نه آغازش کسی دیده نه غایت

اگر صد سال در وی می‌شتابی

نه کس را و نه خود را بازیابی

گروهی اندر او بی پا و بی سر

همه نه مؤمن و نه نیز کافر

شراب بیخودی در سر گرفته

به ترک جمله خیر و شر گرفته

شرابی خورده هر یک بی‌لب و کام

فراغت یافته از ننگ و از نام

حدیث و ماجرای شطح و طامات

خیال خلوت و نور کرامات

به بوی دردیی از دست داده

ز ذوق نیستی مست اوفتاده

عصا و رکوه و تسبیح و مسواک

گرو کرده به دردی جمله را پاک

میان آب و گل افتان و خیزان

به جای اشک خون از دیده ریزان

گهی از سرخوشی در عالم ناز

شده چون شاطران گردن افراز

گهی از روسیاهی رو به دیوار

گهی از سرخ‌رویی بر سر دار

گهی اندر سماع از شوق جانان

شده بی پا و سر چون چرخ گردان

به هر نغمه که از مطرب شنیده

بدو وجدی از آن عالم رسیده

سماع جان نه آخر صوت و حرف است

که در هر پرده‌ای سری شگرف است

ز سر بیرون کشیده دلق ده تو

مجرد گشته از هر رنگ و هر بو

فرو شسته بدان صاف مروق

همه رنگ سیاه و سبز و ازرق

یکی پیمانه خورده از می صاف

شده زان صوفی صافی ز اوصاف

به مژگان خاک مزبل پاک رفته

ز هر چ آن دیده از صد یک نگفته

گرفته دامن رندان خمار

ز شیخی و مریدی گشته بیزار

چه شیخی و مریدی این چه قید است

چه جای زهد و تقوی این چه شید است

اگر روی تو باشد در که و مه

بت و زنار و ترسایی تو را به

و شيخ محمّد لاهيجى، در شرح گلشن ص ۶۲۵ (طبع انتشارات محمودى) می‌فرماید:

چون خرابات مقام فناء كثرات است فرمود كه: متن‌:

نشانى داده اندت از خرابات

كه التّوحيد إسقاط الإضافات‌

يعنى ارباب عرفان و اهل ايقان نشانى با تو از خرابات داده‌اند و گفته‌اند كه: التّوحيد إسقاط الإضافات، يعنى توحيد اينستكه اسقاط اضافه صفت و وجود و هستى به غير حقّ نمايند. بدانكه ذات حقّ به اعتبار تجلّى و ظهور او در مظاهر، عين همه اشياء است؛ و تمامت اشياء به حقّ موجودند و بدون حقّ معدومند. و از آنكه ذات حقّ تجلّى و ظهور بصورت ايشان نموده است، اضافه وجود بر ايشان كرده ميشود. هر گاه كه اسقاط اين اضافه نمايند هر آينه اشياء فى حدّ ذاتها معدوم باشند و غير حقّ هيچ نباشد؛ و اينست معنى التّوحيد إسقاط الإضافات.


اصطلاحات مرتبط

مربوط به دسته های:اصطلاحات عرفانی - زبان سلوک -