عرفان و حکمت
عرفان و حکمت در پرتو قرآن و عترت
تبیین عقلی و نقلی عرفان و حکمت و پاسخ به شبهات
صفحه‌اصلیدانشنامهمقالاتتماس با ما

جرعه

جرعه (اصطلاح عرفانی) به دو معنای: اسرار و مقاماتی که در حال سلوک بر سالک پوشیده مانده باشد و تجلّی وجودی می‌باشد (سیر و سلوک (طرحی نو در عرفان عملی شیعی)).


جرعه در غزلیات حافظ:

بگذار تا ز شارع میخانه بگذریم

کز بهر جرعه‌ای همه محتاج این دریم

همچنین:

برنیامد از تمنای لبت کامم هنوز

بر امید جام لعلت دردی آشامم هنوز

روز اول رفت دینم در سر زلفین تو

تا چه خواهد شد در این سودا سرانجامم هنوز

ساقیا یک جرعه‌ای زان آب آتشگون که من

در میان پختگان عشق او خامم هنوز

همچنین:

دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس

که چنان ز او شده‌ام بی سر و سامان که مپرس

کس به امید وفا ترک دل و دین مکناد

که چنانم من از این کرده پشیمان که مپرس

به یکی جرعه که آزار کسش در پی نیست

زحمتی می‌کشم از مردم نادان که مپرس

همچنین:

فتوی پیر مغان دارم و قولیست قدیم

که حرام است می آن جا که نه یار است ندیم

چاک خواهم زدن این دلق ریایی چه کنم

روح را صحبت ناجنس عذابیست الیم

تا مگر جرعه فشاند لب جانان بر من

سال‌ها شد که منم بر در میخانه مقیم

جرعه در غزلیات سعدی:

من خود ای ساقی از این شوق که دارم مستم

تو به یک جرعه دیگر ببری از دستم

هر چه کوته نظرانند بر ایشان پیمای

که حریفان ز مل و من ز تأمل مستم


جرعه در شاه نعمت الله ولی:

خم می در جوش و رندان درخروش

گر تو رندی جرعه ای زین می بنوش

دل به ساقی ده که تا یابی حیات

جان فدا کن در هوای می فروش

گوهر در یتیم از ما بجو

تا شوی چون حیدری حلقه به گوش

همچنین:

دردیست دلم را که به درمان نتوان داد

زخمی است درین سینه به مرهم نفروشیم

بسیار فروشیم می ذوق و لیکن

یک جرعه به جانیست جوی کم نفروشیم

گفتیم فروشیم یکی جرعه به جانی

سودا مکن ای خواجه که آنهم نفروشیم

همچنین:

جرعه نوشان جام خود بگذار

جرعهٔ جام خود به ایشان ده

کربلا را به عاشقان بخشی

بخش من ز آن بلا فراوان ده

نوش کن جام می که نوشت باد

جرعه ای هم به باده نوشان ده

همچنین:

ای عاشقان ای عاشقان معشوق با ما همدم است

با ما حریفی می کند یاری که با ما محرم است

مست شراب عشق از ذوق خوشی دارد مدام

یک جرعه ای ازجام او خوشتر ز صد جام جم است

همچنین:

نقد گنج کنت کنزا را طلب

گوهر دُر یتیم از ما طلب

عاشقانه خم می را نوش کن

جرعه ای بود بیا دریا طلب

از دوئی بگذر که تا یابی یکی

از همه یکتای بی همتا طلب

جرعه در دیوان شمس مولوی:

درده آن باده اول که مبارک باده‌ست

مگسل آن رشته اول که مبارک رشته‌ست

صد شکوفه ز یکی جرعه بر این خاک ز چیست

تا چه عشق‌ست که اندر دل ما بسرشته‌ست

همچنین:

چون شما و جمله خلقان نقش‌های آزرند

نقش‌های آزر و آزر مبادا بی‌شما

جرعه جرعه مر جگر را جام آتش می‌دهیم

کاین جگر را شربت کوثر مبادا بی‌شما

صد هزاران جان فدا شد از پی باده الست

عقل گوید کان می‌ام در سر مبادا بی‌شما

همچنین:

روزم به عیادت شب آمد

جانم به زیارت لب آمد

از بس که شنید یاربم چرخ

از یارب من به یارب آمد

یار آمد و جام باده بر کف

زان می که خلاف مذهب آمد

هر بار ز جرعه مست بودم

این بار قدح لبالب آمد

عالم به خمار اوست معجب

پس وی چه عجب که معجب آمد


جرعه در غزلیات شیخ بهائی:

یا ایها الساقی أدر کأس المدام فانها

مفتاح ابواب النهی مشکوة انوار الهدی

قد ذاب قلبی یا بنی شوقا الی اهل الحمی

خوش آنکه از یک جرعه می، سازی مرا از من جدا

همچنین در نان حلوای شیخ بهایی:

ساقیا! یک جرعه از روی کرم

بر بهائی ریز، از جام قدم

تا کند شق، پردهٔ پندار را

هم به چشم یار بیند یار را


جرعه در رباعیات ابوسعید ابوالخیر:

آسان آسان ز خود امان نتوان یافت

وین شربت شوق رایگان نتوان یافت

زان می که عزیز جان مشتاقانست

یک جرعه به صد هزار جان نتوان یافت

جرعه در غزلیات فیض کاشانی:

گوش جان را ز ره غیب سروشی آمد

سوی آرامگه قدس روانم کردند

بادهٔ صافی توحید بکامم دادند

از خودی رستم و بی‌نام و نشانم کردند

تازه شد روح بیک جرعه از آن می که کشید

وقت پیران زمان خوش که جوانم کردند


جرعه در هیلاج نامه عطار:

حقیقت شیخ ازین یک جرعه کن نوش

بجز او جملگی گردد فراموش

حقیقت شیخ از این جرعه خبردار

که در مستی به بینی روی دلدار

منم مست و شده ازدست اینجا

از آنم جام بشکسته است اینجا

همچنین در غزلیات عطار:

ما ز خرابات عشق مست الست آمدیم

نام بلی چون بریم چون همه مست آمدیم

پیش ز ما جان ما خورد شراب الست

ما همه زان یک شراب مست الست آمدیم

خاک بد آدم که دوست جرعه بدان خاک ریخت

ما همه زان جرعهٔ دوست به دست آمدیم

همچنین در ترجیعات عطار:

ساقی سخن از می مغان گفت

دل چون بشنید ترک جان گفت

یک جرعه می و هزار معنی

از عشق به گوش عاشقان گفت

وز گردش جام حسن ساقی

با ما غم و شادی جهان گفت

مربوط به دسته های:اصطلاحات عرفانی - زبان سلوک -