عرفان و حکمت
عرفان و حکمت در پرتو قرآن و عترت
تبیین عقلی و نقلی عرفان و حکمت و پاسخ به شبهات
صفحه‌اصلیدانشنامهمقالاتتماس با ما

پاسخ استاد واسطی به شبهات مخالفین این روزهای عرفان

در این صفحه پیام‌های صوتی و یادداشت‌های استاد واسطی در پاسخ به هجمه اخیر مخالفان عرفان و حکمت (رمضان و شوال ۱۴۴۰) به صورت یکجا ارائه می‌شود.


بسم الله الرحمن الرحیم

پس از هتاکی آقای حامدرضا معاونیان خطیب مشهور مشهدی استاد در شب هجدهم ماه مبارک رمضان امسال ۱۴۴۰ بر فراز منبر رسول الله به مرحوم علامه آیة الله حاج سید محمد حسین حسینی طهرانی رحمه‌الله که پایگاه عرفان و حکمت ماجرای تفصیلی آن را در صفحه‌ای با عنوان عرفان هراسی آورده است، استاد حجة‌الاسلام‌و‌المسلمین حاج شیخ عبدالحمید واسطی پیام صوتی‌ای را منتشر ساختند. در ادامه با توجه به هجمه وسیع مخالفان عرفان و حکمت به مکتب فکری علامه طهرانی استاد واسطی پیامهای صوتی دیگری را نیز منشر ساختند که برای تسهیل دستیابی مخاطبان عزیز همه آنها را در اینجا به صورت یکجا تقدیم می‌نماییم:

فهرست
  • ↓۱- پیام اول با عنوان: نکاتی در پاسخ به هتاکی‌های اخیر آقای معاونیان
  • ↓۲- پیام دوم با عنوان: شریعتمداری اهل عرفان
  • ↓۳- پیام سوم با عنوان: عدم رعایت قواعد روشی در نقدهای مخالفین
  • ↓۴- نکاتی در مورد یادداشت «تأملی فقهی در نزاع اعتقادی این روزهای مشهد»
  • ↓۵- پیام چهارم با عنوان: عیارسنجی گزارشات مخالفین عرفان و مقایسه آنها با حقایق عینی
  • ↓۶- پیام پنجم با عنوان: عیارسنجی احتمال‌پردازی‌های مخالفین عرفان
  • ↓۷- پیام اول از فصل دوم: پاسخ به تهاجمات سیاسی به مکتب علامه طهرانی رحمةالله‌علیه
  • ↓۸- حاشیه بر یادداشتی در نقد پیام شماره چهار در پاسخ به مخالفین مکتب علامه طهرانی
  • ↓۹- حاشیه‌ای نسبت به یادداشت ناظر به تکرار تهاجم به دیدگاه علامه طهرانی در مورد مقام ولی‌فقیه

پیام اول با عنوان: نکاتی در پاسخ به هتاکی‌های اخیر آقای معاونیان

۲۴ رمضان المبارک سال ۱۴۴۰ هجری قمری، مشهد مقدس رضوی

نکاتی در پاسخ به هتاکی‌های اخیر آقای معاونیان

پیام دوم با عنوان: شریعتمداری اهل عرفان

دوم شوال المکرم سال ۱۴۴۰ هجری قمری، مشهد مقدس رضوی

شریعتمداری اهل عرفان

در این فایل صوتی استاد واسطی به این سؤال پاسخ می‌دهند که آیا جریان عرفانی علامه طهرانی خروج از شرع را جائز می‌دانند؟

پیام سوم با عنوان: عدم رعایت قواعد روشی در نقدهای مخالفین

سوم شوال المکرم سال ۱۴۴۰ هجری قمری، مشهد مقدس رضوی

عدم رعایت قواعد روشی در نقدهای مخالفین

با سلام و تحیت خدمت مخاطبین عزیز،

یکی از شبهات چند صد سالۀ نسل‌های متعدد از مخالفین فلسفه و عرفان، الی یومنا هذا، نقد کیفیت ارتباط استاد با شاگرد است؛

مدعای مخالفین این است که: «استاد سلوکی از شاگرد اطاعت می‌خواهد و اضافه می‌کنند: و لو در معاصی و خلاف شرع»

این اتهام را به عرفایی می‌زنند که تصریح دارند همه باید تحت الشرع باشند و مقصود از شرع را هم انطباق با «فقه جواهری» می‌دانند و برای هیچ کسی هم جز معصوم شأن تشریع قائل نیستند، و در عمل هم هیچ‌گاه امر به معصیتی از آنها صادر نشده است

مخالفین، شواهدی از کلام عرفاء برای اثبات مدعای خودشون می‌آورند که وقتی در بوتۀ اعتبارسنجی سندی و دلالی در گفتگوهای علمی دوطرفه قرار می‌گیرد، ناظران بی‌طرف به صراحت می‌بینند که این شواهد نمی‌توانند مدعای مخالفین را به نتیجه برسانند. و تا بحال هیچ داور علمی بی‌طرفی، حکم به تمام بودن دلالت این شواهد بر مدعای مخالفین نکرده است.

علت اصلی این مطلب هم، عدم رعایت ضوابط روش علمی در تحلیل‌های مخالفین است.

فضای علمی، فضای مُرّ محکمه‌پسند است و استنادهای اولیه به ظواهر، بدون توجه به قرائن، بُرش ندارد. قاضی تا قوت شواهد در برابر قرائن را احراز نکند، حکم صادر نمی‌کند. هم در محکمه قضایی و هم در محکمه علمی، همیشه متشابهات به محکمات ارجاع داده می‌شوند و در صورت وجود قرائن متعارف، نسبت به مراد از متشابهات، اتهام از متشابهات برداشته می‌شود.

هیچ قاضی یا فقیهی، براساس تبادر استعمالی از ظاهر لفظ یا ظاهر عمل، بدون فحص از قرائن مرتبط با آنها، حکم صادر نمی‌کند.

عملکرد مرحوم آیت الله سید ابوالقاسم خویی رحمةالله‌علیه در صدور فتوا در مورد قائلین به وحدت وجود از عرفاء را ببینید:

ایشان در کتاب «التنقیحِ» شون که شرح عروة الوثقی است در ج۲ ص۸۳ در ذیل فرعی که صاحب عروه در مورد طهارت یا نجاست قائلین به وحدت وجود آورده‌اند اینطور می‌فرمایند:

«لم یظهر لنا الی الان حقیقهُ ما یریدون من کلامهم، و کیف کان فالقائل بوحده الوجود بهذا المعنی الاخیر، غیر محکوم بکفره و لابنجاسته مادام لم یلتزم بتوال فاسده من انکار الواجب او الرساله او المعاد.»

این فقیه اهل فتوا و تقوا که در مقام صدور حکم است، تا تمام احتمالات و قرائن برای او احراز نشود، حکم صادر نمی‌کند.

همینطور عمکرد آیت الله حکیم صاحب مستمسک عروه را در ذیل همین قسمت از عروه، ملاحظه بفرمایید:

ایشان در کتاب مستمسک، در ج ۱ ص ۳۹۱ اینطور می‌فرمایند:

«حسن الظن بهولاء القائلین بالتوحید الخاص و الحملُ علی الصحه المامورُ به شرعا، یوجبان حملَ هذه الاقوال علی خلاف ظاهرها و الا فکیف یصح علی هذه الاقوال وجود الخالق و المخلوق و الآمر و المامور؟»

فقیه اهل فتوا و تقوا، با وجود اینکه کلام قائلین به وحدت وجود را براساس ظهور اولیه نادرست می‌داند ولی وقتی مجموعه شواهد را بررسی می‌کند و احتمالات و عملکردها آنها را می‌سنجد اخذ به ظاهر کلام نمی‌کند و فتوا به کفر و غیره نمی‌دهند.

دو فقیهی که کتابهایشان مرجع علمی برای بسیاری از فقهای معاصر ما است اینطور رفتار می‌کنند چرا؟ چون فقیه جواهری و روشمند هستند.

از این علماء اهل فتوا و تقوا، مرحوم آیت الله مروارید، آیت‌الله میرزا علی آقای فلسفی، آیت الله حاج شیخ محمدتقی جعفری رحمةالله‌علیهم‌أجمعین بودند که حقیر در جلسات حضور آنها در بیت علامه طهرانی حضور داشتم، این بزرگان، با وجود اختلاف مبانی با مرحوم علامه، به علم و تقوای ایشون احترام تمام می‌گذاشتند. بنده در ملاقاتی که آیت الله حاج شیخ محمدتقی جعفری (که به استاد جعفری معروف بودند)، با علامه طهرانی یک ماه قبل از رحلت علامه، داشتند در بیت‌شون حضور داشتم، آیت‌الله جعفری وقتی از منزل ایشون بیرون آمدند به بنده فرمودند:

قلم این مرد بوی تقوا می‌دهد ما اهل قلم هستیم این را خوب درک می‌کنیم.

شما هیچ فقیهی را پیدا نمی‌کنید که با استناد به جواز سهو در پیامبر، در نظرات شیخ صدوق اعلی‌الله‌مقامه و استادش ابن‌ولید قمی که از مشایخ حدیثی شیعه هستند، حکم به انحراف فکری آنها کند، با وجود اینکه لوازم معرفتی پذیرش سهو النبی بسیار سهمگین است، یا با استناد به مطالب مرحوم محدث نوری رحمةالله‌علیه نسبت به «وقوع تحریف در قرآن»، حکم به انحراف فکری او کند، با وجود اینکه لوازم معرفتی پذیرش وقوع تحریف در قرآن بسیار سهمگین‌تر است. محکمات فکری و رفتاری این دو محدث جلیل‌القدر، اجازه صدور چنین حکمی را نمی‌دهد.

این عدم رعایت ضوابط علمی و روشی در نقدها، اختصاص به مخالفین عرفان ندارد بلکه در تحلیل‌های مستشرقین و غیرالهیون، نسبت به اصل دین و اسلام و قرآن هم دیده می‌شود در مواردی مثل اتهام خشونت به اسلام (با استناد به حکم ارتداد، آیات جهاد، وقایع تاریخی مانند غزوه بنی‌قریظه) یا مانند اتهام نقض حقوق زنان در اسلام (با استناد به آیهٔ فاضربوهن یا روایتِ هن نواقص العقول، یا نصف بودن دیه و ارث) و اتهاماتی که به رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله زدند، یا با استناد به آیاتی از قرآن، عصمت انبیاء الهی را خواستند مخدوش کنند (مانند آیهٔ فعصی آدم ربه فغوی یا آیهٔ هذا من عمل الشیطان، در مورد ضربه حضرت موسی علیه‌السلام)؛ این مواردی که صدها سال است علماء اسلام، به آنها پاسخ داده‌اند و اصل پاسخ‌ها هم بر ارائه قرائن نسبت به فهم نادرست از آیات بوده، علماء اسلام، آیات و روایات و قرائن دیگر مرتبط با هر کدام از موارد ذکر شده را عرضه کرده‌اند تا معلوم شود که مخالفین مقصود و مراد جدی از مطلب دین را متوجه نشده‌اند.

این هجمه‌های حتی بقدری بوده است که عالمی مانند سیدمرتضی أعلی‌الله‌مقامه، دست به قلم برد و کتاب «تنزیه الانبیاء و الائمه عن الذنوب و القبایح کلّها کبیراً او صغیراً» نوشت.

همینطور این عدم رعایت ضوابط علمی و روشی در نقدهای خوارج و وهابی‌ها بر شیعه هم، جاری است، در نقد توسل، زیارت، شفاعت، تقیه و غیره که با استناد به ظاهر آیات قرآن، تمام شیعه را مشرک می‌دانند و با استناد به آیهٔ شریفه «ان الحکم الا لله» تفکر خود را عملی هم کردند و امیرالمومنین علیه‌السلام را به شهادت رساندند.

در نقدهای مخالفین فلسفه و عرفان، همین مناط و ملاک، در عدم روشمندی جاری است مثلا دو اشکال پُرتکراری که به عرفاء وارد می‌کنند و همه عرفاء را با استناد به آنها رد می‌کنند بدون توجه به تفاوت قرائت‌های عرفانی بالخصوص در عرفان شیعی، اینهاست:

۱- با استناد به جمله‌ای از محی‌الدین که چنین گفته است: «فسبحان من أظهر الأشیاء و هو عینها» (فتوحات مکیه، ج۲ ص۴۹۵)، حکم کردن که عرفاء اعتقاد دارد «همه چیز خداست» در حالی که او در همان جلد در ص ۴۸۴ اینطور آورده است که: «هو عین الاشیاء فی الظهور و ما هو عین الاشیاء فی ذواتها، سبحانه و تعالی، بل هو هو و الاشیاء اشیاء». (الان با وجود نرم‌افزار نورعرفان که همه کتاب‌های عرفانی را دارد، این عبارات به راحتی با کلیدواژه‌ها، قابل جستجو و دست‌یابی است.)

با وجود این تصریحات، حکم به اینکه مراد جدی مؤلف از عبارت اول، عینیت خداوند با موجودات است، کاملا نارواست.

۲- در مثال دیگری، مخالفین عرفان، با استناد به مکاشفه فردی از «رجبیّون» که محی‌الدین آن را در فتوحات مکیه نقل کرده است، که این فرد گفته است «رایت الروافض من اهل الشیعه فی صورة خنزیز»، ضدیت عرفاء را با شیعه نتیجه گرفته‌اند، اما وقتی دیدگاه‌های همین محی‌الدین در مورد شیعه را، در همین کتاب جستجو می‌کنیم و صراحت‌های او در مورد حب اهل البیت و بالخصوص در مورد امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه می‌بینیم، فرد محقق روشمند را به این احتمال می‌رساند که ظاهرا در فهم آن مکاشفه، قرائنی وجود دارد که باید بررسی شود.

عبارات محی‌الدین در مورد اهل‌البیت را ملاحظه بفرمایید:

فتوحات مکیه چهارجلدی چاپ بیروت، ج۱ ص۱۹۶: «اولاد فاطمه کلهم و مَن هو مِن اهل‌البیت مثلَ سلمان الفارسی الی یوم القیامه، فی حکم آیهٔ «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل‌البیت و یطهرکم تطهیرا»، فهم المطهَّرون اختصاصا من الله».

عبارات محی‌الدین در مورد امام زمان عجل‌الله‌تعالی فرجه را ملاحظه بفرمایید: (فتوحات مکیه، ج۳ ص۳۲۷)

عبارت کتاب اینطور است: «اعلم ایدک الله اَّن لله خلیفه یخرج و قد امتلات الارض جُورا و ظلما فیملاها قسطا و عدلا، هذه الخلیفه من عتره رسول الله من ولد فاطمه یواطی اسمه اسم رسول الله، جدُّه الحسین، بن علیِ بن ابیطالب.» دنباله این عبارات را در کتاب حتما ببینید توصیفاتی که از خود حضرت و وقایع بعد از ظهور نقل می‌کند عین روایات ما در کتاب‌های مثل غیبت نعمانی و غیبت شیخ طوسی است.

اگر محی‌الدین در مورد اهل‌بیت عصمت و طهارت، چنین گفته است، پس مقصود او در نقلی که از مکاشفه فردی از «رجبیون» آورده است چیست؟

اولین فرضیه‌ای که در پاسخ به این مطلب به ذهن می‌رسد احتمال این است که اصطلاح «رافضی» در کلام محی‌الدین غیر از چیزی باشد که ما از آن برداشت داریم بالخصوص که گفته است: «الروافض من الشیعه» که ظهور در تقسیم کردن شیعه به رافضی و غیررافضی دارد.

پس از جستجوی کلمات شیعه و رافضی در کتب محی‌الدین و دست‌یابی به شواهد زیر می‌بینیم مقصود او از عبارت «الروافض من الشیعه»، «غالیان از شیعه» است. این شواهد کدامند؟

در فتوحات مکیه، ج۱ ص۲۸۲ که قبل از قسمت مربوط به همین مکاشفه است اینطور می‌گوید: «طائفه من الشیعه زادت الی سب الصحابه، القدح فی رسول الله و فی جبرئیل و فی الله، حیث لم یَنُصُّوا علی رتبتهم و تقدیمهم فی الخلافه للناس، حتی انشد بعضهم «ما کان من بعث الامین امینا»، و هذا کله واقع من اصل صحیح - و هو حب اهل‌البیت- اَنتَجَ فی نظرهم فاسدا فَضَلّوا و اضلوا (محل شاهد اینجاست که) فانظر ما ادی الیه الغلو فی الدین.»

او در دیوان خود، در صفحه ۴۲۸ (چاپ بیروت) چنین آورده است: هذا من غلو اهل الرفض.

شما اگر این تحلیل را هم قبول نداشته باشید، شواهد ذکر شده شواهدی نیست که بشود به راحتی از کنار آن رد شد و باید تحلیل آنها روشن شود.

صحبت در اعمال روش علمی برای کشف مراد جدی مؤلفان و گویندگان است نه طرفداری از محتوا، نه جناب محی‌الدین و نه هیچ‌کس دیگری برتر از اعتبارسنجی عقلی و نقلی نیست و قرائت عرفان شیعی هم با آنها متفاوت است. سروران مخالف عرفان، با وجود اینکه اطلاع از ضوابط روشی در نقدها دارند، ولی این ضوابط را در نقدهایشان بر عرفان رعایت نمی‌فرمایند.

حالا در مورد اهل عرفان شیعی فقاهتی که در برابر دیدگان مخالفین سال‌هاست زندگی می‌کنند و حتی یک مورد هم از آنچه نسبت به آنها داده می‌شود که اطاعت استاد را حتی در معصیت جاری می‌دانند، دیده نشده است آنهم نه در یک سال و دو سال یا ده سال و بیست سال که بگویند در خفاء و تقیه چنین می‌کنند و ما خبر نداریم، بلکه در طول ۴۰۰ سال سابقه و نسل‌های متعدد مکتب عرفانی نجف از آقا سیدعلی شوشتری و ملاحسینقلی همدانی و آقا سیداحمد کربلایی و آقاسیدعلی قاضی و علامه طباطبایی و حاج سیدهاشم حداد و علامه طهرانی رحمة‌الله‌علیهم‌أجمعین، با وجود دشمنان قسم خورده، حتی یک مورد هم گزارش نشده بلکه هر کسی که ارتباط با این مکتب پیدا کرده است تعبد بیشتر و بیشتر به شرع یافته است؛ در زماننا هذا هم علاوه بر رصد رصدگران از مخالفین عرفان، رصدگران امنیت جامعه و کشور هم با اطلاع مستقیم از درون و بیرون، خلوت و جلوتِ این مجموعه، و دریافت تاییدهای مکرری که مقام معظم رهبری از مکتب علامه طهرانی داشته‌اند، ملاحظه می‌فرمایند که این مجموعه نه فقط هیچ انحرافی ندارد بلکه قوت و توان علمی و عملی خود را در راستای همگرایی و تحقق نظام اسلامی با محوریت ولی‌فقیه قرار داده است.

اطاعت مطلق از استاد در مکتب عرفانی نجف، به هیچ‌وجه در معاصی و خلاف شرع نیست و استناد مخالفین عرفان به عبارات عرفاء با وجود محکمات مکرر تصریح شده، کاملا نارواست.

برخی از مخالفین محترم، به محور اصلی نقدها به عرفاء پرداختند و فرمایشانی در مورد عرائضی که در مورد وحدت وجود و نظریه تجلی و مستندات آن بیان شده بود، داشتند.

فایل صوتی‌ تفصیلی از حقیر با عنوان «شاخص‌های عرفان شیعی فقاهتی» که در شب دهم ماه مبارک رمضان همین امسال، سال ۱۴۴۰ هجری قمری در بیت یکی از اساتید معظم درس خارج مشهد مقدس، عریضه شده بود، در دنباله همین گفتگوها منتشر شد:

شاخص‌های عرفان شیعی فقاهتی

از ناقدین محترم که نسبت به مقصود از تجلی استیضاح فرموده بودند و استبعاد نسبت به ادله آن داشتند تقاضا می‌کنم این فایل صوتی را استماع بفرمایند و هم‌چنین کتاب «عیار نقدها» که قسمتی از محتوای آن عرائض حقیر در عیارسنجی نقدها بر عرفان است، این کتاب را تورقی بفرمایند و لطف بفرمایند نقدی بر این کتاب مرقوم بفرمایند تا انشاءالله بحث و گفتگوها به فضای علمی خودش وارد شود.

انشاءالله به دستور امیرالمومنین علیه‌السلام که فرمود: اضربوا بعض الرای ببعض یتولد منه الصواب، عمل کنیم تا مخاطبین محترم هم بتوانند به کریمه «بشّر عبادی الذین یستعمون القول فیتبعون احسنه» عمل کنند.

و الحمدلله رب العالمین.

نکاتی در مورد یادداشت «تأملی فقهی در نزاع اعتقادی این روزهای مشهد»

۷ شوال المکرم۱۴۴۰ قمری، مشهد مقدس رضوی

یادداشتی در ۱۹ خرداد ۹۸، در سایت اجتهاد، با عنوان «تاملی فقهی در نزاع اعتقادی این روزهای مشهد» منتشر گردید؛ و ملاحظات فقهی در مورد توضیحات یکی از طرفین بحث، نسبت به اطاعت از دستورات اولیاء الهی ارائه شده بود.

تمایل به توضیح مطالبی که گوینده محترم فایل صوتی بیان کرده است با خود ایشان است، آنچه این قلم قصد بیان آن را دارد ترسیم واقعیتی است که فضای صدور مطلب مذکور در کتاب نورمجرد، نسبت به اطاعت از اولیاء خدا بوده است، و تحلیلی فقهی در مورد آن:

برخی رزمندگان دفاع مشهد، با مرحوم علامه طهرانی ارتباط داشتند، در جلسه‌ای از جلسات موالید و وفیات ائمه علیهم‌السلام که در بیت ایشان برگزار می‌شد، ، بعد از جلسه یکی از این افراد، سوال کرد: در زمان علمیات، در صحنه نبرد، فرماندهان، در برخی موارد دستوراتی می‌دهند که احتمال شهید شدن یا مجروحیت در آنها قطعی است و به نظر خود ما، این دستور درست نیست، آیا در این موارد می‌توانیم تخلف از دستور کنیم؟ حکم شرعی آن چیست؟

ایشان فرمودند: «اطاعت از دستور فرماندۀ با تقوا و متخصص، در صحنه نبرد، واجب شرعی است و لو منجر به شهادت یا مجروحیت شود، اگر فرمانده فوق در چنین شرایطی، به شما گفت خودتان را از بلندی پرت کنید یا آنچه دارید را آتش بزنید هم باید انجام بدهید، مگر احراز شود که فرمانده هشیاری خود را از دست داده است.

آن رزمنده سوال کرد: آیا این کار شرعی است؟ ایشان فرمودند: اگر اطمینان ندارید، به جایی بروید که مطمئن باشید حکم شرع را برای شما بیان می‌کنند.»

از رهبر راحل کبیر انقلاب قدس‌سره و دیگر فقهاء عظام هم همین‌گونه سوالات شده است، در کتاب «مجموعه استفتاءات امام خمینی» نمونه‌هایی از این سوال و جواب‌ها آمده است:

مجموعه استفتاءات ج۵ سؤال ۶۰۹۰:

فرار از دشمن در کدام صورت حرام است و در کدام صورت جایز؟‌

‌بسمه تعالی، فرار از جبهه در هیچ حالی جایز نیست.‌

سؤال ۶۰۹۱:

در چه صورت حرمت ماه‌های حرام شکسته و مسلمین می توانند جنگ‌‎ ‎‌کنند؟‌

‌بسمه تعالی، در جنگ دفاعی هر موقع که دفاع واجب باشد باید بر آن اقدام‌‎ ‎‌شود، اگر چه در ماه حرام باشد.‌

سؤال ۶۰۹۳:

اگر نیروهای باطل عده ای از مسلمانان، از قبیل زنان، کودکان، پیرمردان را سپر‌‎ ‎‌قرار دهند، برای نبرد با دشمن آیا کشتن مسلمانان مذکور جایز است یا خیر؟‌

‌بسمه تعالی، اگر دفاع از اسلام و مسلمین و سرکوب کردن مهاجمین‌‎ ‎‌متوقف بر آن باشد جایز است.‌

سؤال ۶۲۲۰:

آیا در شرایط سخت جنگی می توان بدون توجه به دستور فرماندهی به عقب‌‎ ‎‌برگشت؟ این مورد از نظر شرعی چه مسائلی را در بر دارد؟‌

‌بسمه تعالی، عمل به دستور فرمانده، واجب و راه فلاح و پیروزی است،‌‎ ‎‌ولو ضرر مقطعی داشته باشد و تخلف از آن حرام و موجب مجازات طبق‌‎ ‎‌مقررات دولت اسلامی است، مگر در موارد استثنایی که ضرورت اقتضا‌‎ ‎‌کند.‌

اگر آتش‌سوزی‌ای اتفاق افتاده باشد و فرزند شما در زیر آوار زنده مانده باشد و شما با محاسبه موقعیت می‌بینید که می‌توانید او را نجات دهید، و می‌خواهید اقدام کنید ولی فرد آتش‌نشان خبره و متخصص به شما می‌گوید: نروید، خودتان هم از بین خواهید رفت، شما از جهت فقهی چه می‌کنید؟ امر به انقاذ نفسی را که خودتان تشخیص دادید عمل می‌کنید یا تحرز از تهلکه را اجرا می‌نمایید؟

در صورت برعکسِ این فرض، اگر شما محاسبه کردید که اگر اقدام به نجات او بکنید خودتان از بین خواهید رفت، ولی آتش‌نشان خبره و متخصص به شما می‌گوید: بروید، اشکال ندارد نجات پیدا می‌کنید و فرزندتان را نجات بدهید، کدام کار را از نظر فقهی باید انجام بدهید؟

اگر همین حالت برای یک آتش‌نشانی که ناظر بر از بین رفتن فرزند شماست پیش بیاید و وقتی از او می‌خواهید که فرزندتان را نجات بدهد او می‌گوید که خودش از بین خواهد رفت ولی فرمانده آن آتش‌نشان می‌گوید که نه اقدام کن از بین نخواهی رفت، اگر آن آتش‌نشان اقدام نکرد و فرزند شما از بین رفت، حکم چیست؟

آنچه در کلام اهل عرفان، از لزوم تبعیت از استاد جاری است، در حیطه احکام شرعی و در حیطه موضوعات مستنبطه، است و تعیین او در این‌گونه موضوعات هم براساس تشخیص‌های نوعی است یعنی اگر فقیه یا کارشناس دیگری هم، در معرض این موضوع قرار بگیرد همین تشخیص و حکم را داشته باشد، مانند سوال و جوابی که از ایشان و دیگر فقهاء در بالا نقل شد.

آنچه نیز از مثال «امر به خون خوردن» به مؤلف کتاب روح مجرد نسبت داده شده است، در هیچ‌کدام از تالیفات ایشان چنین چیزی وجود ندارند و نقلی هم که شفاهی از ایشان صورت گرفته است، مربوط به فرزند دوم مرحوم ایشان است که از ابتدا به سبب تفاوت قرائت و منقولات ایشان از مبانی سلوکی و روش تربیتی علامه طهرانی قدس‌سره، از مشهد جدا شدند.

مورد مجعولی هم به مؤلف کتاب نورمجرد نسبت داده می‌شود که: «اگر گفتند آدم بکُش، بکُش» که افتراء محض و برای تحریک مخاطبین جعل شده است.

والحمدلله رب العالمین

پیام چهارم با عنوان: عیارسنجی گزارشات مخالفین عرفان و مقایسه آنها با حقایق عینی

۹ شوال المکرم سال ۱۴۴۰ هجری قمری، مشهد مقدس رضوی

عیارسنجی گزارشات مخالفین عرفان و مقایسه آنها با حقایق عینی

با سلام و تحیت خدمت مخاطبین عزیز،

به مناسبت یادداشتی که فردی بدون نام، در مورد ارتباطش با شاگردان علامه طهرانی رحمه الله، منتشر کرد، حقیر در فضای تاریخ شفاهی، جریان ارتباطم با علامه طهرانی را گزارش می‌کنم تا وقایع عینیِ آنچه گذشته است ثبت شود. (و البته، این ثبت تاریخ شفاهی، ده سال پیش نسبت به حلقه اول شاگردان علامه طهرانی در مشهد مقدس صورت گرفت و مصاحبه‌های تصویری با آنها هم انجام شد.)

حقیر در اوائل دهه شصت، مانند بسیاری دیگر از جوانان این کشور، به برکت انقلاب اسلامی و حال و هوای جبهه‌های جنگ، علاقه شدیدی به امام عصر ارواحنا فداه پیدا کرده بودم، شوق تهذیب و سلوک، برای نیل به دیدار آن حضرت، به شدت فعال شده بود؛ و تقاضای از خداوند برای فتح باب.

در همین اوان، روزی در کتابفروشی، با کتاب «رساله لب‌اللباب در سیروسلوک اولی‌الالباب» مواجه شدم که درس‌های عرفانی علامه طباطبایی بود و با قلم علامه طهرانی بازنویسی شده بود، با توجه به گمشده‌ای که داشتم عنوان کتاب برایم بسیار جذاب بود،

مقدمه کتاب جذب بیشتری را ایجاد کرد، اشاراتی که مؤلف به احوالات شهید مطهری اعلی‌الله‌مقامه، و ارتباط این شهید با مؤلف کتاب داشت.

مؤلف، در مقدمه این کتاب ص۱۷ آورده‌اند که:

«دوست مكرّم و سرور ارجمند مهربانتر از برادرِ ما، مرحوم آيه اللّه شيخ مرتضى مطهّرى - رضوان اللّه عليه - كه سابقه آشنائى ما با ايشان متجاوز از سى و پنجسال است، پس از يك عمر درس و بحث و تدريس و خطابه و كتابت و موعظه و تحقيق بالأخره در اين چند ساله آخر عمر خود بالعيان دريافت كه بدون اتّصال به باطن هيچگاه نمى‌توان در حرم الهی وارد شد ؛ ایشان چون شمعى كه دائما بسوزد و آب شود، و مؤمن متعهّدى كه شوريده‌وار دلباخته گردد قدم راستين در مضمار اين ميدان نهاد.

بيدارى شب‌ها و گريه و مناجات در خلوت سحرگاه و توغّل در ذكر و فكر و ممارست درس قرآن و دورى گزيدن از هواپرستان، و پيوستن به اهل خدا مشهود سير و سلوك او بود. رحمة‌الله‌عليه‌رحمةً‌واسعةً.»

حقیر با دیدن این مطالب این سوال برایم مطرح شد که این مؤلف چه کسی است که با علامه طباطبایی و شهید مطهری چنین ارتباطی دارد و چنین مطالبی را در این کتاب نوشته است؟

بعدها که با بیت علامه، ارتباط پیدا کردم، جناب آقای مهندس عباس هادیزاده داماد ارشد شهید مطهری برای حقیر نقل کردند که شهید مطهری از علامه طباطبایی درخواست هدایت سلوکی داشتند که علامه طباطبایی، آقای طهرانی را به ایشان معرفی کردند و شهید مطهری با علامه طهرانی ارتباط معنوی برقرار کردند. آقای هادیزاده گفتند که بعد از شهادت شهید مطهری، دستورات و اذکاری را که ایشان از علامه طهرانی گرفته بودند را در دفترچه یادداشت شهید مطهری دیده بودند. این مطالب را آقای هادیزاده، در مصاحبه‌ای که موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، با ایشان کرده بود، هم بیان کردند و منتشر شده، مخاطبین عزیز با مراجعه به سایت موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، می‌توانند این مصاحبه را ملاحظه بفرمایند.

در مصاحبه فرزند ارشد شهید مطهری، جناب آقای دکتر مجتبی مطهری، که با پایگاه اطلاع‌رسانی «ایکنا» در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۹۳ انجام شده است و در سایتِ‌شون هم منتشر شده و در دسترس است، فرزند شهید مطهری چنین بیان کرده اند:

«علاقه شهید مطهری در اواخر عمرشان، به عرفان شدت گرفت و با آقای سیدمحمدحسین طهرانی، مراوده معنوی داشتند، شهید مطهری عرفان علامه طباطبایی را از آیت‌الله سیدمحمدحسین تهرانی گرفتند.»

همینطور مقام معظم رهبری مدظله، در ملاقاتی در سال گذشته، روز ۹ فروردین ۹۷، که با آیت‌الله حاج سیدمحمدصادق حسینی طهرانی، در مشهد مقدس داشتند و جناب حجت‌الاسلام و المسلمین مروی تولیت فعلی آستان‌قدس هم در جلسه حضور داشتند، مطالبی فرمودند در مورد علامه طهرانی و ارتباط ایشان با شهید مطهری که آن را نقل می‌کنم:

مقام معظم رهبری فرموده بودند:

«من از تهران نیت کرده بودم شما را ببینم. کتاب نورمجرد را که نوشته اید مطالعه کردم بسیار کتاب خوبی است، جای این کتاب خالی بود، من از شما تشکر می کنم، آقای طهرانی با کتاب روح مجرد، مرحوم حداد را که کسی غیر از خواص نمی شناخت به عالَم معرفی کرد و حقیقتا در امتداد آن کتاب، جای این کتاب نورمجرد که شما مرحوم والدتان را معرفی کردید خالی بود.

امر تهذیب امر مهمی است، خواندن کتابهایی همچون روح مجرد، نورمجرد، مهرتابان، که روش‌های زندگی بزرگان را نشان می‌دهد برای طلاب بسیار موثر و راهگشاست، نه تنها طلاب بلکه غیرطلاب هم باید به سمت تهذیب بروند مخصوصا جوانان.

خداوند شما را حفظ کند تا جوانان از شما منتفع شوند، نه فقط انتفاع علمی بلکه طلاب را در جهت تهذیب به سطح اعلی ارتقاء دهید. مرحوم شهید مطهری حدود ۴ سال به انقلاب مانده روزی به من گفتند: آقاسیدمحمدحسین طهرانی را می‌شناسید؟ این سید خیلی نازنین است، پیشنهاد می‌کنم با ایشان ارتباط برقرار کنید و از ایشان استفاده کنید.

آقای والدتان کتاب‌هایشان را برای بنده می‌فرستادند و من مطالعه می‌کردم، در زمان ریاست جمهوری نشد خدمت‌شان برسم ولی در زمان رهبری الحمدلله ملاقات‌های مکرری داشتیم، ایشان به من انگشتریی دادند که بعدها من آن را به سیدحسن نصرالله دادم.

آقاسیدمحمد حسین در علوم مختلف هم ورود داشت، پدیده‌ای بود.»

بهر حال، مقدمه کتاب لب اللباب، این حقیر را برای یافتن مؤلف کتاب مصمم کرد.

در اواسط سال ۱۳۶۵، که اولین سال طلبگی حقیر بود و در مدرسه آیت‌الله خویی حجره‌نشین بودم، در طبقه‌ای که حجره حقیر قرار داشت، استادی از اساتید حوزه به نام حاج شیخ عبدالمجید سالم، هم حجره داشت که چند هفته بعد متوجه شدم از شاگردان علامه طهرانی است.

از ایشان درخواست کردم پل ارتباطی حقیر با علامه بشوند، ایشان نشانی منزل علامه و زمان و ساعت جلساتی را که در موالید و وفیات ائمه معصومین علیهم‌السلام برقرار می‌شد به بنده دادند.

حقیر در اولین زمان که در ۱۰ ماه رجب‌المرجب سال ۱۴۰۷ قمری، و روز ولادت حضرت جواد علیه‌السلام بود، به منزل ایشان رفتم،

جمعا شاید ۲۰ نفر در حسینیه منزل ایشان حضور داشتند، حقیر در همان ایامِ شوق به تهذیب و سلوک، در طهران و مشهد، به سراغ برخی اساتید رفته بودم مثل مرحوم حاج میرزا کریم‌آقای حق‌شناس در طهران، و مرحوم آقای مولوی هراتی در مشهد مقدس، و دیگرانی، و چند سوال معرفتی را که حاضر کرده بودم پرسیده بودم، همان سوالات را از مرحوم علامه پرسیدم، پاسخ‌های ایشان صلابت و نفوذ عمیقی داشت و از همانجا ارتباط حقیر با ایشان شروع شد.

اولین دستوراتی که به حقیر دادند ده مورد و به شرح زیر بود:

  • ۱. در زندگی و صرف عمر، جز اخلاص و رسيدن به ديدار قلبي خداوند و شهود عظمت او در قلب و دل نيت ديگر نداشته باشيد، و همه جا دنبال خدا باشید
  • ۲. روايت «عنوان بصری» را سرلوحه طلبگی خود قرار دهيد.
  • ۳. به‌دنبال اجتهاد باشيد و به كمتر از اسلام‌شناس شدن رضايت ندهيد.
  • ۴. حكومت اسلام را تأیید و تقويت كنيد. و در امور اجتماعی و سياسی، فراجناحی باشید و فقط به ولی‌فقيه نگاه كنيد.
  • ۵. خود را همواره از ديگران كمتر و كوچكتر ببينيد.
  • ۶. حق تمام موجودات حتی گياهان و جمادات را ادا كنيد.
  • ۷. زیّ طلبگی داشته باشيد.
  • ۸. نماز اول وقت و دوام وضو، داشته باشید، نماز شب به هیچ عنوان ترک نشود،
  • ۹. روزانه یک حزب قرآن بخوانید و به روح رسول خدا هدیه کنید.
  • ۱۰. توسل هر روزه به امام زمان داشته باشید.

دستوراتی را که ایشون به حلقه اول از شاگردان خود داده بودند در همان ده سال گذشته، ثبت و ضبط گردید.

حلقه اول شاگردان ایشان، مجموعا صد نفر نمی‌شدند، که در طول ده سال تا رحلت ایشان، به دویست و پنجاه نفر رسیده بودند، و کسانی هم که در زمان حیات ایشان، جدا شدند، ۴ نفر در طهران، یک نفر در قم و دو نفر در مشهد مقدس بودند، که دو نفر از چهار نفری که در طهران از ایشان جدا شدند، بواسطه اظهار حالات و کرامات بود که مورد طرد علامه قرار گرفتند و یک نفر هم به علت معاملات نادرستی که داشت و یک نفر دیگر هم به سبب رفتار نادرستی که با زن و بچه داشت مورد طرد ایشان قرار گرفت.

پس از رحلت مرحوم علامه هم، عده‌ای با فرزند دوم ایشان آیت‌الله حاج سیدمحمدمحسن رحمةالله‌علیه، جدا شده و به قم رفتند، حقیر در طول ارتباط با بیت علامه، از مرحوم آیت‌الله حاج سیدمحمدمحسن، فرزند دوم ایشان تفکر، روحیه و رفتارهای مبتنی بر تشخیص‌های خودشان از مکتب علامه دیده می‌دیدم و از مخاطبین گرامی تقاضا دارم اگر نقل مطلب یا مشاهده رفتاری از شاگردان مکتب علامه طهرانی نقل شد چه در زمان حیات علامه و چه بعد از ایشان، ابتدا سند آن را مطالبه بفرمایند و سپس احراز بفرمایند که مربوط به قرائت مرحوم آیت‌الله حاج سیدمحمدمحسن رحمةالله‌علیه است یا قرائت مشهد؟، نه تفکر و روحیه و رفتارهای ایشون و برخی علاقمندان ایشون را به حساب مشهد بگذارند و به بالعکس.

این مطالب را مقایسه کنید با مطلب نویسندۀ یادداشتِ در مورد شاگردان علامه طهرانی، که فرمودند: «از یکی از صدها جداشده از این مجموعه، در طهران سوالاتی پرسیدند و او نقدهایی داشته است».

مجموعه کل شاگردان علامه هم این تعداد نبودند چه برسد به جداشده‌ها.

البته قضاوت با مخاطبین محترم است که مطالب نویسنده این یادداشت را بپذیرند یا نه؟!

جزو دستوراتی که مرحوم علامه به حقیر دادند و شاهد بودم که مکرر به افراد دیگر هم می‌دادند، اربعین زیارت عاشورا بود، یک اربعین، هر روز زیارت عاشورا با تمام آدابش خوانده شود. (با غسل، با صدلعن و صدسلام و دعای علقمه)

مجالس روضه ایشان در دهه اول ماه محرم و روز عاشورا، اشک و آه و سوز عجیبی داشت، و هر سال انتظار محرم سال بعد را می-کشیدیم. در روز عاشورا، عمامه از سر بر‌می‌داشتند و به طلاب هم می‌گفتند که عمامه از سر بردارند. در کل محرم و صفر، شیرینی مصرف نمی‌کردند.

هر چه در مجالس ایشان، بیشتر شرکت می‌کردیم، عشق به خداوند و حب پیامبر و اهل‌بیت و انس با قرآن و امام زمان، در دل بیشتر و بیشتر می‌شد. مصاحبه‌های با افراد دیگر از شاگردان ایشان که ده سال پیش ضبط شده است هم حاکی همین معانی است.

در بُعد دیگر:

جزو مطالبی که مخالفین عرفان، بیان می‌کنند عدم اعتبار کشف و کرامات استاد است، درست هم می‌گویند هر کشف و کرامتی بیانگر حق بودن صاحب کشف نیست. اما اگر در اثر مراقبه و انجام دستورات استاد، این کشف و کرامات برای خود شاگرد اتفاق افتاد چه باید کرد؟ آنهم نه یک نفر و دو نفر یا یک مورد و دو مورد، بلکه متواترا در طول ۴۰۰ سال سابقه مکتب عرفانی نجف، از آقاسیدعلی شوشتری، و ملاحسینقلی همدانی و آقاسیداحمد کربلایی و آقاسیدعلی قاضی و علامه طباطبایی و آقاسیدهاشم حداد و علامه طهرانی، حقایقی متعددی از این دست نقل شده است.

اگر وقتی شاگردان عامل و ثابت قدم این اساتید، به حرم‌های ائمه مشرف شدند روح مطهر آنها را مشاهده کردند،

اگر در اثر عمل به دستورات استاد، کشف دیدار از حضرت حجت عجل‌الله تعالی فرجه به آنها دست داد و مطالب حضرت، بعد الکشف، تحقق عینی پیدا کرد و معلوم شد که کشف توهمی نبوده است،

اگر حس حضور خدا و عشق به او، شبانه روز آنها را پُر کرد و ندای «سلام قولا من رب رحیم» را از ملکوت شنیدند.

اگر هنگام قرائت قرآن، به عالَم عینی آیات وارد ‌شدند و معانی آیات را مشاهده کردند

اگر خود ندیدن و خاموش شدن تمایلات غیرالهی در درون‌شان محقق ‌شد،

و اگر به جای درک مصادیق موجودات، منشاء نزول آنها را از ملکوت مشاهده ‌کردند

آنوقت چه باید کرد؟

مخاطبین عزیز، کتاب‌های سرگذشت اساتید این مکتب عرفانی را مروری بفرمایند، مثل کتاب عطش و کتاب آیت‌الحق که یادنامه مرحوم آیت‌الله حاج سیدعلی آقای قاضی است و کتاب سوخته که یادنامه مرحوم آیت‌الله انصاری همدانی است و کتاب مهرتابان که یادنامه علامه طباطبایی است، و کتاب تذکره المتقین که نامه‌های این اساتید به شاگردانشان است،

مخالفین عرفان، مختارند که همه اینها را توهمات و کشف‌های باطل بدانند، و اساتید را شیاد و صیاد بنامند.

اهل مکّه، هر چه از رسول خدا می‌دیدند را می‌گفتند یا سحر است یا شعر است یا توهمات است، یکی از انها پس از دیدن موارد مکرر، به دوستانش گفت: اگر همه اینها سحر باشد، مطمئن باشید او با همین سحر، عالَمی بعد از مرگِ ما می‌سازد و ما را به آنجا می‌برد و آنچه گفته است را اجرا می‌کند.

مخاطبین محترم، مختارند که به سوءظن‌ها و سوء برداشت‌های مخالفین عرفان اعتماد کنند یا به تراکم این مستندات تاریخی، مختارند که به تشخیص‌های مخالفین عرفان تکیه کنند یا به تشخیص‌های شهید مطهری و شهید دستغیب و علامه طباطبایی و مقام معظم رهبری و همینطور علمایی که مخالفین عرفان خودشان در ابتدای فایلی نوشتاری در نقد ابن عربی، از آن علماء به عنوان کسانی که عرفان ابن عربی را تایید کردند اسم برده‌اند آیت‌الله جوادی، آیت‌الله حسن‌زاده، علامه طباطبایی، و البته اسم رهبر کبیر انقلاب قدس‌سره را فراموش کرده‌اند ذکر بفرمایند که مدافع سرسخت این عرفان بودند.

و عریضه آخر اینکه: مخاطبین عزیز حتما ملاحظه بفرمایند که در این مجموعه مانند هر مجموعۀ دیگر علمی یا تربیتی، هیات یا کانون یا موسسه، نه همه افرادی که به می‌آیند و می‌روند و علاقمند هستند، جزو شاگردان علامه هستند و نه هر شاگردی، ملتزم به مراقبه‌ها و دستورات معنوی است؛ لذا هر وقت می‌خواهند نسبت به هر مجموعه‌ای از روی دیدن افراد قضاوت کنند حتما صحت انتساب و صحت اعتبار آن فرد یا افراد را احراز کنند.

و الحمدلله رب العالمین.

پیام پنجم با عنوان: عیارسنجی احتمال‌پردازی‌های مخالفین عرفان

۱۳ شوال المکرم سال۱۴۴۰قمری، مشهد مقدس رضوی

عیارسنجی احتمال‌پردازی‌های مخالفین عرفان

با سلام و تحیت خدمت مخاطبین عزیز؛

در پاسخ به مخالفین عرفان، (که منظورم نویسندگان یادداشت‌های این روزها در شبکه‌های اجتماعی هستند) در صوت‌های قبلی، تلقی مخالفین از مبانی عرفان، و تلقی آنها از شخصیت مرحوم علامه طهرانی، و تلقی آنها از مکتب تربیتی ایشان، با ذکر مستندات، با ذکر تاریخ، با ذکر نام، و با ذکر منبع، نقد شد.

هم‌چنین روش آنها، که اخذ به متشابهات و رها کردن محکمات است، نقد شد؛

صاحبان یادداشت‌ها، رو به بیان مطالبی در مورد رفتارهای شاگردان ایشان آوردند، که تلقی نادرست آنها، با ذکر نمونه عینی، نقد شد و هم‌چنین موقعیت علامه طهرانی در دید علامه طباطبایی، شهید مطهری و مقام معظم رهبری، با ذکر مستندات و نام افراد و تاریخ و منبع استنادها به معرض قضاوت مخاطبین گذاشته شد.

مخالفین با عملکرد مستمر خودشان که ایجاد احتمال در هر مطلبی است، در مثل استناد به پیام مقام معظم رهبری مدظله در ارتحال علامه، گفتند که ایشون برای دیگران هم پیام می‌دهند، .......حقیر دوباره متن پیام ایشان در مورد علامه طهرانی را ارائه می‌کنم و قضاوت را به مخاطبین می‌سپارم که مطالب این پیام را با پیام‌های رهبری در مورد دیگران، مقایسه بفرمایند و احتمال‌پردازی‌های مخالفین را اعتبارسنجی بفرمایند:

مقام معظم رهبری در پیام تسلیت رحلت علامه طهرانی اینطور فرموده بودند:

«ايشان از جمله فرزانگان معدودى بودند كه مراتب برجسته علمى را با درجات والاى معنويّت و سلوک توأماً دارا بودند، و در كنار فقاهت فنّى و اجتهادى، به فقه الله الأكبر نيز كه از مقوله شهود و محصول تجربه حسّى و مجاهدت معنوى است نيز نائل گشته بودند.»

در صوت اول هم عرض کرد شد که حداقل قطعی از این پیام چیه؟ آیا صیادی و شیادی و انحراف فکری و رفتاری، و قطب و مریدبازی و این چیزهاست؟

وقتی قرار نیست که در گفتگو، ابهامات و سوءتفاهمات برطرف شود، بلکه حکم به انحراف، صادر شده و قرار است که فرد یا افرادی، تفکر یا مکتبی، با هر احتمال‌پردازی که شده، محکوم شوند، پیامی مانند پیام فوق از رهبری، به پیام ایشان به اهل سنت و دیگر افراد قیاس می‌شود.

یا وقتی سه مستند با ذکر نام و منبع، در روابط معنوی شهید مطهری با علامه طهرانی ارائه می‌شود، مخالفین احتمال‌پردازی می‌کنند که شهید مطهری در هیچ سخنرانی یا کتابی، اشاره به ارتباطشان با علامه طهرانی نداشتند،

یا وقتی ملاقات رهبری با آیةالله حاج سیدمحمدصادق طهرانی که رهبری در مورد مقام علامه طهرانی مطالبی فرموده بودند با ذکر تاریخ و ذکر نام جناب حجت‌الاسلام و المسلمین مروی تولیت فعلی آستانقدس که در مجلس حضور داشتند آورده می‌شود می‌گویند: «دست‌خط بیاورید چرا که این روزها دروغ و اکاذیب زیاد گفته می‌شود.» و البته خودشان ملتزم به این مطلب نیستند و در فضای نقد، مطالب بدون ذکر نام و سند، را به مکتب علامه و شاگردان ایشان نسبت می‌دهند.

و البته اگر دستخط هم ارائه شود، این احتمال‌پردازی خواهد شد که از کجا معلوم خط خودشان باشد؟ و اگر احراز شد که خط خودشان است گفته خواهد شد از کجا معلوم که مطالب دیگری در جلسه بوده و ما خبر نداریم؟ و اگر احراز شد که مطالب همین بوده که گفته شده، گفته خواهد شد: رهبری سعه صدر دارند و باید همه طیف‌ها را مدیریت کنند، و اگر احراز شد که محتوای جلسه صریح‌تر از این احتمال است، گفته خواهد شد که ما در مواردی که خودمان مستقیم در میدان، درگیر هستیم تشخیص‌های موضوعی داریم که باید به رهبری منتقل شود، و وقتی به رهبری منتقل می‌کنند و باز هم ایشان با تصریح، تایید قبلی خود را تاکید می‌کنند؛ می‌گویند تشخیص‌های موضوعی رهبری حجیت ندارد. (آنچه عرض شد فقط تصویر خیالی نبود، دقیقا همین موارد در طول چند سالِ گذشته گفته شده است.)

یا وقتی گفته می‌شود که تفکر، رفتار و قرائت قم، ارتباطی با قرائت مشهد ندارد، و مخالفین، خودشان هم در یادداشت‌هایشان که منتشر کرده‌اند اذعان به این تفاوت فضا کرده‌اند، باز هم سؤال می‌کنند که چرا جواب سلام نمی‌دادید؟!

آنچه نسبت به شاگردان علامه چه در زمان حیاتشان و چه در بعد از ایشان، در مورد جواب سلام ندادن، نسبت داده می‌شود هیچ ارتباطی با قرائت مشهد از مکتب علامه ندارد و خلاف واقع است، همان تفاوت قرائتی که در صوت قبلی هم عرض شد، و از زمان مرحوم علامه هم، برقرار بود. یک کانال از مخالفین فوق‌الذکر هم، برای اثبات این نسبت نادرست، به شاهدهایی استناد می‌کنند و می‌نویسند از ذکر نام شاهدها معذوریم.

یا وقتی گفته می‌شود که در مورد ادعای «صدها جداشدۀ از مکتب علامه»، کل شاگردان علامه هم این مقدار نبودند، می‌فرمایند که تعداد کم شاگردان، نشانه شکست است؛ یا وقتی گفته می‌شود که جداشده‌ها از ایشان با اسم و رسم مشخص هستند کدومشان را می‌فرمایید؟ به جای پاسخ به سوال، می‌گویند علت جداشدن ۴ نفر در طهران را گفتید ولی فرد در مشهد یا قم را نگفتید، و اینکه علامه از کجا خبردار شد که فلان کس با زن و بچه بدرفتاری می‌کند؟

یا وقتی مستندات دیدگاه فقهی علامه در مورد «مطلق بودنِ کراهت سیاه پوشیدن» را در جلسۀ توضیحات استاد زمانی می‌شنوند، با عناوینی مانند: «استاد نوپا یا استاد با جهش و پرش» مواجهه می‌شویم و به جای دریافت این واقعیت که سیاه نپوشیدن در ایام عزای معصومین علیهم‌السلام، مستند به دیدگاهی فقهی است، حکم به انحراف مجموعه می‌شود،

یا وقتی روش مخالفین فوق، در این احتمال‌پردازی‌ها با روش مخالفین در صدر اسلام، مقایسه می‌شود، می‌گویند شما قصد مقایسه با مراجع مخالف عرفان را داشتید،

از مخاطبین عزیز تقاضا می‌شود اگر می‌خواهند نمونه بارزی از برداشت‌های نادرست را مشاهده فرمایند اصل صوت حقیر در همین مورد را استماع بفرمایند و قضاوت کنند که آیا برداشت‌ها صحیح است یا غلط است؟

یا وقتی طلاب مرتبط با بیت علامه، این مطالب را می‌شنوند و آنها را با واقعیتی که خودشان شاهدند مقایسه می‌کنند، و خلاف بودن آن را آشکارا می‌بینند، مخالفین می‌گویند این طلاب بی‌خبرند.

یا وقتی به توصیه علامه به زی طلبگی می‌رسند، آن را با احتمال اینکه چنین توصیه‌ای برای ظاهرسازی است تأویل می‌کنند.

یا وقتی اقبال برخی مسئولین و مجریان فرهنگی را به محتوای این مجموعه می‌بینند، آنهم نه یک جا و دو جا که حساب کتاب دارند، حِراست و نظارت دارند، مخالفین، احتمال‌پردازی می‌کنند که اینها پروژه نفوذ دارند.

اقبال به محتواهای عرفانی به برکت انقلاب اسلامی و مبانی فکری هر دو رهبر بزرگ انقلاب، و تصریح‌های مقام معظم رهبری به اسامی افرادی مانند ملاحسینقلی همدانی و آقاسیداحمدکربلایی و مرحوم قاضی و میرزاجوادآقای ملکی تبریزی، صورت گرفته و تا این انقلاب با این مبانی برپاست، و تا این رهبر با این روش تهذیبی و تربیتی برقرار است، مطمئن باشد این اقبال بیشتر و بیشتر هم خواهد شد.

به نظر شما، این‌گونه احتمال‌پردازی‌های به صرف احتمال، آنهم نه حتی احتمال عرفی، مستند یا روش برای نقد یک مکتب که هیچ، برای نقد یک عملکرد جزیی یک فرد هم می‌تواند باشد؟ احتمالات تبرعی هیچگاه و در هیچ علم و قضاوتی، اعتباری برای اسقاط ادله و قرائن نداشته‌ و ندارند.

روشنفکری گفته بود که: هیچ برهانی برای اثبات وجود خداوند نمی‌آورید مگر اینکه من می‌توانم در آنها خدشه کنم، مخاطب هم جواب داد: هیچ کدام از احتمالاتِ شما نیست مگر اینکه بنده می‌توانم در آنها خدشه کنم، و ادامه داد: براساس کدام قاعده قانون به دست آورده‌اید که چون شما صرفا می‌توانید احتمال ایجاد کنید برهان‌ها اعتبار ندارند، اگر چنین است بنده هم چون می‌توانم در احتمال‌های شما احتمال ایجاد کنم، تمام احتمال‌های شما از اعتبار ساقط می‌شوند.

اگر مخاطبین گرامی، به عملکرد رسانه‌های مخالف دین، مخالف اسلام، مخالف تشیع و مخالف انقلاب و رهبری مراجعه بفرمایند، عینا همین الگو را مشاهده خواهند کرد، که دین و اسلام و تشیع و انقلاب و رهبری، تخریب می‌شوند صرفا با ایجاد احتمال و القاء جملاتی مانند: «منابع آگاه چنین گفتند»، «تحلیل‌گران طور دیگر می‌گویند»، «شواهد میدانی مطالب گفته شده را تأیید نمی‌کند» و غیره و غیره.

سوفسطایی‌ها، با تمسک به وجود خطا در دید و تشخیص، گفتند: احتمال دارد که همه چیز خطا و توهم باشد، و تلاش کردند برای این مدعای خودشون استدلال‌ها بیاورند، نفوسی از انسان‌ها را در طول قرن‌ها، به وسواس فکری با احتمال‌پردازی در هر چیز، مبتلا کردند و زندگی را از آنها گرفتند.

تصمیم با مخاطبین محترم است که تا کی و چه مقدار می‌خواهند سر سفرۀ این احتمال‌پردازی‌ها بنشینند و عنان تفکر و قلب خود را به خاطر کنجکاویِ اینکه بالاخره چه خواهد شد به این احتمال‌پردازی‌ها بسپارند؟ مطمئن باشند که این احتمال‌پردازی‌ها تمام شدنی نیست، چرا که ذهن، فعال مایشاء است و هر روز احتمالی را خلق می‌کند.

در چنین فضاهایی که کار از نقد علمی یا حتی نقد عرفی هم گذشته است، محضر محکمه و قاضیِ رسمی لازم است تا براساس مُرّ قانون قضاوت کند که آیا اتهاماتی که ناقدین در حال انجام آن هستند، وارد است و از هتک حیثیت، تبرئه می‌شوند یا باید پاسخگوی اتهاماتی که می‌زنند و لوازم قانونی آن براساس ضوابط محکمه باشند؟

والحمدلله رب العالمین

پیام اول از فصل دوم: پاسخ به تهاجمات سیاسی به مکتب علامه طهرانی رحمةالله‌علیه

۲۰ شوال المکرم ۱۴۴۰ قمری، مشهد مقدس رضوی

پاسخ به تهاجمات سیاسی به مکتب علامه طهرانی

با سلام و تحیت خدمت مخاطبین عزیز،

هجمه‌های مخالفین مکتب علامه طهرانی، از اتهامِ «خدا دانستن همه چیز توسط عرفاء»، «امر به معصیت کردن توسط عرفاء»، شروع شد و با اتهام «ادعای عصمت و هم‌ردیفی با معصومین»، و «انجام دادن خلاف شرع و خلاف شعائر» نسبت به هر ریز و درشتی با هر احتمال و گمانی، ادامه یافت، و پاسخ‌های خود را نیز دریافت کرد.

هجمه‌های با این خصوصیات، در یادداشت‌های اخیر، به سوال از «الگوریتم تشخیص شهود صادق از کاذب» رسید که مطالبه «ضوابط و روش تشخیص شهود صادق از کاذب» است،

این سوال، نشان‌دهنده تغییر فضای اتهام‌زنی‌های فوق‌الذکر و بازگشت به مسیر صحیح است.

این سوال، سوالی است که قرن‌ها در علم عرفان، مورد توجه عرفاء بوده و تلاش برای تعریف ضابطه و شاخص و روش اعتبارسنجی شهودها صورت گرفته است.

کتاب «تجربه دینی و مکاشفه عرفانی» تالیف حجت‌الاسلام محمدتقی فعالی، و کتاب«معیار سنجش گزاره‌های شهودی» تالیف حجت‌الاسلام علی فضلی، پاسخ تفصیلی به این سوال ارائه کرده‌اند؛ طالبین، این دو کتاب را ملاحظه بفرمایند.

سه دهه است علماء و بزرگان مشهد مقدس، با وجود مخالفتِ تمام با کتاب‌ها و مکتب تربیتی علامه، حرمت ایشان و بیت ایشان را به سبب آنچه از محکمات فکری و رفتاری می‌دیدند و می‌بینند نگه داشته‌اند؛ امید است این عالمان اهل تقوا و هم‌چنین زحمت‌کشان حافظ امنیت کشور، که رصدگر فضای فوق بوده‌اند، اجازه پدید آمدن دوبارۀ چنین هتک‌حرمت‌ها و تحریک‌هایی را در منابر و فضای عمومی و فضای مجازی ندهند.

اما اصل مطلب در این قسمت که فصل دوم تهاجمات به مکتب علامه طهرانی و تهاجم به دیدگاه‌های سیاسی علامه است.

عرائضی در شش محور تقدیم می‌شود:

محور اول در مورد، سابقه سیاسی علامه طهرانی و ارتباطات ایشون با رهبر کبیر انقلاب قدس‌سره و مبارزان حلقه اول انقلاب است که در تهاجمات ادعا شده است هیچ سند و مدرکی برای فعالیت‌ها و ارتباطات علامه طهرانی وجود ندارد؛

از مخاطبین عزیز تقاضا می‌شود به کتاب «وظیفه فرد مسلمان در احیاء حکومت اسلام» مراجعه فرمایند (که به‌صورت تمام متن در اینترنت در پایگاه علوم و معارف اسلام که مجموعه تالیفات علامه طهرانی است قابل دسترسی است)، مخاطبین گرامی، در عین توجه به عنوان کتاب و تفکری که مولفِ چنین عنوانی دارد، به اسناد ارائه شده در هر مرحله از گزارشات فعالیت‌ها و ارتباطات علامه در قبل از انقلاب و شکل‌گیری آن و بعد از انقلاب، آورده شده است، مراجعه بفرمایند. مخاطبین عزیز از مطالعه این کتاب نگذرند، حقایق مهمی از تاریخ انقلاب را عرضه کرده است.

محور دوم در مورد مبنای تفکر سیاسی علامه طهرانی در ارتباط با ولایت‌فقیه است، ایشان در پیشنهادات و اصلاحاتی که برای پیش‌نویس قانون اساسی نوشته بودند که مربوط به قبل از شروع مذاکرات مجلس خبرگان اول بود، که این مجلس، مسئولیت تدوین قانون اساسی را بعهده داشتند، بر ضرورت محور قرار گرفتن «ولایت فقیه» در همه ابعاد جامعه و حکومت، تاکید و اصرار داشتند، (نامه منتشر شده ایشان را در کتاب وظیفه فرد مسلمان با ذکر تاریخ و منبع و سند، ملاحظه بفرمایید.)

ایشان در این نامه به صراحت ولایت فقیه را ولایت مطلقه دانسته‌اند (یعنی نفوذ تصرف فقیه در کلیه شؤون فردی و اجتماعی جامعه) و گستردگی این ولایت را حتی بیش از آنچه دیگر علماء بیان کرده‌اند، می‌دانستند بدین صورت که در کنار ولی‌فقیه، هیچ قدرت و مشروعیت موازی نباید شکل بگیرد و لذا هر کدام از روءسای قوای سه‌گانه را معاونین منصوب مستقیم ولی‌فقیه می‌دانستند (به کلمه نصب مستقیم دقت شود) و تفکیک قوا به این صورت را نادرست می‌دانستند؛ (مراجعه بفرمایید به کتاب ولایت‌فقیه در حکومت اسلام، ج۳ ص۲۱۷ تا ۲۲۱)؛ چنین حیطه گسترده‌ای برای ولایت فقیه، در هیچ کدام از نظریات ولایت فقیه وجود ندارد.

ایشان در چهار جلد کتاب «ولایت فقیه در حکومت اسلام» به تبیین استدلالی این ولایت مطلقه پرداخته‌اند و امیدوارم مخاطبین عزیز، همانطور که مهاجمین سفارش کرده‌اند این دوره چهار جلدی را که فقط چهل جلسه درسی بوده است با بقیه کتب مرتبط با ولایت‌فقیه مقایسه بفرمایند و البته قضاوت با مخاطبین عزیز است.

محور سوم، در مورد مبنای ایشان در صفات رهبر و ولی‌فقیه است؛ مرحوم علامه مانند دیگر علماءِ قائل به ولایت‌فقیه، تصدی شؤون ولایت را پس از معصومین علیهم‌السلام، منحصر در فقهاء می‌دانند و خصوصیات این فقهاء را براساس مستندات مورد قبول قائلین به ولایت مطلقه مانند مستند «مقبوله عمربن‌حنظله»، تعریف می‌کنند. و همینطور براساس قاعده «الامثل فالامثل، الاعلم فالاعلم» که بیان می‌کند هر کسی که به خصوصیات معصومین نزدیک‌تر باشد، اولویت در تصدی این مقام دارد، مانند دیگر فقهاء قائلند که شبیه‌ترین افراد به معصومین، اولویت در تصدی این مقام دارند. (مراجعه بفرمایید به کتاب ولایت فقیه در حکومت اسلام، ج۲ صفحات ۲۰۴ تا ۲۰۶)؛ بر همین اساس، فقیهی را که جامع ظاهر و باطن است و مصداق «العالم بالله و بامرالله»، و طبق اصطلاح عرفان، انسان کامل است، در اولویت اول درکشف خبرگانی برای تصدی رهبری جامعه اسلامی می‌دانند. ایشان علاوه بر این علم ظاهر و علم باطن، اقوی بودن در تدبیر را هم شرط می‌دانند. (مراجعه بفرمایید به کتاب ولایت‌فقیه در حکومت اسلام، ج۳ ص۸۶)

دو نتیجه مهم از این قسمت اینکه:

  • ۱-در تصدی رهبریِ جامعه توسط غیرمعصوم، علم باطن کفایت نمی‌کند بلکه باید متخصص فقهی هم باشد. لذا عرفاء کاملی که دارای علم ظاهر نبوده یا نیستند در چنین منصبی قرار نمی‌گیرند و هیچگاه هم خودشان را در معرض آن قرار نداده‌اند.
  • ۲-در تصدی رهبری جامعه توسط غیرمعصوم، اگر انسان کاملی هم یافت شد ولی توانایی تدبیر امور کلان را نداشت، نمی‌تواند در منصب رهبری جامعه قرار گیرد.

محور چهارم، در مورد روش کشف از فرد صلاحیت‌دار برای تصدی مقام ولایت فقیهی است، ایشان در اینجا نیز به مانند دیگر علماء قائل به ولایت فقیه، روش کشف از این فرد صلاحیت‌دار را از طریق خبرگان می‌دانند، نه از طریق آراء عمومی یا از طریق معرفیِ شخصی یا ادعاء افراد. (مراجعه بفرمایید به کتاب ولایت‌فقیه در حکومت اسلام، ج۳ ص۲۱۷ تا ۲۲۱)،

کشف از طریق خبرگانی یعنی، ماموریت مجلس خبرگان، در اولویت اول، کشف از «انسان کامل جامع ظاهر و باطن و دارای توانایی تدبیر جامعه» است، اگر نتوانستد به چنین فردی برسند، در مرحله بعد به دنبال الامثل فالامثل و الاعلم و فالاعلم می‌روند.

تلاش مرحوم علامه در برجسته‌سازی نقش ادراکات باطنی ملکوتی در کنار علوم ظاهری و در کنار توانایی مدیریت کلان جامعه، جلب توجه خبرگان برای اهتمام به این معنا بوده است.

بنابراین، اینکه فردی یا گروهی، معتقد باشند که فلان نفر، انسان کامل است، هیچ دلیلی بر مشروعیت یا نفوذ تصرف او در ولایت اجتماعی ندارد و چنین فردی حتی اگر فی‌الواقع هم دارای مقام کمال باشد، وقتی خبرگان امت، فرد دیگری را به عنوان ولی‌فقیه نصب کردند، حُکم او بر همین انسان کامل نیز جاری است و این انسان کامل هم موظف به تبعیت از احکام او است.

محور پنجم اینکه: اگر مجلس خبرگان، ابتدا فرد اعلمی را تشخیص داد، ولی به علل مختلفی، او را توانمند برای اداره جامعه ندانست، در این مورد به دنبال فرد بعدی می‌رود که دارای شرایط و صفات مناسب باشد. در چنین موردی که خودِ مجلس خبرگان، ابتدا کشف از «اعلم» کرد اما رهبری را به فرد بعدی از جهت رتبه علمی سپرد، آیا نقش اعلم و حجیت اعلمیت از بین می‌رود یا باقی است؟

مرحوم علامه طبق مبنای فقهی معتقدند که در جایی که «عالم»، فرد دیگری را به عنوان «اعلم» قبول دارد یا مرجعی مانند مجلس خبرگان، او را به‌عنوانِ اعلم معرفی کرده است، باید امور خود را با تایید و تنفیذ «اعلم» انجام دهد و این را مختص به امر رهبری هم نمی‌دانند بلکه در تمام مباحث کلامی و فقهی جاری می‌دانند. (مراجعه بفرمایید به کتاب امام‌شناسی، ج۳ ص۱۰ و کتاب ولایت‌فقیه ج۲ ص۱۶۰ تا ۱۶۴)

ایشان در کتاب وظیفه فرد مسلمان ص۳۳۳ ، مطلبی را دال ضرورت تنفیذ اعلم امت آورده‌اند، اما مهاجمین، این عبارت را اینطور معنی کردند که: کشف مجلس خبرگان از رهبرِ ذی‌صلاح، طبق برداشت مخالفین، کافی نیست و باید کسی که انسان کامل است، طبق برداشت مخالفین، رهبری را تنفیذ کند و مرحوم علامه و شاگردانشان هم معتقدند طبق برداشت مخالفین که مصداق آن انسانِ کامل، هم خودشان هستند.

آنچه نویسندگان این یادداشت‌ها، به مرحوم علامه و شاگردانشون نسبت داده‌اند که من رهبر را تنفیذ کرده‌ام، افتراء و خلاف محض است و افراد غیرمغرض یا به علت صِرف شنیدن از دیگران و عدم مراجعه مستقیم به مطالب ایشان یا به علت دیدن تقطیع شده از مطالب ایشان، چنین خلاف‌هایی را نشر داده‌اند.

با توجه به مستندات فوق از ارجاعات به نوشتجات علامه طهرانی، قضاوت در مورد برداشت مهاجمین با مخاطبین عزیز است.

محور ششم اینکه:

مهاجمین می‌گویند: ایشان، به علت عدم قبول منصب ولایت فقیه برای رهبر راحل انقلاب قدس‌سره، طبق برداشت غلط مخالفین، از استفاده از عنوان «امام» استنکاف می‌کرده است. مرحوم علامه، هم در کتاب امام‌شناسی ج۱۸ ص۲۰۹ و هم در کتاب وظیفه فرد مسلمان از ص۴۲۱ تا ۴۴۹ که متن خطبه نماز عید فطر سال۱۳۹۹ قمری که همان سال پیروزی انقلاب است، به صراحت ذکر کرده‌اند که لقب «امام» از القاب انحصاری معصومین است و به ولی‌فقیه، در هر زمان و مکانی که باشد در گذشته یا الان یا آینده، انسان کامل باشد یا غیرکامل، اعرف عارفین باشد یا افقه فقهاء، براساس مبنای کلامی شیعه اثنی‌عشری، باید «نائب‌الامام» گفته شود نه «امام».

در جلسه‌ای به یکی از افراد معترض، عرض شد که عنوان امام را به چه معنایی به کار می‌برید؟ گفتند به عنوان رهبر و پیشوا و جلودار؛ خدمتشان عرض شد معنای نائب الامام المعصوم، که حجیت و مشروعیت ولی‌فقیه را در خودِ عنوان دارد، گویاتر و منطبق‌تر بر «ولی فقیه» است یا لفظ «امام» که به معنی رهبر و پیشوا است؟!

و البته قضاوت با شما مخاطبین محترم است.

و مطلب آخر اینکه:

همانطور که در بسته‌های صوتی قبلی عرض شد، از آنجایی که در فضای مانند این یادداشت‌ها، بنابر این نیست که اگر ابهام یا سوءتفاهمی وجود دارد، با توضیحات در مورد مکتب علامه، برطرف بشود، بلکه حکم به انحراف مکتب علامه طهرانی صادر شده و هر گونه احتمالی آنهم بدون استناد و اعتبار منتشر می‌شود، و چون این احتمال‌پردازی‌ها، تمام شدنی هم نیست لذا هر روز به هر گوشه‌ و کناری از مکتب علامه، ایرادی وارد کرده و خواهند کرد. این مخاطبین محترم هستند که تصمیم می‌گیرند آیا تاکیدها و تصریح‌های نوشتجات ایشان را بررسی بفرمایند یا به نقل‌های تقطیع شده و تحریف شده و جعلیاتی که نقل می‌شود اتکا کنند! بر تاییدهای تصریح‌ شدۀ رهبر معظم انقلاب نسبت به علامه طهرانی و مکتب ایشان و جهت‌گیری‌های سیاسی ایشان، اعتماد کنند یا بر یادداشت‌های بدون منبع و بدون استنادی که در فضای مجازی منتشر می‌شود!

از تاییدها و تصریح‌های رهبر معظم انقلاب مدظله، که در صوت‌های قبلی هم اشاره شد مطلبی است که در جلسه ۹ فروردین ۹۷ در ملاقات میان رهبر معظم و آیت‌الله حاج‌سیدمحمدصادق طهرانی، در مشهد مقدس صورت گرفت و جناب حجت‌الاسلام والمسلمین مروی تولیت فعلی آستانقدس هم حضور داشتند، در قسمتی از این جلسه، مقام معظم رهبری از مواجهه فضای مشهد با بیت علامه سوال فرمودند که آیت‌الله طهرانی، اینطور بیان کردند که: عده‌ای والد ما را ضد انقلاب می‌دانند! ، مقام معظم رهبری فرمودند: غلط می‌کنند.

مهاجمین، این مطالب را می‌دانند و دسترسی برای احراز صحت سند و دلالت این شواهد هم دارند و حتی برخی از آنها مستقیما مورد خطاب و عتاب رهبری هم قرار گرفته‌اند ولی چون قرار است همه براساس سلیقه سیاسی آنها، اعتبارسنجی شوند، لذا حکم به انحرافِ دیگران داده می‌شود.

و همانطور که در صوت قبلی عرض شد، مهاجمین مطمئن باشند تا این رهبری با تشخیص مستقیمی که از مرحوم علامه و بیت ایشان دارند، برقرار است، مطالب آنها به لطف الهی، به جایی نخواهد رسید و لو از موارد زیر استفاده کنید که:

در طرح کاهش جمعیت، رهبری فرمودند از میانه راه اشتباه شد و مرحوم علامه گفتند از اول اشتباه بود، پس علامه ضد انقلاب است،

در جنگ تحمیلی، نظر رهبر راحل انقلاب قدس‌سره بر این بود که ادامه یابد، ولی نظر علامه طهرانی بر این بود که متوقف شود و به کسی هم نگفت و کسی را هم منع نکرد ولی چون نظرش این بود پس ضد انقلاب است.

یا مطلب جعلی، خوردن خون روی پیکر علامه توسط شاگردانش را منتشر کنند یا تاییدات منتشر شده از رهبری را به قبل از کتاب نورمجرد تحریف کنند،

بنده دوباره مطلب مقام معظم رهبری مدظله در همان جلسه ملاقات با حضور حجةالاسلام و المسلمین مروی را که در مورد کتاب نورمجرد فرموده بودند بازگو می‌کنم، قضاوت با مخاطبین عزیز:

مقام معظم رهبری فرمودند:

«من از تهران نیت کرده بودم شما را ببینم. کتاب نورمجرد را که نوشته اید مطالعه کردم بسیار کتاب خوبی است، جای این کتاب خالی بود، من از شما تشکر می کنم، آقای طهرانی با کتاب روح مجرد، مرحوم حداد را که کسی غیر از خواص نمی شناخت به عالَم معرفی کرد و حقیقتا در امتداد آن کتاب، جای این کتاب نورمجرد که شما مرحوم والدتان را معرفی کردید خالی بود.

امر تهذیب امر مهمی است، خواندن کتابهایی همچون روح مجرد، نورمجرد، مهرتابان، که روش‌های زندگی بزرگان را نشان می‌دهد برای طلاب بسیار موثر و راهگشاست، نه تنها طلاب بلکه غیرطلاب هم باید به سمت تهذیب بروند مخصوصا جوانان.

خداوند شما را حفظ کند تا جوانان از شما منتفع شوند، نه فقط انتفاع علمی بلکه طلاب را در جهت تهذیب به سطح اعلی ارتقاء دهید. مرحوم شهید مطهری حدود چهار سال به انقلاب مانده روزی به من گفتند: آقاسیدمحمدحسین طهرانی را می‌شناسید؟ این سید خیلی نازنین است، پیشنهاد می‌کنم با ایشان ارتباط برقرار کنید و از ایشان استفاده کنید.

آقای والدتان کتاب‌هایشان را برای بنده می‌فرستادند و من مطالعه می‌کردم، در زمان ریاست جمهوری نشد خدمت‌شان برسم ولی در زمان رهبری الحمدلله ملاقات‌های مکرری داشتیم، ایشان به من انگشتریی دادند که بعدها من آن را به سیدحسن نصرالله دادم.

آقاسیدمحمد حسین در علوم مختلف هم ورود داشت، پدیده‌ای بود.»

اگر مهاجمین، فکری برای تاییدهای صریح رهبری کنند شاید راه کوتاهتری باشد تا این همه تلاش برای بیان مطالبی که خوانندگان بی‌طرف، با دیدن آنها به یاد عملکردهای رسانه‌های ضد انقلاب برای تخریب انقلاب و رهبری می‌افتند.

و الحمدلله رب العالمین

حاشیه بر یادداشتی در نقد پیام شماره چهار در پاسخ به مخالفین مکتب علامه طهرانی

۲۲ شوال المکرم ۱۴۴۰ قمری، مشهد مقدس رضوی

حاشیه بر یادداشتی در نقد پیام شماره چهار

با سلام و تحیت خدمت مخاطبین عزیز،

مطلب کوتاهی را نسبت به یادداشت نویسنده بدون نام که ناظر به فایل صوتی شماره چهار حقیر بود، خدمت مخاطبین گرامی عریضه می‌کنم:

در بسته‌های صوتیِ ارائه شده، تلاش شد تا اصول و مبانی عرفان شیعی فقاهتی و مکتب عرفانی علامه طهرانی و مشی تربیتی ایشان، و نگاه بزرگانی مانند علامه طباطبایی، شهید مطهری و مقام معظم رهبری مدظله به ایشان، با ذکر سند و منبع ارائه شود و روش نقد به کار گرفته شده توسط مخالفین، ارزیابی و اعتبارسنجی شود.

در همین بسته صوتیِ شماره چهار، روش احتمال‌پردازی‌های‌ مخالفین، برای ایجاد شبهه در ذهن مخاطبین، نقد و بررسی شد و عرض شد به علت اینکه فضای حاکم بر این یادداشت‌ها، تلاش برای قضاوت در مورد یک موضوع، براساس روش علمی نیست بلکه حکم به انحراف صادر شده است و فقط قرار بر القاء انحراف به هر قیمتی است، لذا این‌گونه احتمال‌پردازی‌هایِ بدون نام و بدون سند یا با تقطیع مطالب، تمام شدنی نیستند؛ یادداشت منتشر شده هم سند دیگری برای عرض حقیر در همین نحوه عملکرد نادرست نویسندگان آنها است.

امیدوارم مخاطبین عزیز به توصیه نویسنده همین یادداشت، حتما دوباره فایل صوتی شماره چهار را گوش بفرمایند و با احتمال-پردازی‌های ایشان مقایسه کنند و البته انتخاب با مخاطبین گرامی است که تا چه موقع این احتمال‌پردازی‌ها از این افراد ناشناس آنهم در فضای تهاجم، قابل اعتنا هستند؟!

انتخاب با شماست که آیا محکمات فراوان فکری و رفتاری مرحوم علامه، که با اسناد متعدد با ذکر نام و تاریخ و منبع، در مجموعه این بسته‌های صوتی ارائه شد، به‌درد قضاوت در مورد مکتب علامه طهرانی می‌خورند یا نه؟

پاسخ نویسندگان یادداشت‌های روزهای اخیر به این سوال مشخص است، روی کلام با مخاطبینی است که از قبل حکم به انحراف را صادر نکرده‌اند و به دنبال حقیقتی می‌گردند.

از آنجایی که تخریب‌های صورت‌گرفته در این یادداشت، با همان روش صرِف احتمال‌پردازی، است یادداشت ارائه شده صلاحیت برای پاسخگویی را ندارد.

انشاءالله در بسته‌های صوتی بعدی، با مراجعه به آیات قرآن و روایات اهل‌بیت علیهم‌السلام، مدلول آنها به رویت مخاطبین عزیز گذاشته خواهد شد تا نسبت به عرفان شیعی فقاهتی و میزان انطباق آن با آیات و روایات قضاوت بفرمایند و امید است مخالفین هم با نقد علمی و مبتنی بر روش فقه جواهری، بحث و گفتگو را به مجرای صحیح علمی آن ببرند.

والحمدلله رب العالمین

حاشیه‌ای نسبت به یادداشت ناظر به تکرار تهاجم به دیدگاه علامه طهرانی در مورد مقام ولی‌فقیه

۲۷ شوال المکرم سال ۱۴۴۰ قمری، مشهد مقدس رضوی

با سلام و تحیت خدمت مخاطبین عزیز،

مدتی است تهاجم مهاجمان به مکتب علامه طهرانی، به تکرار افتاده است و چون پاسخ‌های تهاجمات، در بسته‌های صوتی و مکتوبِ قبلی ارائه گردید، لذا فقط تکرار پاسخ‌ها با ارجاعات لازم ارائه می‌گردد و در برخی موارد هم که فقط احتمال‌پردازی و به سُخره گرفتن است، نیازی به پاسخ نیست.

در یادداشت منتشر شده در روز قبل (نسبت به تاریخ این نوشته)، ادعا شده است که مرحوم علامه به واسطه اینکه، مقام ولایت‌فقیهی را شأن انسان کامل می‌دانند، طبق برداشت مهاجمین، فقهاء دیگر را غاصب مقام ولایت می‌دانند.

در پاسخ در بسته صوتی و مکتوب مربوط به تبیین دیدگاه‌های سیاسی علامه طهرانی و مبنای ایشان در مقام «ولی‌فقیه» و صفات ولی‌فقیه، (با عنوانِ فصل دوم از تهاجمات) مطالبی عرض شد که پاسخ مرتبط با تهاجمِ «غصب مقام ولایت‌فقیهی» در زیر بازنشر می‌شود:

«در مورد مبنای مرحوم علامه طهرانی در صفات رهبر و ولی‌فقیه:

ایشان مانند دیگر علماءِ قائل به ولایت‌فقیه، تصدی شؤون ولایت را پس از معصومین علیهم‌السلام، منحصر در فقهاء می‌دانند و خصوصیات این فقهاء را براساس مستندات مورد قبول قائلین به ولایت مطلقه مانند مستند «مقبوله عمربن‌حنظله»، تعریف می-کنند. و همینطور براساس قاعده «الامثل فالامثل، الاعلم فالاعلم» که بیان می‌کند هر کسی که به خصوصیات معصومین نزدیک‌تر باشد، اولویت در تصدی این مقام دارد، مانند دیگر فقهاء قائلند که شبیه‌ترین افراد به معصومین، اولویت در تصدی این مقام دارند. (مراجعه بفرمایید به کتاب ولایت فقیه در حکومت اسلام، ج۲ صفحات ۲۰۴ تا ۲۰۶)؛

بر همین اساس، فقیهی را که جامع ظاهر و باطن است و مصداق «العالم بالله و بامرالله»، و طبق اصطلاح عرفان، انسان کامل است، در اولویت اول درکشف خبرگانی برای تصدی رهبری جامعه اسلامی می‌دانند. ایشان علاوه بر این علم ظاهر و علم باطن، اقوی بودن در تدبیر را هم شرط می‌دانند. (مراجعه بفرمایید به کتاب ولایت‌فقیه در حکومت اسلام، ج۳ ص۸۶)

دو نتیجه مهم از این قسمت اینکه:

۱-در تصدی رهبریِ جامعه توسط غیرمعصوم، علم باطن کفایت نمی‌کند بلکه باید متخصص فقهی هم باشد. لذا عرفاء کاملی که دارای علم ظاهر نبوده یا نیستند در چنین منصبی قرار نمی‌گیرند و هیچگاه هم خودشان را در معرض آن قرار نداده‌اند.

۲-در تصدی رهبری جامعه توسط غیرمعصوم، اگر انسان کاملی هم یافت شد ولی توانایی تدبیر امور کلان را نداشت، نمی‌تواند در منصب رهبری جامعه قرار گیرد.

اما مبنای ایشان در مورد روش کشف از فرد صلاحیت‌دار برای تصدی مقام ولایت فقیهی:

ایشان در اینجا نیز به مانند دیگر علماء قائل به ولایت فقیه، روش کشف از این فرد صلاحیت‌دار را از طریق خبرگان می‌دانند، نه از طریق آراء عمومی یا از طریق معرفیِ شخصی یا ادعاء افراد. (مراجعه بفرمایید به کتاب ولایت‌فقیه در حکومت اسلام، ج۳ ص۲۱۷ تا ۲۲۱)،

کشف از طریق خبرگانی یعنی، ماموریت مجلس خبرگان، در اولویت اول، کشف از «انسان کامل جامع ظاهر و باطن و دارای توانایی تدبیر جامعه» است، اگر نتوانستد به چنین فردی برسند، در مرحله بعد به دنبال الامثل فالامثل و الاعلم و فالاعلم می-روند.

تلاش مرحوم علامه در برجسته‌سازی نقش ادراکات باطنی ملکوتی در کنار علوم ظاهری و در کنار توانایی مدیریت کلان جامعه، جلب توجه خبرگان برای اهتمام به این معنا بوده است.

بنابراین، اینکه فردی یا گروهی، معتقد باشند که فلان نفر، انسان کامل است، هیچ دلیلی بر مشروعیت یا نفوذ تصرف او در ولایت اجتماعی ندارد و چنین فردی حتی اگر فی‌الواقع هم دارای مقام کمال باشد، وقتی خبرگان امت، فرد دیگری را به عنوان ولی‌فقیه نصب کردند، حُکم او بر همین انسان کامل نیز جاری است و این انسان کامل هم موظف به تبعیت از احکام او است.

اگر مجلس خبرگان، ابتدا فرد اعلمی را تشخیص داد، ولی به علل مختلفی، او را توانمند برای اداره جامعه ندانست، در این مورد به دنبال فرد بعدی می‌رود که دارای شرایط و صفات مناسب باشد. در چنین موردی که خودِ مجلس خبرگان، ابتدا کشف از «اعلم» کرد اما رهبری را به فرد بعدی از جهت رتبه علمی سپرد، آیا نقش اعلم و حجیت اعلمیت از بین می‌رود یا باقی است؟

مرحوم علامه طبق مبنای فقهی معتقدند که در جایی که «عالم»، فرد دیگری را به عنوان «اعلم» قبول دارد یا مرجعی مانند مجلس خبرگان، او را به‌عنوانِ اعلم معرفی کرده است، باید امور خود را با تایید و تنفیذ «اعلم» انجام دهد و این را مختص به امر رهبری هم نمی‌دانند بلکه در تمام مباحث کلامی و فقهی جاری می‌دانند. (مراجعه بفرمایید به کتاب امام‌شناسی، ج۳ ص۱۰ و کتاب ولایت‌فقیه ج۲ ص۱۶۰ تا ۱۶۴)

ایشان در کتاب وظیفه فرد مسلمان ص۳۳۳ ، مطلبی را دال ضرورت تنفیذ اعلم امت آورده‌اند، اما مهاجمین، این عبارت را اینطور معنی کردند که: کشف مجلس خبرگان از رهبرِ ذی‌صلاح، طبق برداشت مخالفین، کافی نیست و باید کسی که انسان کامل است، طبق برداشت مخالفین، رهبری را تنفیذ کند و مرحوم علامه و شاگردانشان هم معتقدند طبق برداشت مخالفین که مصداق آن انسانِ کامل، هم خودشان هستند.

آنچه نویسندگان این یادداشت‌ها، به مرحوم علامه و شاگردانشون نسبت داده‌اند که من رهبر را تنفیذ کرده‌ام، افتراء و خلاف محض است و افراد غیرمغرض یا به علت صِرف شنیدن از دیگران و عدم مراجعه مستقیم به مطالب ایشان یا به علت دیدن تقطیع شده از مطالب ایشان، چنین خلاف‌هایی را نشر داده‌اند.» انتهای مطلب.

نتیجه:

طبق دیدگاه علامه طهرانی، فقیهی که توسط خبرگان، متصدی مقام ولایت فقیهی شده است، حجیت دارد، چه کامل باشد و چه غیرکامل؛ و علاوه بر اینکه غاصب مقام ولایت نیست بلکه حکم او بر دیگران چه کامل و چه غیرکامل نافذ است.

والحمدلله رب العالمین