مولوی و عرفایی مثل محییالدین و عطار سنی الفروعند و شیعی الاصولند. یعنی در مسائل فروع دین، اهل سنتاند. زیرا آنجا بزرگ شدند و فقه آنها را خواندند و اینطور بار آمدند. اما در مسائل اصول دین مثل اعتقاد به توحید و نبوت و امامت و رابطه نبوت با امامت و ولایت، مسئله حشر و قیامت و .. و اصول افکار شیعه مانند جبر و اختیار و قضا و قدر، این عرفا، شیعه هستند و تفکر شیعی دارند.
برگرفته از بخش دوم مصاحبه خبرگزاری فارس (گروه آیین و اندیشه) با حجةالاسلاموالمسلمین شیخ قادر فاضلی.
بخش اول این مصاحبه را میتوانید با عنوان کربلا و عزاداری امام حسین علیهالسلام از نگاه مولانا در پایگاه عرفان و حکمت بخوانید.
حجتالاسلام قادر فاضلی، پژوهشگر و شاگرد علامه جعفری (رحمهالله) پس از اخذ دیپلم به حوزه علمیه رفت و پس از طی سطوح، درس خارج فلسفه و عرفان را نزد حضرات آیات حسن زاده آملی و جوادی آملی و مصباح یزدی گذراند. پس از آن هشت سال در تهران در محضر علامه جعفری شاگردی کرد
ایشان پس بازگشت به قم مشغول تألیفات شده و در حال حاضر ۶۳ جلد کتاب منتشر شده دارد و ۱۵ مجلد نیز در دست چاپ دارد؛ این کتابها در تفسیر قرآن کریم و نهجالبلاغه، عرفان اسلامی، تفسیر مثنوی و نقد عرفانهای کاذب است.
* آیا در دیوان شمس هم اشعاری در مدح اهل بیت علیهمالسلام هست؟
بله در دیوان شمس نیز نمونههایی از ارادت مولانا به اهل بیت (ع) داریم. به عنوان مثال مولانا شعری دارد که البته در مورد حضرت علی (ع) است اما به جایی میرسد که همه ائمه (ع) را اسم میبرد و میخواهد ارادتش را به اهل بیت (ع) نشان دهد.
میگوید:
ای شاه شاهان جهان الله، مولانا علی
ای نور چشم عاشقان الله، مولانا علی
حمد است گفتن نام تو ای نور فرخ نام تو
خورشید و مه هندوی تو الله، مولانا علی
خورشید مشرق خاوری در بندگی بسته کمر
ماهت غلام نیک پی الله، مولانا علی
خورشید باشد ذرهای از خاکدان کوی تو
دریای عمان شبنمی الله، مولانا علی
موسی عمران در غمت بنشسته بد در کوه طور
داود میخواندت زبور الله، مولانا علی
آدم که نور عالم است عیسی که پور مریم است
در کوی عشقت در هم است الله، مولانا علی
داود را آهن چو موم قدرست نموده کردگار
زیرا به دل اقرار کرد الله، مولانا علی
آن نور چشم انبیا احمد که بد بدر دجا
میگفت در قرب دنا الله، مولانا علی
قاضی و شیخ و محتسب دارد به دل بغض علی
هر سه شدند از دین بری الله، مولانا علی
گر مقتدای جاهلی کردست در دین جاهلی
تو مقتدای کاملی الله، مولانا علی
شاهم علی مرتضی بعدش حسن نجم سما
خوانم حسین کربلا الله، مولانا علی
آن آدم آل عبا دانم علی زین العباد
هم باقر و صادق گوا الله، مولانا علی
موسی کاظم هفتمین باشد امام و رهنما
گوید علی موسی الرضا الله، مولانا علی
سوی تقی آی و نقی در مهر او عهدی بخوان
با عسکری رازی بگو الله، مولانا علی
مهدی سوار آخرین بر خصم بگشاید کمین
خارج رود زیر زمین الله، مولانا علی
تخم خوارج در جهان ناچیز و ناپیدا شود
آن شاه چون بیدار شود الله، مولانا علی
دیو و پری و اهرمن، اولاد آدم مرد و زن
دارند این سر در دهن الله، مولانا علی
اقرار کن اظهار کن مولای رومی این سخن
هر لحظه سر من لدن الله، مولانا علی
ای شمس تبریزی بیا بر ما مکن جور و جفا
رخ را به مولانا نما الله، مولانا علی
مولانا همه ائمه (ع) را یک به یک نام میبرد. باز هم به صورت پراکنده در دیوان شمس اشعاری در وصف امیرالمومنین و امام حسین علیهمالسلام دارد.
* مولانا چه مذهبی داشت؟
اولا مولانا هر مذهبی داشته باشد دلیل نمیشود حرفهای خوبش را نادیده بگیریم. حرف خوب از هر کسی با هر مذهبی خوب است و حرف بد از هر کسی با هر مذهبی بد است.
ثانیا مولاناً اهل سنت بود و نبود. در این گفتوگو مجال پرداختن به این مسئله نیست. بنده در کتابهایی که در تفسیر مثنوی نوشتهام و چاپ شده، در مقدمه «خداشناسی در مثنوی» و در «جبر و اختیار در مثنوی معنوی»، به اثبات رساندهام که نه تنها مولوی بلکه همه عرفا که ظاهراً سنی شناخته شدهاند، مانند محییالدین عربی و عطار و ... سنی الفروعند و شیعی الاصولند. یعنی در مسائل فروع دین، اهل سنتاند. زیرا آنجا بزرگ شدند و فقه آنها را خواندند. بنابراین نماز را مانند آنها میخوانند و وضو را مثل آنها میگیرند. اینها فروع دیناند. نماز و روزهشان، ازدواج و طلاقشان و ... مثل آنهاست و اینها همه فروع دین هستند.
به هر حال اینها فقه اهل سنت را خواندند و اینطور بار آمدند. اما در مسائل اصول دین مثل اعتقاد به توحید و نبوت و امامت و رابطه نبوت با امامت و ولایت، مسئله حشر و قیامت و .. و اصول افکار شیعه مانند جبر و اختیار و قضا و قدر، این عرفا، شیعه هستند و تفکر شیعی دارند.
شما وقتی مولوی را مطالعه میکنید، میبینید که مثل ما حرف میزند و مکتب وسط است. مولوی نه جبری و نه اختیاری (تفویضی) است. همان طور که امام صادق فرمود: «لَا جَبْرَ وَ لَا تَفْوِیضَ بَلْ أَمْرٌ بَیْنَ أَمْرَیْن». مولوی یک امر بینا بین است. بقیه عرفا نیز این چنیناند و از دیدگاه بنده این قاعده کلی برای تمام عرفاست و تنها در فروع دین سنیاند اما در اصول دین، شیعی فکر میکنند و شیعی عمل میکنند.
ممکن است به خاطر شرایط خاصی که داشتند، در ظاهر نیز تقیّه کرده باشند؟
ـ این عرفا تقیه نمیکردند. زیرا اگر تقیه میکردند، نباید این شعرها را میگفتند. شعرهایی از اینها صادر شده که ما همین الآن در جمهوری اسلامی و کشور شیعه دوازده امامی جرأت نمیکنیم همه جا بخوانیم. میترسیم بگویند اینها غالیاند و علی اللهیاند. اگر تقیه میکردند که در آن زمان بگیر و ببند، این اشعار را نمیگفتند. مولوی شعری دارد که:
در دایره وجود موجود علیست
اندر دو جهان مقصد و مقصود علیست
گر خانه اعتقاد ویران نشدی
من فاش بگفتمی که معبود علیست
این اشعار با تقیه سازگار نیست. این اشعار را در مقام اهل بیت (ع) میگفتند. شاید در مسائل سیاسی تقیه میکردند. مثلا بحث مبارزه با ظلم و پیروی از امام حسین (ع)، تقیه بردار است. کمااینکه علمای ما نیز خیلی تقیه میکردند. ائمه اطهار (ع) تقیه میکردند. امام باقر (ع) و امام صادق (ع) تقیه میکردند.
بله ممکن است در اینطور مسائل تقیه میکردند اما در اعتقاد به اهل بیت (ع) من تقیهای در عرفا و هم چنین مولانا ندیدم. شاید در باب تقیه مثلا مدح خلیفه و شخصیتی را میگفتند و این در باب تقیه میگنجد؛ اما اینکه به اهل بیت (ع) اعتقاد داشته باشند و تقیه کرده باشند و اعتقادشان را نگفته باشند، من در آثارشان ندیدم.
شعرهایی از اینها میبینیم که حتی الآن گفتنش و خواندنش نیز سخت است. در آن زمان این اشعار را گفتند و با شجاعت ایستادند و از اعتقادشان دفاع کردند. آنها در جامعهای زندگی کردند و فقهش را خواندند که طبق فروع سنت بار آمدند. اگر ما هم جای آنها بودیم اینطور بار میآمدیم.
اما در مطالعه و عرفان که نمیشود تقلیدی بارآمد. در عرفان باید تحقیقی بار آمد. این عرفا تحقیق کردند و فهمیدند که این ولایت که رکن اصلی عرفان است، در اهل بیت (ع) نهفته است. بنابراین در اشعارشان از اهل بیت (ع) اسم بردند و دفاع کردند. در نتیجه در مسائل اصول دینی واقعا شیعی فکر میکردند.
نگاه به زمان خود نکنیم که پس از انقلاب میتوان خیلی مسائل مذهبی را به جهان عرضه کرد. در دوران قبل اینطور نبود. از صفویه به این طرف کمی تشیع خودش را نشان داد وگرنه بسیاری از بزرگان ما مثل مرحوم بحرالعلوم که دویست سیصد سال از مولوی عقبتر بودند، با تقیه زندگی میکردند. جرأت نمیکردند بگویند ما فقه شیعی داریم.
فقه رایج آن زمان همان فقه اهل سنت بوده است. حتی همین الآن اگر در کشورمان سنی عارف پیدا کردید و با او هم صحبت شدید، متوجه میشوید که او نیز در مسائل اعتقادی، شیعی اعتقاد دارد. میفهمید در جبر و اختیار و قضا وقدر و امامت و حشر و.. شیعهاند.
منتها مردم چون همه را با متر خودشان اندازه میگیرند، خیال میکنند باید فلان دانشمند و یا عارف در ۸۰۰ سال پیش مانند ما که طلبه و دانشجو هستیم و در کشور ولایت بزرگ شدیم و از بچگی پای روضه بودیم، حرف میزده و راحت لعن میکرده تا به او بگوییم شیعه است.
در صورتی که به قول مرحوم امام خمینی (ره) شناخت زمان و مکان یکی از اولویتهای اساسی انسان آگاه و دانشمند است. این دیدگاه امام خمینی (ره) است. بله اگر ما بخواهیم مولوی را با متر خود اندازه بگیریم گیر میکنیم. باید در محیط ۸۰۰ سال پیش قرار بگیریم و آنجا درس بخوانیم و بزرگ شویم تا ببینیم اگر ما بودیم، چگونه بار میآمدیم. در موطن و زمان و مکان مولوی، انسانی مثل مولوی رشد کند که با ولایت و امیرالمونین (ع) و امام حسین (ع) این ارتباط قوی را داشته باشد، شاهکار است.