عرفان و حکمت
عرفان و حکمت در پرتو قرآن و عترت
تبیین عقلی و نقلی عرفان و حکمت و پاسخ به شبهات
صفحه‌اصلیدانشنامهمقالاتتماس با ما

مقدمه آیت الله رضایی طهرانی بر کتاب صراط مستقیم

کتاب صراط مستقیم تألیف حجت الاسلام و المسلمین وکیلی دارای دو تقریظ ارزشمند از اساتید مبرز عرفان و حکمت یعنی آیت الله حاج شیخ علی رضایی طهرانی و حجت‌الاسلام و المسلمین حاج شیخ مهدی زمانی حفظهما الله است.

از آنجا که تقریظ اول شامل پاسخ به مهمترین شبهات مخالفان حکمت و عرفان است از همان ابتدای نشر کتاب صراط مستقیم مورد توجه ویژه مخاطبان به خصوص تفکیکیان مشهد قرار گرفت تا آنجا که برخی نقدی مستقل بر این تقریظ نگاشتند.

اهمیت این تقریظ ما را بر آن داشت تا آن را در این پایگاه عرضه کنیم.

مقدمه آیت الله رضایی طهرانی بر کتاب صراط مستقیم

بسم الله الرّحمن الرّحيم

الحمد لله ربّ العالمين و صلّى الله على محمّد و آله الطّاهرين و اللعن على أعدائهم أجمعين

مخالفت با فلسفه و منطق پيشينهاى طولانى در جهان اسلام دارد تا آن جا كه بعضى گفتهاند: من تمنطق فقد تزندق «هر كس منطق پيشه كند بىدين مىشود» و برخى نوشتند «فلاسفة الإسلام هادمون للإسلام» «فيلسوفان تخريب گران اسلاماند».

اين مخالفتها در هر دو فرقه بزرگ اسلامى يعنى شيعيان و سنيّان ديده مىشود، گرچه در اهل سنّت بيشتر و بيشتر به چشم مىخورد.

منشأ اين مخالفتها توهّماتى است كه بررسى تفصيلى همه آنها نوشتارى مستقل مىطلبد و ما در اينجا به ذكر برخى از آن با پاسخى اجمالى بسنده مىكنيم:

۱. فلسفه پيشينهاى غير اسلامى دارد و از دانشهاى وارداتى به جهان اسلام است.

پاسخ:

  • أوّلاً: مگر پيشينه داشتن يك دانش قبل از اسلام، آن را ضدّ ارزشى مىكند. مگر فيزيك، شيمى، حقوق، اخلاق و... سابقه قبل از اسلام نداشتهاند.
  • ثانياً: فلسفه اسلامى در محيط مسلمين، بومى سازى شده و اسلامى گرديده است، و اين مسأله بر اهل اطلاع كاملا روشن است.

۲. فلسفه با الحاد و بیدينى گره خورده است و فيلسوفان به زندقه و الحاد مشتهر بودهاند.

پاسخ: فلسفه تفكّر آزاد درباره هستى است و فيلسوف ممكن است در اين تفكّر آزاد، ـ به حقّ ـ به توحيد و يا ـ به باطل ـ به الحاد برسد. فيلسوفان هم به دو دسته فيلسوفان موحّد و ملحد تقسيم مىشوند. پس نه فلسفه با الحاد گره خورده است و نه فيلسوفان همه ملحدند.

۳. فلسفه به منظور بستن درب خانه اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ در زمان زمامدارى بنى‌عبّاس از خارج جهان اسلام به جهان اسلام وارد شد.

پاسخ:

  • اوّلا: نادرست بودن هدف، غلط بودن كار را نتيجه نميدهد و حسن و قبح فاعلى و فعلى ملازمهاى ندارند.
  • ثانياً: اين ادّعا از نظر تاريخى ثابت نيست. معلوم نيست فقه و عقائد شيعى در عصر بنى عباس ـ در زمان ترجمه ـ در ساحتهاى علمى از اشتهار زيادى برخوردار بوده باشد كه نياز به ايجاد چنين رقيبى پيدا كنند.

۴. در روايات فراوانى از فلسفه و فلاسفه بدگوئى شده است.

پاسخ:

  • اوّلا در روايات از كلام هم فراوان مذمّت شده است، ولى اين دسته روايات مورد توجّه مخالفان قرار نمىگيرد؛ زيرا به كلام اعتقاد دارند.
  • ثانياً: چند روايت مذمّت كننده فلسفه ضعف سندى و دلالى دارند.
  • ثالثاً: اين روايات اخبار آحادند كه در غير فروع فقهيّه حجّت نيستند، مگر شواهد اطمينان بخش ضميمهشان گردد و اين شواهد در مورد بحث ما مفقودند.
  • رابعاً: اين روايات به صورت قضيّه خارجيه گفته شدهاند. يعنى فلسفه يونانى پيش از بومى شدن در جهان اسلام با توجّه به پارهاى آموزههاى منفى، مورد ذمّ اهل بيت عليهم السّلام قرار مىگيرند و هرگز مقصود روايات هر آن چه فلسفه ناميده شود ـ گرچه مبتنى بر صدها آيه و حديث باشد ـ نبوده است.
  • خامساً: چه شد كه اسلام شناسان، باريك بينى همچون ابن سينا، خواجه طوسى، علّامه حلّى، نراقيين، ميرداماد، شيخ بهايى، خوانساريّين، صدرالمتألّهين، فيض كاشانى، جهانگيرخان قشقائى، آخوند كاشى، اصطهباناتى، شيخ محمّد حسين اصفهانى (كمپانى)، علّامه طباطبائى، خمينى كبير، شهيد مطهّرى و... كه عمرى را در بررسى آيات و روايات گذراندهاند، به اين روايات، ذمّ فلسفه عمل نكردهاند. آيا اينان غافل بودند، يا جاهل يا فاسق؟ بىشكّ اينان عالمانى عامل بودند و اشكال را از بن بىريشه مىديدند.

۵. فلسفه، دانش بىفائدهاى است؛ زيرا اگر مقصود از فلسفه خوانى تمرين ذهنى است، اين فائده با رياضيّات بهتر به دست مىآيد. و اگر منظور درك واقعيّات هستى است، اين فائده با وحى يعنى تدبّر در كتاب و سنّت بسيار بهتر حاصل مىشود. و اگر مقصود دفاع عقلانى از آموزههاى دينى است، اين فائده وظيفه علم كلام است، و نه فلسفه.

پاسخ:

  • اوّلا: فلسفه دانشى است كه جايگزين ندارد. سخن از بايد و نبايد در اخلاق مطرح است و سخن از است و نيست در علم، و سخن از هست و نيست در فلسفه. هر گاه بشر درباره بود و نبود چيزى (كون تام، ليس تامّه با تفكّر عقلانى (برهان منطقى) بينديشد، به انديشيدن فلسفى دست يازيده است . پس مقصود از فلسفهدانى، تمرين ذهنى نيست كه گفته شود: رياضى بهتر ذهن را تمرين مىدهد
  • ثانياً: راه درك واقعيّات منحصر در تدبّر در وحى نيست و حتى خود وحى بر تفكّر عقلانىِ منطقى پاى فشرده است. در سیصد آيه و هزاران روايت بر عقلگرائى بشر (و نه مسلمانان) تأكيد شده است. چقدر خداوند در قرآن كفّار را دعوت به تفكّر كرده است؟ معناى اين دعوت اين نيست كه: «اى كفّار بيائيد مسلمان شويد و سپس در قرآن و سنّت تدبّر كنيد» بلكه مقصود اين است كه با عقل خدادادى و با تفكّرى آزاد در حقائق جهان هستى ـ كه از آن جمله است وجود خداى ربّ العالمين و ضرورت وحى بينديشيد.
  • ثالثاً: گرچه دفاع عقلانى از آموزههاى دينى وظيفه كلام و متكلّم است، ولى فيلسوفى كه با برهان صرف به حقّانيّت آموزههاى كلانِ دين مىرسد و آنها را از همين راه اثبات مىكند، بهترين خدمت را به دين كرده است. او نه تنها متّهم به تفكّر كاناليزه نمىشود كه مىتواند بىدينان و شكّاكان و علم زدگان را هم به ساحت دين رهنمون گردد. آرى، بسى تفاوت است بين نظرى كه مىگويد: فلسفه مسلمين همان كلام است و فلسفه اسلامى بىمعناست، و بين نظريهاى كه مىگويد فلسفه نمىتواند دفاع عقلانى از دين داشته باشد.

۶. بسيارى از كسانى كه به فراگيرى فلسفه پرداختهاند، در پايان عمر خويش كه پخته شدهاند از اين كار توبه كرده و اظهار پشيمانى نمودهاند.

پاسخ:

  • اوّلا: كسانى كه از فلسفه خوانى و فلسفه دانى توبه كردهاند، هيچكدام معصوم نبودهاند و قهراً كارشان حجّت شرعى نيست و براى كسى الزام نمىآورد.
  • ثانياً: فراوانند كسانى كه در پايان عمر از فقه خوانى، ادب دانى، كلام آموزى، و بلكه علم آموزى توبه كردهاند. آيا اين امور مىتواند دليل بد بودن فقه و ادب و كلام و علم باشد.
  • ثالثاً: مقصود غالب اين بزرگان اين بوده كه چرا در فلسفه مانده و به عرفان و بويژه عرفان عملى نپرداختم؟ سخن آنان اينست كه اى كاش از عقل به شهود پر كشيده بودم، نه اينكه از عقل به نقل فرو مىافتادم.

و مقصود بعضى ديگر اين بوده كه «به هر آن چه حق است و بر پيامبر فرو آمده است إجمالا معتقديم و از فلسفهاى كه مخالف با شريعت باشد توبه مىكنيم». و اين امرى است كه هر مسلمانى بايد هميشه بدان معتقد باشد، ولى اعتقاد اجمالى به ما جاء به الرسول منافاتى با بحث و تحليل تفصيلى عقلى در موضوعات گوناگون ندارد.

بارى، امروزه فلسفه زيربناى همه نظامهاى مهم اقتصادى، سياسى، فرهنگى و اجتماعى است و چقدر دور از حقيقتاند كسانى كه در صددند سرمايه عظيم فلسفه اسلامى را از جهان اسلام بگيرند و از چهره اسلام دينى خِرد گريز، ارائه كنند. به گمان من، خطرى را كه اخباريّت در گذشته براى شيعه و تفكّر شيعى به ارمغان مىآورد، هرگز نمىتوان با تفكّر «تفكيكى» برابر دانست، كه به تعبير آن بزرگ اگر اخبارى در فروعِ فقهى اخبارى بود، تفكيكى در اصول دين اخبارى است».

حدود هفتاد سال قبل عالمى بزرگوار از نجف اشرف به مشهد الرّضا ـ عليه السّلام ـ هجرت كرد. اين عالم كه به میرزا مهدی اصفهانی مشهود شد مكتبى فكرى ـ عقيدتى پى افكند كه بعدها با پيشنهاد استاد محمدرضا حکیمی به نام «مكتب تفكيك» شهره گشت.

اين مكتب فكرى كه بنايش بر فلسفه و عرفان ستيزى و اعتناى به روايات در مقام كشف حقائق هستى است، در آن زمان شخصيّتهاى علمى حوزه خراسان را مقهور خود كرد ؛ شخصيّتهائى همانند آيات: شيخ محمد حلبى شیخ مجتبی قزوینی، شیخ هاشم قزوینی، ميرزا جواد تهرانى، كجورى، نوغانى و مرواريد. با پيوستن برخى از خطباى نامى به اين طرز تفكّر، اعتقادات اين گروه نقل مجالس و محافل شد به گونهاى كه در سالهاى بعد ـ و تا به امروز ـ اين اعتقادات در ميان عوام مشهد هم مطرح است و گاه با شدّت و حِدّت بسيار ارائه مىگردد.

تفكيك، در سير تطوّر خود از قرائتهاى مختلفى برخوردار شد و به تدريج تلطيف گشت. بنيان گذار اين مكتب مىگفت: «فلسفه خوانى مايه هدم اسلام و فيلسوفان مخرّبان اسلاماند» ولى نو تفكيكيان امروز همچون استاد حكيمى تا به اينجا پيش رفتند كه «فلسفه خواندن لازم است و در فلسفه ماندن ناروا». ببين تفاوت ره از كجا تا به كجاست ؟!

اخيراً نو تفكيكيان مجبور شدهاند در مسائل فلسفى همچون قاعده الواحد، سنخيّت ميان علّت و معلول، ربط حادث به قديم، اصالت و تشكيك وجود و... وارد شوند و به فلسفيدن بپردازند. به تعبير آن عزيز : اين قوّت و صلابت و سعه فلسفه است كه همه

مخالفان خود را آرام به سمت خود مىكشد و در خود هضم مىكند، و به تعبير آن بزرگ: «اگر بخواهى فيلسوف باشى بايد فلسفه بخوانى و اگر بخواهى فيلسوف نباشى باز هم بايد فلسفه بدانى».

بزرگان ما از ديرباز راه دستيابى به واقع را سه راه مىدانستند: وحى و عقل و شهود. و معتقد بودند تفكّر عقلانى اگر برهانى و منطقى باشد و شهود اگر صحيح باشد و فهم از وحى اگر درست باشد، هر سه مصيب به واقعاند. روشن است كه اين ادّعا درجائى است كه هر سه كاربرد دارند ؛ زيرا هر سه در همه زمينهها كاربرد ندارند ؛ مثلا عقل در مسائل جزئى ـ همانند تعداد درهاى بهشت و جهنّم ـ كاربرد ندارد. اما آنجا كه هر سه، كاربرد دارند، بى شكّ مفادشان يكى بيش نيست و نمىتواند باشد ؛ زيرا كه نسبيّت حقائق باطل و تأثير پذيرى واقع از ادراك مدركان بىمعناست.

نيز نمىتوان توقّع داشت كه فيلسوفان، عارفان و فقيهان و متكلّمان خطا نكنند. فلسفه، عرفان و فهم از وحى كه فقه و كلام نقلى نام دارد علوم بشرىاند و سيرى تكاملى دارند و وظيفه هر كس كه در اين ساحتها تلاش دارد، پيراستن هر چه بيشتر ساحت فعاليّت خود از اوهام و اغلاط است. اما كجا ديدهايد كه يك فهم صحيح از وحى با يك برهان قديم و يك كشف متين ناهماهنگ باشد ؟!

نيز مىدانيم كه همانگونه كه فهم جميع از وحى را ميزانى است كه علوم درايه و رجال و اصول و فقه الحديث متكفّل آن است، برهان صحيح و كشف صحيح هم داراى ميزان است كه علوم منطق و عرفان نظرى متكفّل بررسى و تبيين دقيق اين ميزاناند.

يكى از مباحث مورد بررسى بشر از گذشته تا كنون مسأله سرنوشت آدمى است. مباحث مربوط به معاد بمانند مسائل مربوط به مبدأ هميشه مورد كنكاش ذهنى انسان بوده و مىباشد. وحى و عقل و شهود در اين زمينه حرفها دارند. بعضى بيشتر و برخى كمتر.

با تأسّف بسيار بايد گفت كه در اين مسأله ـ بحث معاد ـ وحى به طور جدّى مورد بازخوانى قرار نگرفته است و هر كس بخواهد در اين زمينه تحقيق كند راهى پر پيچ و خم فرا روى دارد.

تفكيكيان ـ و بويژه جناب سيّدان ـ معتقدند كه فلاسفه ـ و بويژه صدرمتألّهان ـ در اين زمينه فلسفيدهاند و چون فلسفه راه نامطمئنّى است به خطا رفتهاند؛ غافل از اينكه صدرا در اين بحث بيشتر متكلّم است تا فيلسوف و در صدر كسانى است كه به وحى در اين زمينه بها داده است و به تبيين و بررسى روايات وارده پرداخته است. اين ادّعا در كتاب حاضر بخوبى اثبات شده است.

در اين كتاب كه بحثى است درباره صراط به عنوان نمونه فهم يكى از اهل تفكيك از عبارات فيلسوفان طرح و سپس نقد شده است و بخوبى روشن گشته است كه :

  • أوّلا: چقدر مدّعيان فلسفه ستيزى از فهم ظاهر عبارات حكما عاجزند، در حدّى كه گاه از عبارت، نقيض مقصود نويسنده را مىفهمند.
  • ثانياً: دغدغه حكيمانى همچون صدرا شرحِ روايات عميق معارفى است. كارى كه هيچ فلسفه ستيزى بدان نپرداخته است و صدرا در اين ساحت جلودار و لوا دار است.
  • ثالثاً: لسان روايات اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ در ساحتهاى گوناگون و با مخاطبان مختلف، مختلف است و يك سطح انگاشتن روايات از نظر ژرفاى مضمون، سطحى نگرى و ساده انديشى است.
  • رابعاً: بزرگانى همچون صدرالمتألّهين نه فهمشان از وحى از اصحاب تفكيك ضعيفتر است و نه دلسوزيشان براى دين و مكتب تشيّع از آنان كمتر است و نه تلاششان براى ترويج مذهب از آنها كمرنگتر.

اينجانب بيش از بيست و پنج سال است كه در حوزه علميّه به تدريس مشغولم و صدها طلبه در بحثهاى مختلف حقير شركت داشتهاند، امّا به جرأت مىتوانم ادّعا كنم كه در تيزفهمى و ژرفنگرى كمتر طلبهاى را بمانند حجت الإسلام و المسلمين حاج شيخ محمّد حسن وكيلى ديدهام و حدس اين حقير اين است ـ و حدس الالمعى يقين ـ كه اگر جنابش چونان گذشته فقط به اشتغالات علمى و سلوك عملى بپردازند در آيندهاى نه چندان دور از چهرههاى ماندگار و درخشان حوزههاى علميه خواهد شد.

بحث و كنكاش در مسائل علمى مايه رشد علم و بروز و ظهور حقيقت است.

بحث علمى اگر پيراسته از تعصّب و بر محور حق طلبى و حقيقتجوئى شكل گيرد، منافع فراوانى براى جامعه بشرى به ارمغان مىآورد. بى حجت نيست كه در بهترين شب سال يعنى شب قدر كه بهتر از هزار ماه است مذاكره علم برترين عبادت دانسته شده است.

اين نوشتار كه نقد و بررسى آراء يكى از تفكيكيان است ـ و البته به عنوان نمونه ارائه شده است ـ در نوع خود اوّلين است، ولى مىتواند آخرين نباشد، و انشاءالله نخواهد بود و من همين جا از شخصِ مورد انتقاد و يا دوستان و هم اعتقادان ايشان به صراحت مىخواهم كه حتماً به نقد علمى اين نوشتار بپردازند. و به اين وسيله تنور بحث را گرم كنند و از حيثيّت علمى خويش دفاع كنند كه از گذشته گفتهاند: حياة العلم نهبت البحث و أمير بيان علىّ بن أبىطالب عليه السّلام فرموده است: اضربوا بعض الرأى بالبعض يتولّد منه الصّواب.

چه بحثى مهمتر، شيرينتر، حياتىتر و دقيقتر از معاد و صراط. بحثى كه هم مقصد را تبيّن مىكند و هم راه را.

بارالها ! به حقّ دليلان راهت كه خود صراط اقوماند، ما را از هر گونه لغزش علمى و عملى محافظت بفرما.

شب بيست و سوّم ماه مبارك رمضان

ليلة القدر ۱۴۲۸، شيخ على رضايى طهرانى

مطالب مرتبط