سالها پیش گفتگویی ميان حضرت آیتالله جوادی آملی مدّظلهالعالي و جناب حجةالاسلاموالمسلمین سیدان درباره معاد واقع شد که توسط برخی از محترمین تفکیکی به نگارش و تقریر درآمد. اين تقريرات چند سالي است بدون استيذان از حضرت آیتالله جوادي آملي مدّظلهالعالي توسط برخي منتشر شدهاست و استاد وكيلي در«صراط مستقيم» و در «پاسخ به نقدهايي بر صراط مستقيم» مفصلاً درباره اين گفتگو توضيح داده و با ارائه شواهدي از عبارات جناب آقاي سيدان نشان داده است كه ايشان با حضرت آیتالله جوادي مدّظلهالعالي هيچ زبان مشتركي نداشتهاند و حتي معناي اصطلاحات بسيار سادۀ فلسفي در محل بحث، مثل مادّه و صورت را اشتباه متوجه ميشدهاند وچنانچه اين مسأله اكنون در نزد همۀ فضلاء «كالنار علي المنار و الشمس في رابعة النهار» گرديدهاست.
متأسفانه برخي تفكيكيان بجاي اعتراف به حقيقت در نزد عامة مردم چنان وانمود ميكنند كه گويا جناب آقاي سيدان كه حتي با اصطلاحات مذكور در كلام آیتالله جوادي آملي مدّظلهالعالي آشنايي نداشته، در بحث غالب شده و اثبات نموده كه معاد صدرايي باطل و معاد تفكيكي حق است. حتي يكي از شاگردان جناب آقاي سيدان با آب و تابِ فراواني از اين گفتگو يا مناظره ياد نموده و با كلماتي اديبانه همين مطالب را به تفصيل نگاشته و در نهايت به اين بيت در وصف استاد خود تمثّل جسته است:
چو در مناظره اعجاز تو پديد آيد
شود به عجز، مقرفيلسوف پاكضمير[۱]
براي واضحتر شدن ماجرای این گفتگو، قسمتي از فرمايش استاد مكرم و معظم حضرت آيت الله رضايي طهراني دامعزّهالعالي را دربارۀ اين مناظره نقل نمايم تا عبرت و بصيرتي براي همگان باشد.
« ... بعدها شنيدم كه يكي از فضلاي مدافع تفكيك با حضرت استاد جوادي آملي مناظرهاي كردهاند و بر ايشان غالب آمدهاند. كپي دست نوشتة اين مناظره را تهيه و با دقت خواندم و انگشت تعجب و حسرت به دندان گزيدم و بر غربت استاد ناليدم كه ياللعجب! چرا اسم اين دو شخصيت در كنار هم آمدهاست؟! آخر كسي كه صرفاً سخنوری است ماهر، و در هيچ دانشي تخصص ندارد و از هيچ استادي در هيچ رشتهاي اجازة استنباط ندارد و لحن قلم و سخنش بيانگر مقدار فضل اوست چه مناسبتي دارد با اول مفسر جهان اسلام، اول فيلسوف عصر خود پس از ارتحال علامه طباطبائي، تئوريپرداز در علوم اسلامي، مربي صدها شاگرد دانشمند، مؤلف دهها اثر جاويدان علمي همچون رحيق مختوم و تسنيم و ...؟!
به محضر استاد شتافتم و درد دل باز گفتم و به صراحت عرض كردم امثال آنان بايد با شاگردانِ شاگردان شما به گفتگو بنشينند زيرا كه اينان اگر سالها در نزد حضرتعالي شاگردي كنند به فضل علمي بسياري از شاگردان شما نميرسند.
استاد در جواب نكاتي را تذكار دادند، به اين شرح:
۱- ايشان سيّد بودند و مكرر براي اين امر مراجعه كرده بودند و ردّ ايشان پس از مراجعات مكرر زيبنده نبود.
۲- در اوائل بحث روشن شد كه ايشان مباني را در دست ندارند[۲] ولي چون بحث آغاز شده بود تداوم يافت.
۳- منش استاد علاّمه طباطبائي رحمةاللهعليه ارزنده بود كه با اينان رابطهاي دوستانه داشت و ميفرمود: «اينها قابل ترحمند زيرا هر ذهن و مغزي مطالب عميق فلسفه و عرفان را نمي فهمد.»
۴- آن چه در جزوه نوشته شده با آنچه ما گفتيم تفاوتهايي دارد و مطالب مكتوب بسيار كمتر از آني است كه ما گفته بوديم و اين مطلب را همان زمان بنده در جواب بعضي اصحاب نشريات اعلام كرده بودم.
۵- امروزه تفكيك، دغدغه اصلي نيست زيرا در بعضي مراكز علمي و دانشگاهي، خدا را مورد انكار و نقد قرار ميدهند، ولي شايد روزي در بعضي نوشتهها به مسألۀ تفكيك بپردازيم.