واقعه عاشورا یک واقعه دو بعدی است. در یک بعد، در عالم دنیا و با نگاه به أبدان مطّهر آن بزرگواران، همه درد و رنج و سختی و تشنگی و جراحت و فراق است، و در یک بعد آن، در نگاه به ارواح مقدّس آن شهداء، همه عشق بازی با خداوند و اُنس و لقاء و وصال است.
توضيح: متن ذيل پاسخ حجةالاسلام و المسلمین وکیلی است به مقالۀ تفسیر عرفانی و صوفیانه از عاشورا! اثر آقای مهدی نصيری .
از آنجا كه مقالۀ مزبور در پايگاه مشرق نيوز منتشر شده بود اين پاسخ نيز به آن پايگاه ارسال شد ولی متأسفانه مشرق نيوز آن را خلاصه نموده و منتشر كرد كه ما در اينجا جهت مزيد استفاده متن كامل آن را قرار می دهيم:
يكي از نسبتهاي ناروائي كه به بزرگان اهل عرفان داده شدهاست، مخالفت با إقامة عزا بر مصائب أهلبيت عليهمالسلام است؛ و در اين راستا به حالات برخي از عارفان راستين استشهاد مينمايند كه در برههاي از عمر خود در ايام ماه محرمالحرام اشك شوق ميريختهاند.
در اين نوشتار با استناد به فرمايشات أهلبيت عليهمالسلام و تدبر در آنها میکوشیم اثبات نماییم که حقيقت عاشورا سكهاي دو رو است كه يك سوي آن، حزن و اندوه و روي ديگر آن، فرح و سرور أهلبيت عليهمالسلام است؛ و وظيفه عامه مردم در اين بين توجه به جنبة حزن آن است، گرچه عدهاي از خواص در اثر وصول به مقامات عالي معرفت در برخي حالات نگاهشان به آن سوي سكه متوجه ميگردد.
یکی از مسائلی که برخی مخالفان عرفان بر آن تأکید میکنند و آن را شاهد جدائی مکتب عرفان از مکتب أهلبیت علیهمالسلام میدانند؛ مسأله گریه و عزاداری بر حضرت امام حسین علیهالسلام است.
برخي میگويند:
دلیلی که بر این مسأله ارائه میکنند این است که شهادت در راه خدا، نجات و رستگاری و مایه فرح و خشنودی است؛اهل عرفان معتقدند که روز عاشورا روز سرور و خوشحالی اهلبیت است و باید این روز را جشن بگیریم ، و نباید به إقامه مجالس عزا پرداخته و گریه و زاری کنیم .
و میگویند:
کسانی که در این روز عزاداری میکنند از کوته فکری و غرق شدن در عالم دنیاست که مرگ در راه خدا را موجب حزن میدانند.
علامه طهرانی در کتاب روح مجرّد در وصف استاد خود میگویند:
«در تمام دهه عزاداری، حال حضرت حدّاد بسیار منقلب بود، چهره سرخ میشد و چشمان درخشان ونورانی؛ ولی حال حزن و اندوه در ایشان دیده نمیشد؛ سراسر ابتهاج و مسرّت بود.
میفرمود: چقدر مردم غافلند که برای این شهید جان باخته غصه میخورند و ماتم و اندوه به پا میدارند! روز عاشورا تحقیقاً روز شادی و مسرّت اهلبیت است و مردم خبر ندارند.»[علامه طهرانی، روح مجرد، ص ۷۸ و ۷۹.]
و عجیب اینجاست که علامه در توضیح گفته بودند که این سخنان محصول رسیدن استادشان به حال فناء و اشتغال به سفر دوّم از أسفار أربعه میباشد كه عرفا آن را كمال ميشمارند.[روح مجرد ، ص ۸۵ و ۸۶.]
شبههای که در اینجا مطرح میشود این است که مگر میشود در اثر سلوک، انسان به جائی برسد که عزادارای و أندوه بر حضرت امام حسین علیه السلام را رها کند و به خوشحالی بنشیند. در حالیکه سیره اهلبیت بر گریه و عزای بر حضرت امام حسین علیهالسلام است و مقامی بالاتر از مقام أهلبیت علیهمالسلام وجود ندارد.
منقدین معتقدند :
این حالات که در سیر و سلوک این افراد پیدا میشود، نشانه باطل بودن این سلوک و خطا بودن راه این افراد است.
از مرحوم علامه طباطبائی قدسسره نقل شده که:
«فتح باب برای سالکین الی الله معمولاً یا در حال قراءت قرآن و یا توسل به حضرت أبا عبد الله الحسین علیهالسلام حاصل شده است.»[علامه طهرانی، رسالۀ لب اللباب، ص ۱۵۰.]
متأسّفانه برداشتهای غلط از مطالب بزرگان عرفان، سبب شده از سوئی عدهای به مخالفت با اهل عرفان برخیزند و از سوئی عدهای در لباس روشنفکری، از این سخنان سوءاستفاده نموده و مردم را از عزاداری نهی کنند كه ریشه همه این مشکلات، نا آشنائی با معارف أهلبیت علیهمالسلام است. معارف أهلبیت علیهمالسلام ظرائف و دقائقی دارد که اگر انسان به تأمل عمیق در آن ننشیند، یا به افراط و یا به تفریط دچار شده و از شاهراه هدایت پا برون مینهد.
برای بیان پاسخ این شبهه باید بحث را از ریشه دنبال کنیم.
حقیقت امر این است که ما در روایات أئمه علیهمالسلام ، در صفات مؤمنین واقعی و شیعیان حقیقی با یک قاعده کلی مواجه هستیم. فرمودهاند یکی از صفات شیعه این است که:
پیروان أهلبیت، از موالی و امامان خود جدا نیستند. هرجا ایشان خشنودند، شیعه نیز خشنود است؛ و هرجا ایشان اندوهگینند، شیعیان نیز اندوهگین میباشند.
به طور کلی معیار سرور و حزن در انسان، علائق و گرایشهای وی میباشد. شیعه که پیرو و دنبالهرو أئمه علیهمالسلام است، چون در مسیر دین تربیت میشود، تمایلات و کششهایش با امامان و موالیش هماهنگ میشود و در نتیجه از هرآنچه ایشان مسرور یا محزون میشوند، شیعه نیز مسرور و محزون میگردد. این یک قانون و کبرای کلّی در شناخت شیعیان واقعی است که وظیفه و دستورالعمل سائر شیعیان را نیز مشخّص میکند.
از طرفی وقتی به واقعه عاشورا نظر میکنیم، میبینیم واقعه عاشورا آمیختهای از حزن و سرور است؛ یعنی، از سوئی نهایت سرور و شادمانی أهلبیت علیهمالسلام در عاشورا متحقّق میشود، و از سوئی عمیقترین مصائب و دردناکترین حادثهها در این ایام اتّفاق افتاده است.
درحالیکه در روایات فراوانی از أئمه علیهمالسلام این مضمون وارد شده است که مؤمن در هنگام مرگ بسیار مسرور و شادمان میگردد؛[بحار الأنوار، ج ۶ ، باب ۶ سکرات الموت و شدائده، ص ۱۶۱ تا ۱۶۴؛ باب ۷ ما یعاین المؤمن و الکافر عند الموت، ص ۱۷۳ تا۱۸۱.] اگر این مرگ ، شهادت باشد در هنگام شهادت فرح و سروری بیشتر یافته و ملائکه الهی از او بیشتر پذیرائی مینمایند و ثوابهای مخصوصی برای اومهیّا شده است.[تهذیب الاحکام، ج ۶، کتاب الجهاد، باب فضل الجهاد و فروضه، ج۳، ص ۹۵ (ط دارالتعارف).] مسلّماً این فرح در وجود مقدس حضرت أباعبدالله علیهالسلام که سیّد و سالار شهیدانند و در أهلبیت و أصحاب آن حضرت علیهمالسلام، در روز عاشورا به بالاترین وجه موجود بوده است.
حتماً در احوالات شب عاشورا شنیدهاید، هنگامی که حضرت سیّدالشهداء علیهالسلام از حضرت قاسم علیهالسلام پرسیدند:
«قاسم جان مرگ از دید تو چگونه است؟»
ایشان در پاسخ عرض کردند:
و روشن است با نوشیدن شربت شهادت که از عسل شیرینتر است، انسان محزون و اندوهگین نمیشود.
و شنیدهاید که یکی از بزرگان اصحاب حضرت در شب یا روز عاشورا با دیگری مزاح و شوخی مینمودند؛ وقتی که به ایشان اعتراض کردند که این زمان، زمان خنده و باطل نیست، در پاسخ گفتند:
لقد علم قومی ما أحببت الباطل کهلا و لا شابّا ولکنی مستبشر بما نحن لاقون.
و به نقلی گفتند:
و أی موضع أحقّ بالسرور من هذا؟ ما هو الا أن یمیل علینا هؤلاء بأسیافهم فنعانق الحور.[مقتل الحسین، ص ۲۱۶؛ مع الرکب الحسینی، ج ۴، ص ۱۴۴؛ اختیار معرفة الرّجال، ص ۷۹، رقم ۱۳۳. ]
و همچنین در روایات آمده که حضرت در شب و روز عاشورا منازل اصحاب را در بهشت به ایشان نشان دادند و فرمودند:
«مرگ برای شما نیست مگر مانند پلی که از آن عبور میکنید و به این نعمتهای الهی میرسید.» و اصحاب حضرت از شوق نعمتهای بهشتی با شور و شوق به استقبال مرگ میشتافتند.[بحار الأنوار، ج ۴۴، ص ۲۹۷، ح ۱ و ۲ و ۳.]
طبق برخی روایات، اصحاب حضرت حالشان چنین بوده که درد جراحت و ضربات شمشیر و نیزه را احساس نمیکردند.[الخرائج و الجرائح، ج ۲، ۸۴۸ تا۸۵۰.] و برخی از شوق شهادت حتی زره را از تن بیرون آورده و به نبرد میپرداختند.[مع الرکب الحسینی، ج ۴، ص ۳۲۸ و ۳۲۹، شرح شهادت جناب عابس بن أبی شبیب شاکری رضیاللهعنه.]
بارها شنیدهایم که حضرت علی اکبر سلاماللهعلیه در حال شهادت ندا دادند:
«پدرجان جدّم مرا شربتی نوشاند که پس از آن هرگز تشنهکام نخواهم شد.»[مقتل الحسین، ص ۲۶۰. ]
آیا آن وجود مقدس از نوشیدن چنین شربت گوارائی محزون میگردند؟!
حالِ خود سیّدالشهدا نیز چنین است. هنگامی که از مدینه خارج میشدند، رسول خدا صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم را در خواب زیارت نمودند و حضرت به ایشان فرمودند:
ان لک فی الجنان لدرجات لاتنالها الا بالشهادة.[نفس المهموم، ص ۶۸.]
و در روز عاشورا هر چه آن حضرت به شهادت نزدیکتر میشدند، چهرهشان برافروختهتر و شادابتر و حالت حضرت آرامتر میشد.[بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۲۹۷؛ روح مجرد، ص ۸۴ و۸۵.] مسأله شادمانی حضرت در آن روز آنقدر روشن بودهاست که علامه مجلسی در بحار بابی با عنوان (باب فضل الشهداء معه و علّةعدم مبالاتهم بالقتل و بیان أنه صلواتاللهعلیه کان فرحاً لایبالی بما یجری علیه)[بحار الانوار، ج ۴۴، ص۲۹۷.]باز نمودهاند.
در زيارات آن حضرت نيز ما موظفيم شهادت به اين حال سرور و فرح حضرت بدهيم و عرض كنيم:
این حال سیّدالشهداء، حال همه أهلبیت علیهمالسلام در زمان شهادت است.
در نهج البلاغه آمدهاست که رسول خدا صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم پس از خبر دادن أمیرالمؤمنین علیهالسلام به شهادت فرمودند:
یا علی کیف صبرک اذن؟
حضرت عرض کردند:
لیس هذا من مواطن الصبر ولکن من مواطن البشری و الشکر.[نهج البلاغه، خطبه ۱۵۶.]
و خود آن حضرت پس از شهادت فرمودند:
واللـه ما فجأنی من الموت وارد کرهته و لا طالع انکرته و ما کنت الاکقارب ورد و طالب وجد و ما عند اللـه خیرٌ للأبرار.[نهج البلاغه، کتاب ۲۳.]
در مکتب أهلبیت علیهمالسلام شهادت نعمت است نه مصیبت؛ و نعمت موجب فرح و سرور است نه حزن و اندوه. بلکه از دیدگاه روایات ما، مرگ مؤمن حتی اگر شهادت نباشد، خود فرح و شادمانی است؛ و عرض شد که مکرّراً در روایات آمده است که مرگ برای مؤمن موجب لذت و سرور است.
از شهادت و مرگ که بگذریم، مصائب أهلبیت سیدالشهداء علیهالسلام و اسارت و محمل نشینی و فرار در بیابان و سوختن خیمهها، همه در نگرش الهی اسلام، نعمت و رحمت و از بعدی موجب سرور است؛ چون هر مصیبتی برای مؤمن جز رحمت چیزی نیست. روی همین جهت وقتی ابن زیاد ملعون به حضرت زینب کبری سلاماللهعلیها گفت:
کیف رأیت صنع اللـه بأخیك و أهلبیتك؟
حضرت فرمودند:
تمام صحنههای دردناک عاشورا و پس از عاشورا در چشم خدا بین حضرت زینب زیبائی و جمال است.
اینها همه در جای خود صحیح است ولی، از سوی دیگری میبینیم وجود مبارک سیّدالشهداء خود در عاشورا بارها أشک حزن میریزند[مقتل الحسین، ص ۲۵۷، ص ۲۶۴، ص ۲۷۰؛ و نفس المهموم، ص ۲۸۰و ص ۲۸۲.]و خطاب:
علی الدنیا بعدک العفا
و
ألان انکسر ظهری و قلّت حیلتی[مقتل الحسین، ص ۲۷۰.]
از زبان مقدّسش شنیده میشود؛ و زینب کبری نیز سوگواری و عزاداری مینمایند. امام سجاد علیهالسلام از روز عاشورا تا چهل سال دائماً أشکبار و گریان بودند و سائر أهلبیت علیهمالسلام با یاد و نام کربلا و عاشورا أشک مبارکشان جاری میشد،[ر ک: بحار الانوار، ج ۴۴، باب ۳۴ ، ص ۲۷۸؛ باب ۳۱ ، ص۲۵۰؛ بحار، ج ۱۰۱، ص ۳۰۳ و ۳۰۴ و ۳۰۹.] و در ایام دهه محرم لبخند بر لبان آن بزرگواران نمیآمد.[بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۲۸۳ و ۲۸۴، ح ۱۷.]
اینجاست که ما با یک سؤال جدّی مواجه میشویم که چگونه بین این دو دسته روایات جمع کنیم؟
فرمایشات علامه طهرانی قدسسره در کتاب شریف روح مجرد در واقع بیان راه حل جمع بین این روایات است. برای توضیح مسأله باید یکبار از حال خود أهلبیت علیهمالسلام بحث کنیم و یکبار از وظیفه ما شیعیان.
أمّا أئمه معصومین از خود سیّدالشهداء علیهالسلام تا حضرت بقیةالله أرواحنافداه مسلّماً در روز عاشورا هم شادمانند و هم محزون؛ چنانکه تاریخ درباره حال حضرت امام حسین علیهالسلام در روز عاشورا نیز چنین گزارش میکند.
حال ممکن است این سوال مطرح شود که مگر میشود که کسی در زمان واحد هم شادمان و هم غمگین باشد؟
در جواب باید گفت؛ بله، میشود.
واقعه عاشورا یک واقعه دو بُعدی است. در یک بُعد، در عالم دنیا و با نگاه به أبدان مطّهر آن بزرگواران، همه درد و رنج و سختی و تشنگی و جراحت و فراق است، و در یک بُعد آن، در نگاه به ارواح مقدّس آن شهداء، همه عشق بازی با خداوند و اُنس و لقاء و وصال است. شهادت برای جسم انسان در این عالم، ألم و رنج است؛ ولی برای جان و حقیقت آدمی پلی به سوی نعمتهای بیپایان خداوند است.
ما انسانهای عادی به طور طبیعی نمیتوانیم به هر دو جنبه این واقعیت توجه کنیم، گاه به جنبه این عالم نظر میکنیم و گاه به آن جنبه؛ أمّا نفس امام علیهالسلام به جهت سعه و عظمت آن، در آنِ واحد به همه این جهات ملتفت است و همه را با هم مینگرد؛ لذا در آنِ واحد، هم خشنود و هم غمگین است و جمع این صفات در نفس امام معصوم و انسان کامل به علت گنجایش و سعه، بسیار آسان است گرچه در این عالم فقط یکی از آنها ظهور یابد.
به طور کلی خشنودی و ناراحتی، نتیجه توجّه به امر مطلوب و پسندیده یا ناپسند و ناگوار است، و ما در آنِ واحد نمیتوانیم به هر دو توجّه نمائیم؛ ولی انسان کامل به واسطه سعه نفسش میتواند در آنِ واحد صداهای نامتناهی را بشنود و تصاویر نامتناهی را ببیند؛ و بر همین منوال هم به جنبه ناپسند یک واقعه توجّه نموده و محزون میشود و هم به جنبه مطلوب آن توجّه کرده و مسرور میگردد.
أمّا ما انسانهای عادی چه باید بکنیم؟
طبق دستور کلی شیعتنا یفرحون لفرحنا و یحزنون لحزننا، ما نیز باید هم خوشحال و هم محزون باشیم؛ ولی میدانیم که چنین قدرتی نداریم.
در یک تقسیم کلی انسانهای غیر کامل در رابطه با حادثه عاشورا و مصائب أهلبیت علیهمالسلام به چند طائفه تقسیم میشوند:
دسته اول کسانی هستند که مصائب أهلبیت علیهمالسلام به گوش ایشان میرسد، ولی از شنیدن آن مصائب نه تنها اندوهگین نمیشوند بلکه مسرور نیز میگردند. این گروه همان نواصب میباشند که به علت ظلمت و کدورت باطنی و عناد با آن أنوار طاهره، همیشه در جهت عکس آن بزرگواران حرکت میکنند که قطعاً میعاد ایشان جهنّم است. و در زیارت عاشورا در باره همین أفراد میخوانیم: و هذا یومٌ فرحت به آل زیاد و آل مروان بقتلهم الحسین علیه السلام.
دسته دوم کسانی هستند که ناصبی نیستند، ولی به علت سنخیّت نداشتن با أنوار مقدسّه أهلبیت علیهمالسلام قلبشان با قلوب مطهره ایشان متصل نیست، نتیجةً نور محبّت و مودّت در ایشان طلوع ننموده و از شادمانی ایشان شادمان نمیشوند و از غم ایشان غمگین نمیگردند. این دسته از فیوضات معنوی و برکات حب و عشق أهلبیت علیهمالسلام محرومند و دست خالی از دار دنیا به آخرت هجرت مینمایند.
دسته سوم کسانی میباشند که قلوبشان از محبت أهلبیت مملوّ است، و جان و دلشان به نور عشق ایشان منوّر شده، دلباخته آن بزرگواران گردیدهاند، و در حد خود در پیروی از ایشان در تلاشند. اینها همچون هر محبّ و عاشقی از حزن محبوب خود محزون و از سرور او مسرور میگردند و نسبت به آنچه درباره أهلبیت علیهمالسلام میبینند، بیتفاوت نیستند.
کسانی که در این دسته سوم قرار دارند خود به دو گروه تقسیم میشوند:
گروه اول که عموم مردم را تشکیل میدهند، کسانی میباشند که در توجّه به مرگ و شهادت، نگاهشان به جنبه عالم طبع و آلام و مصائب دنیوی آن است، و چون حب و مودت قلب ایشان را پر نموده است با یادآوری آن مصائب اشکشان جاری میشود و نالهشان بلند میگردد؛ و فروریختن قطرات أشک و گریه، نشانه ربط قلبی و گره خوردن دل انسان عزادار به مخزن نور و منبع طهارت، یعنی وجود مقدس حضرت أبیعبداللهالحسین علیهالسلام است؛ و به محض اینکه دل انسان به دریای وجود آن بزرگوار متصل گردد، تمام نجاسات و تاریکیهای آن شسته میشود؛ و به تعبیر روایات شریفه، گناهان او آمرزیده میشود[بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۲۷۸، ح ۳؛ ص ۲۸۲، ح ۱۴؛ ص ۲۸۴، ح ۱۷ و ح ۲۰؛ ص ۲۸۶، ح ۲۳؛ ص ۲۸۹، ح ۳۰؛ ص ۲۹۲، ح ۳۵؛ ص ۲۹۳، ح ۳۸. ]و وارد بهشت میگردد و ثوابهای بیشماری برای او مینویسند.[ر.ک: بحار الانوار، ج ۴۴، باب ۳۴، ص ۲۷۸ ـ ۲۹۶.]و این امر، شوخی و تعارف نیست.
طهارت نفس ملکوتی امام علیهالسلام هزاران مرتبه بیشتر از آن است که بتواند تمام تاریکیهای نفس عزادار را تطهیر کند. نباید به این روایات به دیده تعجب یا انکار نظر کرد، و نباید این روایات را از اطلاقش خارج نمود و مختص به عصر تقیّه و شرائطی نمود که بکاء بر حضرت أباعبدالله علیهالسلام، مصداق جهاد و نهی از منکر باشد.[ر.ک: بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۲۹۳ ـ ۲۹۶، تعلیقه. ] خصوصاً که همین گونه ثوابها برای زیارت حضرت از راه دور و در منزل شخصی نیز وارد شده است.[رک: بحار الانوار، ج ۱۰۱، ص ۳۶۵ ـ ۳۷۶.] البته باید دانست هر کسی توفیق بکاء و زیارت آن حضرت را نمییابد.
روایاتی که از أئمه علیهمالسلام در باب گریه بر مصائب حضرت سیّدالشهداء علیهالسلام رسیده ناظر به همین دسته است.
اگر به این روایات درست نظر کنیم، تعابیر این روایات چنین نیست که به عنوان یک امر عمومی و کلی به همه شیعیان دستور به گریة حزن و عزا بدهد؛ بلکه این روایات بر لزوم ارتباط قلبی با امام و عشق و محبت أهلبیت تأکید میکند. در همین روایات، حضرت سفارش میفرمایند:
از کسانی باشید که یفرحون لفرحنا و یحزنون لحزننا.[بحار، ۴۴، ص ۲۸۶، ح ۲۳؛ ص ۲۸۷، ح ۲۴؛ ص۲۹۰ ، ح ۳۱.]
مفاد این روایات این است که کمال انسان در پیوند و ربط با امام معصوم است. روی همین جهت هر کس در أثر یادآوری مصائب ما، محزون گردد یا أشکش جاری شود، خداوند برای او ثوابهای بیشماری مینویسد. اگر به این روایات نظر کنید میبینید که تمام این روایات برای حرکت دادن مردم غافلِ دسته اول و دوم به سوی محبت و ولایت أئمه است. میفرماید:
تابع امام خود باش و در غم و شادی وی شریک گرد که اگر از یادآوری و تذکر مصائب او غمگین شوی به فوز و نجات رسیدهای.
این روایات تأکید میکند که نشانه مؤمن این است که در فرح و حزن پیرو امام خود میباشد و اگر هم حال تو، حال گریه و بکاء بر مصائب دنیوی است
باید گریهات برمصائب حضرت سیّدالشهداء علیهالسلام باشد و حزن خود را بر آن مصیبت عظمی متمرکز کنی. ولی اینکه در مصیبت عاشورا باید حتماً به جنبه غم و أندوه آن توجّه کرد و أشک ریخت یا به جنبه فوز و نجات و سرور آن نظر نموده و یا به هر دوجنبه با هم توجّه بنمائیم، این روایات عموماً از این جهت ساکت است.
زبان این روایات، زبان مدح و ثنا بر گریه کنندگان بر أئمه علیهمالسلام نسبت به دسته اول و دوم است، نه دستور همگانی بر گریه حزن و نهی از گریه شوق؛ بلکه در برخی از این روایات نسبت به برخی از أصحاب، از گریه حزن نهی شده است.
با این توضحیات، حال گروه دوم از دسته سوّم نیز روشن میشود.
گروه دوم کسانی هستند که در عشق و محبت أهلبیت، مثل گروه اولند یا برتر و بالاتر میباشند و به تمام معنی محو امام خود و تابع وی در سرور و حزن هستند؛ أمّا در قضیه عاشورا نگاهشان به آن روی سکه میباشد و نظر به حال فرح و سرور و عشق و شور حضرت و یارانشان دارند و طبیعةً به پیروی از امام خود شادمان و خوشحال میشوند و أشک شوق و سرور میریزند و اگر أشک غم و اندوه نیز بریزند از تصوّر فراق و جدائی أئمه علیهمالسلام است، نه از تصوّر درد و رنج آن بزرگواران؛ چرا که همۀ دردها و رنجها را در مسیر محبت خدا شیرین میبینند. روی همين جهت است كه سرور اين دسته سرور لهوی (مانند سرور دستۀ اول) نيست، بلكه سراسر عشق و شور و محبت به خداوند و أوليای وی است.
اگر دقت کنیم میبینیم این دو گروه هر دو در اطاعت از أهلبیت علیهمالسلام ناقص میباشند و حالشان با حال امام علیهالسلام کاملاً منطبق نیست؛ زیرا تبعیت کامل از أهلبیت اقتضاء میکند که انسان همچون خود آن بزرگواران به هر دو جنبه واقعه عاشورا نظر کند، و هم أندوهگین و هم خشنود باشد، چنانکه در روایاتی که از أئمه علیهمالسلام برای زیارت حضرت سیّدالشهداء علیهالسلام وارد شده است و خود کلاس درسی برای شیعیان است، بر هر دو جنبه تأکید شده است؛ هم مصائب و مشکلات آن روز را یادآوری میکنند و هم بر نعمت شهادت شکر و حمد مینمایند،[زیارت عاشورا، بحار، ج ۱۰۱، ص ۲۹۳.] و تأکید میکنند که شهادت کرامتی برای حضرت بود،
أکرمته بالشهادة و حبوته بالسعادة.[زیارت اربعین، بحار، ج ۱۰۱، ص ۳۳۱.]
و موجب فوز و فلاح برای أصحاب آن حضرت گشت:
فزتم واللـه فوزاً عظیماً فیا لیتنی کنت معکم فافوز فوزاً عظیماً[بحار، ج ۱۰۱، ص ۱۵۳ و ۱۶۶ و ۱۸۴ و ۲۰۱ و ۳۳۸ و ۳۶۲. ]
و میگوئیم:
أنتم السعداء سعدتم عنداللـه و فزتم بالدرجات من جنّاتٍ لایطعن أهلها .... هنئیاً لکم ما اُعطیتم و هنیئاً لکم ما به حییتم.[بحار، ج ۱۰۱، ص ۱۸۸ و ۱۸۹.]
اشهد أنّك من الفرحین بما آتاهم اللـه من فضله[بحار، ج ۱۰۱، ص ۲۴۲.]
و عرض میکنیم:
لاتکرّهتما مباشرة المنایا اذ کنتما قد رأیتما منازلکما فی الجنّة قبل أن تصیراً الیها و اخترتماها قبل أن تنتقلاً الیها فسُرِرتم و سَرَرتم.[مصباح الزائر، ص ۲۳۵.]
و أمثال این تعابیر در زیارات که بر خشنودی حضرت و أصحاب دلالت میکند، فراوان است.
مؤمنین عادی وقتی برای مصائب کربلا میگریند از فزتم واللـه فوزاً عظیماً غافلند. و در آن حال، به وجد و سرور أصحاب امام حسین علیهالسلام در شهادت توجّه ندارند، و علّت آن اُنس با عالم دنیا و غفلت از آن جنبه است. و عدهای نیز که فقط به آن جنبه دیگر توجه میکنند از مصائب ظاهری آن بزرگواران غافلند. پس هر دو به نحوی غافلند، ولی سخن در این است که:
کدام یک در مقام والاتری قرار دارند؟
در جواب باید گفت کسانی که به سرور و شادمانی آن بزرگواران به خاطر لقاء خدا توجه میکنند مقامشان بالاتر است. زیرا مشخّص است که حال اول، حال افراد عادی است و حالت دوم، مربوط به أفرادی است که در تحت تربیت پیامبران و أولیاء قرار گرفتهاند و رشد نمودهاند؛ وگرنه انسانهای عادی همیشه در مرگ و شهادت فقط به جنبه ظاهری آن توجه دارند. در تأیید کلام شما، عبارات مرحوم سید ابنطاووس در آغاز لهوف یادم آمد که ایشان میفرماید:
«واقعه عاشورا و شهادت أهلبیت علیهمالسلام سراسر لذّت و شادمانی و فرح و سرور بوده و اگر نبود که کتاب و سنّت امر به عزادارای نمودهاند، ما بدین مناسبت لباس شادی و مسرّت میپوشیدیم.[الملهوف، ص ۸۳.]
گروه اول بهخاطر اُنس با دنیا، از فرح و سرور و شور آن حضرت غافلند، و دسته دوم از شدت توجه به عالم قدس ربوبی و آن روی سکّه عاشورا، به مصائب ظاهری حضرت توجّه ندارند و در حقیقت از شدت حضور در محضر خداوند متعال از این عالم کثرت غافلند و مقامشان با گروه اول غیر قابل مقایسه است. اتفاقاً در برخی روایات میبینیم که أئمه علیهمالسلام برخی از أصحاب خود را از گریستن و أندوه نهی فرمودهاند و براین نکته تأکید نمودهاند که شهادت گرچه در ظاهر مصیبت است ولی، در واقع نجات و رستگاری است. وجه این روایات همان نکتهای است که عرض شد. در واقع مصائب أهلبیت علیهمالسلام یک مکتب تربیتی است؛ آغاز آن گریه و حزن است، وسط آن عشق و شور و سرور، و پایان آن جمع بین هر دو أمر میباشد.
به عنوان مثال، محدث قمی در شرح شهادت حضرت أمیرالمؤمنین علیهالسلام نقل میکند که
جناب أصبغبننباته میگوید:
وقتی (پس از ضربت خوردن حضرت) بر آن حضرت داخل شدم دیدم که أمیرالمؤمنین علیهالسلام را بر بالشهائی تکیه دادهاند و عصابه زردی به سرش بستهاند، و روی مبارکش از بسیاری خونی که از سرش رفته است چنان زرد شده بود که ندانستم عصابهاش زردتر بود یا رنگ روی مبارکش. چون مولای خود را بر آن حال مشاهده کردم، بیتاب شدم و در قدم محترمش افتادم و میبوسیدم و بر دیدههای خود میمالیدم و میگریستم. حضرت فرمودند: ای أصبغ! گریه مکن که من راه بهشت در پیش دارم. گفتم: فدای تو شوم، میدانم که تو به بهشت میروی؛ من بر حال خود و بر مفارقت تو میگریم.[محدث قمی، منتهی آلامال، ج ۱، ص ۳۳۶، باب سوم، فصل سوم. ]
در اینجا میبینیم که حضرت أصبغ را از گریه حزن نهی میکنند.
أصبغبننباته از خواص أمیرالمؤمنین علیهالسلام است.[منتهی الامال، ج ۱، ص ۳۶۵، فصل هفتم.] او از گروه دوم محسوب میشود و گریه وی، گریه حزن و أندوه بر مصائب شهادت حضرت نیست، أمّا بر فراق و جدایی حضرت میگرید.
همچنین در احوالات امام صادق علیهالسلام در حال شهادت آمدهاست:
«داخل شد بر آن حضرت بعض أصحابش در مرض وفاتش؛ دید آن حضرت را چندان لاغر و باریک شده که گویا از آن بزرگوار نمانده جز سر نازنینش؛ پس آن مرد به گریه در آمد. حضرت فرمودند: برای چه گریه میکنی؟ گفت: گریه نکنم با آنکه شما را به این حال میبینم؟! فرمودند: چنین مکن. همانا مؤمن چنانست که هر چه عارض او شود خیر اوست، اگر بریده شود اعضای او برای او خیر است و اگر مالک شود شرق و مغرب را برای او خیر است.»[منتهی الامال، ج ۲، ص ۲۸۹، باب هشتم، فصل ششم.]
در این جریان، به قطع و یقین گریه این شخص مصداق یحزنون لحزننا بوده و عبادت میباشد و موجب رحمت و مغفرت خداوند است؛ و نهی امام، نهی مولوی نبوده و از این بابت نیست که گریه امر ناپسندی است، ولی میخواهند او را رشد داده و به حقیقت بالاتری هدایت کنند و آن روی سکه را نیز به او نشان دهند. و معلوم است که مقام این شخص از أصبغبننباته رضواناللهعلیه پائینتربوده است.
روی همین جهت بود که عدهای از بزرگان ما در أوائل انقلاب برای تربیت خانواده شهدا میگفتند:
به بازماندگان شهدای جنگ تحمیلی هم تبریک و هم تسلیت بگوئید.
و در درجه معرفتی بالاتری أصلاً به بازماندگان شهداء نباید تسلیت گفت. چنانکه أمیرالمؤمنین علیهالسلام در وصف اخوان و برادران خود میفرمایند:
لا یُبَشََّرون بالأحیاء و لا یُعزَّون عن الموتی.[نهج البلاغه، خطبه ۱۲۱.]
(= برادران من از کشته شدن کسی در جنگ محزون نمیشدند تا محتاج تسلیت گفتن باشند و از زنده ماندن کسی نیز شادمان نمیگشتند تا بشارت داده شوند.)
باری، تمام این مطالب از توضیحات مذکور در کتاب شریف روح مجرد فهمیده میشود؛ فقط فهم آن محتاج کمی درنگ و تأمل و مقداری آشنایی با مکتب أهلبیت علیهمالسلام و معارف آن بزرگواران است.
در اینجا شاید این سوال پیش آید که با توجه به این روایات بهتر است که ما در أیام شهادت أئمه، خشنود و شادمان باشیم و دیگر گریه و أشک را رها نمائیم.
وقتی خود آن بزرگواران میفرمایند ما از شهادت خوشحالیم؛ پس چرا ما گریه کنیم؟ باید همه همان روش مرحوم آقای حداد را دنبال کنیم؟!
در جواب باید گفت؛
این سخن بسیار غلط است. اینجا یکی از مواضع خطرناک و لغزندهای است که شیطان عدهای را در آن به دام افکنده است.
مسأله گریه کردن یا نکردن و أندوهگین بودن یا نبودن، یک مسأله قراردادی و اعتباری نیست؛ بلکه چنانچه گذشت، گریه بر سیّدالشهداء علیهالسلام آتشی است که از دل عزاداران آن حضرت زبانه میکشد و بدون اختیار قلب و جان را میسوزاند. مگر میشود انسان عاشق امام حسین باشد و از غم آن حضرت غمگین نباشد.
اگر کسی واقعاً به حالی برسد که نگاهش و توجهش از عالم دنیا قطع شود و به آن روی سکه نظر کند، ناخودآگاه أشک شوق میریزد، ولی ما که غرق این عالمیم نمیتوانیم به صرف یک ادّعا، بگوئیم ما نیز به آن سوی جریان نظر میافکنیم.
خود مرحوم علامه طهرانی در آن کتاب میفرمایند:
سائر أفراد که در عالم کثرت گرفتارند و از نفس بیرون نیامدهاند حتماً باید گریه و عزاداری و سینه زنی و نوحه خوانی کنند، تا بدین طریق راه را طی کنند و بدان مقصد عالی نائل آیند... .[روح مجرد، ص ۸۶.]
آیا بنده و شما اگر هماکنون فرزند یا برادرمان در جلوی چشمانمان سربریده شود، غمگین نمیشویم؟ مسلّماً حال ما اکنون چنین است که با دیدن چنین مناظری غم و غصه بر دل و جانمان مینشیند؛ پس اگر در محبت أهلبیت علیهمالسلام صادق باشیم، باید در یادآوری مصائب آن بزرگواران صدها بار بیشتر أندوهگین شویم. آری، کسی که غرق عالم توحید است، یا گاهی با جذبهای به آن روی سکه متوجّه میگردد و از شهادت و کشته شدن فرزندش غم و غصهای به دل راه نمیدهد، بهطور طبیعی در یادآوری عاشورا نیز جنبه شور و عشق و سرور باطنی أهلبیت را میبیند و أشک شوق میریزد، و این غیر از ادّعا و گزافه گویی است.
چنانکه در همین کتاب در شرح أحوال مرحوم حدّاد در هنگام رحلت یکی از فرزندانشان آمدهاست که مطلقاً گریه حزن و أندوه نمینمودهاند.[روح مجرد، ص ۹۴.]
و از اینجا معلوم میشود سخن برخی از أهل سنت که میگویند:
«ما در مصائب سیّدالشهداء گریه و زاری ننموده و محزون نمیباشیم؛ چون روایتی در این باب به دست ما نرسیده است، بلکه به صرف استرجاع اکتفاء میکنیم.»[ابن حجر هیتمی، الصواعق المحرقه، ص ۱۸۳.]
سخنی باطل و از تلبیسات ابلیس است که با این عناوین ایشان را از فیض عظیم بکاء بر آن حضرت محروم نموده است.
کسی که میگوید من در مصائب آن حضرت محزون نمیشوم، یا باید حالی داشته باشد که أصلاً به جنبه ظاهری عاشورا توجّه نداشته باشد و صرفاً شهادت و لقاء الهی را در نظر قرار دهد؛ و یا باید قلبش از محبت حضرت خالی بوده یا به قساوت قلب دچار باشد، وگرنه أشک و أندوه خود به خود خواهد آمد. و میدانیم که این گویندگان از قسم اول نیستند. زیرا که در مصائب نزدیکان خود ناله و أفغان سر میدهند و در آنجا سخن از نداشتن روایت بر گریه و زاری نمیگویند.
آری، اگر کسی واقعاً چنان حالی داشت، عذر او مقبول است و در حقیقت به: یفرحون لفرحنا عمل نموده است؛ چنانچه مرحوم علامه طهرانی در همان کتاب درباره أشعار مثنوی معنوی مولوی فرمودهاند که ایشان در زمان سرودن این أشعار چنین حالی داشته است.[روح مجرد، ص ۸۶.]
روح سلطانی ز زندانی بجست
جامه چون درّیم و چون خائیم دست
چونکه ایشان خسرو دین بودهاند
وقت شادی شد چو بگسستند بند
سوی شادروان دولت تاختند
کنده و زنجیر را انداختند
روز ملکست و گه شاهنشهی
گر تو یک ذرّه از ایشان آگهی
متأسفانه عدّهای از روشنفکران معاصر که از عرفان به اسم قناعت نمودهاند، از اینگونه أشعار برداشتهای غلطی نمودهاند و بر اساس تربیت غلط خود، مردم را از عزای بر حضرت سیّدالشهداء علیهالسلام محروم نموده و پنداشتهاند که این گریهها کاری عوامانه است. این سخنان اثر ناآشنائی با رموز عالم معنی و درک نکردن أسرار عزاداری بر حضرت سیّدالشّهداء علیهالسلام دارد.
به تعبیر مرحوم علامه طهرانی (ره) در روح مجرّد:
و به عبارت مختصر و کوتاه: داستان کربلا، داستان بسیار غامض و پیچیدهای است. عیناً مانند سکّه دو رو میباشد: یک روی آن عشق و شور و نیل و فوز حضرت سیّدالشّهداء علیهالسلام میباشد به آن عوالم، و روی دیگر آن غصّه و أندوه و عذاب و شکنجه و گریه. أمّا کسی میتواند آن روی سکّه را تماشا کند که این رو را دیده و تماشا کرده و از آن عبور نموده باشد؛ بِمثل هذا فلیَعملِ العامِلون.
در جریان عاشورا حال هیچ کس همچون أئمه علیهمالسلام نیست؛ گرچه مردم عادی ظاهرشان همچون ظاهر أئمه علیهمالسلام بوده و به گریۀ حزن و أندوه مشغولند، ولی از آن عشق و شوری که امام در باطن داشتهاند خالیاند. و عدهای از مؤمنین خالص دل و جانشان همچون امام شده أمّا ظاهرشان با آن حضرات هماهنگ نیست.
بهطور کلّی یکی از اشتباهاتی که مخالفین عرفان دارند این است که حالات نقل شده از بزرگان أهل عرفان را با حالات أئمه علیهمالسلام تطبیق میکنند و به مجرد ناهماهنگی به انحراف و بطلان أهل عرفان حکم میکنند، غافل از اینکه در راه خدا هر مرتبه از سلوک حکمی دارد.
اگر برای سالکینی که به پایان سفر چهارم نرسیدهاند بخواهیم حکمی تعیین کنیم، باید حالات أئمه را قبل از رسیدن به درجه امامت، یا حالات أصحاب خاص، يا حال برخي از أنبياي سلف را مورد بررسی قرار دهیم و ببینیم که آیا با حال ایشان هماهنگ است یا نه؟ ولی متأسفانه اطلاعات ما از دوران قبل از امامت أئمه و همچنین حالات أصحاب سرّ ایشان بسیار کم است.
در بین أهل سلوک مشهور است که در برخی منازل راه، سالک به علّت تسلیم و رضا نمیتواند دعا کند و هر چه میخواهد از خداوند متعال خیری طلب کند، آن را با حال تسلیم ناهماهنگ مییابد.جناب مولوی (ره) نیز در اینباره میگوید:
قوم دیگر من شناسم ز أولیا
که زبانشان بسته باشد از دعا [مولوی، مثنوی، ص ۱۶۷.]
حال اگر ما بخواهیم این افراد را با أئمه علیهمالسلام مقایسه کنیم، مسلّماً باید بگوئیم راه ایشان منحرف است. مگر امام معصوم این درجه از تسلیم و رضا را نداشتند؟ مگر صحیفه علویه و سجادیه را انشاء نفرمودند؟ و .... ؛ پس معلوم میشود اینها خرافات صوفیه است.
ولی، آیا چنین قیاسی صحیح است؟
خود بزرگان أهل عرفان تصریح میکنند که این حال مربوط به منازل میانی سیر و سلوک است، و اگر کسی بخواهد این ادعا را رد کند باید ثابت کند که أهلبیت در منازل میانی راه چنین حالی نداشتهاند.
از امام باقر علیهالسلام روایت است که فرمودند:
«پدرم علیبنالحسین علیهالسلام فرمودند: وقتی مرضی شدید بر من عارض شد، پدرم حضرت سیّدالشهداء فرمودند: به چه مایل هستی؟
گفتم: اشتهی أن اکون ممن لا اقترح علی اللـه ربی ما یدبره لی؛
فقال لی: أحسنت، ضاهیت ابراهیم الخلیل علیهالسلام حیث قال جبرئیل علیه السلام: هل من حاجة؟ فقال: لا أقترح علی ربی، بل حسبی اللـه و نعم الوکیل.»[بحار، ج ۴۶، ص۶۷ ؛ منتهی الامال، ج ۲، ص ۴۰.]
در اینجا میبینیم همان امام سجادی که در زمان امامتشان صحیفه مبارکه را انشاء میفرمایند و در آن، در عین حال تسلیم و رضا عرض حاجت به پروردگار مینمایند و خصوصاً یکی از دعاهای آن را به طلب عافیت اختصاص میدهند،[صحیفه سجادیه، دعای بیست و سوم و پانزدهم. ] قبل از امامت حالی داشتهاند که در مقابل فرمایش حضرت امام حسین علیهالسلام پاسخ میدهند که
همان را که خدا میخواهد میخواهم، چه مریضی و چه عافیت.دعای مردم عادی با حال تسلیم و رضا منافات دارد، و در آغاز مقام تسلیم انسان از دعا عاجز میشود و در نهایت، در عین تسلیم دعا نیز میکند.
علمائی که خود، أهل سیر و سلوک و تهذیب نفس بودهاند چنین حالاتی را تجربه نمودهاند و لذا در هنگام شنیدن این مطالب از أهل عرفان، زبان به انکار نمیگشایند.
مرحوم سیّد ابنطاووس که در جلالت شأن ایشان کسی شک ندارد و از بزرگترین عرفای قرن هفتم محسوب میگردند میفرماید:
«در برخی از شبهای مبارک ماه رمضان، هنگامی که در سحر مشغول به دعا بودم چنین به خاطرم رسید که سزاوار است ابتدا برای منکران خداوند و کسانیکه به حرمت وی استخفاف میکنند و دین او را تبدیل مینمایند، دعا نموده و سپس به دعا برای دیگران مشغول شوم. رعایت تعظیم خدا و رسول خدا اقتضاء میکند که انسان اول کسی را دعا کند که ضررش بیشتر و خطرش شدیدتر میباشد. سپس شواهدی را بر این مطلب ذکر میفرمایند.[رک: اقبال، ج ۱، ص ۳۸۴ و ۳۸۵، أعمال شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان. ]
نظیر همین حال از عارف بزرگوار مرحوم آیة الله شاهآبادی نیز نقل شده است.[آسماني: شرح زندگاني عارف مكتوم حضرت آيتالله ميرزا محمدعلي شاهآبادي (ره) ، ص ۲۳۰.]
میدانیم که سیره أئمه علیهمالسلام چنین نبودهاست و در أدعیه خود، نه فقط به دعای برای گمراهان آغاز نمینمایند، بلکه لعن و طرد نیز درباره گروهی از ایشان طلب میکنند.[رک: صحیفه سجادیه، دعای بیست و هفتم. ]ولی آیا میتوان با این عنوان، مرحوم سیّدبنطاووس یا مرحوم آیةالله شاهآبادی را از راه شریعت دور شمرد؟ واقع این است که أهل سیر و سلوک چون در حال حرکت هستند و هر زمان در منزلی به سر میبرند، به تبع منازل راه، حالشان تغییر میکند و محل طلوع و ظهور أسماء مختلف الهی قرار میگیرند. و طبیعی است که افراد عادی توان ادراک حالات آنها را نخواهند داشت.
طبیعی است که این حالات أولیای الهی و بزرگان دین که مربوط به شرائط خاصی است، برای دیگران حجت نیست و ما نمیتوانیم برنامه و سیره زندگی خود را بر آن اساس تنظیم کنیم، ولی در عین حال نمیتوانیم به این بزرگان نیز اعتراضی بنمائیم.
کتاب روح مجرد در حقیقت یک سفرنامه است. جریان سفر یک انسان کامل در عوالم ربوبی و طی مراحل سفر دوم و سوم و چهارم. بسیاری از عرفاء سفرنامه انسان را به سوی خدا نوشتهاند؛ در شرح منازل سفر اول (سفر از خلق به سوی حق) سخن راندهاند؛ ولی این کتاب حالات کسی را شرح میدهد که در پایان سفر اولش به سر میبرد وسائر أسفار أربعه را طی مینماید، و گویا یکی از أغراض تألیف آن نیز شرح مراحل سیر انسان کامل است. و روی همین جهت نکات و دقائقی را در بر گرفته که عموم دانشمندان از آن غافلند.
روی همین جهت خود مرحوم علامه طهرانی (ره) در آن کتاب فرمودهاند:
«آنچه را که مرحوم حدّاد فرمودهاند، حالات شخصی خود ایشان در آن أوان بوده است که از عوالم کثرات عبور نموده و به فنای مطلق فیاللـه رسیده بودند. به عبارت دیگر: سفر الیاللـه به پایان رسیده، اشتغال به سفر دوّم که فیالله است داشتهاند و ... . وقتیکه أسفار أربعه طی شد، از لوازم بقاء باللـه بعد از مقام فناء فیالله، متشکل شدن به عوالم کثرت، و حق هر عالم را کما هو حقه رعایت نمودن است که با خداوند در عالم خلق بودن و متصف به صفات خلقی در عین وحدت ربوبی گردیدن میباشد، که هم عشق است و هم عزا، هم توحید است و هم كثرت؛ چنانکه عین خود این حالات در حضرت آقای حداد در أواخر عمر مشاهده میشد که پس از مقام فناء صرف و تمکن در تجرد، دارای مقام بقاء بودهاند. توأم با همان عشق شدید، در مجالس سوگواری، گریه و عزاداری ناشی از سوز دل و حرقت قلب از ایشان مشهود بود.[روح مجرد، صفحه ۸۶.]