اگر خشوع در قلب نباشد، ولی در جسد باشد، این خشوع نفاق است. این نوع نفاق در روایات هم بیان شده است؛ یعنی ظاهر و باطنش متفاوت است. قلب خشوع ندارد أمّا جسد خشوع دارد.
حقیقت روح القدس: این حقیقت از ملائکه اشرف و افضل بوده و ملائکه در اموراتی که انجام میدهند از آن استمداد میکنند و در روایات از آن به اول ما خلق الله تعبیر شده است. (البته مرحوم علامه طباطبایی کلمه «روح» را در قرآن بر آن حقیقت عالیه و کلمهٔ «روح القدس» را بر جبرائیل تطبیق می کنند.) «مقام روح القدس»: بر اساس آن چه در آیات و روایات آمده اولیاء الهی که در مسیر عبودیت قدم بر می دارند قبل از این که نفس خود را به کلی از دست بدهند و به «خلوص ذاتی» برسند با حقیقت روح القدس متحد شده و به «مقام روح القدس» نائل می شوند در این هنگام حائز یک علم و معرفت و حالت قلبی می شوند که آن ها را از هر گونه خطا و لغزشی باز می دارد، این علم از سنخ علمهای معمولی نیست، بلکه علم خاصّ و کیفیت مخصوصی است که در لسان قرآن مجید از آن تعبیر به «روح اللّه» یا «روح القدس» شده است.
ازل و ابد در نگاه عامیانه مردم، ابتداء زمان و انتهای زمان است. این نگاه اشتباه از این جا نشأت میگیرد که مردم تمام عوالم هستی را در امتداد زمان تصور می کنند و تصویری از مراتب طولی عالم ندارد. اما کسی که تصور درستی از عوالم طولی داشته باشد متوجه خواهد شد که معنای ازل نقطهٔ پیدایش آفرینش و معنای ابد نقطهٔ انتهای آفرینش است و در واقع نقطه ازل و ابد یکی است، ولی به دو اعتبار: به اعتبار ابتداءِ خلقت، آن را «ازل» و به اعتبار انتهاءِ خلقت، آن را «ابد» گویند. نقطهای که خداوند متعال از ذات مقدّسش اراده خلقت عوالم ملکوتی و کثرت را نموده است، «ازل»؛ و نقطهای که همه موجودات و مخلوقات در سیر خود به ذات اقدس، در عالیترین رتبه و مقام و درجه قرار میگیرند، «ابد» است.
حشر و نشر از مراتب قیامت است که با نفخ صور اماته و احیاء رقم می خورد؛ «حشر» به معنای جمع است یعنی با نفخ اماته بساط خلقت جمع می شود و هر موجودی به همان اسم و صفتی که موجب پیدایش او بوده بازگشته و فانی در آن می شود؛ «کَما بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ» و «نشر» به معنای باز کردن است یعنی پس از عالم حشر و جمع شدن و فناء موجودات، دو مرتبه در عالم نشر با نفخ احیاء انسان ها بر می گردند و باز میشوند و به مقام بقاء بعد الفناء می رسند و در این هنگام مورد حساب و جزاء قرار خواهند گرفت. جمع شدن و باز شدن بساط خلقت در عالم حشر و نشر را می توان به یک طاقه پارچه تشبیه کرد که پیچیده شده و جمع شده باشد و سپس باز شود. البتّه حشر معنای دیگری نیز دارد و آن اجتماع مردم همه با هم در روز قیامت است.
مقام محمود مقامی است که خداوند متعال بر اثر تهجد به رسول گرامی اسلام عنایت فرمود؛ «وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَکَ عَسی أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً» معنای مقام محمود این است هر گونه حمدی از هر حامدی به هر محمودی تعلّق گیرد، آن حمد راجع به رسول خداست زیرا تمام خلائق از حضرت بهره مند و منتفع می گردند بر همین اساس است که مقام محمود در روایات به شفاعت کُبری پیامبر اسلام در روز قیامت تفسیر شده است.
إسرافیل از ملائکه مقرّب پروردگار است و فرشته مأمور حیات و زنده کردن می باشد، او قبل از قیامت به اذن خدا و بواسطهٔ اسم ممیت خدا در صور می دمد و تمام موجودات را فانی و هلاک می کند، در این هنگام خداوند ندا میکند: لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ؟ «امروز سلطنت و فرمانروائی حقّه مطلقه برای کیست؟» هیچکس نیست که در پاسخ خدا چیزی گوید. و خداوند پاسخ میدهد: لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ. «سلطنت و حکومت اختصاص به خداوند واحد قهّار دارد.» سپس اسرافیل بواسطهٔ اسم محیی خدا در صور می دمد و جمیع خلائق به حیات خداوند زنده شده و برای حساب محشور میشوند.
نفخ صور (دمیده شدن در صور) موجب پیدایش قیامت خواهد شد و این اتفاق در دو مرحله رقم می خورد در مرحله اول با نفخ اماته تمام افراد موجود در برزخ و عوالم فوق، فانی شده و از بین می روند و در مرحلهٔ دوم با نفخ احیاء تمام انسان ها به حیات الهی حیات پیدا کرده و بر تمام اعمال خود، و عبادات و معاصی و نیّتها و اخلاق و ملکات و عقائد خود واقف میشود. البته باید دانست که قبل از نفخ صور تمام مردم دنیا با صیحه آسمانی وارد برزخ شده و سپس با نفخ صور قیامت برپا خواهد شد.
ذوالقرنین بر اساس آیات قرآنی شخص مؤمنی بوده که خداوند متعال به او قدرتهای خاص عنایت کرده بوده است «إِنَّا مَکَّنَّا لَهُ فِی الْأَرْضِ وَ آتَیْناهُ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ سَبَباً» یکی از کارهایی که در قرآن به ذو القرنین نسبت میدهد این است که او برای جلوگیری از آزار و اذیت یاجوج و ماجوج سد محکمی از آهن و مس را بنا کرد. امیرالمؤمنین علیه السلام در روایتی علت نامگذاری ذو القرنين را دو ضربه ای میدانند که بر سر او وارد شده است سپس خود را به ذوالقرنين تشبیه می فرمایند زیرا یک ضربه از عمرو بن عَبدَوَد بر سرشان وارد شد و ضربهٔ دیگر را ابن ملجم بر سرشان وارد می سازد.