عرفان و حکمت
عرفان و حکمت در پرتو قرآن و عترت
تبیین عقلی و نقلی عرفان و حکمت و پاسخ به شبهات
صفحه‌اصلیدانشنامهمقالاتتماس با ما

ملاصدرا

صدرالدین محمد بن ابراهیم قوام شیرازی معروف به مُلاصَدرا و صدرالمتألّهین در دوران زندگی در کَهَک قم -که از نظر معنوی دوران طلائی زندگانی اوست- علی رغم افسردگی و غمزدگی، توانست به مرحله کشف و شهود غیب برسد و حقایق فلسفی را نه در ذهن که با دیده دل ببیند و همین سبب شد که مکتب فلسفی خود را کامل سازد. این انزوا و ترک تألیف و تدریس ادامه داشت تا اینکه در مراحل کشف و شهود غیبی، دستور یافت که بسوی جامعه برگردد و دست به تألیف و تدریس و نشر و پخش مکتب و یافته‌های خود نماید.

فهرست

صدرالدین محمد بن ابراهیم قوام شیرازی معروف به مُلاصَدرا و صدرالمتألّهین (۹۸۰ ـ ۱۰۴۵ ق: ۹۵۱ ـ ۱۰۱۴ ش)

در زمان حيات ملاصدرا, شيراز داراي حكومت مستقلي بود و حكمراني آن به برادر شاه واگذار می‌گرديد كه پدر ملاصدرا ـ خواجه ابراهيم قوامي ـ که سياستمداري دانشمند و پرهيزگار و حامي دانش و معرفت بود بعنوان وزیر او و دومين شخصيت مهم آن منطقه به شمار مي رفت, خواجه ابراهيم قوامي با وجود داشتن ثروت و عزت و مقام هيچ فرزندي نداشت ولي سرانجام بر اثر دعا و تضرع بسيار بدرگاه الهي، خداوند پسري به او داد كه نام او را محمد (صدرالدين) گذاشتند (ظهر روز نهم جمادي الاولي سال ۹۸۰ ق [: ۵ مهر ۹۵۱ ش] ) و در عمل او را «صدرا» مي خواندند.

صدرالدين محمد (يا صدرا)، تنها فرزند وزير حاكم منطقه وسيع فارس، در بهترين شرايط يك زندگي اشرافي زندگي مي‌كرد. برسم آن روزگار فرزندان اشراف در قصر خود و بوسيله معلّمان خصوصي و خانگي آموزش مي‌ديدند. صدرا پسري بسيار باهوش، جدي، با انرژي، درس خوان و كنجكاو بود، در مدت كوتاهي تمام دروس مربوط به ادبيات زبان فارسي و عربي و هنر خط نويسي را فرا گرفت، حتي ممكن است برسم قديم سواري و شكار و فنون رزمي را هم آموخته باشد، رياضيات و نجوم و قدري پزشكي نيز از دروس نوجوانان بود. درسهاي ديگر او علم فقه و حقوق اسلامي و منطق و فلسفه بود كه در اين ميان صدراي جوان ـ كه هنوز به سن بلوغ نرسيده بود ـ از همه آن دانشها مقداري آموخته ولي طبع او بيشتر به فلسفه و بخصوص عرفان علاقمند بود.

يادداشتهايي كه از دوران جواني او باقي مانده بخوبي علاقه او را به ادبيات عرفاني بخصوص اشعار فارسي فريدالدين عطار، جلال الدين مولوي و عراقي و نيز تصوف ابن عربي نشان مي دهد.

بخشي از اين آموزش مسلماً در شيراز بوده ولي بخش عمده آن را ـ به ظن قوي ـ در پايتخت آن زمان (شهر قزوين) گذرانده است، زيرا حاكم فارس پس از مرگ شاه كه برادر او بود به سلطنت رسيد و ناگزير به قزوين رفت (۹۸۵ هـ ./ ۱۵۷۷ م) و بسيار بعيد بنظر مي رسد كه وزير و مشاور او بهمراه او نرفته باشد يا رفته و فرزند يكدانه خود را با خود و خانواده نبرده باشد.

بنابراين توجيه، صدرا در سن شش سالگي بهمراه پدر به قزوين رفته و در كنار اساتيد فراواني كه در همه رشته‌هاي علمي در آن شهر بودند به آموزش مقدماتي و متوسطه پرداخته و زودتر از ديگران به دوره عالي رسيده است.

ملاصدرا در قزوین

ملاصدرا در قزوين با دو دانشمند و نابغه بزرگ، يعني شيخ بهاءالدين عاملي و ميرداماد ـ كه نه فقط در زمان خود، كه حتي طي چهار قرني كه از آنها گذشته، بي‌نظير و سرآمد بوده اند ـ آشنا شد و به دروس آنان رفت. در ظرف مدتي كوتاه او نيز با نبوغ خود سرآمد شاگردان آنها گرديد.

شيخ بهاء نه فقط در علوم اسلامي (بويژه در فقه و حديث و تفسير و كلام و عرفان) متخصص بود بلكه در نجوم و رياضيات نظري و مهندسي و معماري و پزشكي و برخي از علوم مرموز پنهاني فوق عادت هم استاد بود، ولي بنظر مي رسد كه بنابر عقايد صوفي منشانه خود فلسفه و كلام را درس نمي داده است.

ميرداماد نابغه بزرگ ديگر، از همه دانشهاي روزگار خود باخبر بود ولي حوزه درس او به فقه و حديث و بيشتر به فلسفه اختصاص داشت. وي در دو شاخه مشائي و اشراقي فلسفه اسلامي ممتاز و سرآمد بود و خود را همپايه ابن سينا و فارابي و استاد تمام فلاسفه پيرو آندو مي دانست. ملاصدرا بيشترين بهره خود را در فلسفه و عرفان از ميرداماد گرفت و همواره او را مرشد و استاد حقيقي خود معرفي مي كرد.

مهاجرت به اصفهان

با انتقال پايتخت صفويه از قزوين به شهر اصفهان (سال ۱۰۰۶ قـ ./ ۱۵۹۸ م)[۱] شيخ بهاءالدين و ميرداماد نيز بهمراه شاگردان خود به اين شهر آمدند و بساط تدريس خود را در آنجا گستردند. ملاصدرا كه در آن زمان ۲۶ تا ۲۷ سال داشت، از تحصيل بي‌نياز شده بود و خود در فكر يافتن مباني جديدي در فلسفه بود و مكتب معروف خود را پايه گذاري مي كرد.

مهاجرت به شیراز

سرگذشت و زندگاني ملاصدرا بسيار مبهم است; معلوم نيست كه وي تا چه سالي در اصفهان بوده ام باحتمال قوي در حدود سال (۱۰۱۰ هـ / ۱۶۰۲ م) به شهر خود شيراز بازگشته است. وي ثروت و املاك پدري بسياري در شيراز داشت كه ممكن است يكي از دلائل بازگشت او به شيراز، اداره آنها بوده است و با وجود آنكه بسياري از آنرا به فقرا مي‌بخشيد هنوز بخش‌هايي از آن املاك به صورت موقوفه امور خيريه در شيراز و فارس موجود است.

مهاجرت به قم

وي كه سرمايه اي بسيار و منبعي سرشار از دانش و بويژه فلسفه داشت و خود او با نوآوريهايش آراء جديدي را ابراز نموده بود، در شيراز بساط تدريس را گسترانده و از اطراف شاگردان بسياري گرد او آمده بودند. اما رقباي او كه مانند بسياري از فيلسوفان و متكلمان، از فلاسفه پيش از خود تقليد مي نمودند، و از طرفي موقعيت اجتماعي خود را نزد ديگران در خطر مي ديدند يا بانگيزه دفاع از عقايد خود و شايد از روي حسادت، بناي بدرفتاري را با وي گذاشتند و آراء نو او را بمسخره گرفتند و به او توهين روا داشتند.

اين رفتارها و فشارها با روح لطيف ملاصدرا نمي ساخت و از طرفي ايمان و دين و تقواي او به او اجازه عمل متقابل و معامله بمثل را نمي‌داد; از اينرو از شيراز بصورت قهر بيرون آمد و به شهر قم رفت كه در آن هنگام هنوز مركز مهم علمي و فلسفي نشده بود. اين شهر مذهبي مدفن حضرت معصومه دختر پيشواي هفتم شيعيان (امام موسي كاظم(عليه السلام)) از فرزندان و نوادگان پيامبر(صلي الله عليه وآله)و خواهر امام رضا(عليه السلام) پيشواي هشتم شيعه است و علما و مردان بزرگي نيز در آن شهر مدفونند و سابقه تاريخي طولاني بدنبال دارد. (بيش از پانزده قرن سابقه، و گفته مي شود كه پيش از اسلام نام آن كوريانا[۲] بوده است).

ملاصدرا در خود شهر قم هم نماند و بسبب گرما و بدي آب و هوا و شايد دلايل اجتماعي مشابه شيراز به روستايي بنام كَهَكْ در نزديك شهر قم منزل گزيد و آثار خانه اشرافي او در آن روستا هنوز باقي است.

سکوت و انزوا

افسردگي و شكست روحي ملاصدرا سبب گرديد كه تا مدتي درس و بحث را رها كند و همانگونه كه خود وي در مقدمه كتاب بزرگ خود ـ اسفار ـ گفته است، عمر خود را بعبادت و روزه و رياضت بگذراند و از اين فرصت جبري كه زمانه براي وي فراهم كرده بود، مراحل و مقامات معنوي عرفاني را با شتاب بيشتري طي كند و به بالاترين درجه معنويت و حتي قداست برسد.

وي در اين دوران ـ كه از نظر معنوي دوران طلائي زندگاني اوست ـ علي رغم افسردگي و غمزدگي، توانست به مرحله كشف و شهود غيب برسد و حقايق فلسفي را نه در ذهن كه با ديده دل ببيند و همين سبب شد كه مكتب فلسفي خود را كامل سازد. اين انزوا و ترك تأليف و تدريس ادامه داشت تا اينكه در مراحل كشف و شهود غيبي، دستور يافت كه بسوي جامعه برگردد و دست به تأليف و تدريس و نشر و پخش مكتب و يافته هاي خود نمايد.

دوران سكوت و انزواي او اگر در حدود پنج سال باشد وي در حدود سال (۱۰۱۵ هـ / ۱۶۰۷ م) سكوت را شكسته و قلم بدست گرفته و به تأليف چند كتاب از جمله كتاب بزرگ و دائرة المعارف فلسفي خود بنام اسفار[۳] پرداخته و بخش اول آنرا در مباحث وجود به پايان برده است.

وي تا حدود سال (۱۰۴۰ هـ / ۱۶۳۲ م) به شيراز باز نگشت و در شهر قم ماند و در آن شهر حوزه فلسفي بوجود آورد و شاگردان بسياري را پرورش داد و در تمام اين مدت به نوشتن كتب معروف خود مشغول بود يا رساله هايي در پاسخ فلاسفه همزمان خود مي نوشت. دو تن از شاگردان معروف او بنام فياض لاهيجي و فيض كاشاني هستند كه هر دو داماد ملاصدرا شدند و مكتب او را ترويج كردند. شرح كتابهاي او را در بخش مربوط به معرفي كتب ياد خواهيم كرد.

بازگشت به شیراز

در حدود سال (۱۰۳۹ ـ ۱۰۴۰ هـ / ۱۶۳۲ م) ملاصدرا به شيراز بازگشت. عقيده برخي بر آن است كه اين بازگشت بسبب دعوت حاكم استان فارس يعني اللهورديخان از وي بوده، زيرا مدرسه اي را كه پدرش امام قليخان بنا كرده بود به پايان برده و آنرا آماده براي تدريس فلسفه ساخته بود و با سابقه ارادتي كه به ملاصدرا داشته وي را براي اداره علمي آن به شيراز دعوت كرده است.

ملاصدرا در شيراز نيز به تدريس فلسفه و تفسير و حديث اشتغال يافت و شاگرداني را پرورش داد. از كتاب سه اصل ـ كه گويا در همان زمان در شيراز و بفارسي نوشته شده، و به علماي زمان خود اعم از فيلسوف و متكلم و فقيه و طبيعيدان حمله هاي سخت نموده ـ چنين برمي آيد كه در آن دوره نيز مانند دوره اول اقامت در شيراز زير فشار بدگوئيها و بدخوئيهاي دانشمندان همشهري خود بوده است ولي اينبار مقاوم شده و تصميم داشته در برابر فشار آنها پايداري كند و مكتب خود را برپا و معرفي و نشر نمايد.

سفرهای حج

يكي از ابعاد زندگي پرماجراي ملاصدرا، سفرهاي او به زيارت كعبه (در مكّه) است كه نام اين عبادت و زيارت مذهبي «حج و عمره» مي باشد. در زندگي ملاصدرا نوشته اند كه وي هفت سفر (روي عدد مقدس هفت توجه شود) ـ گويا پياده ـ به اين سفر رفته است. امروز هم با وجود راحتي سفر با هواپيما، هنوز بدلايلي اين سفر دشواريهايي دارد، اما در چهارصد سال پيش اين سفر را با اسب يا شتر و از راه صحراي خشك مركزي عربستان طي مي نمودند. بنابرين، سفر حج نوعي رياضت هم شمرده مي شده است.

در اين سفر كه بصورت كاروانهاي بزرگ حاجيان انجام مي شد عده اي از گرما و تشنگي و خستگي در راه مي مردند. بااين وصف طي اين سفر كه چند هزار كيلومتر راه دشوار بود با پاي پياده، مسلماً دشواريهاي بيشتري داشته و قوت اراده و ايمان را مي طلبيده است.

ملاصدرا براي آنكه اينگونه رياضت را در كنار ديگر رياضتهايش انجام داده باشد هفت بار قدم در اين راه گذاشت و سرانجام در سفر هفتم بر سر راه خود به مكّه و زيارت كعبه در شهر بصره (در خاك عراق) بيمار شد و چشم از جهان بربست و درگذشت و اين جهان را براي شيفتگان آن باقي گذاشت.

مسير سفر او ـ اگر از شيراز انجام شده باشد ـ راه آبي و گذار از ساحل شرقي خليج فارس بسوي ساحل غربي آن و بندر بصره در عراق بوده است كه در آن زمان جزئي از كشور ايران بود.

وفات ملاصدرا

سال درگذشت ملاصدرا بنا بمشهور سال (۱۰۵۰ هـ / ۱۶۴۰ م) است، ولي بنظر ما سال صحيح درگذشت وي (۱۰۴۵ هـ / ۱۶۳۵ م) بوده كه نوه او بنام محمد علم الهدي ـ كه يكي از ستارگان دانش در زمان خود و فرزند علامه فيض كاشاني است ـ آنرا در يادداشتهاي خود ضبط كرده است، و قطع ناگهاني و ناقص ماندن برخي تأليفات وي مانند تفسير قرآن و شرح اصول كافي از (محدث كليني) در حدود سال (۱۰۴۴ هـ / ۱۶۳۴ م) مؤيد اين ادعاست.

فوت ملاصدرا در بصره واقع شد ولي بنابر سنت شيعيان او را به شهر نجف (در عراق) ـ كه آرامگاه امام علي(عليه السلام) جانشين و پسر عمو و داماد پيامبر(صلي الله عليه وآله) و پيشواي نخستين شيعيان است ـ بردند و بنابر گفته نوه او ـ علامه علم الهدي ـ او را در طرف چپ (؟) صحن حرم امام علي(عليه السلام) دفن كردند

اساتيد

ملاصدرا در تمام علوم زمان خود استاد بود، اگرچه جز به فلسفه خود اهميت چنداني نمي داد. همانگونه كه گفتيم، وي بسبب امكانات مالي و معنوي خانوادگي و پدري خود از كودكي بهترين استادان را داشت.

ملاصدرا در قزوين به درس دو استاد بزرگ خود شيخ بهاءالدين و ميرداماد راه يافت و همزمان با انتقال پايتخت در سال (۱۰۰۶ هـ / ۱۵۹۶م) به اصفهان، همراه دو استاد خود شيخ بهاءالدين عاملي و ميرداماد، به آن شهر رفت و در آنجا ضمن تكميل تحصيلات عاليه خود بويژه در فلسفه به تحقيق عميق در مسائل فلسفه معاصر خود پرداخت و بسبب استعداد و فكر قوي و اطلاعات گسترده در علوم عقلي و منطق و عرفان به اصول و مباني خاص خود رسيد و نهال حكمت متعاليه كه نام مكتب ويژه اوست، اندك اندك پا گرفت و سر بر افراشت.

بيشترين بهره علمي ملاصدرا از همين دو استاد بوده است كه نام برديم و جا دارد كه اين دو دانشمند بي نظير را بشناسيم و اندكي با آنها آشنا شويم.

۱. شيخ بهاءالدين عاملي

شيخ بهاء (۹۵۳ ـ ۱۰۳۰ هـ) اگرچه اولين استاد ملاصدرا نيست ولي بنظر مي رسد كه مهمترين استاد وي در ساختار شخصيتي او بوده و بيشترين تأثير را در بنيان شخصيت روحي و اخلاقي و علمي وي گذاشته است.

وي فرزند يكي از فقهاي لبناني بنام شيخ حسين فرزند شيخ عبدالصمد عاملي بود، شهر جبل عامل يكي از شهرهاي شمالي و شيعه نشين سوريه است كه آنزمان زير سلطه حكومت جبار عثماني بود و بسياري از فقها و علماي شيعه از جور و قتل آنان گريخته و به ايران صفوي پناه مي آوردند. شيخ بهاءالدين در سن هفت (يا سيزده) سالگي بود كه همراه پدرش به ايران آمد. پدرش به منصب شيخ الاسلامي شهر هرات در خراسان ـ كه منصبي عالي و روحاني بود ـ منصوب شد و بهاءالدين در ايران به تحصيل دانشهاي زمان خود پرداخت و بزودي در صف يكي از دانشمندان معروف قرار گرفت.

دانش گسترده او از فقه و تفسير و حديث و ادب گرفته تا رياضيات و مهندسي و نجوم و مانند اينها، و داستانهايي كه از شگفتيهاي زندگي او روايت مي كنند از او يك شخصيت اساطيري و افسانه اي ساخته كه در هزار سال تاريخ علم پس از اسلام سابقه نداشته و او را مي توان به فيثاغورس يا هرمس تاريخ علم يونان همانند دانست.

۲. ميرداماد

مير محمدباقر حسيني معروف به ميرداماد يكي از بزرگترين دانشمندان زمان خود در فلسفه مشائي و اشراقي و عرفان و نيز در فقه و حقوق اسلامي و استاد بزرگ اين علوم بود. پدر وي نيز يكي از فقها و اصلاً از استرآباد (گرگان كنوني) بود كه جواني را در حوزه خراسان به تحصيل پرداخته و بعدها مفتخر به دامادي دانشمند معروف لبناني بنام شيخ علي كَرَكي مشهور به محقق دوم و مشاور اعظم سلطان صفوي، گرديده و بمناسبت اين افتخار نام «داماد» بر روي او مانده است.

برخي تاريخ تولد او را سال ۹۶۹ هـ (۱۵۶۲ م) دانسته اند ولي براي آن، مدرك مطمئني بدست نيامده است. وي نيز در خراسان متولد و دوران نوجواني را در مشهد (مركز استان خراسان) گذراند[۴] و بسبب نبوغ خود، زود به مراتب عالي علمي رسيده و پس از ورود ـ براي تكميل تحصيلات ـ به قزوين (پايتخت آن دوره سلطان صفوي)، بزودي شهرت يافته و خود به منصب استادي رسيده است.

ملاصدرا كه در كودكي ـ باحتمال قوي ـ همراه پدر به قزوين رفته بود با ورود ميرداماد به درس او شتافت و دوره عالي فلسفه و حديث و علوم ديگر را نزد وي طي كرد.

ميرداماد در سال ۱۰۰۶ هـ (۱۵۹۶ م) با انتقال پايتخت صفويه از قزوين به اصفهان، حوزه درس خود را به اصفهان منتقل كرد و ملاصدرا طي سالهاي اقامت خود در اصفهان كمال بهره را از درس او برد و رابطه علمي او با اين استاد توانا هرگز قطع نشد. ميرداماد در سال ۱۰۴۱ هـ (۱۶۳۱ م) در سفر به عراق بيمار شد و همانجا در گذشت.

براي ملاصدرا گاهي از استاد ديگري بنام ميرفندرسكي نام برده اند. نام وي مير ابوالقاسم استرابادي معروف به فندرسكي است كه مدتي همزمان با ميرداماد در اصفهان مي‌زيسته و بخش عمده‌اي از عمر خود را در هندوستان و در ميان جوكيان و زرتشتيان گذرانده و چيزهايي آموخته بوده است.

مدرك معتبري براي رابطه استادي وي با ملاصدرا ـ علي رغم شهرت آن ـ يافت نشده است و مكتبي كه از او باقي مانده و شاگردان او ـ مانند ملا رجبعلي تبريزي ـ رواج دادند كاملاً برخلاف مكتب ملاصدرا است.

فرزندان

تاريخ ازدواج ملاصدرا روشن نيست و باحتمال قوي در حدود نزديك به چهل سالگي وي اتفاق افتاده و نخستين فرزند او متولد سال ۱۰۱۹ هـ (۱۶۰۹ ميلادي) است. وي پنج فرزند داشته، سه دختر و دو پسر، باين ترتيب:

  • ام كلثوم متولد سال ۱۰۱۹ هـ (۱۶۰۹م);
  • ابراهيم متولد سال ۱۰۲۱ (۱۶۱۱م);
  • زبيده متولد سال ۱۰۲۴ (۱۶۱۴م);
  • نظام الدين احمد متولد سال ۱۰۳۱ (۱۶۲۱م);
  • معصومه متولد سال ۱۰۳۳ (۱۶۲۳م).

الف: پسران

ميرزا ابراهيم كه نام رسمي او «شرف الدين ابوعلي ابراهيم بن محمد» است در سال ۱۰۲۱ (۱۶۱۱م) ـ و گفته ميشود در شيراز ـ متولد شده است. وي يكي از دانشمندان زمان خود بوده و فيلسوف و فقيه و متكلم و مفسر شمرده ميشده و از علوم ديگر مانند رياضيات نيز بهره داشته است.

وي كتابي بنام عروة الوثقي در تفسير قرآن و شرحي بر كتاب روضه فقيه مشهور لبناني «شهيد» نوشته و چند كتاب ديگر در فلسفه نيز به وي نسبت داده اند.

پسر ديگر او بنام احمد در سال ۱۰۳۱ هـ (۱۶۲۱م) در كاشان متولد و در سال ۱۰۷۴ (۱۶۶۴م) در شيراز دار فاني را وداع كرده است. وي نيز فيلسوف و اديب و شاعر بوده و چند كتاب به وي نسبت داده شده است.

ب: دختران

بزرگترين فرزند ملاصدرا دختر او بنام ام كلثوم است كه دانشمند و شاعر و زني اهل عبادت و زهد بوده و به همسري ملا عبدالرزاق لاهيجي (شاگرد معروف ملاصدرا) درآمده است.

دختر دوم ملاصدرا زبيده نام داشته و همسر فيض كاشاني (شاگرد ديگر ملاصدرا) شده و فرزندان برومندي را بدنيا آورده است و او نيز معروف به دانش و شعر و ادبيات است. دختر سوم ملاصدرا بنام معصومه در سال ۱۰۳۳ هـ (۱۶۲۳م) در شيراز بدنيا آمده و او نيز معروف به داشتن معلومات و تسلط بر شعر و ادب است. اين دختر ملاصدرا نيز نصيب يكي ديگر از شاگردان ملاصدرا بنام قوام الدين محمد نيريزي شد. برخي شخص ديگري را بنام ملاعبدالمحسن كاشاني را شوهر او دانسته اند كه او نيز شاگرد ملاصدرا بوده است.

شاگردان

با وجود زمان طولاني كه ملاصدرا فلسفه، تفسير، حديث و درس مي گفته، از جمله پنج (يا ده) سال آخر زندگيش در شيراز (۱۰۴۰ تا ۱۰۴۵ يا ۱۰۵۰) و بيش از بيست سال در اواسط عمر خود در قم (از حدود ۱۰۲۰ تا ۱۰۴۰) و شايد چند سال پيش از آن در شيراز يا اصفهان، اما تاريخ از شاگردان او جز از چند نفر نام نبرده است.

مسلماً در ميان شاگردان حوزه هاي درس او فلاسفه و دانشمنداني بزرگ برخاسته اند، اما بسيار شگفت است كه شايد بسبب پيوند ضعيف زندگي آنها با زندگي ملاصدرا، نامي از آنها مشهور نشده يا اگر در زمان خود مشهور بوده اند به ما نرسيده است.

براي ملاصدرا تا ده نفر شاگرد معروف شناخته و ذكر شده است كه مشهورترين آنها دو نفر ـ يعني فيض كاشاني و فيّاض لاهيجي ـ ميباشند.

فیض کاشانی

فیض کاشانی نام وي محمدبن المرتضي و ملقّب به محسن ولي مشهور به فيض است. وي بيشتر به فقه و حديث و اخلاق و عرفان معروف شده است. پدر او يكي از علماي كاشان بود. فيض در بيست سالگي به اصفهان (پايتخت آن زمان ايران) و سپس شيراز رفت و علوم آن زمان را فرا گرفت و سپس به شهر قم آمد كه ملاصدرا در آنجا حوزه درس گسترده‌ای داشت، و با آشنايي با ملاصدرا حدود ده سال (تا زمان بازگشت ملاصدرا به شيراز) نزد وي درس خواند و به دامادي او مفتخر شد و حتي همراه او به شيراز رفت و دو سال ديگر هم در آنجا ماند ولي چون در آن زمان (نزديك به چهل سالگي خود) دانشمندي توانا و جامع علوم شده بود به شهر خود كاشان بازگشت و در آنجا حوزه درس برپا كرد.

وي در طول زندگي علاوه بر پرورش شاگردان بسيار، كتابهايي را در فقه و حديث و اخلاق و عرفان تأليف نموده است. روش او در علم اخلاق بگونه اي بود كه او را غزالي ثاني مي گفتند; اگرچه وي در ذوق عرفاني و عمق علمي خود بمراتب از ابوحامد غزالي طوسي برتر است.

وي شاعر بوده و ديوان شعري بفارسي از او باقي مانده كه داراي اشعار ـ و بيشتر غزليات ـ عرفاني و اخلاقي لطيفي است و نام او را در فهرست شعرا قرار داده است.

شاه صفوي (بنام شاه صفي) او را در اواخر عمرش براي امامت جمعه به اصفهان دعوت كرد ولي وي آن مقام را نپذيرفت و به شهر خود بازگشت. ولي اصرار پادشاه ديگر صفوي (شاه عباس دوم) او را به اصفهان كشانيد كه احتمالا سالهاي پس از ۱۰۵۲ هـ ميباشد.

فيض بيش از صد جلد كتاب تأليف كرده است. كتب معروف او عبارتند از: مفاتيح در فقه، الوافي در حديث، الصافي و نيز الاصفي در تفسير قرآن مجيد، عين اليقين و نيز اصول المعارف در فلسفه و عرفان، المحجة البيضاء در اخلاق، كه تماماً بزبان عربي است و هر يك در جاي خود اهميت بسزايي دارد.

وي داراي شش فرزند بوده كه فرزند او بنام محمد علم الهدي دانشمندي مشهور و داراي تأليفات است. وفات فيض در سال ۱۰۹۱ هـ (گويا در سن ۸۴ سالگي) بوده است و همين بر سنگ قبر او نوشته شده است.

فيّاض لاهيجي

نام وي عبدالرزاق فرزند علي لاهيجي ملقب به فيّاض است. فياض بيشتر به فلسفه و كلام مشهور است و يكي از شاعران تواناي زمان خود بوده است.

وي بخشي از زندگي خود را در شهر مشهد (مركز استان خراسان) بتحصيل گذراند و سپس در حدود سال ۱۰۳۰ (يا كمي بعد از آن) به قم آمد و در آنجا با درس ملاصدرا آشنا و يكي از شاگردان وفادار او شده و پيش از بازگشت ملاصدرا به شيراز، به دامادي او مفتخر گرديد (احتمالا حدود سال ۱۰۳۵).

فياض برخلاف دوست خود فيض كاشاني همراه ملاصدرا به شيراز نرفت. احتمالا ملاصدرا او را بجانشيني در منصب استادي در قم باقي گذاشته و از وي خواسته كه كار او را در قم دنبال كند.

فياض فيلسوف تواناست كه گاهي در قالب متكلمي از پيروان خواجه نصيرالدين طوسي (مؤلف تجريد الكلام) فرو مي رود. داراي ذوق شاعرانه و ادبي و يكي از شعراي تواناي آن دوره است و ديواني دارد كه داراي دوازده هزار بيت متنوع است شامل قصيده و غزل و رباعي.

وي يكي از شخصيتهاي مشهور و گرامي نزد شاه و رجال دوران صفوي بوده و با مردم نيز معاشرت و الفت بسيار داشته است ولي در واقع مردي زاهد و گوشه گير و پاك و بي اعتنا به دنيا مي زيسته است و معاصران او درباره اش اينگونه قضاوت كرده اند.[۵]

لاهيجي تأليفاتي در فلسفه و كلام دارد كه معروفترين آنها: شوارق الالهام در شرح تجريد الكلام ـ گوهر مراد در علم كلام بزبان ساده ـ شرح كتاب هياكل النور سهروردي ـ حاشيه بر شرح اشارات و چند كتاب و رساله ديگر است و ديوان شعر او نيز در دست است.

وي حداقل داراي سه پسر بوده كه هر سه از دانشمندان زمان خود شده اند. نام پسر ارشد او ملاحسن لاهيجي است كه در قم جانشين پدر خود شده و بر مسند استادي نشسته است. عمر او را هفتاد سال نوشته اند و درگذشت او را سال ۱۰۷۲ ه… ذكر كرده اند. وي در شهر قم درگذشته و در همانجا مدفون شده است.

ملاحسين تنكابني

يكي ديگر از شاگردان مشهور ملاصدرا ملاحسين تنكابني يا گيلاني است. تنكابن يكي از شهرهاي استان مازندران در شمال ايران و در ساحل درياست[۶] ، از اين شهر فلاسفه و دانشمندان مشهوري برخاسته است.

در زندگي او ابهام فراوان وجود دارد ولي آنچه كه مسلم است مهارت او در مكتب ملاصدرا بوده و بتدريس فلسفه و عرفان اشتغال داشته است. مرگ يا شهادت او بصورت غم انگيزي واقع شده است. او در سفر حج و زيارت كعبه (در شهر مكه در حجاز عربستان)، در حالتي عرفاني، خانه كعبه را بطور عاشقانه اي در آغوش گرفته و رخ بر آن مي سائيده ولي مردم عوام گمان مي كنند كه به حريم كعبه توهين مي كند، از اينرو او را بشدت مي زنند. وي بر اثر ناراحتي آن حادثه در شهر مكه از دنيا مي رود.

از وي چند كتاب در فلسفه باقي مانده است. و مرگ او در سال ۱۱۰۵ هـ (۱۶۹۵م) واقع شده است.

حكيم آقاجاني

حكيم ملامحمد آقاجاني، را نيز يكي از شاگردان ملاصدرا نام برده اند. زندگي او نيز بسيار مبهم است، شهرت او بيشتر با شرحي است كه در سال (۱۰۷۱ هـ / ۱۶۶۱م) به كتاب دشوار و مهم ميرداماد (استاد ملاصدرا) نوشته است.

آثار ملاصدرا

  • الحكمه العرشيه
  • الحكمه المتعاليه في الاسفار العظيمه الاربعه
  • اللمعه المشرقيه في الفنون المنطقيه
  • المبدا و المعاد
  • المشاعر
  • المظاهر الالهيه في الاسفار علوم الكامليه
  • الشواهد الربوبيه في مناهج السلوكيه
  • التصور و التصديق
  • الوريده القلبيه في معارفه الربوبيه
  • اسرار الايات و الانوار البينات
  • ديوان اشعار
  • حدوث العالم
  • اكسير العارفين في المعارفه طريق الحق و اليقين
  • اعجاز النعمين
  • كسرالاصنام الاجاهليه في ذم المتصوفين
  • مفاتيح الغيب
  • متشابهات القرآن
  • رساله سه اصل
  • و ...

نوشتارهای مرتبط

پانویس

۱. دو سال پس از تولد دكارت در دهه (۱۵۹۶).

۲. سفرنامه شواليه تاورنيه (ص ۸۱ فارسي).

۳. تأليف اين كتاب زمان زيادي برده و بخش آخر آن در اواخر زندگيش پايان يافته است.

۴. تاريخ عالم آراي عباسي، ج۱، ص۱۴۶. تذكرة خلاصة الأشعار، تقي الدين حسيني كاشاني، احوال ميرداماد.

۵. تذكره نصرآبادي، ج۱، ص ۲۲۶.

۶. در غرب به درياي مازندران Caspian (يا درياي قزوين) مي گويند.

عناوین دیگر این نوشتار
  • ملاصدرا (عنوان اصلی)
  • صدر المتالهین
  • ملا صدرا
  • صدرالمتالهین